۲۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۵
کد خبر: ۹۹۸۵
در خوش‌بینانه‌ترین وضعیت، شاید غرب از ظلم تاریخی که نسبت به زنان روا داشته، رنج می‌برد و درصدد جبران آن برآمده است و سعی دارد آرامشی ظاهری در وجدان بشری نسبت به این موضوع ایجاد کند، اما می‌توان به‌صراحت گفت غرب حتی در این نگاه خوش‌بینانه هم دچار اشتباه شده و با برداشت غلط و طرح بحثی اشتباه، راه را به خطا رفته است.
به نظر شما، چرا جامعه‌ی غرب با وجود بحران و چالش‌های بزرگی که جامعه‌ی بشری در یک قرن اخیر با آن روبه‌رو بوده، شعار برابری جنسی را ملاک ارزیابی پیشرفت و توسعه‌ی دولت‌ها می‌داند؟در خوش‌بینانه‌ترین وضعیت، شاید غرب از ظلم تاریخی که نسبت به زنان روا داشته، رنج می‌برد و درصدد جبران آن برآمده است و سعی دارد آرامشی ظاهری در وجدان بشری نسبت به این موضوع ایجاد کند، اما می‌توان به‌صراحت گفت غرب حتی در این نگاه خوش‌بینانه هم دچار اشتباه شده و با برداشت غلط و طرح بحثی اشتباه، راه را به خطا رفته است.

زن در غرب، نه آن هنگام که براساس اندیشه‌های یونانی و تحریفات متون مقدس به‌منزله‌ی جنس دوم تلقی می‌شد و نه اکنون که با نگاه مادی و غریزی نشئت‌گرفته از لذت، با شعار برابری جنسی هم‌صدا گشته، هیچ‌گاه جایگاه حقیقی خود را به دست نیاورده است.

جوامع کنونی به دلیل عدم شناخت منزلت و جایگاه حقیقی زن، بیش از آنکه درصدد ترمیم و اصلاح وضعیت زنان برآیند، خود ضربه‌ی مهلک دیگری بر قامت نحیف زن در طول تاریخ وارد می‌آورند. در حقیقت غرب در زمینه‌ی شناخت طبیعت زن و چگونگی برخورد با جنس زن، همواره دچار افراط و تفریط بوده است و اساساً نگرش غربی به زن، یک نگرش مبنی بر عدم برابری و تعادل است.[۱]

در بررسی جایگاه زن در غرب، ابتدا لازم است با تعریف انسان در این اندیشه، روند شکل‌گیری جهان‌بینی مادی را در این تمدن مرور کنیم تا هنگام شناخت هویت زن به‌عنوان نیمی از پیکره‌ی جامعه بشری، ترسیم دقیق‌تری از منزلت و جایگاه زن غربی بتوانیم ارائه دهیم.

پس از رنسانس و با نزدیک شدن به قرن بیستم، مسئله‌ی انسان،‌ رویکردی ماتریالیستی[۲] پیدا کرد. غرب با تعریفی مادی از انسان، هدف غایی او را رسیدن به سود و لذت بیشتر تعریف کرد و با نگرش اومانیستی[۳] نسبت به هویت انسان، او را محور هستی دانست. از این رو، با اصالت پیدا کردن خواست و اراده‌ی انسان، خدا و شریعت به حاشیه ‌رانده شد و بدین‌گونه، سکولاریسم و یا به تعبیری دیگر عرفی شدن امور، رقم خورد.

آمیزه‌ی تفکر اومانیستی و سکولاریسم[۴] به گسترش فردگرایی در غرب منجر شد. در فردگرایی،[۵] زندگی فرد متعلق به خود اوست و فرد می‌تواند آن‌طور که دوست دارد رفتار کند و همه‌چیز، از سیاست تا اخلاق، بر بنیاد میل او شکل می‌گیرد. در چنین جامعه‌ای که افراد هرکدام آزادانه و به‌طور برابر به دنبال خواسته‌ها و امیال خویش هستند، لیبرالیسم[۶] شکل می‌گیرد. از این رو، نسبیت‌گرایی با تعریفی متفاوت از ارزش‌ها و اخلاق در کنار فردگرایی و پرداختن به حقوق فردی، جهان‌نگری مادی و لذت‌گرای غرب را به‌طور کامل ترسیم می‌کند و این ترسیم چهره‌ی غرب متمدن، به نادیده گرفتن کرامت انسانی منتج می‌شود.

