تجاوز نظامی عربستان به یمن به شکل گیری شرایطی منجر شد که عربستان را در آستانه تحولی بزرگ و چالشهای بیشماری قرار میدهد.
روزنامه السفیر چاپ لبنان در مقاله ای به قلم ربیع برکات به بررسی
وضعیت عربستان سعودی در سایه تحولات خاورمیانه پرداخت و نوشت: زمانی که
ریاض از تشکیل ائتلاف نظامی به منظور (به اصطلاح) "بازگرداندن دولت
قانونی" به یمن خبر داد، برخی ادعا کردند که عربستان سرانجام توانست به
خاورمیانه و نه فقط خاورمیانه، بلکه خاورمیانۀ بزرگ سامان دهد. اکنون دیگر
عربستان به جنگ های نیابتی از طریق به کارگیری کشورها و گروه های جهادی
اکتفا نمی کند. از آن گذشته این کشور– به همراه دیگر کشورهای عرب حاشیه
خلیج فارس- دیگر دست به دامن تاثیرگذاری بر بازارهای نفت جهانی نمی شود.
بلکه این بار، سلاح هایی ذخیره شده طی چندین دهه را به کار گرفته و قادر
است معادلات منطقه را تغییر دهد و یا با ناوگان های هوایی خود، قادر به
تحمیل نقشه های تازه شده است.
به گزارش العالم، این نویسنده
افزود: کارشناسان طرفدار عربستان، پا را از این هم فراتر گذاشته و پیش بینی
کردند که عربستان، به زودی و پس از پایانِ "طوفان قاطعیت"، طوفان مشابهی
در سوریه به پا خواهد کرد. حتی در پیش بینی ها، با استناد به این که
عربستان قادر به جنگِ همزمان در چندین جبهۀ است، از احتمال "طوفان موازی"
در سوریه سخن به میان آوردند. راهبرد حکومت سعودی، از زمان تشکیلِ این
حکومت در هشتاد سال پیش تاکنون، بر پایۀ عدم دخالتِ مستقیمِ نظامی در جنگ
ها استوار بوده است و تغییر این راهبرد از طریق تجاوز به یمن، تحرکِ تازه
ای خوانده شد که نتیجۀ ورود سومین نسل از شاهزادگان به عرصه تاج و تخت است.
به این ترتیب، برخی به این باور رسیده اند آنچه عربستان برای تبدیل شدن به
قدرت منطقه ای کم داشته ، فراهم شده است و آن، اقدام و دخالت مستقیمِ
نظامی و به کارگیری امکاناتِ موجود تا بیشترین حد ممکن است.
(شاید
بتوان گفت که) عربستان، در مقایسه با ایران و دیگر همتایان منطقه ای خود
نظیر ترکیه و مصر دربرخی عناصر از برتری برخوردار است، اما با این حال، جنگ
یمن، برنامه ای از پیش تعیین شده نبود و تا حد زیادی می توان آن را اقدامی
فی البداهه دانست. مشخص است که نبود نظم و سامان دهی در سیاست خارجی
همانند نبود نظم و سامان دهی در جنگ ها، نتیجه ای جز اقدام بیهوده نخواهد
داشت.
سیاستِ تازۀ سعودی، ذاتاً سیاستی کوتاه مدت است. به این
ترتیب، نمی توان اعتبارِ از دست رفتۀ عربستان به سبب توافق هسته ای غرب با
ایران و آغاز خروج یمن از دایره وابستگی به عربستان را با تصمیمی آنی به
نتیجه رساند. به ویژه که عربستان، ناچار است در این مجال، با کشورهایی در
منطقه رقابت کند که سیاست هایشان مسیری مطالعه شده را طی سال های مدیدی
پیموده است.
به عنوان مثال، ایران، سیاست های هسته ای و منطقه ای
خود را، از دو دهه پیش، نخ به نخ بافته است. ترکیه نیز پس از مایوس شدن از
پیوستن به اتحادیه اروپا، جای پای خود را در جهان عرب محکم کرد. مصر نیز،
مسیری کندرو را در پیش گرفته است که این کشور را از بی برنامگیِ دورۀ مبارک
خارج می سازد. حتی قطر نیز، سیاست خود را از سال 1996، پایه ریزی کرده
است. سیاست این کشور بر اساس به کارگیری قدرتِ نرم به منظور استفاده از در
کشمکش ها استوار است. این کشور همچنین در زمینه دیپلماتیک، نقش پلی میان
طرف های درگیر را به عهده گرفت. به عنوان مثال، امیر قطر، دو روز پیش در
سازمان ملل برقراری گفت وگو میان ایران و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس را
خواستار شد. پیش از این نیز قطر، دفتری برای جنبش طالبان ایجاد کرد و دو
سال پیش، میان این جنبش و آمریکایی ها گفت وگویی برقرار کرد.
به
این ترتیب، تجاوز عربستان به یمن، آن طور که انتظار می رفت، نتوانست عمر
نظام سعودی را افزایش دهد یا حداقل جوانی را به آن بازگرداند. عربستان به
جنگ یمن به چشم زنگ تفریح می نگریست، اما این جنگ سبب مطرح شدن سئوالات
مهمی درباره مشروعیت حاکمیت عربستان بر برخی از مناطق جنوبی نظیر استان های
عسیر و نجران شد که از سال 1934 در زمان جنگ این کشور با نیروهای "الامامه
المتوکلیه" در یمن، توسط عربستان اشغال شد.
این جنگ همچنین به
صورتی بی سابقه، سبب مطرح شدن سئوالات بزرگی در خصوص آینده حکومت در
عربستان شد، به گونه ای که دیگر فقط "مجتهد" کاربر معروف تویتر نیست که
خلاف جریان رودخانه شنا می کند و اخبار پنهانِ خاندان حاکم را افشا می کند.
افراد
دیگری از خاندان سعودی نیز هشدار دادند که اگر دستاورد بزرگی در ساختار
نظام حاصل نشود، اوضاع به سمتی نامطلوب پیش برود. دو روز پیش، روزنامه
گاردین در مقاله ای که بخشِ دومِ آن هفتۀ آینده منتشر خواهد شد، از زبان
یکی از شاهزادگانِ سعودی که به دلایل امنیتی نام او را افشا نکرد، از
ضرورتِ مقابله با فاجعه ای سخن راند که پیامدهایی بحرانی برای این کشور
خواهد داشت و آن را به کوهِ یخی تشبیه کرد که بخش اعظمِ آن زیر آب است.
عربستان،
عملاً در آستانۀ تحولی بسیار بزرگ قرار گرفته است، تحولی که شاید ضرورتاً
بر تحولی که هواداران "توفان قاطعیت" در پی آن بودند، منطبق نباشد. توفانی
که در مدت چند ماه، به کشته شدن شمار زیادی از یمنی ها انجامیده است.
انتظار می رود، این تحول، اساس نظام سعودی را هدف بگیرد، نظامی که ناچار
خواهد بود با چالش های جدیدی که تاکنون مشابه آن ها را تجربه نکرده است،
درگیر باشد.
تنها جنگ یمن نیست که عربستان را به این سراشیبی سوق
داده است، اما در هر صورت، جنگ یمن، هرمِ مشکلاتی است که آغاز پسرفت یا
تغییر مسیر عربستان را سبب شده است. با این حال، همین جنگ، به مثابه جعبۀ
سیاهی است که بسیاری از مسائل آینده عربستان را آشکار خواهد کرد و بروزِ
یکبارۀ چالش های متعددی در عربستان را زمینه سازی خواهد کرد که ارتباط
مستقیمی به جنگ ندارد.