الف) خانواده های فعال:
در این خانواده ها، درونی کردن هنجارهای اجتماعی و دینی روال معمول و منطقی خود را داشته و والدین ضمن مشارکت در زندگی جمعی و پاسخ به مسائل فکری فرزندان، هم زمان به افزایش اطلاعات مورد نیاز و تعامل منطقی با فرزندان به ویژه جوانان خود می پردازند. استعمار فرهنگی برای ورود به این خانواده ها دچار مشکل جدی است، چرا که مأمن اسرار جوانان این خانواده ها، والدین هستند و محیط خانواده به شکلی است که آن ها برای طرح مسائل ذهنی و فکری و عقیدتی خود مشکل خاصی ندارند، بنابراین در حافظه ی آن ها نقاط مجهول وجود ندارد تا توسط ابزار تهاجم فرهنگی به نادرست معلوم گردد.
ب) خانواده های منفعل:
در این خانواده ها، به علت اشتباه گرفتن وظایف و کارکردهای اصلی خانواده و هدف نهایی کار و تلاش از تأمین پوشاک و خوراک به جای تأمین روحی روانی فرزندان، شکافی محسوس بین والدین و فرزندان به وجود می آید. عمدتاً در این خانواده ها فرصت مناسبی برای گفت و شنود خانوادگی پیدا نمی شود و ارتباط آن ها موزاییکی است. والدین به تصور برآوردن نیازهای اصلی فرزندان، بیشتر به فکر لباس، غذا، تفریح (فردی) و تحصیلات آن ها هستند و کمتر به اصلی ترین وظیفه ی خود یعنی هم بستگی روانی با فرزندان و آموزش معنوی آن ها توجه دارند. چه بسا در این میان ابتدا والدین تحت تأثیر ابزارهای تهاجم فرهنگی قرار گرفته و سپس فرزندان مبتلا می شوند و در صورت ابتلای آن ها، راه حل منطقی و مناسبی برای برون رفت از بحران در پیش گرفته نمی شود. مشکلات اقتصادی و خواسته های پایان ناپذیر خانواده ها نیز، ناکجا آبادی را پیش روی این خانواده ها می سازد که با سرعت به سمت انتهای آن که یأس و نومیدی است سرازیر می شوند. در بسیاری از موارد این افراد احساس می کنند که هر مشکل و مسئله ی خاصی آن ها را تهدید نمی کند و در این امنیت کامل به سر می برند. بنابراین به فکر راه حل آن مشکل بر نمی آیند.لذا اولین راه حل برای مواجهه با مشکل، یافتن مسئله است. دقت کنیم؛ راه نهایی برای حل مسئله، پاک کردن صورت مسئله نیست.
ج) خانواده سنتی
تأکید ویژه این نوع خانواده ها بر سنت ها و رسوم غالب حاکم بر جامعه (اعم از دینی یا ملی) است.این دسته به دو گروه قابل تقسیم بندی است:
متعصب: این خانواده ها به شرایط زمانی توجهی نداشته و آن چیزی که در گذشته آموخته اند و یا با جنبه های سنتی آن ها هم خوانی دارد را معیار اصلی انتخاب های بعدی خود و دیگران می دانند و در این راه انعطافی از خود نشان نمی دهند.
منعطف: این خانواده با وجود آن که وجه پیروی از سنت ها در آن ها بسیار قوی است اما تا حدودی سعی می کنند تا در برابر شرایط از خود انعطاف نشان دهند در نتیجه با فرزندان بسته به اقتضای زمانه هم گام می شوند.
د)خانواده ی روشن فکر
این دسته از خانواده ها بر خلاف دسته ی پیشین، تأکید عمده ی خود را بر عقل و معیار های عقلانی و منطقی نهاده و در برابر اغلب مسایل جدید سعی دارند تا از عقل و معیارهای آن بهره برند ؛ این نوع از خانواده ها نیز دارای دو صنف می باشند:
ارزش مدار:این دسته علاوه بر آن که تأکید زیادی بر عقل و انتساب های عقلانی دارند، اما معیارهای عقلانی آن ها دارای پشتوانه ی ارزشی و اغلب دینی است. لذا تنها به اموری مبادرت می ورزند که با محک عقل و معیارهای ارزشی آن ها هم خوانی داشته باشد.
فارغ از ارزش:این دسته کسانی هستند که سعی دارند تا عقل مدار با تمام مسایل برخورد کنند. عقل ابزاری و معطوف به هدف سرلوحه ی تمام امور این افراد قرار می گیرد. برای این دسته که از معیارهای ارزشی روشنی پیروی نمی کنند و عقل آزاد را سرلوحه امور خود قرار می دهند آن ها هدف مهم است و به اصطلاح هدف، وسیله را توجیه می کند. به عنوان مثال از نظر ما و حتی اندیشمندان اروپایی، آمریکاییان اغلب افرادی با عقل ابزاری و معطوف به هدف هستند و برای آن ها تنها هدف مهم است نه وسیله کشتار جمعی، تعرض و تهاجم، وسایلی هستند که آن ها را به اهدافشان رهنمون می سازند، بنابراین این وسایل چون بهترین ابزار برای دست یابی به اهداف محسوب می شوند، مناسب و مقبول هستند. در حالی که در سنت ما و ارزش مداران تاریخ همواره راه رسیدن به اهداف یکی از ملزومات اساسی است.