مقام معظم رهبری بزرگ‌ترین خطای تفکر غربی در مورد مسئله‌ی زن را عنوان برابری جنسی می‌خواند، زیرا به بهانه‌ی برابری، زن را از محیط خانه به اجتماع کشانده و او را در موقعیت به‌ظاهر برابر در محیط کار، دانش و صنعت قرار داده است. حال آنکه زنان در غرب با از دست دادن امنیت و حمایت خانواده، به نام آزادی، در گرداب فساد و ستم جنسی، استفاده‌ی ابزاری و شی‌ء‌وارگی گرفتار آمده و زنانگی و نقش اصیل و معنوی خویش را به فراموشی سپرده‌اند.

 گذشته‌ی تاریخی زن در غرب، هیچ روزنه‌ی امیدی را برای او بازنمی‌گذارد. جامعه‌‌ای که او در آن زاده شده، در طول تاریخ، فضایی ضدزن داشته که آرا و نظرات فلاسفه و اندیشمندانش همواره از جایگاه و شخصیت زنان آن جامعه کاسته است. در چنین جامعه‌ای، سقراط به‌عنوان معلم اخلاق، وجود زن را بزرگ‌ترین انحطاط بشری می‌داند و ارسطو، زن را مرد ناکام و حاصل نقصی در آفرینش می‌شمارد که خداوند او را برای خدمت به مرد آفریده است. اندیشمندانی چون روسو[۷] نیز هدف غایی آفرینش زن رادرباروری وتغذیه و تربیت فرزندان خودخلاصه کرده و او را عاجز از پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی می‌دانند. شوپن هاور[۸] معتقدبودشعاع فکری زنان ازدایره‌ی حال خارج نمی‌شود وآنان توان اندیشیدن راجع به گذشته وآینده راندارند وتنهاآماده‌اند تاباجامه‌های رنگارنگ به طنازی بپردازند. کانت،[۹] اندیشمند معروف، زنان را شهروندان منفعل خوانده و نیچه[۱۰] بارها از اصطلاح رفتار زنانه و یا مردان زن‌صفت، برای نشان دادن پستی و حقارت مخالفانش، استفاده کرده است.

از سوی دیگر، متأسفانه غرب همواره از شریعت تحریف‌شده بهره برده است. تورقی در کتاب مقدس، عهدین قدیم و جدید، باور به کم ارزش بودن زن و نقص استعداد او برای رسیدن به سعادت را در آیین یهود و مسیحیت نشان می‌دهد.اروپا در قرن هجده میلادی، با انقلاب صنعتی در فرانسه پا به دوران جدیدی می‌گذارد. جامعه‌ی مدرن را شاید بتوان به‌حق، فرزند اندیشه‌های نامشروع اومانیسم و سکولار دانست. چنین جامعه‌ای برای رسیدن به لذت و انتفاع بیشتر، راهی جز سرمایه‌داری را برنمی‌گزیند. شکل‌گیری جامعه‌ی بورژوازی و سرمایه‌داری، باعث می‌شود تا سیاست‌مداران با تأکید بر حقوق فردی، بتوانند منافع خود را بیشتر تأمین کنند. از این رو، برای اولین‌بار در مقدمه‌ی اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، تساوی حقوق مرد و زن مطرح می‌شود.

مقام معظم رهبری در بیانات خود در جمع زنان فرهیخته، سیاست‌های حوزه‌ی زنان در غرب را همراه با نگاه کاسب‌کارانه و مادی دانسته و می‌فرمایند: «در اروپایی که زن حق مالکیت نداشت و مایملک زن متعلق به مرد و شوهرش بود… و یا از وقتی که دموکراسی در غرب راه افتاده بود، زن حق رأی دادن نداشت، در یک چنین دنیایی، ناگهان مسئله‌ی انقلاب صنعتی و کارخانجات و حضور مؤثر شاغل زن در کارخانجات با خرج کمتر برای سرمایه‌دارها مطرح شد. آن‌وقت آمدند برای زن حق مالکیت قائل شدند، برای اینکه بتوانند او را به کارخانه بکشانند و به او مزد کمتری بدهند… اساساً سیاست‌هایی که براساس آن‌ها، وضعیت کنونی در اروپا عمدتاً و در دنیای غرب پیش آمده است، با یک نگاه کاسب‌کارانه و مادی و اقتصادی همراه بوده است.»[۱۱]

به اذعان ویل دورانت،[۱۲] در جامعه‌ای که زن تا حدود سال ۱۹۰۰ میلادی، فاقد حداقل حقوق انسانی بوده، انقلاب صنعتی سبب می‌شود تا زن از حقوق فردی خود بهره‌مند شود و در شرایطی که مردان جامعه از بیکاری رنج می‌برند، بتواند به‌عنوان نیروی کار ارزان‌قیمت وارد بازار کار شود. غرب با طرح شعارهای فریبنده‌ی آزادی زن و دفاع از حقوق او، توانست از زن در جهت منافع خود بهره‌برداری کند.

