ارتش های بدون کشور یکی از مفاهیم نسبتا جدیدی است که در فرهنگ سیاسی و روابط بین المللی باب شده است.این مفهوم طی نیمه دوم قرن بیستم و خصوصا دهه های هشتاد به بعد اهمیت بیشتری یافته و در مقالات و کتب و رسانه های خبری اشارات بیشتری بدان شده است. عموما این پدیده در کشورهایی به لحاظ امنیتی بحران زده پدیدار می شود و کمتر می توان اثری از آن در جوامع پیشرفته سیاسی جستجو کرد.
خاصه آن که این ارتش ها عموما توسط همین طیف از کشورهای اصطلاحا پیشرفته نیز حمایت می شوند. با توجه به ماهیت نظامی، کاربست گسترده خشونت، استفاده از ابزار ترور و کشتار برای رسیدن به مقاصد خاص توسط گروه های سیاسی مسلح، می توان گفت که این مفهوم عمدتا در کشورهای کمتر توسعه یافته کاربرد دارد.پراکندگی جغرافیایی و قدرت نمایی این ارتش ها در خاورمیانه نیز بیش از سایر مناطق به چشم می خورد.ارتش های بدون دولت چه ویژگی هایی دارند و کاربرد آنان چیست؟ در جواب به این سوال برخی خصوصیات این گروه ها را چنین می توان برشمرد: گروهی متشکل از نظامیان و غیر نظامیان مسلح (عمدتا سلاح های سبک و نیمه سنگین)؛ کاربرد بیرحمانه خشونت برای دستیابی به اهداف سیاسی؛ عموما دارای ماهیت براندازانه نسبت به نظام؛ وجود حامی قدرتمند بیرونی که تدارکات نظامی آنان را با توجه به هدف مشترک تامین می کند؛ براه اندازی جنگ و ناامنی نیابتی در راستای اهداف کشور مذکور؛ محرک فرقه گرایی و درگیری های قومی و مذهبی؛ پرهیز از گفتگو به عنوان راه حل و تکیه بر اصول دگم و غیر قابل بحث؛ استقرار در مکان هایی خارج از قلمرو دولت مرکزی یا مناطق تحت الحمایه قدرت دیگر و از همه مهمتر کاربست ترور و تولید و تکثیر ناامنی بدون قبول مسئولیت.ادامه….
از این قبیل گروه ها و گروهک های مسلح مولد ناامنی به نیابت از دشمنان، در پیرامون جمهوری اسلامی متاسفانه زیاد به چشم می خورد: ارتش کاملا مسلح و سازماندهی شده منافقین در غرب و در دامان صدام و سپس آمریکایی ها؛ ارتش تا بن دندان مسلح طالبان در مرزهای شرقی؛ گروه مسلح پژاک در شمال غربی کشور؛ میلیشیای نظامی مسلح و به شدت فرقه گرای سپاه صحابه و لشگر جهنگوی و خشن تر از همه آنان لشکر منسجم اما پراکنده و در سایه القاعده در مرزهای شرق و جنوب شرقی ایران .
این گروه ها در تعامل با دشمنان ایران بویژه طی دهه اخیر مشکلات متعدد امنیتی، سیاسی و نظامی آفریده اند و تاکنون نیز از زیر بار پذیرش مسئولیت اقدامات خود سر باز زده اند. این گروه های فرقه گرای متعصب متکی به سلاح و مولد ناامنی در مناطقی که نفوذ معنوی ایران در آنها رو به ازدیاد است رشد وحشتناکی کرده و موجبات نگرانی شدیدی را فراهم آورده اند. مسئولیت ناپذیری این ارتش های بدون دولت و اخلال در امنیت کشور و منطقه و ایجاد مزاحمت برای شهروندان و اختلال در روابط میان ایران و همسایگانش مقابله جدی تر دولت های همجوار با این گروهک های تروریست را می طلبد.
جمهوری اسلامی از بدو تاسیس خود با چالش هایی از این دست روبرو بوده است. به مرور که ماهیت مستقل و غیر وابسته انقلاب برای مخاطبان داخلی و خارجی آشکار شد، حرکت گروه هایی از این دست در درون و برون حاکمیت اسلامی نیز اوج گرفت.
مقابله جدی حکومت با عوامل فتنه های داخلی مستظهر به حمایت های خارجی در دهه اول جایی و جایگاهی برای آنان باقی نگذاشت و همه آنان بجز یکی، بتدریج از صحنه سیاسی روزگار و منطقه حذف شدند. کمک های مستمر و فراوان دشمنان نیز نتوانست به ادامه حیات ننگین و وابسته آنان کمکی بنماید. استقرار بازمانده گروه های تروریست در منطقه و ادامه زندگی خفت بار زیر چتر حزب بعث و دام همکاری با صدام و همراهی با او، لکه ننگ پاک نشدنی برای این گروهک بود.
اینک یکی از مهمترین ارتش های بدون کشور که برای ایرانیان بدنام ترین آنان نیز هست نفس های آخر خود را می کشد و به دریوزگی برای محل دفن خود و تسلیحات اهدایی غربیان افتاده است. این عاقبت جنگ نیابتی و مزدوری و ترور شهروندان بی گناه است. امید که بتوان سایر ارتش های بدون کشور پیرامونی را نیز به همین سرنوشت مبتلی کرد یا در پروسه ای مشخص سلاح را از آنان گرفت و وادارشان کرد تا برای حضور و فعالیت در عرصه سیاسی، ادب و آداب آن را فرا گرفته و هزینه ها و مسئولیت های مربوطه را بپذیرند.
جمهوری اسلامی برای کاهش خصومت با مدافعان انقلاب و شیعیان و علاقمندان نظام و از همه مهمتر تامین امنیت شهروندان بی گناه که خارج از قلمرو دولت های مرکزی قرار دارند می بایست در این زمینه و با تکیه بر تجربه موفق مواجهه با ارتش نفاق، در مرزهای شرقی و شمال غربی نیز همین روال را در پیش گیرد و مسئولیت دولت ها در تامین حقوق شهروندان و امنیت مرزها را به مقامات همجوار گوشزد کند. این روند گرچه سخت و پرهزینه است اما به یقین دور از دسترس نیست.