جنبش صهیونیسم یک حرکت سیاسی بود که با دروغ و فریب خود را با لباس دین پوشاند و شعارهای دین را تحت دستورالعمل خاص سیاسی خود قرار داد، سیاست ارعاب و سرکوب مخالفان از جمله فلسطینیهای بی پناه که تنها خواسته شان زندگی آزاد در زادگاه و موطن اصلیشان بود، لکه های ننگ بزرگی از جمله فجایع صبرا و شتیلا بر جبین صهیونیستها ایجاد کرد. راهبرد صهیونیسم مبتنی بر تسلط بر یک منطقه و تلاش برای ایده پردازی سرزمین موعود و گسترش دامنه غده سرطانی و تامین شهوت سیریناپذیر قدرت در نزد حامیان خود بود، از این رو بلافاصله بعد از استقرار اولیه در فلسطین اشغالی دستاندازی به همسایگان را آغاز کرد.
تطابق راهبردهای صهیونیستها با جریان تروریستی- تکفیری داعش، ماهیت واقعی روی دیگر تروریسم در منطقه را نشان می دهد. "دولت اسلامی عراق و شام” موسوم به داعش که اخیرا ادعای عجیب خلافت اسلامی را مطرح کرده، نحلهای منحرفشده از رویکرد اصیل دین اسلام است که از همان ابتدا با خشونت و سرکوب فعالیت های خود را آغاز کرده است، این گروه که با طرد از سوریه از سوی همکیشان تروریستش عراق را به پایگاه اولیه خود تبدیل کرده، مانند صهیونیستها سرزمینی موعود برای خود در نظر دارد که از شمال تا نیمی از نقشه جغرافیایی اروپا، از جنوب تا شبه جزیره عربستان، از شرق تا مرزهای شرقی ایران و استان خراسان و از غرب تا غربیترین نقطه آفریقای شمالی را در بر می گیرد. نگاهی آماری به سخنرانی اخیر ابوبکر البغدادی نشان میدهد که واژههای جهاد و فتح و پیروزی بیشترین کاربرد را در سخنان وی دارد، این بدان معناست که داعش غیر از دستیابی به قدرت مبتنی بر منطق زور و سرنیزه هیچ پروژهای برای امت اسلامی ندارد و در این راستا، شباهت عجیب داعش با صهیونیسم در خصوص ضرورت غصب سرزمینهای "نیل تا فرات” قابل توجه است و در واقع، داعش در بسیاری مواقع، به عنوان بازوی اجرایی صهیونیسم عمل کرده است و این در حالی است که تا این لحظه هیچ خطری از سوی تکفیریها متوجه رژیم صهیونیستی نبوده است.
تکفیریهای داعش نیز مانند تعامل صهیونیستها با یهودیت، بخشهایی از دین را که در راستای منافع سیاسی و توسعه طلبانه آنها بود، جدا کردند و تمام موازین دیگر آن را رد کردند. آنها غیر از این مبانی را کفر و قائلان به آن را کافر می دانند، حتی اگر در کلام خداوند باشد.
مبنای اعتقادی هر دو جریان تروریستی این اصل است که "هدف وسیله را توجیه میکند”. این قانون طلایی راه را برای انجام هر جنایتی علیه بشریت باز می کند و آن را در خدمت دو رویکرد ترغیب و تهدید برای جذب مخاطب و مقابله با اعتراضات مقابل خود در می آورد. فتاوای ساختگی داعش در زمینه جهاد نکاح و زشتترین جنایتها علیه شیعیان به جرم شیعه بودن نمونههای زندهای از این اصل است.
داعشیسم و صهیونیسم معتقدند که تنها یک فرقه برتر وجود دارد و آن هم همینها هستند. صهیونیستها غیر یهودیان را حیواناتی میدانند که تنها برای خدمت به یهودیان آفریده شدهاند و تروریستهای داعش نیز اعتقاد دارند که هر نوع رفتاری با کسانی که سیره عملی آنها را قبول ندارند، جایز است. آنها غیر خود را کافر، مشرک و مخلد در آتش دوزخ می دانند و بر همین اساس، پس از تصرف هر شهر و روستایی که ساکنان آن دین و مذهبی جز فرقه تکفیریها داشته باشند، خون شان هدر، منازل شان مباح و نوامیس شان حلال است!
