متأسفانه در میان اصحاب فکر و اندیشه، انیمیشن به دلیل ظاهر سرگرم کننده و کودکانه اش کمتر مورد توجه قرارگرفته و صرفاً از آن به عنوان وسیله ای سرگرم کننده برای کودکان یاد می شود؛ حال آنکه نباید فراموش شود انیمیشن در نسبت با فیلم های سینمایی به دلیل جذابیت بیشتر درسرگرم کنندگی قدرت القای عمیق تری دارد.
تعداد انیمیشن های مطرح در سطح جهانی در برابر فیلم های سینمایی از محدودیت چشم گیری برخوردار است که این مسئله خود دلیلی بر مشکل بودن ساخت و پیچیدگی طراحی و همچنین هزینه سنگین ساخت انیمیشن دلالت می کند.
هم اکنون کمپانی های متعددی در ساخت و پخش انیمیشن فعالیت می کنند و با توجه به عقبه فکری هر یک از آن ها و همچنین رسالت جهانی صنعت هالیوود برای یکه تازی در عرصه فرهنگی و گستراندن هژمونی فکری خود بر جهانیان، انیمیشن وسیله خوبی برای رسیدن به این هدف است.
بدون شک سازندگان و تولیدکنندگان انیمیشن هیچ گاه میلیون ها دلار و ماه ها وقت خود را تنها برای اهداف اقتصادی و همچنین ایجاد لحظاتی سرگرم کننده برای مخاطب به هدر نمی دهند، بلکه با در نظر گرفتن موضوع انیمیشن و مخفی کردن پیام های غیرمستقیم در لابه لای زرورق جذاب کارتون پیام خود را به مخاطب القا می کنند.
یکی از انیمیشن های بسیار خوش ساخت و پربیننده که در سال 2008 میلادی توجه زیادی را به خود جلب کرد انیمیشن هورتون صدایی می شنود (Horton Hears a Who) می باشد.
این انیمیشن محصول مشترک دو کمپانی بلو اسکای (Blue Sky Studios) و قرن بیستم (Twentieth Century Fox) است.
هورتون صدایی می شنود بر اساس کتاب تئودور سئوس گایزل، معروف به دکتر سئوس (Dr.Seuss) ساخته شده است. وی یکی از برجسته ترین نویسندگان حوزه کودک و صاحب 46 اثر در این حوزه می باشد که اغلب کاراکترهای کتاب هایش تخیلی و شعرگونه می باشد.
همچنین دکتر سئوس (Dr.Seuss) در عرصه تلویزیون و سینما نیز فعال بوده در ساخت 4 فیلم و 4 سریال مشارکت داشته است و این جدای بیش از 70 آثار کوتاه و بلند ساخته شده بر اساس کتاب های وی می باشد.
دراین باره می توان برنامه تلویزیونی دکتر سئوس در خوش گذرانی (Dr.Seuss on the Loose) به نویسندگی وی در سال 1974 میلادی را نام برد که بعدها شکل و شمایل شخصیت اصلی آن در انیمیشن هورتون صدایی می شنود به کار گرفته شد؛ بن مایه این کتاب علیرغم مخاطبش که کودکان هستند از مفاهیم فلسفی اجتماعی شکل گرفته است.
از دیگر عناوین ساخته شده بر اساس کتاب های دکتر سئوس می توان به انیمیشن گرینچ چگونه کریسمس را دزدید (How the Grinch Stole Christmas) و لوراکس (The Lorax) اشاره کرد.
انیمیشن هورتون صدایی می شنود (Horton Hears a Who) به کارگردانی استیو مارتینو (Steve Martino) کارگردان عصر یخبندان 4 (Ice Age Continental Drift) و جیمی هایوارد (Jimmy Hayward) انیماتور انیمیشن های معروف توی استوری 1 و 2 (Toy Story) و در جستجوی نمو (Finding Nemo) ساخته شده است.
