از همان زمان، این کشور سعی کرده بهعنوان یک قدرت فرامنطقهای در تحولات سیاسی این منطقه نقش بازی کرده و منافع نامشروع خود را تأمین کند. حضور و نفوذ فعالانهی ایالات متحده در غرب آسیا بیشتر جنبهی اقتصادی دارد. منطقهی غرب آسیا از اهمیت بسیار حیاتی برای تداوم رشد اقتصاد جهانی، که آمریکا رهبری آن را برعهده دارد، برخوردار است. وجود ذخایر عظیم نفت و گاز در غرب آسیا باعث شده است که این منطقه در کانون سیاستهای فرامنطقهای آمریکا قرار گیرد. نفت به مانند خون برای اقتصاد آمریکاست و نکتهی مهم که وابستگی اقتصاد آمریکا به نفت، روزبهروز در حال گسترش است.
بنابراین این منطقه به دلیل درصد بالای ذخایر انرژی، در کانون سیاست خارجی آمریکا قرار دارد و این کشور سعی میکند در راستای منافع خود، تحولات سیاسی و اقتصادی منطقه را دستکاری[۱] کند. به همین دلیل، هرکدام از رؤسای جمهور آمریکا، بخشی از استراتژی امنیت ملی خود را به این منطقه اختصاص میدهند. لازم به ذکر است که علاوه بر عامل نفت، عواملی دیگر نیز محرک حضور آمریکا در منطقه است که در متن مقاله اشاره خواهد شد.
۱٫ دلایل حضور آمریکا در منطقهی غرب آسیا چیست؟
۲٫ آیا داعش (دولت اسلامی عراق و شام) زاییدهی سیاستهای آمریکا در منطقه است؟
دلایل حضور آمریکا در منطقهی غرب آسیا
نفت
نفت منطقهی غرب آسیا (خاورمیانه) جایگاه مهم و اساسی در اقتصاد آمریکا دارد. این کشور برای تأمین امنیت صدور نفت سعی در مهندسی تحولات سیاسی و اقتصادی منطقه دارد. با توجه به جایگاه برجستهی غرب آسیا، آمریکا وابستهترین کشور جهان به این منطقه است. در زمینهی مناطق تأمینکنندهی نفت، غرب آسیا با داشتن حدود دوسوم نفت جهان، نقش اول را در تأمین سوخت آمریکا بازی میکند. وابستگی اقتصادی و راهبردی ایالات متحده به نفت غرب آسیا به بهای گزاف عملیات نظامی و تهدید امنیتی این کشور تمام شده است. (ترابی، ۱۳۹۰: ۳۷) بدین ترتیب آمریکا، امنیت منطقهی خاورمیانه را در حوزهی منافع امنیتی خود تعریف میکند.
تأمین امنیت اسرائیل
مورد دوم تأمین امنیت اسرائیل در منطقه است. آمریکا متحد بلامنازع اسرائیل در منطقه است. به دلیل روابط ویژه و استراتژیکی که بین اسرائیل و آمریکا وجود دارد، رژیم اسرائیل حمایت همهجانبهی آمریکارا در منطقه دارد. آمریکاییها در سطح منطقهی غرب آسیا در یک فرایند ترکیبی در پی کنترل بر بازیگران و کنترل روندها و حوادث در قالب مبارزه با تروریسم و حفظ امنیت اسرائیل هستند. اسرائیل یاور ایالات متحده در منطقه محسوب میشود. البته این رژیم از این طریق صرفاً منافع خود را کسب مینماید، زیرا بیش از آنکه نفعی برای آمریکا داشته باشد، منافعش را در راستای منافع آمریکا در منطقه تعریف میکند.
حفظ توازن قوا و جلوگیری از ظهور یک قدرت منطقهای چالشگر
مورد سوم از دلایل مداخلهی آمریکا در منطقه، حفظ توازن قوا و جلوگیری از ظهور یک قدرت منطقهای چالشگر در غرب آسیاست که در اسناد استراتژی ملی این کشور شدیداً مورد تأکید قرار گرفته است.
