شاید بیشترین توجه کسانی که به این مفهوم جلب شد را میتوان در نوشتههای بازدیدکنندگان ایالات متحده آمریکا یافت، دست نوشتههای آنان حاکی از توجه ویژه به این موضوع دارد و مهمترین این کتابها را می توان کتاب دموکراسی در آمریکا نوشته الکسیس دوتوکویل یافت. او این مفهوم را اولین بار در سال ۱۸۳۱ در تحلیل جامعه آمریکا مطرح کرد. استثناگرایی آمریکایی بدین معنی است که آمریکا نوع ماهوی از سایر ملل پیشرفته متمایز است. منشا این تمایز، تاریخ، خصوصیات فرهنگی، نهادهای خاص سیاسی، اقتصادی اجتماعی این کشور است، به عقیده معتقدان استثناگرایی
آمریکا برای خود آمریکاییها مترادف مفهوم استثناست. دکترین استثنایی بودن آمریکا در جهان از همان آغاز کشف و تصرف این سرزمین و بعدها در جنگهای استقلال و پس از آن در نماد آمریکا به عنوان یک قدرت برتر خود را به نمایش میگذارد.
آمریکایی ویژگیهایی منحصر بفرد اند. استثناگرایی آمریکایی در واقع ایدهای است مبتنی بر امکانات موقعیت ویژه آمریکا در جهان. دانشمندان علوم اجتماعی زمانی که مفهوم استثناگرایی را در رابطه با جامعه آمریکا به کار میبرند به این معنا اشاره ندارند که آمریکا از دیگر کشورها بهتر است یا یک فرهنگ فاخر دارد، بلکه آنها بیان میکنند که آمریکا از منظر کیفی (مشخصه، ویژگی) متفاوت و بلکه یک بخش مجزا میباشد.
چگونه ایالات متحده از دیگر ملتها متفاوت میباشد؟ رهبران آمریکا و دیگر مردم عادی اغلب میگویند که خیلی متفاوت است. موسسان آمریکا نیز این را گفتهاند.آبراهام لینکلن، وودرو ویلسن، فرانکلین روزولت، بیل کلینتون و جورج دبلیو بوش. آمریکاییها اذعان دارند که آمریکا ملت مهاجرتها، سرزمین فرصتها، مهد دموکراسی است.
آمریکا برای خود آمریکاییها مترادف مفهوم استثناست. دکترین استثنایی بودن آمریکا در جهان از همان آغاز کشف و تصرف این سرزمین و بعدها در جنگهای استقلال و پس از آن در نماد آمریکا به عنوان یک قدرت برتر خود را به نمایش میگذارد. آمریکاییها عمیقاً بر این باورند که کشور آنان یک استثنا در قاعده کلی کشورهای جهان میباشد و آینده نیز در این امر دگرگونیای پدید نخواهد آورد. باور عمومی در آمریکا این است که نه تنها سرزمینشان بهترین، آزادترین، ثروتمندترین و قدرتمندترین کشور جهان است، بلکه آمریکا دنیای دیگری است، خوشبختتر و مصون و ایمن از تمام فاجعهها و جنگها که در کشورهای دیگر رخ میدهد.
یکی از ویژگیهای انتخابات این دوره ریاست جمهوری آمریکا را میتوان حضور این مولفه هویتی یعنی استثناگرایی در کنار مباحث دیگری چون اقتصاد، سیاست خارجی، حقوق زنان، بیمه درمانی و اشتغالزایی دانست.