از بازیگران اصلی این انیمیشن می توان به شخصیت های شاخصی نظیر جیم کری (Jim Carrey) در نقش هورتون، باسابقه بازی در فیلم معروف ماسک The Mask و استیو کارل (Steve Carell) در نقش شهردار اشاره نمود.
خلاصه داستان هورتون صدایی می شنود:
هورتون صدایی می شنود مربوط به داستان فیلی به نام هورتون می باشد که در جنگلی به نام نول (Nool) زندگی می کند. در روزی که هورتون در حال آب تنی می باشد ذره ای شبیه گرده گل از مقابل او گذشته و هورتون صدایی از آن می شنود بعد از مدتی وی متوجه شهری به نام (Whovile) شده که موجودات میکروسکوپی زیادی بر آن زندگی می کنند.
هورتون با ارتباط برقرار کردن با شهردار این شهر میکروسکپی تصمیم می گیرد گرده روی شبدر را به مکانی امن انتقال داده تا شهر از تغییرات مدام حفظ شود، اما مشکل از جایی آغاز می شود که هورتون با تعریف این موضوع برای دیگر اهالی جنگل متهم به تخیل گرایی شده چرا که دیگر حیوانات توانایی شنیدن صدای افراد حاضر بر آن ذره را ندارند همین امر موجب می شود کانوگرو که رئیس جنگل است تصمیم به نابود کردن آن گرده بگیرد.
در سکانسی از انیمیشن در دیالوگ های ردو بدل شده بین کانگورو و هورتون، کانگرو به او می گوید: «اگرچیزی را نبینی و صدایش را نشونی و حسش نکنی وجود ندارد».
اما هورتون که با صدای درون گرده ارتباط برقرار کرده و هرچند که توانایی دیدن آن موجودات را نداشت تصمیم خود را برای محافظت از شهر میکروسکوپی می گیرد و از سوی دیگر اهالی ساکن بر گرده نیز حرف شهردار را باور نکرده و به او تهمت دیوانگی زدند تا آنکه در نهایت صدای هورتون را شنیده و همگی در وجود او به باور رسیدند.
در این حال هورتون که برای اثبات خود نیازمند تلاش بیشتری بود در نهایت به دلیل اعتقاد به چیزی که دیگران توانایی دیدن و شنیدن آن را نداشتند در قفسی زندانی می شود و کانگورو تصمیم به انداختن آن گرده در داخل روغن داغ می گیرد تا آنکه تمامی افراد شهر روی گرده با ایجاد سر و صدای فراوان و رساندن صدای خود به دنیای بیرون خود را اثبات می کنند.
القائیات هورتون صدایی می شنود:
پوزیتیویسم و حس گرایی:
مختصر داستان مطرح شده از انیمیشن هورتون صدایی می شنود، هر چند در ابتدا نشان دهنده داستانی جالب و سرگرم کننده از یک انیمیشن سینمایی است اما باکمی تعمق در لایه های زیرین آن با فلسفه پوزیتیوسم و یا اثبات گرایی مواجه می شویم. از داستان فیلم و تلاش برای اثبات چیزی که قابل مشاهده نیست و اقناع افراد پس از حس کردن عینی موجودات روی آن گرده و همچنین دیالوگ های موجود در انیمیشن به وضوح بستر تعلیقی از پوزیتیسم قابل مشاهده است؛ سراسر انیمیشن محلی برای مجادله ما بین اثبات گرایان قرار داده شده است حتی هورتون نیز که در فیلم متهم به تخیل گرایی است خود نیز یک اثبات گرا بوده و او نیز آن موجودات را با یکی از حواس پنچگانه خود حس کرده است.