مخالفت و مهار سیاستهای جبههی مقاومت در منطقه
مورد چهارم مخالفت و مهار سیاستهای جبههی مقاومت در منطقه است. ایران، سوریه، حماس و حزبالله در منطقه شدیداً مخالف سیاستهای نظام سلطه بوده و آن را به چالش کشیدهاند. آمریکا در منطقه از تمام ظرفیتهای سیاست خارجی خود استفاده میکند تا اتحاد و پیوند این جبهه را تضعیف کند.
محدودسازی قدرت ایران در منطقه
مورد پنجم که اهمیت بالایی دارد، محدودسازی قدرت ایران در منطقه است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، این سیاست را به بهانههای مختلف پیگیری میکنند. طرحریزی کودتا، حملهی نظامی مستقیم طبس، حمایت از گروهک تروریستی مجاهدین، جنگ تحمیلی ایران و عراق، تحریمهای اقتصادی، موضوع حقوق بشر و پروندهی هستهای ایران، از جملهی این سیاستهاست.
خطمشی آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی، بهویژه در سالهای اخیر، تلفیقی از راهبردهای نرمافزارانهی توأم با تهدید سختافزارانه بوده است. ایالات متحده درصدد تشکیل یک نظام سیاسی و امنیتی و اقتصادی جدید، برمبنای منزوی کردن ایران بوده که اعمال تحریم و فشارهای سیاسی و اقتصادی، بهویژه در زمینهی انرژی هستهای در همین راستا دنبال شده است. این کشور در کنار استفاده از شیوههای سختافزاری، درصدد بهرهگیری از ابزارهای نوین در مقابل ایران است و در همین راستاست که مباحثی چون دیپلماسی عمومی، دیپلماسی پنهان، بهرهگیری از رسانهها و شبکههای اجتماعی را برای مقابله با ایران در دستور کار خود قرار داده است. (سازمند، ۱۳۹۱: ۲۳)
این دلایل از مهمترین دلایل حضور فعال و کنشگرانهی بازیگری مثل ایالات متحدهی آمریکا در منطقهی غرب آسیاست؛ هرچند ممکن است دلایل دیگری هم مطرح باشد. با در نظر داشتن این دلایل، آمریکا سیاستهای چندگانه را در دورههای مختلف اتخاذ نموده است که از جملهی آن، سیاست و طرح خاورمیانهی بزرگ بود که درصدد صدور ارزشهای آمریکایی در کشورهای منطقه بود. اما به دلیل تحمیلی بودن و عدم انطباق با ساختار سیاسی و فرهنگی کشورهای منطقه، این سیاست به شکست منتهی شد.
ترویج جنگ مذهبی بین شیعه و سنی، پیگیری پروژهی اسلامهراسی، تضعیف دولتهای مخالف نظام سلطه و تبدیل آنها به دولت حامی غرب، تأمین امنیت صدور انرژی، تأمین امنیت اسرائیل و به حاشیه رفتن مخالفت اعراب با آن، تضعیف جبههی مقاومت، به خطر انداختن مرزهای امنیتی ایران و حضور نظامی و مستقیم در منطقه، از جمله اهدافی است که آمریکا در چارچوب سیاستهای حمایتی خود از گروههای تکفیری و بعثی مثل داعش پیگیری میکند.
با حادث شدن تحولات انقلابی و بیداری اسلامی در منطقهی غرب آسیا و تحولات سوریه، آمریکا در ابتدا موضع منفعلانه در پیش گرفت، اما به مرور زمان، به مداخله در تحولات سیاسی کشورهای منطقه پرداخت. سوریه از جمله کشورهای مهمی بود که دچار تحولات سیاسی شد. این کشور چون در خط مقدم محور مقاومت قرار دارد، آمریکا به مداخله در آن پرداخت تا با تغییر دولت اسد، دولتی متحد و طرفدار آمریکا به وجود آورد. یکی از سیاستهایی که آمریکا در سوریه اعمال نمود، حمایت از گروههای تروریستی معارض با رژیم اسد بود. بدین ترتیب بود که آمریکا در کنار دیگر کشورهای غربی و متحدین عربی خود در منطقه، به جنگ داخلی در سوریه دامن زد. جنگی که حالت فرسایشی به خود گرفت و تا به امروز هم ادامه دارد.