با وجود ادعای کنونی غرب مبنی بر رعایت حقوق بشر و تأکید بر برابری زن و مرد، هیچ‌گاه نگاه ابزاری به زن در غرب کنار گذاشته نشده است. تمدن کنونی غرب، که بر ویرانه‌های تمدن‌های باستانی روم و یونان بنا نهاده شده، با سر دادن شعار آزادی زنان، به‌واقع آزادی مردان هرزه برای تمتع از زن و نه آزادی زن را موجب می‌شود و با این کار، ظلم به زن را به سر حد خود می‌رساند و موجب تزلزل هرچه بیشتر خانواده در غرب می‌‌گردد.

از این رو، مقام معظم رهبری بزرگ‌ترین خطای تفکر غربی در مورد مسئله‌ی زن را عنوان برابری جنسی[۱۳] می‌خواند، زیرا به بهانه‌ی برابری، زن رااز محیط خانه به اجتماع کشانده واورادرموقعیت به‌ظاهربرابردرمحیط کار ودانش و صنعت قرارداده است. حال آنکه زنان در غرب با از دست دادن امنیت و حمایت خانواده، به نام آزادی،درگرداب فسادوستم جنسی،استفاده‌ی ابزاری وشی‌ءوارگی گرفتار آمده وزنانگی ونقش اصیل ومعنوی خویش رابه فراموشی سپرده‌اند. این وضعیت اسفبار زنان در دنیای مدرن رابه‌حق باید بردگی مدرن نامید.

همان‌گونه که نگرش‌های اشتباه موجب تحقیر و انزوای تاریخی زنان در غرب شد، استفاده‌ی ابزاری از آنان نیز در نظام سرمایه‌داری به‌صورت‌های گوناگون، اعم از استفاده از نیروی کار ارزان تا وسیله‌ی تحرک سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه، موجب عکس‌العمل‌هایی نسبت به مردان به‌جای موضع‌گیری نسبت به عاملان واقعی تبعیض شده است.

 فمینیست یا جنبش دفاع از حقوق زنان در حقیقت با رویکرد حقوق‌محوری افراطی، با تأکید بر استیفای حق از روش‌های حقوقی و برابری جنسی، رویکرد اخلاقی به‌ویژه در روابط خانوادگی را مورد بی‌توجهی قرار داد. فرهنگ مدرن با دامن زدن به حرص مادی‌گری، شهوت و خودپرستی، همواره روابط زن و شوهر را ملتهب‌تر کرده و بدین‌گونه زمینه‌ی فروپاشی خانواده و گسترش فساد و فحشا را دامن زده است. از این رو، غرب با نگاه غریزی به شخصیت زن، جامعه‌ای منهای عاطفه و ارزش‌های انسانی ترسیم می‌کند. در نگاه غربی، زن وسیله‌ای برای اطفای شهوت است و این غیرقابل‌کتمان است![۱۴] این نگاه، نگاهی تجاری و غیرانسانی است که زنان را از کرامت و انسانیت خود دور کرده و به موجودی بی‌هویت تبدیل کرده است.

در مقابل اندیشه‌ی غرب، اسلام به‌عنوان شریعتی الهی، نظام آفرینش و انسان را هدفمند می‌داند که همه‌ی امور در مسیر اهداف حکیمانه‌ی آفرینش معنا می‌یابند. کرامت انسانی در اسلام تا به‌حدی است که خداوند آن را گرامی[۱۵] دانسته و انسان دارای عقل و فطرت الهی را قادر به رسیدن مقام خلیفه‌الهی می‌داند.قرآن کریم تقوا را به‌عنوان محور کرامت[۱۶] معرفی کرده و آن را محصول معرفت و عمل صالح می‌داند. در این رویکرد، برای جلوگیری از پدید آمدن اندیشه‌ی جنسیتی، موضوع اصلی در معیارهای انسان‌شناختی را کرامت و ارزشمندی انسان برشمرده است.