داستان نوشته شده توسط دکتر سئوس به عنوان نویسنده اصلی داستان این انیمیشن که خود نیز یکی از افراد شاخص در حوزه فکر و نویسندگی بوده نشان دهنده هوشمندی و عمق تفکر فلسفی وی و سعی در بسط دادن آن در قالب سرگرمی به کودکان و مخاطبان خود بوده است، به این جهت برای فهم بیشتر انیمیشن و خواستگاه آن، بررسی بیشتر اثبات گرایان و تطبیق آن با این انیمشن نیاز است.
ریشه پوزیتیوسم را هر چند می توان در افرادی نظیر فرانسیس بیکن (Francis Bacon) و جان لاک (John Locke) جستجو کرد اما اوج این فلسفه را باید در آثار اگوست کنت (Auguste Comte) و بعد از آن در حلقه وین (Vienna Circle) و به شکل پوزیتیویسم منطقی مشاهده کرد.
با نیم نگاهی به مؤلفه های اندیشه اگوست کنت و حلقه وین و تطبیق آن با داستان هورتون صدایی می شنود می توان ابعاد فلسفه پوزیتیویسم و القای غیرمستقیم این فلسفه را به مخاطب ارزیابی کرد.
پایه روش شناسی کنت به عنوان نماینده مکتب علمی فرانسه که از او آفریننده ی فلسفه اثباتی یاد می شود عبارت است از این که دانش بشر اگر باید گسترش یابد، باید روش علمی یا اثباتی را که در برگیرنده مشاهده، آزمایش و مقایسه است به کار برد؛ در این دیدگاه زمانی چیزی قابل اثبات است که در ابتدا مشاهده شود از این جهت به وسیله مکتب پوزیتیویسم می توان به یک دانش عینی از جهان دست یافت که بر محوریت گزاره های تجربی استوار است.
حال اگر در سِیر انیمیشن تعمق شود بستر شکل گیری آن تطبیق چشم گیری با پایه و اساس نظریه پوزیتیویسم دارد، اصول کلی در این فیلم عدم پذیرش چیزی که قابل حس کردن است می باشد هر چند در سکانسی از فیلم بخشی از کودکان حیوانات با پذیرفتن نظر هورتون و به دست گرفتن یک شبدر و ساختن عالم خیالی برای خود بدون دیدن و یا شنیدن صدای موجودات زنده بر روی گرده، نظر هورتون را پذیرفتند اما کانگورو و دیگر افراد بالغ این حرف را نپذیرفته و به رد نظر هورتون بر خواستند.
کارگردان و نویسنده فیلم در سکانس اشاره شده با تحقیر افراد ضد پوزیتیوست و تمسخر آنان و نفی مراحل کلامی یا تخیلی و مرحله فرا طبیعی و یا انتزاعی که در مباحث تئوریک از سوی کنت مطرح شده بود به اصول اثبات گرایی می پردازد و مخالفین خود را تعدادی کودک تخیل پرداز می نامد.
هورتون نیز که خود یکی از اثبات گرایان در انیمیشن محسوب می شود و به دلیل شنیدن صدای شهردار و صحبت کردن با او به وجود موجودات بر روی گرده یقین دارد، هیچ گاه از واقعیتی که برایش اثبات شده است دست نمی کشد.
در سکانسی از فیلم به هنگامی که شبدر او در میان میلیون ها شبدر گم می شود او با تلاشی فراوان به دنبال شبدر گشته و در نهایت موفق به پیدا کردن شبدر می شود.
هورتون به مثابه فیلسوفی اثبات گرا که با حس عینی خود به درک حضور ساکنین بر روی گرده رسیده است جز باورمندانی محسوب می شود که در اثبات خود هیچ گاه عقب نشینی نمی کند.
در هم تنیدگی پوزیتیویسم و هورتون صدایی می شنود را نه تنها در فلسفه اگوست کنت بلکه به شکل نوین آن که تاکنون ادامه پیدا کرده است را می توان در حلقه وین جستجو کرد.