اگر بخواهیم این خانواده ها را در یک طیف نشان دهیم. در یک سر، طیفِ خانواده های متعصب سنتی و در سرِ دیگر، آن خانواده های روشن فکرِ فارغ از ارزش قرار می گیرند. این خانواده ها، افرادی افراطی اند. خانواده های متعصب سنتی در برابر هر امر جدید و تازه ای مقاومت می کنند. از آن جا که این خانواده نمی تواند با شرایطِ زمان، خود را تطبیق دهد. در بسیاری از موارد دچار مشکلات جدی شده و احتمال انحراف اعضای آن بسیار زیاد است.
دسته ی دوم؛ یعنی خانواده های روشن فکرمآب فارغ از ارزش، کسانی هستند که بر خلاف دسته اول تحت هیچ عنوان به ارزش ها و سنت های رایح تن در نمی دهند. این دسته اغلب افرادی غیراخلاقی و غیرقابل اعتماد هستند. از سویی دیگر امکان فروپاشی این خانواده ها و گسست انسجام و هم بستگی آن ها بسیار زیاد است زیرا این دسته در برابر هر مُد جدیدی آماده پذیرش هستند و آن را با آغوش باز می پذیرند. تفاوت و تناقض ارزش های آنی و گذرا در این خانواده ها و از سوی دیگر عدم توجه به اخلاق، موجب فروپاشی و گسست این خانواده ها از هم می شود.
اما آن چه مدنظر ما می باشد و از نظر ما خانواده های پذیرفته شده تری محسوب می شوند «خانواده های سنتی منعطف» و «روشن فکر ارزش مدار» هستند. این دو دسته، آمیزه ای از عقل و سنت های ارزشی (اعم از دینی و ملی) را سرلوحه ی عمل خود قرار می دهند. مسلماً این خانواده ها در برابر مسایل جدید و حوادث بزرگ زندگی کمتر آسیب پذیرند و این دسته با قدرت تحمل خود به حل مسایل می اندیشند و با قدرت ایمان، اخلاق و صبر، شیوه ارتباط منعطف با محیط را پیش می گیرند.
حال برای مقابله با این تهاجم ها باید راهکارهایی ارایه شود که برخی از این وظایف بر عهده نهادها و سازمان های اجرایی کشور می باشد و حکومت اسلامی باید زمینه آن را فراهم نماید و برخی دیگر از وظایف بر عهده خانواده ها و والدین می باشد که به آنها اشاره ای خواهیم داشت.
راهکارهای مقابله با جنگ نرم در خانواده ها
۱٫تقویت باورهای دینی در میان افراد جامعه به ویژه زنان و دختران
یکی از وظایف مبلّغان که مرزداران اندیشه های دینی و فرهنگی جامعه هستند. بیدارگری نسل های امروز و فرداست زیرا در کلام و قلم و هنر این عزیزان سعادت موج می زند و با تبلیغات دینی نقش عظیمی بر عهده دارند. اسلام، کامل ترین شریعت آسمانی، با تبلیغ متولد شد و بقاء و جاودانگی آن نیز در سایه سار تبلیغ مبلغان و هدایت گران مذهبی به وجود خواهد آمد از این رو آشنایی مبلّغان فرهیخته و وارسته عرصه دین باوری با شیوه های گوناگون تبلیغی در سراسرایران امری ضروری است.آگاهی از ابزارهای تبلیغ و جدید ترین شیوه ها و روش ها به مبلّغان این امکان را خواهد داد که افزون بر هدایت جامعه ی اسلامی به سوی سعادت و سلامت دینی، از ورود افکار و اندیشه هایی که بر مبنای دین گریزی و یا دین ستیزی است ممانعت به عمل آورند. در جامعه ی کنونی بشری به علت گسترش ارتباطات و سهولت دست یابی به اندیشه های به ظاهر منطقی غرب و پیشرفت سریع تکنولوژی در جوامع گوناگون و در نتیجه مورد تهاجم فرهنگی قرار گرفتن کشورهای جهان سوم و در حال توسعه؛ تبلیغ های دینی نیز باید تحوّلی ژرف یافته و در شیوه ها و ابزارهای تبلیغی تجدید نظر گردد. ماهواره ها چشم های ناپاک قرن بیستم هستند که به عنوان خطری نابود کننده، فرهنگ و مبانی دینی ما را مورد حمله قرار داده اند و تبلیغات ما باید علاوه بر تعلیم مفاهیم و تعالیم مذهبی و دینی در پی خنثی کردن آثار شوم این پدیده ی فرهنگ برانداز باشند.