عراق دیگر کشوری است که در حال حاضر، به دلیل پیروزی دولت شیعی، مورد مداخلهی سیاسی کشورهای غربی و آمریکا قرار گرفته است. همانطور که رهبر انقلاب اشاره فرمودند، آمریکا در عراق به دنبال جنگ مذهبی بین شیعه و سنی است تا از تسلط نظام شیعی بر آن جلوگیری کند. نتیجهی این سیاستهای آمریکا و همفکرانش در عراق، زایش گروه تکفیری و بعثی داعش است. دولت اسلامی عراق و شام (داعش) با نفوذ در استانهای غرب و شمال غربی عراق به اقدامات وحشیانه و کشتوکشتار مردم بیگناه و غیرنظامی میپردازند و به موجی از ناآرامی و ترس در عراق و حتی منطقه دامن زدهاند.
حال سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چه ارتباطی بین سیاستهای آمریکا و ظهور گروهک تروریستی و بعثی داعش در عراق وجود دارد؟ به عبارت دیگر، آیا ظهور داعش نتیجهی سیاستهای آمریکا در منطقهی غرب آسیاست؟
آمریکا با تقویت گروههای تکفیری، سوریه را به ورطهی نابودی کشاند. با اندکی واکاوی و بررسی میتوان ردپای آمریکا و متحدان منطقهای آن را در تحولات کنونی سوریه و عراق مشاهده کرد. در عراق، نوری مالکی نخستوزیر عراق، همپیمان ایران و حامی محور مقاومت در منطقه است و ایران نیز بعد از سقوط صدام نفوذ قابل توجهی در دولت شیعی عراق پیدا کرده است. این موضوعی است که آمریکا و عربستان بهشدت با آن مخالفاند. در انتخابات اخیر عراق نیز وقتی مالکی دوباره پیروز شد، طولی نکشید که راه ورود داعش به عراق هموار شد.
بدین ترتیب، بررسی تحولات سیاسی عراق و مداخلات آمریکا در حمایت از گروهکهای تروریستی معارض دولت نشان میدهد که پاسخ این سؤال مثبت است. ایالات متحده به حمایت از یک جنبش شورشی در همسایگی سوریه اقدام کرد که در حال حاضر به یک شورش اسلامی گستردهتر تبدیل شده است. جنبشی که مصمم به بیرون راندن دولت شیعی در عراق است و توسط متحد کلیدی آمریکا در منطقه، یعنی عربستان سعودی، حمایت میشوند. ظهور داعش و گروههای تکفیری همانند آن در منطقه در راستای این سیاست آمریکا قابل تحلیل است که این کشور از شکلگیری گروههای تروریستی حمایت کرده و سپس آنان را در راستای منافع و اهداف خود در سایر نقاط جهان به کار میبرد.
ایالات متحدهی آمریکا با همکاری رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای منطقه، به دنبال آن هستند که با تغییر موازنهی استراتژیک در منطقه به ضرر ایران، ضمن تضعیف عمق استراتژیک ایران، این کشور را بهسوی حل مناقشه با غرب و تن دادن به تعاملات راهبردی گسترده با نظام سلطه هدایت نمایند.
با توجه به شرایط جدید منطقه، آمریکا به دنبال بازیگری فعال در منطقه است. کشورهای غربی و در رأس آن آمریکا، به دنبال جنگ عقیدتی و مذهبی در کشورهایی مثل عراق هستند. بنابراین سیاست حمایتگرایانه از گروههای تکفیری اتخاذ نمودهاند تا شرایط جنگی بین طرفین شیعه و سنی تقویت گردد و جنگ اعتقادی و مذهبی صورت گیرد.
