زمانی که گسست های فرهنگی در جهان اسلام شکل بگیرد، طبیعی است که جلوه هایی از افول مقاومت را مشاهده خواهیم کرد. در قرن هجدهم و نوزدهم، انگلستان برای ایجاد تفرقه در کشورهای اسلامی، درصدد تجزیه سیاسی، ایدئولوژیک، فرهنگی و استراتژیک آنان بود. چنین الگویی، هم اکنون با تغییرات قابل توجه محتوایی همراه شده است. آنچه را انگلستان با عنوان «تفرقه بینداز و حکومت کن» (۳) به کار گرفت، آمریکایی ها در دوران موجود از طریق ایجاد موج های محتوایی برای انشعاب اجتماعی پیگیری می کنند.
در جریان فتنه پس از انتخابات که به سرکردگی برخی از خواص فریب خورده رخ داد، شاهد نشانه های بارزی از گسست ارزشی و فرهنگی بودیم. اگر آنچه در کشور بروز پیدا نمود مسئله انتخابی قلمداد نماییم بسیار ساده لوحانه اندیشیده ایم. شواهد نشان می دهد میزان فعالیت های تبلیغاتی و هنجارهای کشورهای غربی، طی سال های ۱۹۹۰ افزایش یافته است و متأسفانه بسیاری از این به اصطلاح نخبگان خود فروخته در این منجلاب غربی فرو رفتند و به تعبیر رهبر انقلاب در این آزمون بزرگ مردود شدند.
ماهیت رویکرد جدال های غرب در قبل و پس از جنگ سرد یکسان، اما دارای اهداف متفاوتی بوده است. در دوران نظام دو قطبی، اصلی ترین جدال استراتژیک فرهنگی کشورهای غربی علیه ایدئولوژی کمونیسم و اتحاد شوروی سابق صورت می پذیرفت. این جهت گیری ها موجب افزایش بحران در اندیشه های مارکسیستی و سوسیالیستی شد؛ همین امر به گسست فرهنگی و ایدئولوژیک در بین گروه های یاد شده منجر شد.
در دوران پس از جنگ سرد مراکز مطالعاتی زیادی در غرب وظیفه دارند تا جدال گرایی علیه کشورهای اسلامی را از طریق نرم افزارها و فرآیندهای غیر مستقیم پیگیری کنند. به طور کلی شواهد نشان می دهد که دیپلماسی عمومی علیه کشورهای جهان اسلام، جایگزین جنگ سرد فرهنگی شده است. در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن۱۹ میلادی وقتی مدرنیته خود را به عنوان واقعیتی آشکار و غیرقابل اغماض بر مسلمانان تحمیل کرد، جهان اسلام با گفتمانی مواجه شد که در مقابل سیطره غرب، خویش را تعریف می کرد. کشورهای غربی، گفتمان مدرنیته را برای قطبی سازی نظام بین الملل به کار گرفتند. آنان ادبیات و جهت گیری سیاسی خود را در قالب یک تمدن ارایه کردند و از این منظر، زمینه را برای رسوخ ادبیات و هنجارهای غربی در کشورهای اسلامی فراهم آوردند. طبعاً نهادهای دینی و اجتماعی در کشورهای اسلامی با چنین فرآیندی مقابله کردند. در آن مقطع زمانی، اسلام گرایی بیش از آنکه ماهیت مبارزه جویی داشته باشند، در وضعیت مقاومت قرار داشت لیکن هم اکنون جهان اسلام با ابزارهای جهانی شدن، برای خلق «امتی واحد» تلاش می کند.
زمانی که قالب های گفتمانی اسلام گرایی، ماهیتی پویا و مقاومت گرا داشته باشند، طبیعی است که در برابر گفتمان های رقیب در فرآیندی مبارزه جویانه قرار گیرند. جهان غرب برای کاهش قابلیت جهان اسلام از الگوی تجزیه قالب های گفتمانی بهره می گیرد. الگوی دیپلماسی عمومی یکی از نشانه های محدودساز قابلیت استراتژیک گروه های اسلام گرای دارای ماهیت و جهت گیری مبارزه جویانه است. به طور کلی باید رسانه را ابزار دیپلماسی عمومی دانست. شکل های مختلفی از ابزارهای رسانه ای در این روند به کار گرفته شده اند. محور اصلی دیپلماسی عمومی در دوران موجود را می توان از طریق نهادهای استراتژیک آمریکایی قابل نقد و بررسی دانست.