حقوق زنان، بیمه درمانی و اشتغالزایی دانست. این مفهوم زمانی نزد جناح چپ و حزب دموکرات بسیار محبوبیت داشت، با این حال این ایده از مدتها پیش به اسم رمزی برای جناح راست و حزب جمهوریخواه تبدیل شده است. این امر را می توان در اوبامای دموکرات دید، به چالش کشیدن استثنا بودن آمریکا آن هم از سوی رئیس جمهور این کشور و شخصی که انتظار است از مؤلفههای هویتی ایالات متحده دفاع کند، به مذاق محافظهکاران آمریکایی بسیار نامطلوب آمده است. هنگامی که از باراک اوباما در رابطه با اعتقادش به استثناگرایی آمریکا سئوال پرسیده شد، وی در جواب اذعان داشت: «من به استثناگرایی یا استثنا بودن آمریکا باور دارم؛ دقیقاً همان اندازه که تردید دارم که بریتانیاییها به استثنا بودن خود و یونانیها هم به استثنا بودن خود باور نداشته باشند.». در برابر این اظهار نظر اوباما نیوت گینگریچ ـ رئیس سابق مجلس نمایندگان و از جمله نامزدهای اولیه حزب جمهوریخواه برای ریاست جمهوری آمریکا ـ در کتاب خود تحت عنوان «ملتی که مانند هیچ ملت دیگری نیست: چرا استثناگرایی آمریکایی درست است؟» نامزدیاش را اعلام کرد. وی در این کتاب هشدار میدهد چنانچه آمریکاییها باور به استثنا بودن خود را کنار بگذارند، شکست خواهند خورد. (۲)
هاجسون (Godfrey Hodgson) در کتاب «اسطوره استثناگرایی آمریکایی» با بررسی افزایش اعتماد نفس آمریکا از روزهای نخست جمهوریت آن تا عصر حاضر نشان میدهد چطور استثناگرایی آمریکایی از نظر سیستماتیک اغراقآمیز بوده در دهههای اخیر شکست خورده است. با وجودی که در تاریخ فلسفه سیاسی آمریکا عناصر استثنایی اصیلی هم به چشم میخورد، اینها همیشه بیشتر تحت تاثیر اندیشه
توماس فریدمن: برای استثنا باقی ماندن آمریکا باید بطور موثر و کارآمدی به چهار چالش بزرگ قرن ۲۱ پاسخ داد: ۱ – چالشی که از سوی جهانی شدن شکل گرفته – ۲ – انقلاب در تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات – ۳ – کسری بودجه وحشتناک و روزافزون آمریکا – ۴ – الگوی مصرف انرژی. آمریکا در حال حاضر فاقد سیاستهایی که بتواند از پس این چالشها برآید.
تجربه اروپایی شکل گرفته است تا آنچه آمریکاییها دوست دارند اعتراف کنند. اعتقاد استثناگرایی آمریکایی مانع از تامل صریح درباره ملت آمریکا در جهان شده است تاریخچهای شفاف را از زمان پوریتنها تا امروز درباره اعتقاد ما استثناگراییمان چه از نظر سیاسی، چه اقتصادی چه اخلاقی ارائه میدهد نشان میدهد چگونه این اعتقاد بعدها به حمایت از نابرابری غرور بی جا منجر شد.(۳)
.توماس فریدمن در مقالهای در مجله سیاست خارجی تحت عنوان« آمریکا واقعا بزرگ بود (اما بدان معنی نیست که اکنون ما اینگونه باشیم) » بیان میکند که ” هیچ سیاستمدار آمریکایی در انظار عمومی وضعیت استثنایی کشورش را زیر سوال نمیبرد اما بهتر است بپرسیم که آیا آمریکا به راستی استثنا است؟ وی در پاسخ به این سئوال تصریح میکند:” برای استثنا باقی ماندن آمریکا باید بطور موثر و کارآمدی به چهار چالش بزرگ قرن ۲۱ پاسخ داد: ۱ – چالشی که از سوی جهانی شدن شکل گرفته – ۲ – انقلاب در تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات – ۳ – کسری بودجه وحشتناک و روزافزون آمریکا – ۴ – الگوی مصرف انرژی. آمریکا در حال حاضر فاقد سیاستهایی که بتواند از پس این چالشها برآید."علاوه بر مواردی که فریدمن به عنوان چالشهای پیش روی استثناگرایی آمریکایی ذکر میکند، حملات تروریستی یازده سپتامبر، بحران اقتصادی سالهای اخیر، ناکارآمدی نظام سیاسی و شکلگیری جنبشهای نوین اجتماعی چون تی پارتی و اشغال وال استریت، شکست پروژه امپراطوری آمریکا و تغییر بافت جمعیتی این کشور از جمله عوامل دیگری هستند که انگارههای بزرگ هویتی آمریکا را تهدید میکنند.(۴)