از این رو، قرآن کریم آفرینش زن و مرد را از یک حقیقت[۱۷] دانسته و با تأکید بر این موضوع، خط بطلانی بر آموزه‌های تحریف‌شده‌ی ادیان قبل می‌کشد. در حقیقت، خداوند با طرح این موضوع، زن را برخوردار از همان جایگاه ارزشی که مرد داراست می‌داند. باید پذیرفت اشتراک و برابری زن و مرد در انسانیت، به معنای نفی هرگونه تفاوت میان زن و مرد نیست. در اندیشه‌ی هستی‌شناسانه‌ی دینی، این تفاوت‌ها محصول نقص در آفرینش و طبیعت نیست، بلکه بخشی از طرح حکیمانه و هدفمند خداوند است؛ چراکه «هرچیز به‌اندازه‌ آفریده شده است.»[۱۸]

با وجود ادعای کنونی غرب مبنی بر رعایت حقوق بشر و تأکید بر برابری زن و مرد، هیچ‌گاه نگاه ابزاری به زن در غرب کنار گذاشته نشده است. تمدن کنونی غرب، که بر ویرانه‌های تمدن‌های باستانی روم و یونان بنا نهاده شده، با سر دادن شعار آزادی زنان، به‌واقع آزادی مردان هرزه برای تمتع از زن و نه آزادی زن را موجب می‌شود و با این کار، ظلم به زن را به سر حد خود می‌رساند و موجب تزلزل هرچه بیشتر خانواده در غرب می‌‌گردد.

نگاه اسلام نسبت به زن و مرد، نگاه انسانی است. در مسئله‌ی انسانیت، سِیر مقامات معنوی، استعدادهای فراوان فکری و علمی هیچ تفاوتی نیست.[۱۹]زن و مرد هرکدام در آفرینش حکیمانه‌ی الهی نقش و جایگاهی دارد که باید این مقصود برآورده شود. آفرینش دو جنس با تفاوت‌های معین، نقش‌های متفاوتی را برای آن دو رقم زده است. از این رو، می‌توان گفت این تفاوت‌ها برای تشکیل خانواده لازم است. در واقع هریک از زن و مرد به‌تنهایی ناقص‌اند و به دیگری نیاز دارند و این نقص با تشکیل خانواده برطرف می‌شود.

اسلام برخلاف غرب، زن را تنها در جامعه رها نمی‌کند، بلکه هویت او را در خانواده تعریف می‌کند و بزرگ‌ترین نقش تربیتی عالم را، که همان مادری است، به او می‌دهد. زن مسلمان، مادری را معامله با خداوند می‌داند و تمام مصایب و سختی‌ها را مادرانه به جان می‌خرد. نگرش عاطفی و تکریمی به زن در اسلام، باعث شده تا او محیط امن خانواده را بهترین فضا برای پرورش خود و تربیت نسلی موفق بداند.

 برخلاف غرب که تا یک قرن بیش برای زن شخصیت مستقلی قائل نبود، اسلام زن را مالک ثروت خود می‌داند و به حضور اجتماعی و سیاسی او در جامعه تأکید دارد.امام خمینی (ره) در تبیین حقوق زنان می‌فرمایند: «…در نظام اسلامی، زن همان حقوقی را دارد که مرد دارد: حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت، حق رأی دادن و حق رأی گرفتن… در تمام جهاتی که مرد حق دارد، زن نیز حق دارد…»[۲۰]به نظر مقام معظم رهبری نیز اسلام نه تنهابا کارکردن زن موافق است،بلکه تاآنجایی که با شغل اساسی او که مهم‌ترین شغل اوست(یعنی تربیت فرزندوحفظ خانواده)درتزاحم نباشد،آن راهم لازم می‌داند.[۲۱]

از سوی دیگر، ایشان مسئله‌ی اشتغال را از مسائل اصلی زنان ندانسته و این موضوع را به معنای مخالفت اسلام با اشتغال زنان نمی‌دانند، بلکه زنان جامعه را به سمت کارهای زنانه و کارهایی که با اصل مادری و همسری در تعارض نیستند دعوت می‌کنند.[۲۲]

می‌توان به‌صراحت ادعا کرد در دورانی که سردمداران حقوق بشر به‌راحتی نسل‌کشی و نقض حقوق اولیه‌ی انسان‌ها را نادیده می‌گیرند و بیشترین قربانیان جنایات غرب، زنان و کودکان هستند، مطرح شدن مسائلی مانند رفع تبعیض از حقوق زنان و برابری جنسی از سوی محافل سیاسی غرب، شعاری بیش نیست. غرب به‌عنوان بزرگ‌ترین ناقض حقوق انسان‌ها و به‌ویژه زنان، منفعت خود را در سر دادن این شعار می‌داند و آزادی برای زنان در غرب، چیزی جز رؤیا و توهم نیست.

برهان


گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر