برای نمونه، «آکادمی علوم انسانی و اجتماعی
بریتانیا» در گزارش اخیر خود با عنوان: "هنر مجذوب
کردن؛ قدرت نرم و نقش انگلستان در جهان"، به
تأثیرگذاری نرم دانشگاه هایش بر جوامع دیگر پرداخته و نوشته بود: «حضور 5/3 میلیون
دانشآموز خارجی در مدارس خصوصی بریتانیایی در سراسر جهان، فرصت بزرگی برای انگلستان
در جهت تقویت قدرت نرم خود است ... در سطح آموزش عالی نیز دانشگاه های انگلیسی همچون
«آکسفورد» و «کمبریج» جزء برترین دانشگاه های جهان هستند و آمال و آرزوی بسیاری از
نخبگان دنیا هستند که فرصت بالقوه و عظیمی برای توسعه قدرت نرم (انگلیس) فراهم آورده
اند.
طبق آخرین آمار، حدود 435 هزار دانشجوی خارجی در انگلستان مشغول به تحصیل هستند ... دانشگاه های انگلستان بدین ترتیب یک فرصت سرمایه انسانی بی بدیل فراهم می کنند، زیرا دانشجویان خارجی پس از بازگشت به کشورشان احساس تعلق ماندگاری نسبت به انگلستان دارند ... قدرت نرم سرمایه انسانی برای انگلستان، محصول همان حضور دانشجویان خارجی است. همین که دانشجویان خارجی پس از فراغت تحصیل با خاطره خوش و با پذیرش ایده ها و ارزش هایی که در این مراکز آموخته اند؛ به کشورهای خود باز می گردند، بعنوان یک "کارکرد بین فرهنگی مطلوب" برای لندن محسوب می شود»[1].
چندی پیش نیز «انستیتو واشینگتن برای سیاست های خاور نزدیک» طی گزارشی از آمار دانشجویان ایران در آمریکا پرده برداشت[2]. این آمار تعداد دانشجویان ایرانی تحصیل کرده در ایالات متحده بین سال های 1924 تا 2012 میلادی را نشان می داد:
همانطور که مشخص است، سرمایه گذاریهای
مقامات آمریکایی برای تأثیرگذاری بر جوانان ایران در سال های 1976- 1984 م. که
مربوط به سال های پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی بوده است؛ افزایش
چشم گیری داشته است. این سرمایه گذاری ها بی شک، بی منت
نبوده و مقامات آمریکا انتظار دارند که بسیاری از این تحصیل کرده ا بعد از بازگشت
به ایران، حامل سبک مدیریتی مورد نظر آمریکا برای تأثیرگذاری بر نهادهای جمهوری
اسلامی باشند. این تحصیل کردهها اکنون کجا هستند و چه میکنند؟
بدین ترتیب، علیرغم انگاره های بسیاری از مردم که تحصیل در خارج را یک فضل می دانند، باید اشاره کرد که این موضوع چندان هم صحت ندارد. «جوزف ناي»، «عضو هيئت امناي دانشکده حکومت داري جان اف. کندي در دانشگاه هاروارد است و بین سال های 1995 تا 2004 م.، براي اولين بار عبارت "قدرت نرم" را استفاده کرد. «نای» که از وی بعنوان پدر علوم قدرت نرم هم یاد می شود، طی گزارشی که چندی پیش توسط «دانشگاه هاروارد» منتشر گردید به تأثیر ابزار تحصیلات عالیه بر قدرت نرم ایالات متحده توجه نشان داد.
قدرت نرم يعني توان رسيدن به آنچه که مي خواهيد از طريق جذب کردن ديگران، نه از طريق تحميل يا تطميع. اين قدرت برخاسته از جذابيت فرهنگي، ايده آل هاي سياسي و سياست هاي خارجي و داخلي يک کشور است. زمانيکه سياستهاي ايالات متحده، در چشم ديگران مشروع جلوه کند، در اصل قدرت نرم این کشور است که تقويت شده است. وی توضيح داد که چگونه رهبران و چهرههاي شاخص در بخش آموزش عالي، مي توانند با کمک به ايجاد درک بهتري از ماهيت قدرت و افزايش برنامه هاي تبادلات دانشجويي و فرهنگي بين المللي؛ قدرت نرم آمريکا را ارتقاء دهند[3].
