آنچه امروز در معنای اصطلاحی به سلفیگری مشهور شده است، به جریاناتی در تاریخ اسلام بازمیگردد که در تمسک به دین اسلام، خود را پیرو سلف صالح میدانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام (ص)، صحابه و تابعین دارند. در ریشههای تاریخی میتوان به گسترش حدیثگرایی در میان علمای اسلامی اشاره نمود.
الف) اهل حدیث و مذهب حنبلی
یکی از بنیادهای شکلگیری اندیشهی سلفی به قرون دوم و سوم هجری بازمیگردد که نزاعی کلامی میان اهل حدیث و معتزلیان به وجود آمده بود. روش اعتزال در حقیقت عبارت بود از به کار بردن نوعی منطق و استدلال در فهم و درک اصول دین. بدیهی است که در چنین روشی، اولین شرط، اعتقاد به حجیت و حریت و استقلال عقل است و نیز بدیهی است که عامهی مردم، که اهل تعقل و تفکر و تجزیه و تحلیل نیستند، همواره «تدین» را مساوی با «تعبد» و تسلیم فکری به ظواهر آیات و احادیث میدانند و هر تفکر و اجتهادی را نوعی طغیان و عصیان علیه دین تلقی مینمایند. لذا هرچند رویکرد فکری معتزلی در دوران ابتدایی خلافت عباسی غالب بود، اما کمکم بهوسیلهی ظاهرگرایان که خود را «اهلالحدیث» و «اهلالسنه» مینامیدند، کنار گذاشته شد.
ابنتیمیه سهم بیشتری در ظهور فرقهگرایی خشونتطلب و در نهایت، وهابیت بازی کرد. ابنتیمیه سایر مکاتب اسلامی، بهویژه شیعه را بدعتگذار میدانست و شایستهی برخورد خشونتبار. به این ترتیب، سلفىها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» مىدانند که در عصر عباسیان و پس از اختلاف با عقلانیت معتزلی و کلام شیعی پدید آمدند و عمدتاً از منظر فقهی نیز حنبلی هستند.
ب) ابنتیمیه و ابنقیم جوزی
گسترش مجادلات فکری-فقهی، در کنار رشد توجه به تصوف و طریقتهای صوفیانه در قرن هفتم، مباحث گستردهای را در جهان اسلام بنیان گذاشت. به علاوه حملات مغولان و سقوط بغداد، سبب شده بود تا بحرانی فکری-سیاسی و نیز انحطاطی اخلاقی-اجتماعی جهان اسلام را درنوردد. در این شرایط، احمد ابنتیمیه (۱۳۲۸ ـ ۱۲۶۳م)، که یکی از بزرگترین علمای حنبلی قرن هفتم و هشتم و بنیانگذار نظری فرقهی وهابیت است، از حوزههای علمیه دمشق ظهور کرد. وی پیرو نقل و حدیث و دشمن سرسخت شیعه و تصوف بود.
ابنتیمیه بهخاطر عقایدش، که سخت با مذاهب اسلامی در تعارض بود، بارها از دمشق اخراج شد و علمای آن روزگار تا مرز تکفیر او پیش رفتند. مهمترین دیدگاه ابنتیمیه این بود که به مرور زمان، آرمان اصلی اسلام، یعنی توحید، تحت تأثیر اختلاط مسلمانان با فرهنگهای دیگر از یادها رفته است و بهترین شیوهی احیای این آرمان، کوشش برای احیای اندیشههای کهن اسلامی، یعنی تفکر رایج در عصر پیامبر (ص)، صحابه و تابعین است. لذا وی شدیداً مخالف با رشد فلسفه، منطق، عرفان، کلام و سایر علومی است که به نظرش ریشه در فرهنگهایی غیر از شبهجزیرهی عربستان، به جز دورهی زندگی پیامبر اسلام دارند. علاوه بر این مورد، وجوه دیگر اندیشهی ابنتیمیه را میتوان در گزارههای ذیل دریافت: (کاظمی، ۱۳۸۸)
۱٫ مبارزه و جنگ با بدعتها و منکرات؛ مخصوصاً چیزهایی که موجب شرک میشود، از قبیل دست گذاشتن بر قبر و ادای نماز در نزد قبور و حاجت خواستن، تبرک یافتن و…
۲٫ نفی هرگونه تعقل در فهم معنای ظاهر کلام خدا و حمل آن بر معانی لغوی.
۳٫ کاستن از مقامات پیامبر اسلام و اینکه آنان پس از مرگ کوچکترین تفاوتی با افراد عادی ندارند و انکار فضایل اهل بیت (ع).