برخی از متفکران اسلامی که از انجام اصلاحات در راستای غرب گرایی جانبداری می کنند، از پیش بینی هر گونه اسلام گرایی و فوران طغیان های خشونت آمیز بازمانده اند. رویکردهای احزاب سیاسی دوم خرداد در این چارچوب قابل بررسی هستند. از سوی دیگر، بخش دیگر جامعه اسلامی همواره نسبت به این گونه رویکردهای غرب محور واکنش نشان می دادند؛ این امر نشان می دهد که اسلام گرایی محور اصلی ادبیات اعتراضی علیه جلوه هایی از نوسازی غربی است. این گونه روندها که به اصطلاح مدرنیزه کردن جامعه نام گرفته اند بر اساس قالب های غربی طراحی شده اند. به این ترتیب، فرآیندهای معطوف به دیپلماسی عمومی، زمینه های لازم را برای حداکثر سازی انعطاف پذیری کشورهای اسلامی در برابر موج های نوسازی و مدرنیزاسیون غربی به وجود می آورد.
اجرایی سازی انقلاب های رنگین
در دهه اول قرن ۲۱ این الگو در ارتباط با کشورهایی که در حوزه منافع استراتژیک روسیه قرار داشتند، از سوی ایالات متحده به کار گرفته شد. هنگامی که این کشورها پیوندهای خویش را با روسیه از دست دادند و نسل جدیدی از سیاستمداران طرفدار غرب در نظام های حکومتی آنها را بر سریر قدرت نشستند، غرب نیز ترغیب شد که از الگوی انقلاب های رنگین برای تغییر ساختارشان و کمرنگ نمودن منافع روسیه در این منطقه استفاده نماید. بنابراین دستگاه تبلیغاتی و سیاستگذاری غرب، برای ایجاد دگرگونی سیاسی از طریق تغییر و جهت در افکار و آرای اندیشمندان و جوانان کشور هدف، تلاش فراوانی انجام داد.
در مورد جوامع اسلامی راهبرد آنان از سه مرحله تشکیل یافته است؛ در مرحله اول، غرب با استفاده از الگوی شبیخون فرهنگی و ارسال پیام ها، فیلم ها و تصاویر مستهجن و تحریک کننده سعی در تحت تأثیر قرار دادن جوانان و نوجوانان نمود. در مرحله دوم آنان تلاش نمودند تا با استفاده از مفاهیم و کار ویژه های عصر رنسانس همچون سکولاریسم، عقلانیت، آزادی بی حد و حصر بیان، نقد سنت گرایی و پرداختن به امور دنیا و روی برتافتن از جریانات ماهوی، زمینه های واکنشی اپوزیسیون و روشنفکران وابسته به خود را فراهم آوردند. پس از این و در مرحله آخر ضمن حمایت از این تغییر ایدئولوژی ها، مقدمات گسترش آشوب های سیاسی را در جوامع هدف پیاده کردند. منظور از جوامع هدف در اینجا کشورهایی می باشد که از قابلیت و قدرت مقاومت در برابر هنجارهای غربی و الگوهای دگرگون ساز ساختاری برخوردارند. (۴) طبیعی است که هر قدر این کشورها از قدرت مقاومت گرایانه نزولی، انسجام سیاسی و ساختاری محدود بهره ببرند، فشارهای بین المللی غرب افزایش خواهد یافت.
آمریکایی ها برای کاستن از بار مقاومتی جوامع اسلامی و به ویژه جمهوری اسلامی، سعی نمودند تا در این سال های اخیر ضمن کاستن راهبردهای مقاومت گرایانه ایران در منطقه، زمینه مواجهه برخی نیروهای اجتماعی وابسته به خویش را با حاکمیت فراهم آورند. این رهیافت غربی ها از طریق تزریق ایدئولوژی و ادبیات سیاسی جدید به فضای اجتماعی کشورهای اسلامی پیگیری می شود. (۵) رویکردهای مقابله جویانه در ایران با استفاده از ابزار رسانه و حضور سرویس های اطلاعاتی در طول ماه های قبل و پس از انتخابات و در راستای پروژه استحاله از درون نظام صورت گرفته است. روند تداومی این پروژه در بخش های زیادی از گزارش اوباما به کنگره در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۲ قابل مشاهده می باشد. (۶)
لاورنس دیویدسون، (۷) استاد دانشگاه وست چسبر، (۸) در مصاحبه با پایگاه اندیشه، حضور سرویس های غربی را در ایران در دو شکل مورد بررسی قرار داده است؛ حضور سخت و حضور نرم.
از منظر دیویدسون حضور سخت این سرویس ها به واسطه حمایت از گروه های ناراضی صورت می گیرد که به اقداماتی همچون ترور و خرابکاری دست می زنند، او معتقد است این حمایت (مادی و پولی) از طریق عملیات سری وزارت دفاع آمریکا و سازمان سیا انجام می گیرد. موارد مشابهی از این گونه رفتارها در کشورهای حوزه قفقاز که گرفتار انقلاب های رنگین شده بودند، قابل مشاهده بود.