«نای» مینویسد: «در سطح تحتاني قدرت، سطح فراملي؛ غالباً استفاده از داشتههاي قدرت نرم کارآمد است. قدرت نرم بر توانايي شکل دادن به اولويتهاي ديگران، تکيه زده است. يک کشور ممکن است که نتايج مطلوب خود را در جهان سياست حاصل کند، به اين دليل که ديگر کشورها ـ که ارزشهاي آن را ميستايند، از او تقليد ميکنند و سطح رفاه و آزادي آن را مطلوب ميدانندـ ميخواهند که از اين کشور پيروي نمايند. در اين فضا همچنين مهم است که دستور کار مشخصي پيشرو قرار گرفته و ديگر بازيگران در عرصه سياستهاي جهاني، جذب شوند؛ نه اينکه صرفاً با استفاده از تهديد نيروي نظامي يا تحريم هاي اقتصادي، تغييري را بر ايشان تحميل کرد. اين قدرت نرم ـ متقاعد کردن ديگران به طلب نتيجه مطلوب شماـ مشارکت افراد را رقم مي زند نه اينکه ايشان را وادار به انجام آن کار کند.
... قدرت نرم يک کشور اساساً بر سه منبع استوار مي شود: فرهنگ آن کشور، در مواضعي که براي ديگر بازيگران جذاب است؛ ارزش هاي سياسي آن کشور، وقتيکه در داخل و خارج ملموس و زنده باشد و سياست هاي خارجي آن کشور، وقتي که مشروع جلوه کنند و مشروعيت اخلاقي نيز داشته باشند ... کالج ها و دانشگاه ها، مي توانند با ترويج يک درک بهتر از قدرت و توصيف مهمترين راه هاي چگونگي تغيير دنيا در 20 تا 30 سال گذشته؛ به بالا رفتن سطح گفتمان و پيشرفت سياست خارجي آمريکا کمک کنند. ما مي توانيم به تدريج در ذهن دانشجويان خود و بطور کلي افکار عمومي، درکي بهتر از واقعيت هاي جامعه جهاني در هم تنيده خود را وارد کرده و چارچوب مفهومي را که براي مديريت موفق چشم انداز جديدي پيشرو بايد درک کنيم؛ در ايشان تزريق نماييم.
بسياري از ناظران بر اين باورند که آموزش عالي آمريکا قدرت نرم قابل توجهي براي «ايالات متحده» توليد مي کند. براي مثال «کالين پاول» - وزير خارجه در 2001 م.- گفت: «من نميتوانم داشته اي با ارزش تر از دوستي با رهبران آتي دنيا که در اينجا تحصيل کرده اند، براي کشور خودمان نام ببرم»[4].
در جنگ سرد، با ترکيبي از قدرت سخت و نرم کار را پيش برديم. مبادلات آکادميک و فرهنگي ميان «ايالات متحده» و «اتحاد جماهير شوروي» که در دهه 1950 م. آغاز شد، نقشي مهم در تقويت قدرت نرم آمريکا ايفاء کرد. بدبين هاي آمريکايي در آن زمان هراس داشتند که دانشمندان و عوامل KGB که به آمريکا مي آيند، "از غفلت ما سوء استفاده کنند"؛ با اين حال ايشان از اين امر غافل بودند که اين افراد، ايده ها سياسي را بهمراه رازهاي علمي ما در خود جذب مي کردند. از آنجا که مبادلات بر نخبگان تأثير گذاشت، يک يا دو عامل ارتباطي کليدي، مي تواند تأثير سياسي عمده اي داشته باشد.
براي مثال «الکساندر ياخولف»، بشدت متأثر از مطالعات خود در کنار «ديويد ترومن»، استاد علوم سياسي در «دانشگاه کلمبيا» به سال 1958 م. بود. «ياخولف» در نهايت، رياست يک مؤسسه بسيار مهم را بر عهده گرفت، به عضويت "پوليت بورو" (بالاترین مرجع قانونگذاری در حزب کمونیست شوروی) درآمد و تأثيرات ليبراليزه سازي بسيار جدي بر «ميخائيل گورباچوف» (رهبر شوروي) گذاشت.
از 1958 تا 1988 میلادی، 50 هزار روس در قالب برنامه هاي تبادلات رسمي از ايالات متحده ديدن کردند، بر خلاف امروز که سياست هاي محدودسازي ارائه رواديد؛ باعث شده که شمار درخواست دانشجويان خارجي براي پذيرفته شدن در «ايالات متحده» کاهش یابد.
پيامدهاي طولاني مدت اين محدوديت آن است که دانشجويان با استعداد خارجي بدنبال آموزش هاي عالي در ديگر نقاط جهان خواهند رفت و در نتيجه؛ آمريکا فرصت نفوذ بر دانشجويان خارجي و ياد گرفتن از ايشان را از دست مي دهد. اين خود باعث مي شود که آگاهي آمريکا از اختلافات فرهنگي از ميان رود، آن هم زمانيکه بايد در مورد تصورات خارجي از خودمان حساس تر و کمتر غافل باشيم.
رهبران آموزش عالي بايد همچنان اصرار کنند که سياست هاي ارائه رواديد براي دانشجويان، محدوديت کمتري داشته باشد و درخواست صدور رواديد براي اين قبيل افراد بسرعت پاسخ گيرد و با سهولت انجام شود. علاوه بر اين، کالج ها و دانشگاه ها، مي توانند سياست هاي داخلي خود مربوط به نام نويسي از دانشجويان خارجي را ارزيابي کرده و دريابند که نام نويسي به اندازه کافي جامع و فراگير هست تا نيازمندي هاي جامعه جهاني ما را برطرف کند يا خير؟
حکومت آمريکا اندکي بيشتر از يک ميليارد دلار در سال روي قدرت نرم سرمايه گذاري مي کند؛ از جمله اين سرمايه گذاري ها برنامه هاي "ديپلماسي عمومي وزارت خارجه" و "پخش بين المللي ايالات متحده" ]منظور: برنامه های BBG: هیئت کارفرمایان پخش[ است. [اين در حاليست که] بودجه دفاعي کشور، بيشتر از 400 ميليارد دلار در سال بوده و در حال افزايش است ... موفقيت ما در اين جهان تغيير يافته، بر عميق تر شدن درک مان از ماهيت قدرت و نقش قدرت نرم و رسيدن به تعادلي بهتر ميان قدرت سخت و نرم در سياست خارجي؛ استوار است. "قدرت هوشمند"، نه قدرت سخت است و نه قدرت نرم؛ قدرت هوشمند هر دوي اين قدرت هاست»[5].
همچنین، «جوزف نای» در کتاب معروف خویش با نام: "قدرت نرم"، می گوید: «دانشجویان بین المللی معمولاً با درک بهتری از ارزش ها و نهادهای آمریکایی به خانه لاز می گردند و همانطور که توسط یکی از گروه های آموزش بین المللی بیان شده: «میلیون ها نفری که در طول سال ها در «ایالات متحده» تحصیل کرده اند، گنجینه ای از حسن نیت را برای کشورمان تشکیل می دهند»[6]. بسیاری از دانشجویان پیشین، هم اکنون در موقعیت هایی قرار گرفته اند که می توانند در نتیجه سیاست هایی که برای ما مهم است؛ تأثیر گذارند.
نویسنده و دیپلمات برجسته آمریکایی، «جرج کنان» که در مقام توجه به سیاست های توازن قدرت، یک واقع گرای سنتی است اما از نظر وی هم: "تماس های فرهنگی، وسیله ای مهم برای مبارزه با احساسات منفی درباره آمریکا می باشد که تأثیر بسیار زیادی بر افکار عمومی جهان دارد" ... «رئیس جمهور آیزنهاور» نیز استدلال کرده بود که: "برای توسعه دادن، نه یک روش بلکه هزاران روش وجود دارد که مردم می توانند بتدریج و کم کم از یکدیگر بیاموزند ]و فرهنگ مهمترین آنهاست"[. در واقع، تماس های فرهنگی عالی، اغلب برای «ایالات متحده» در طول جنگ سرد قدرت نرم بوجود آورد. تعداد زیادی از نهادهای غیردولتی مانند تئاترها، موزه ها و شرکت های اپرا در «اتحاد جماهیر شوروی»؛ برنامه اجراء کردند.