اندیشهی ابنتیمیه توسط شاگرد بلاوصلش، ابنقیم جوزیه، عالم حنبلی قرن هشتم تداوم یافت. ابنقیم نیز عامل اصلی اوضاع اسفبار سیاسی و نابسامانیهای اجتماعی مسلمانان روزگار خویش را انحراف و سوءفهم آنان از شریعت میدانست. از همین رو، اصلاح امور سیاسی و اجتماعی مسلمانان را در گرو اصلاح امر دینی آنها میدانست. یکی از ویژگیهایی بارز فکری او، اجرای شریعت و نیز مخالفت با تقلید از مذاهب چهارگانهی اهل سنت بود. (علیخانی و دیگران، ۱۳۹۰: ۲۱) در واقع میتوان تأکید نمود اندیشههای ابنتیمیه و ابنقیم، بازتابی از شرایط نابسامان جهان اسلام در نتیجهی حملهی مغولان و براندازی خلافت عباسی بوده است. بهواقع این شرایط سیاسی-اجتماعی، آنان را بهسوی راه عقل تندروی نزدیک نمود تا در صورت ضرورت و احساس تکلیف، بهآسانی به تکفیر و قتل حکم بدهند.
البته هرگز سلفیگری و جریانات حدیثی موجود در جهان اسلام بهعنوان یک مذهب مطرح نبودند؛ تا اینکه ابنتیمیه دعوت به شیوهی سلف را شعار مکتب خود ساخت و مهمتر از آن، محمدبنعبدالوهابساکن نجد، مسائل ابنتیمیه و نظرات وی را با خشونت پیگیری کرد. (عنایت، ۱۳۶۳: ۷) در واقع ابنعبدالوهاب، عقاید پراکندهی سلفی (مذهب حنبلی و افکار ابنتیمیه) را در یک مذهب سامان داده و طی توافقی با محمدبنسعود، آن را به یک نهضت سیاسی و اصلاحی بدل نمود.
اندیشهی فرقهی وهابیت زیر سایهی شمشیر و تهاجم گسترش یافته و عملاً عربستان را وارد عرصهی معادلات منطقهای و بینالمللی نمود. شناخت خداوند بدون تخطی از حدود قرآن و حدیث، مبارزه با شرک و خرافات، بازگشت به اسلام سلف صالح، مخالفت با عقل، فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، عرفان و هرگونه نوآوری با عنوان بدعت، وحدت خلافت دینی-عربی، مخالفت شدید با عقاید شیعیان و حتی مشرک دانستن آنها، از جمله آموزههای وهابیت بود. (موثقی، ۱۳۸۴: ۱۶۱-۱۷۰) اندیشهی محمدبنعبدالوهاب، که در ظاهر در قامت یک جریان اصلاحگرایانه ظهور کرد، در اصل چیزی بیش از اندیشههای خوارج در صدر اسلام نبود. به همین خاطر، بسیاری از اندیشمندان، این جریان بهظاهر اصلاحگرایانه را نه قدمی به جلو، بلکه یک حرکت ارتجاعی و واپسگرایانه قلمداد کردهاند.
محمدبنعبدالوهاب در سال ۱۱۱۵ در شهر عیینه واقع در صحرای «نجد» عربستان چشم به جهان گشود و در سال ۱۲۰۶ یا ۱۲۰۷ دیده از جهان فروبست.در واقع وهابیت در عربستان، خشونت فرقهای شدیدی را که ناشی از تعصب عقیدتی بود، سرلوحهی خود قرار داد. تاریخ وهابیت از اواخر قرن ۱۸ به بعد، سرشار از توسل به خشونت فرقهای علیه سایر مسلمانان، چه در جزیرهالعرب و چه در مناطق اطراف آن بوده است. تعصب وهابیون نسبت به حقیقت داشتن عقاید خود و تکفیر دیگران را میتوان در نگرش آنان نسبت به تشیع دید. آنان نه تنها تشیع را نوعی بدعت در اسلام میدانند، بلکه در صورت توان، همانند گذشته، درصدد نابودی و کشتار شیعیان و اماکن شیعه نیز برمیآمدهاند.
گرچه فرقهگرایی وهابیت و روشهای خشونتبار آن علیه دیگران، همیشه به شبهجزیرهی عربستان و اطراف آن محدود بوده است. اما حوادث دو دههی آخر قرن بیستم از یکسو و توان مالی و تبلیغاتی دولت عربستان سعودی که حامی وهابیت بوده است از سوی دیگر، باعث گسترش عقاید وهابی به سایر نقاط جهان اسلام شده است. این گسترش بیش از هرجای دیگر، در جنوب آسیا، یعنی در شبهقارهی هند و سپس افغانستان و بعدها در مناطق دیگری نظیر چچن مشاهده شده است. (احمدی، ۱۳۸۴)
شبهقارهی هند نیز در طول سه قرن اخیر، یکی از کانونهای اصلی ترویج و رشد بنیادگرایی اسلامی بوده است. شاید نخستین سرچشمههای این بنیادگرایی به دوران امپراتوری مغول در هند بازگردد که طی آن، شیخ احمد سر هندی فاروقی، در برابر حکومت اکبر شاه بابر، خواستار اجرای شریعت اسلامی خالص و جلوگیری از تأثیرات آیین هندو شد.