این استاد دانشگاه تأکید می نماید که شکل دوم این حضور در ایران از الگوی برخورد نرم پیروی نموده است. در این الگو حمایت مالی از سوی یک سازمان دولتی آمریکا تحت عنوان «سازمان ملی اعطای دموکراسی» صورت می گیرد. البته او برای اثبات حرف هایش به یک جمله از مقام معظم رهبری اشاره می کند و می گوید:
من توجه شما را به اظهارات اخیر آیت الله خامنه ای جلب می کنم که گفت من رهبران حوادث اخیر را به همکاری با خارجی ها مانند آمریکا و انگلیس متهم نمی کنم زیرا این موضوع هنوز برای من اثبات نشده است. (۹)
این نشان می دهد که همکاری نکردن برخی از این افراد هم هنوز اثبات نشده است. دو رهیافتی که از سوی سران فتنه پس از انتخابات پیگیری می شد، تأکید بر القای حس ناامیدی و تقویت نگرش تردیدگونه مردم به ساز وکارهای اجرایی نظام و به ویژه دولت بود.
به این ترتیب به وضوح می توان گفت که القای حس ناامیدی نسبت به آینده از سوی برخی سران فتنه و با پشتیبانی ایالات متحده از جمله شرایطی است که قصد ایجاد زمینه های لازم برای تغییرات ساختاری را در درون نظام داشته است.
به هر میزان که کشورهای اسلامی در شرایط بیگانگی از ساخت های حکومتی و سنت های سیاسی قرار گیرند، طبعاً بسترهای لازم و مناسب برای دگرگونی اجتماعی مورد نظر غرب فراهم می شود؛ به همین دلیل آنها در تلاش اند تا زمینه رویارویی سیاسی و هنجاری از برخی به اصطلاح روشنفکران ایران را با گروه های ساختاری و حکومتی فراهم کنند. (۱۰)
طرفداران انقلاب های رنگارنگ در کشورهای اسلامی و به ویژه ایران، معتقدند که اهداف خود را از طریق ایجاد تردید نسبت به آموزه های ساختاری در بین گروه های اجتماعی پیگیری می کنند. در فتنه پس از انتخابات به کرات شاهد آن بودیم که استوانه های نظام اسلامی به وضوح منادی این هدف غربی ها قرار گرفتند و اصرار نمودند که در جامعه تردید به وجود آمده است. از این رو ادبیات سیاسی جدیدی در کشورهای اسلامی در حال ترویج است. تئوری گذار به دموکراسی را می توان از جمله موارد و مؤلفه هایی دانست که زمینه ساز ایجاد آموزه های جدید سیاسی در مقابله با اصولگرایی می باشد.
در یک جمع بندی کلی برای این بحث می توان گفت که الگوی انقلاب های رنگارنگ بر اساس تقویت نیروهایی انجام می گیرد که از یک سو نسبت به قالب های تئوریک دموکراسی غربی تأکید دارند و از سوی دیگر تمایل دارند از شکل بندی های سیاسی و ساختاری جامعه خود فاصله بگیرند. در این راستا مجموعه های تحلیلی، مراکز پژوهشی و نیز ساخت های امنیتی جهان غرب آموزه های خود را در قالب ادبیات سیاسی مدرن در اختیار مراکز اندیشه ای وابسته به خویش در داخل قرار داده اند.
پروفسور مولانا در وصف این کانون های وابسته می گوید:
آمریکا و برخی کشورهای اروپایی در انقلاب های رنگی بر تبلیغات، جنگ های روانی، تهاجم رسانه ای، تشکل و بسیج افراد و گروه ها و احزاب تکیه می کنند. معماران و نقشه پردازان این گونه تحرکات به دنبال کسانی هستند که از صفات مشخصی برخوردار باشند: ۱٫ جاه طلبی و خودخواهی ۲٫قدرت طلبی و تکبر سیاسی ۳٫ ضعف در ایمان و باورها ۴٫ علاقه فراوان به ثروت ۵٫ حقارت در برابر قدرت آمریکا و اروپایی ها و نداشتن اعتماد به نفس ۶٫ تقلید و پذیرش الگوهای غرب. (۱۱)
پی نوشت ها :
T.F Hart-1
2004(Boston: McGraw-Hill), Cultural Diffusion, T.F Hart-2
Divide and Rule-3
4- ابراهیم متقی، همان، ص۱۹۳٫
۵- همان.
۶- خبرگزاری فارس، ۱۳۸۹/۲/۷٫:
http://www.farsnews.com/
Lawerence Davidson-7
West Chester University-8
9- برای مطالعه بیشتر رک:
http://www.bashgah.net /modules.php?name=Articles&op=show&aid=
&query=2KzZhtqv INmG2 36120
10- ابراهیم متقی، همان، ص۱۹۴-۱۹۳٫
۱۱- حمید مولانا، «ظهور و سقوط کودتای مخملی»، ویژه نامه کودتای مخملی، تهران، معاونت پژوهشی و تربیت بدنی وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۸۸٫