تکیه بر ابزار تبلیغاتی همانطور که یکی از مهم ترین بندهای پروتکلهای ۲۴ گانه صهیون است که حدود ۲۰۰ سال قبل از سوی بنیانگذاران یهودیت افراطی و صهیونیست به تصویب رسید، امروز نیز به عنوان حربهای اصلی در دست تروریستهای داعش قرار دارد. در همین راستا بخش قابل توجهی از اموالی که قرار است در خدمت کشتار ملت های منطقه از سوی داعش هزینه شود، برای ایجاد سایتهای اینترنتی و تبلیغات در فضای مجازی و شبکه های ماهوارهای جهت جذب جوانان فریب خورده هزینه می شود.
گروهک تکفیری-بعثی داعش بیشترین اهمیت را به فعالیتهای تبلیغاتی میدهد، تا جاییکه شرکت در کمیته تبلیغات الکترونیک را از مهمترین جبهههای کاری معرفی میکند و کمک به این بخش را بر هر کدام از تروریستها واجب می دانند. عناصر ناظر بر فعالیت های داعش نیز عمدتا از سلفیهای سعودی هستند، چرا که زبان و قلم فصیحی دارند و ادبیات خطابه و استدلال و بهانه تراشی شرعی در راستای حمایت از ابوبکر البغدادی را به خوبی بلدند.
هر دو این گروهها گرایشهای عمیق نژادپرستانه دارند و نسبت به غیر از خود کینه شدیدی دارند. در مکتب صهیونیسم عناصر دیگر نجس، برده، زنازاده و برده صهیونیسم خوانده می شوند که بعد از مرگ نیز در دوزخ هستند؛ آنها کشتن غیریهودی را تشویق می کنند و میگویند که باید مرتدها و خیانتکاران را در چاه انداخت و آنها را نجات نداد. همین رویکرد در داعش نیز وجود دارد و آنها تمامی مخالفان خود از سایر گرایشهای اسلامی و غیر اسلامی را مجوس و مرتد و بت پرست و بدعت گزار میدانند و کشتن آنها و به اسارت گرفتن زنانشان را مباح میشمارند.
استعمار انگلیس پرورش دهنده اصلی جریان صهیونیسم بود، در مورد فتنه داعش نیز این استعمار آمریکا و جنگهای مداخله جویانه آن در منطقه بود که زمینه لازم برای تشکیل افراط گرایی های دینی را فراهم کرد. هر دو رویکرد صهیونیستی و تکفیری کاملا برای پرورش نسلهای متعددی از تروریستها آمادگی دارند. هر دوی این گروهها به فرزندان خود می آموزند که ملت برگزیده یا تنها فرقه نجات یافته هستند و به این ترتیب ابزار وحشتناکی برای ترور و کشتار در جامعه انسانی بویژه جهان اسلام به وجود می آورند.
اشتراک انگیزههای غرب در ایجاد این غدههای سرطانی در منطقه از دیگر نکات قابل توجه در بررسی نحله های صهیونیستی- داعشی است. "مکس نوردو” یکی از موسسان جنبش معاصر صهیونیسم و از بزرگترین متفکران دیدگاه های صهیونیستی وجود اسرائیل در منطقه غرب آسیا تنها برای حمایت از منافع اقتصادی استعمار نیست، بلکه برای این است که امت اسلام همواره ضعیف و مریض و تجزیه شده نگه غرب آسیا شود. ایجاد گروهک تروریستی داعش در منطقه نیز علاوه بر اینکه تضمینی برای بقای اقتصادی و نظامی غرب در منطقه است، دست فعال استعمار برای تضعیف امت اسلام نیز هست و آنها را به نفع هژمونی غربی در حال تجزیه و فروپاشی نگه میدارد.
به این ترتیب هر دو اردوگاه تروریستی بخشهای مختلفی از یک توطئه هستند. در حالی که کنفرانس صهیونیستی هرتزلیا به صراحت اعلام می کند که باید جنگهای فرقهای و درگیری سنی و شیعه در امت اسلام ایجاد کرد تا منافع و برنامههای آمریکا و غرب در منطقه تامین شود، نیروهای عمل کننده به این پیشنهاد، اردوگاه دوم یعنی تروریستهای تکفیری داعش هستند که با حمایت وهابیت سعودی و ابزارهای تبلیغاتی آن به دنبال تجزیه جهان اسلام و جنگ فرقهای بین مسلمانان بر آمده است.
مشرق