حلقه وین، متشکل از چهره های سرشناسی نظیر رودلف کارنپ (Rudolf Carnap)، موریتس شلیک (Moritz Schlick) با جداشدن از پوزیتویست های فرانسوی و ایجاد رویکرد اثبات گرای منطقی گامی دیگر در این راستا برداشتند. پوزیتیویسم منطقی نوعی دیگر از رویکرد تجربه گرایی با وجه ممیزه اصل تحقیق پذیری می باشد؛ حلقه وین نیز تنها اصالت را به روش هایی می دهد که امکان تحقق آن را به طور عینی فراهم سازد به واقع حلقه وی و پوزیتیویسم منطقی را باید در راستای فلسفه ی تجربی لحاظ کرد.
در انیمیشن هورتون صدایی می شنودکانگورو به مثابه یک اثبات گرای سرسخت به عنوان نماینده ای از متفکران پوزیتیویست می باشد و همچون کنت و حلقه وین معتقد است آموزه هایی که رهیافت اثباتی ندارد، به طبع کهنه و منسوخ و غیرعلمی اند. از دیدگاه کنت هیچ معرفت حقیقی جز آنچه مبتنی بر واقعیات مشاهده شدنی است نمی تواند وجود داشته باشد و این جمله را می توان دقیقاً مطابق با صحبت های کانگورو با هورتون در نفی موجودات روی گرده دانست.
پوزیتیوسم و نفی ایمان به غیب:
به طور قطع این جمله مشهور و معروف جرج بارکلی، (Esse est percipi) که به معنای «شرط وجود، درک شدن توسط حواس است» می توان شاه بیت انیمیشن و اصلی ترین پیام سازندگان انیمیشن به مخاطب باشد.
بارکلی که از شاخص ترین فیلسوفان ایدئالیست مدرن محسوب می شود معتقد بود کلیه ادراکات صرفاً با حس قابل شناسایی اند و آنچه وجود دارد که دیده شود.
حال اگر در حوزه اثبات گرایی از ابعاد صرفاً روش شناسی خارج شده با نکته حائز اهمیتی مواجه می شویم؛ مفروضات معرفت شناسی (Epistemology) در اثبات گرایی دارای پیام های متعدد هستی شناسی (Ontology) می باشد و ماهیت یک پدیده را تحت الشعاع قرار می دهد.
اگر شخصی در خواندن متون اندیشه پوزیتیویست ها مجذوب نظرات اثبات گرایان شود بدون شک بسیاری از اعتقادات دینی و متعلقات ایمانی که هیچ گاه قابل مشاهده نخواهد بود مورد خدشه واقع خواهد شد؛ به همین منوال و بلکه عمیق تر، کودک و یا مخاطبی که به دیدن این انیمیشن بنشید و مجذوب جذابیت های سینمایی انیمیشن گردد به طور ناخودآگاه نظام معرفتی وی دچار خدشه شده و اصول پوزیتیوسم در او حک خواهد شد؛ به مرور زمان و شکل گیری نظام معرفتی کودک به وسیله رسانه و این دست انیمیشن های فلسفی، کودک و نوجوان در حال رشد به یک اثبات گرا تبدیل شده و در آینده به دنبال خدایی می رود که بتواند با حواس خود بیابد و حال آنکه ایمان به غیب هیچ گاه به شکل تجربی و حسی به دست نخواهد آمد.
شکل دادن به نظام معرفتی کودکان و نوجوانان توسط این انیمیشن در طول زمان موجب زیر سؤال رفتن تمامی اصول ایمانی خواهد شد و در بهترین حالت کودک به سن بلوغ رسیده دچار ابهام فکری معرفتی خواهد شد.
پوزیتیوسم و بنی اسرائیل:
در نگاه اثبات گرایان به هیچ وجه وجود ملائک و آخرت قابل پذیرش نخواهد بود، در این دیدگاه فلسفه ای که بر پایه اومانیسم واقع شده است قضا و قدر الهی هیچ جایگاهی ندارد و بسیاری دیگر از موارد که از اصول ایمانی یک انسان دینی و مسلمان است بر مبنای این فلسفه ماتریالیستی که در تارو پود انیمیشن هورتون صدایی می شنود گنجانده شده است به محاق خواهد رفت.