۲٫تحکیم پیوندهای عاطفی میان اعضای خانواده
آشنایی کودک با آداب و ارزش ها و قواعد زندگی اجتماعی از طرق مختلفی صورت می گیرد که بهترین و اولین کانون نهادینه کردن این امر خانواده است. در خانواده مادران به عنوان محور کانون خانواده، نقش مؤثرتری در تفهیم این ارزش ها و قواعد برای کودکان وجوانان دارند.حضرت امام(ره) فرموده اند: مربی انسان ها زن است، سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است. زن با تربیت صحیح خودش، انسان درست می کند و با تربیت صحیح خودش، کشور را آباد می کند و هم چنین می فرمایند: مادران مسئول اعمال فرزندان خود هستند و اگر یک بچه را خوب تربیت کنند، ممکن است سعادت یک ملت را همان بچه تأمین کند.ایشان زن را یکتا موجود تربیت کننده انسان هایی که سبب برکت برای جامعه ها می شوند، می دانستند. پس مادران باید بیشتر با فرزندان ارتباط دوستانه ومنطقی داشته باشند و فرزندان خود را رها ننمایند.
۳٫احیاى عزت نفس
از جمله راههاى مبارزه با تهاجم فرهنگى، احیاى روحیه عزت نفس در بین اقشار مختلف جامعه مى باشد. بنابراین لازم است با تقویت این روحیه و زدودن احساس خود کم بینى مردم جامعه اسلامى را از تقلید کورکورانه از روشهاى زندگى بیگانگان بازداشت امام صادق (ع) می فرمایند: خداوند به پیامبرى از پیامبرانش وحى فرموده که به مؤمنان بگو: «لا تلبسوا لباس اعدائى، ولاتطعموا مطاعم اعدائى، و لا تسلکوا مسالک اعدائى ، فتکونوا اعدائى کما هم اعدائى»
لباس دشمنان مرا نپوشید و غذاى دشمنان مرانخورید و به شیوه دشمنان من رفتار نکنید که شما نیز همانند آنان جزو دشمنان من خواهید شد!
۴٫مبارزه با روحیه تجمل گرایى
امروزه اثر مستقیم روحیه تجمل گرایى بر واردات کالاهاى مصرفى لوکس وپیروى از مدهاى گوناگونى که حجم انبوهى از فرهنگ و ارزشهاى غربى را یدک مى کشند، برکسى پوشیده نیست نگاهى به زندگى روزانه مرفهین بى درد نشانگر این واقعیت است که پیروى از مد، حتى در شیوه خوراک آنان نیز دگرگونى پدید آورده است. البته زیان روحیه رفاه جویى و تجمل گرایى تنها در تغییر شیوه پوشش، خوراک و رفتارهاى اجتماعی و شخصى آشکار نمى شود بلکه در بالا رفتن میزان بزهکاریها و زیر پا نهادن اصول اخلاقى نیز اثرى شگرف دارد. افزایش خواسته هاى افراد که در سایه چنین روحیه اى پدیدمى آید انگیزه اى نیرومند براى سرقت، کلاهبردارى، رشوه و…به شمار مى آیند. از این رو، در مبارزه فرهنگى، زدودن روحیه تجمل گرایى از دلهاى مردم باید به گونه اى جدى مورد توجه قرار گیرد و اثرات منفی آن براى جامعه تبیین شود تا جامعه با نگرشى آگاهانه به مسائل بیندیشند و از روىآوردن و تسلیم بى چون و چرا در برابر امواج ویرانگر این شبیخون مخرب در امان باشند.
۵٫اشباع نیازهاى طبیعى انسان از راههاى مشروع
انسان مجموعه اى در هم پیچیده از غرایز گوناگون است.غرایزى که پیوسته او را به جنبش درمسیرهای پر پیچ و خم زندگى فرا مى خواند. این خواستها به گونه اى نیرومندند که می توانند انسان را در پى خویش به بیغوله هاى تاریک و ظلمانی و ناشناخته بکشانند. برآورده نشدن این غرایز در حد معقول و یا زیاده روى در کامروایی غریزى مى تواند خطر ساز باشد. رها ساختن نامعقول مردم در بهره گیرى هر چه بیشتر و به هر شکل ممکن از این نیروهاى مقدس، آنان را از تلاش در سازندگى خویش و جامعه بازمى دارد و جلوگیرى از ارضاى غرایز در حد مشروع ، یا ناتوانى در برآوردن نیازهاى طبیعى نیز زمینه را براى روى آوردن همه جانبه به سوى برنامه هاى مخرب دشمن فراهم می آورد.
جنگ نرم وعملیات روانی