فرید ذکریا ـ نویسنده و تحلیلگر برجسته آمریکایی ـ در معروفترین کتاب خود «جهان پس از آمریکا» نوشت: "من هم روزی تصور میکردم که ما (آمریکا) خیلی بزرگ و مهم هستیم. من هم فکر میکردم آمریکا مانعی پیش رو ندارد، فکر میکردم موقعیت ما در جهان تضمین شده است. اما بعد متوجه چیزهایی شدم که مدتی پیش غیرقابل تصور بودند. ثروتمندترین مرد دنیا در مکزیک زندگی میکند. بلندترین ساختمان دنیا در تایپه است و دوبی دارد ساختمان بلندتری میسازد. رتبه دوم ساختمانهای بلند یک سال و نیم بعد در دوبی ساخته خواهد شد. بزرگترین کارخانه دنیا در چین است. بزرگترین پالایشگاه در هند است. خرید، بزرگترین تفریح آمریکاییها است. با این حال آخرین باری که در چین بودم، بزرگترین مرکز خرید دنیا را در پکن نشانم دادند و از آن موقع تا کنون مراکز خرید دیگر در چین جای آن را گرفتهاند. از قضا ۱۰ مرکز بزرگ خرید دنیا همگی بیرون آمریکا هستند. همین ۳ سال پیش آمریکا در تمام این زمینهها اول بود. تغییر سریع است و تازه آغاز شده است توزیع قدرت در حال دگرگونی است و از سلطه آمریکا فاصله میگیرد. ما داریم به جهان پس از آمریکا وارد میشویم.”(۵)
نتیجه گیری
در پایان باید بیان کرد که استثناگرایی آمریکایی با توجه به تغییر تدریجی ساخت و فرهنگ سیاسی، اجتماعی در آمریکا یک نوع گذار را تجربه میکند، گذاری که به کم رنگ شدن این مولفه هویتی جامعه آمریکا منجر خواهد شد. برای نمونه زمانی بر بردهداری تأکید داشته، زمانی دیگر زنان و سیاهپوستان حق رای نداشتند، کاتولیکها طرد میشدند و…، اما هم اکنون این ظرفیت ایجاد شده که یک سیاهپوست در این کشور به مقام ریاست جمهوری میرسد و یک زن میتواند وزیر خارجه آمریکا بشود. پیروزی اوباما را به معنی گذار از استثناگرایی در هویت آمریکایی دانست اینکه
همانطور که مارتین لیپست اظهار میکند ایالات متحده آمریکا از نظر سیاسی مدت طولانی استثنا نیست اگر چه هنوز از نظر اجتماعی به اندازه کافی استثنا باقی می ماند تا در مورد استثناگرایی آمریکایی سخن گوید.
گذار از استثناگرایی آمریکایی امری موقتی است یا در طول چارچوب تحلیلی تکاملی قابل تفسیر است نیاز به زمان دارد.از سوی دیگر میتوان ریشه های استثناگرایی را در خود مردم آمریکا دانست این مردم انفرادیترین اعضای کارگشای جامعه خود بودند که جامعه خود را ترک کرده بودند. گرچه آمریکا بر نگرشها و اعتقادات ضد دولتگرا و مخالف تسلیم به اقتدار تاسیس شده بود و با تاکیدی بر آزادی و ارزشهای لیبرال شکل گرفته بود. به سبب این فرضیات فرهنگی سیاسی، آمریکا کشوری است که مردم آن بیشتر فردگرا هستند و در برابر مداخله دولت در بخش خصوصی جامعه مقاومت میکنند.
با این حال منتقدان این مفهوم آن را حاکی از روحیه نژادپرستی آمریکایی میدانند و برخی دیگر نیز آن را نشانهای از برتریجویی و امپراطورمآبی ایالات متحده خواندهاند. انگارهای که نقش جدی در شکلگیری سیاست خارجی ایالات متحده در دورههای مختلف داشته است هنوز هم بسیاری از تصمیم گیرندگان و مردم آمریکا به استثناگرایی آمریکایی اعتقاد دارند. آمریکا برای نوع انسانها آخرین و بهترین امید باقی میماند. همانطور که مارتین لیپست اظهار میکند ایالات متحده آمریکا از نظر سیاسی مدت طولانی استثنا نیست اگر چه هنوز از نظر اجتماعی به اندازه کافی استثنا باقی می ماند تا در مورد استثناگرایی آمریکایی سخن گوید.
جنگ نرم و عملیات روانی