البته این روند صرفاً مربوط به تاریخ فلسفه غرب نمی شود و اگر به تاریخ پیامبران نگاهی داشته باشیم می توان ریشه دیگر پوزیتیویسم را در آن یافت.
در دوران رسالت حضرت موسی علیه السلام و پس از کشمکش های فراوان ما بین حضرت موسي و فرعون و در نهایت غرق شدن فرعونيان، خداوند برای نزول تورات به حضرت موسي وعده داد چهل شب در كوه طور بماند تا تورات نازل شود. حضرت موسي نیز از قوم خود هفتاد نفر را برای دیدن این واقعه برگزید اما پس از آنکه وحی نازل شد بنی اسرائیل گفتند: «ما خدایی را که نبینیم به او ایمان نمی آوریم»
آیه ذکرشده به خوبی نشان دهنده عقبه تاریخی ادعای اثبات گرایان و روند کنونی آنان در جهان فعلی می باشد که متأسفانه به دلیل قدرت مسلم این تفکر بر دنیای فعلی اثرات آن در شقوق مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی عیان است.
هورتون صدای می شنود نیز در راستای این تفکر و در جهت اثبات اندیشه ضد الهی و در جهت لائیسته سازیون جهانی به خوبی توانسته است در غالب سرگرمی تمامی مبنا و اصول فکری اثبات گرایان را به مخاطبان جهانی خودالقا کند.
سازندگان هورتون صدایی می شنود با به تصویر کشیدن تقابل دو جهان کوچک و بزرگ و اثبات هر دو جهان برای یکدیگر از طریق حس و مشاهده توسط اهالی جهانیان به خوبی توانست اندیشه تاریک و کفرآمیز خود را به تصویر بکشد.
حال اگر این مسئله را در پارادایم دینی مورد بررسی قرار دهیم می توان این پافشاری و تلاش برای ایستادگی بر حقیقت را در حوزه ایمان و القا ارشاد گونه وجود غیب بدون مشاهده عینی به مخاطب خود طراحی کنیم، همان گونه که این انیمیشن بدون مطرح کردن مقصود خود و صرفاً با ایجاد داستانی سرگرم کننده تمامی اهداف ضد الهی خود را به قلوب مخاطب خود وارد کرده است می توان با ساختن انیمیشنی که کلامی از مسائل دینی در آن آشکار نیست اما در تاروپود آن مفاهیم عمیق الهی گنجانده شده است به سادگی بتوان نظام معرفی کودکان را به سمت و سوی حق جهت داد.
این امر نیازمند داشتن عقبه نظام مند فکری و همچنین شخصیت سازی مناسب در انیمیشن می باشد، از دلایل موفقیت انیمیشن هورتون صدایی می شنود شخصیت سازی و داستان نویسی قوی توسط دکتر سئوس و گنجاندن مفاهیم فلسفی مورد نظر در لابه لای داستان می باشد، ساخت این انیمیشن و تلاش تمامی عوامل آن بدون وجود داستان اصلی هیچ گاه به این موفقیت دست پیدا نمی کرد.
تئوریزه کردن لائیسیته با القای اثبات گرایی به مخاطبین انیمیشن و تربیت کودکان با این مفاهیم، ناشی از یک کار منسجم و دقیق و نشأت گرفته از تفکر عمیق فردی چون دکتر سئوس می باشد.
در نهایت داشتن امکانات تکنیکی برای بالا بردن سطح کیفی انیمیشن ها از گزاره های مهم قلمداد می شود، تا شاید روزی بتوان با ساخت انیمیشن هایی با کیفیت بالا و جهانی به تقابل با اندیشه کفر برخواسته و به سوی الهیزه کردن جهان پیش رویم.