در این جنگ اعتقادی، امکان حضور مجدد آمریکاییها و انگلیسیها در عراق به بهانهی جلوگیری از یک جنگ اعتقادی فراهم میشود. به نظر میرسد آمریکاییها قصد دارند بهنحوی خروج مفتضحانهی خود در عراق را جبران کنند و فضایی را برای بازگشت خود به عراق در قالبهای نوین فراهم کنند. (سراج، ۱۳۹۳)
در این رابطه، دکتر دهشیار از کارشناسان و تحلیلگران سیاست خارجی آمریکا، در مقالهای در روزنامهی «مردمسالاری» مینویسد: اقدامات گروه تکفیری و بعثی در عراق منطبق بر اهداف آمریکا در منطقه است. ناآرامیها و ماهیت حوادثی که در گسترهی وسیعی از منطقه مشهود است، ظرفیت فزونتری برای آمریکا مهیا میسازد که حضور خود را توجیه عملیاتی نماید و از سوی دیگر، حضور خود را نافذتر جلوه دهد. اگر الگوی رفتاری و ارزشی در منطقه به تشدید خشونت، بیثباتی، هرجومرج و فقر و حقارت منجر گردند، محققاً انتظاری جز این نباید داشت که آمریکا مداخلهگرتر ظاهر گردد.
حمایت آمریکا از گروهکهای تروریستی مثل مجاهدین و القاعده و در حال حاضر نیز حمایت از گروههای تروریستی و تکفیری بعثی مثل داعش بهمنظور ترویج جنگ مذهبی و اعتقادی، امری آشکار است. تا جایی که چندین مقام آمریکایی به حمایت آمریکا از داعش اعتراف کردهاند و روزنامههای «واشنگتنپست» و «والاستریت ژورنال» هم به افشاگری دربارهی طرحهای آمریکا برای گسترش حمایت و آموزش گروههای تروریستی در سوریه و عراق پرداختهاند.
ایالات متحدهی آمریکا با همکاری رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای منطقه، به دنبال آن هستند که با تغییر موازنهی استراتژیک در منطقه به ضرر ایران، ضمن تضعیف عمق استراتژیک ایران، این کشور را بهسوی حل مناقشه با غرب و تن دادن به تعاملات راهبردی گسترده با نظام سلطه هدایت نمایند.(سراج، ۱۳۹۳) بنابراین برخلاف فضای رسانهای که به محکومیت اقدامات گروههای تروریستی و داعش میپردازند، اما در سیاستهای اعمالی خود، گروههای تکفیری و داعش را مورد حمایت قرار میدهند و از طریق کشورهای واسطه، تسلیحات و تجهیزات نظامی آنها را تأمین میکنند.
سیاستهای حمایتگرانهی آمریکا از گروههای تروریستی را میتوان در راستای دلایلی که در اوایل مقاله مطرح شد تحلیل کرد. ترویج جنگ مذهبی بین شیعه و سنی، پیگیری پروژهی اسلامهراسی، تضعیف دولتهای مخالف نظام سلطه و تبدیل آنها به دولت حامی غرب، تأمین امنیت صدور انرژی، تأمین امنیت اسرائیل و به حاشیه رفتن مخالفت اعراب با آن، تضعیف جبههی مقاومت، به خطر انداختن مرزهای امنیتی ایران و حضور نظامی و مستقیم در منطقه، از جمله اهدافی است که آمریکا در چارچوب سیاستهای حمایتی خود از گروههای تکفیری و بعثی مثل داعش پیگیری میکند.
در نتیجه، ظهور گروههای تروریستی و تکفیری در سوریه و به دنبال آن در عراق، نتیجهی سیاستهای استعماری آمریکا و متحدان منطقهای و فرامنطقهای آن در غرب آسیاست تا از طریق آن، آرامش منطقه را به هم بریزند و با ایجاد هرجومرج سیاستهای استعماری خود را پیش ببرند.
برهان