یکی از موسیقی دانان شوروری بیان کرده که به آنها تعلیم داده بودند تا باور کنند که غرب رو به انحطاط است؛ از طرفی هم، هر ساله ارکست سمفونی های بزرگ از بوستون، فیلادلفیا، نیویورک و سانفرانسیسکو به اینجا می آمدند و "برای ما این سئوال بوجود آمد که چگونه غرب رو به انحطاط، می توانست چنین ارکست سمفونی های عالی را بوجود بیاورد"[7].
موسیقی هپی، کلیپی بود که توسط یک خواننده آمریکایی ساخته شد و
از جوانان دیگر کشورها خواستند که یک نسخه شبیه آن را تولید و منتشر نمایند
مبادلات علمی و دانشگاهی نیز نقش مهمی را در افزایش قدرت نرم آمریکا، ایفاء می کند ... (در دوره جنگ سرد) بسیاری از همین دانشمندانی که در مبادلات (علمی) شرکت داشتند از هدایت کنندگان جریان حقوق بشر و آزادی خواهی در شوروی شدند. از سال 1950 م.، نهادهای علمی مختلف شروع به فعالیت کردند. «بنیاد فورد»، «انجمن دانشمندان» و «انجمن تحقیقات علوم اجتماعی» با 110 دانشگاه و دانشکده آمریکایی در زمینه مبادله دانشجو و استاد همکاری می کردند. علیرغم اینکه شوروی خواستار توافقنامه ای دولتی برای تحدید چنین مبادلاتی شده بود اما بین 1958- 1988 میلادی؛ در مجموع نزدیک به 50000 نفر از اتباع شوروی از «ایالات متحده» بازدید کردند.
این افراد شامل نویسندگان، خبرنگاران، مقامات رسمی، موسیقی دانان، رقاصان، ورزشکاران و دانشگاهیان می شد. تعداد آمریکایی هایی که به شوروی رفتند حتی از این هم بیشتر بود ... «اُلگ کالوگین» از همشاگردان وی (ترومن) بود و یکی از مقامات بلندپایه KGB گفته بود که با نگاهی به گذشته و قبل از 1997 م. می توان دریافت که "مبادلات (دانشگاهی) برای شوروی همانند "اسب تروا" بود. این مبادلات نقش بزرگی را در فرسایش سیستم شوروی ایفاء کردند ... و در طول سال ها مردم را بیشتر و بیشتر آلوده می کردند"[8]. جذابیت و قدرت نرمی که از تماس های فرهنگی میان نخبگان بوجود می آمد، سهم مهمی را در اهداف سیاسی آمریکا ایفاء می کرد.
... برخی بر این اعتقادند که فرهنگ عامه آمریکایی از طریق نیروی بازاریابی و وعده لذت و خوشی، مردم را فریب می دهد[9] ... سرگرمی های محبوب، اغلب شامل تصاویر و پیام هایی نیمه خودآگاه درباره فردگرایی، حق انتخاب مصرف کننده و دیگر ارزش هایی هستند که دارای تأثیرات مهم سیاسی می باشند. همانطور که «بن واتنبرگ» نیز تأکیده کرده، فرهنگ آمریکایی شامل درخشندگی، سکس، خشونت، پوچگرایی و ماده گرایی است اما این همه داستان نیست. زیرا این فرهنگ همچنین ارزش های آمریکایی را ترسیم می کند که باز، پویا، مبتنی بر استقلال فردی، ضدسازمانی، کثرت گرا، اراده گرا، عوام پسند و آزاد می باشد. این مضامین خواه باعث دوستی شود و خواه دشمنی، در فرهنگ آمریکایی وجود دارند؛ اینها چیزهایی هستند که در نهایت باعث جذب مردم می شوند»[10].
با این اوصاف، یکبار دیگر باید دید که فرنگ رفته ها، در حال حاضر به چه متدها و گفتمان های مدیریتی باور دارند؟ و به چه جهان بینی معتقدند؟