الف) شاه ولیالله دهلوی
این حرکت با تمام فرازوفرودهای خود، توسط شاه ولیالله دهلوی (۱۷۰۳-۱۷۶۲) به نقطهی عطف خود میرسد؛ چه اینکه شاه ولیالله که هم دارای مشرب فقهی و هم مشرب صوفیگری است، برای نخستینبار در شبهقاره، نظریهی خلافت اسلامی را مطرح میکند. او همچنین نخستین کسی است که در شبهقاره علیه «هندوها» اعلام جهاد میکند. از آن به بعد است که جهاد بهصورت یک نظریهی استراتژیک در تجدید احیای دین در شبهقاره مطرح میشود و جالب اینکه شاه ولیالله به حضور انگلیسیها در همین زمان در شبهقاره، هیچ اشارهای نمیکند و تمام توجه خود را متوجه هندوهای افراطی مخالف مسلمانان میکند. (روآ، ۱۳۶۹: ۸۹)
شاه ولیالله در مسائل فقهی از مذهب حنفی و در اصول کلامی از ابنتیمیه پیروی میکرد. کتاب «إزاله الخلفا» برضد اندیشهی شیعه، از آثار اوست. از طرف دیگر، شاه ولیالله، معاصر و همدرس محمدبنعبدالوهاب در مدینه بوده و این هر دو، بهجای اینکه مبارزات خود را متوجه قوای استعماری و بیگانه کنند، خواهان زدودن خرافات از دین و معتقد به اصلاح امت اسلامی از درون بودهاند. (موثقی، ۱۳۸۴: ۱۹۳)
به هر تقدیر، پیروان شاه ولیالله، شهر دیوبند واقع در شمال هند را به یک مرکز بزرگ حوزهی دینی وهابیمآب در شبهقاره تبدیل کردند. مدرسهی دیوبند، علاوه بر آموزش دینی، یک مکتب تربیتی سیاسی و نظامی نیز بود که جوانان مسلمان را با روحیهی پرخاش علیه دشمنان داخلی و نزدیک (شیعیان و…) و دشمنان خارجی و دور (نفوذ ماجراجویانهی استعماری بریتانیا) را آموزش میداد.
ب) طالبان و سپاه صحابه
تفکر دیوبندی در پاکستان پس از جدایی از هند در سال ۱۹۴۷، رشد سریعتری پیدا کرد. دیوبندیها یک جنبش مذهبی به نام «جمعیت العلما اسلام» به راه انداختند که بهتدریج به یک حزب سیاسی تبدیل شد. یکی از مهمترین شاخههای مدرسهی «جمعیت العلما اسلام» مدرسهی «دارالعلوم حقانیه» در ایالت سرحد پاکستان در مجاورت مرزهای افغانستان است.
این مدرسه در دههی هشتاد میلادی، یکی از مهمترین مراکز آموزشی دینی و نظامی مجاهدان افغان در جریان مبارزه با شوروی بود و پس از آن نیز بهعنوان پشتوانهی دینی و ایدئولوژیک طالبان شناخته میشود. تأسیس سپاه صحابه در ۱۹۸۵م. توسط مولانا حقنواز جنگجویی با هدف مقابله با بازتابهای انقلاب اسلامی در پاکستان و آنچه ضیاء الرحمان فاروقی، سرپرست عمومی سپاه صحابه، تبلیغات علیه صحابه و اعلام کفر خلفای راشدین از سوی رهبر جمهوری اسلامی ایران دانسته است نیز در همین راستا قابل تحلیل است.لذا مدارس دینی دیوبندی عمدتاً واجد ابعاد سلفی-وهابی سنتی هستند که ریشهها و مسائل مشترکی با وهابیت عربستان دارند. صدور فتوای ملاعمر و رهبران سپاه صحابه دربارهی قتل و غارت شیعیان، در همین راستا قابل ارزیابی است.
بدین ترتیب، باید طالبان در افغانستان، مدارس دیوبندی در شبهقاره، سپاه صحابه در پاکستان، وهابیت عربستانی و… را سلفیهای سنتی بهشمار آورد که ریشهی آنها به اختلافات فکری-فقهی جهان اسلام بازمیگردد. آنان در تبعیت از فهم و روش صحابه، تابعان و محدثان قرن دوم و سوم، مخالفت با تأویلهای کلامی-فلسفی در باب آیات قرآن و روایات، ایمان تام به ظواهر نصوص، تقدیم نقل بر عقل و توسعهی مفهوم شرک و کفر، اولویت مبارزه با سایر مذاهب اسلامی بهعنوان دشمنان نزدیک با یکدیگر مشترکاند.
برهان