امروزه تعریف غرب از ماچوها دارای ابعاد متفاوت روانشناختی، فرهنگی، اقتصادی و … بوده و از این رو با توجه به ابعاد مختلف کاربرد عبارت و مفهوم ماچوئیسم سعی می شود به اهم موارد استعمال این عبارت در غرب اشاره شود.
ماچوئیسم از دید جنیستی
ماچوئیسم از دید جنسیتی دارای گرایشی مردانه است، همانطور که گفته شد این عبارت دارای ریشه لاتین به معنی "نر” و "نرینه” است. بر این اساس انسان غربی ماچوئیسم را غالباً در تقابل با "فمینیسم” که خواستگاه تفکرات افراطی زنانه و عموماً دارای ابعاد مردستیزانه و خانمان برانداز است، فهم نموده و معرفی می نماید. بر این اساس استعمال مفهوم ماچوئیسم در امور فرهنگی و مسائل جنسیتی را می توان نوعی تفکر "برتری جویانه مردانه” نامید. از این رو ماچوئیسم موجود در صحنه تفکرات جنسیتی انسان غربی از یک سو به نقش سنتی و عرفی مرد در خانواده تأکید دارد و از سوی دیگر به گونه ای افراطی نقش زن به عنوان مادر و اولین بالین پرورش نسل آینده را در حاشیه توصیف می کند.
بر این اساس پیدایش ماچوئیسم در دنیای تفکرات جنیستی انسان غربی را می توان دارای دو خاستگاه دانست:
۱٫ خاستگاه سنتی:
جهان باستان در غرب بر پایه تفکرات مرد سالارانه شکل گرفت؛ ریشه این پیدایش به موضوعاتی مانند کشاورزی و جنگ بر می گردد، زیرا که در آن عصر جوامع بر دو پایه کشاوری و دامداری به عنوان منبع تأمین غذا و لشکر برای گسترش فضای حیات و حفاظت از فضای حیات خود استوار بودند، ارکانی که لازمه آن داشتن نیروی انسانی مذکر (به خاطر توانایی فیزیکی بیشتر) بود. از سوی دیگر در آن دوران به خاطر سلطه سیاسی مردان و پیدایش حرم سرا و رواج چند همسری مردان، پیدایش نر سالاری یا مردسالاری غربی در قالب ماچوئیسم باستان این تمدن شدت بیشتری گرفت.
۲٫ خاستگاه نو:
خواستگاه نو تفکرات جنیستی انسان غربی را می توان در پیدایش فمینیسم در غرب دانست؛ فمینیسم که نخست برای احقاق حقوق زنان و اجتناب از داشتن دید ابزاری موجود در غرب به جنش مونث و زنان ظهور کرد، پس از اندک زمانی مبدیل به فرقه ای خانمان برانداز در غرب گردید و موجبات ظهور تفرکرات ضد خانواده در این تمدن گردید.
فمینیست ها بالاخص با برپا کردن اعتراضات موسوم به "مارش فاحشگان” در کانادا خطی و مشی مفسدانه ای در پی گرفتند.
بر ترویج بی بند و باری، خانواده ستیزی و اشاعه فحشاء و فساد اخلاقی تأکید ورزیدند. این تندروی فمینیست ها موجب شد تا در پار ای از جوامع غربی مردان، تفکرات زن ستیزی و یا برتری جویی غیر عادی بروز کند. از همین رو ماچوئیسم معاصر برای مقابله با این تفکر شکل گرفت و موضوعیت پیدا نمود.
ماچوئیسم معاصر با تکیه بر یک خاستگاه سنتی که متکی بر توان جسمانی مردان بود پدید آمد و بدنبال شیوع تفکرات فساد برانگیز فمینیستی در غرب، با تکیه بر برتری مردان و شعار بازگشت زنان به جایگاه سنتی خود، گسترش پیدا کرد.
ماچوئیسم در مباحث روانشناختی در ردیف اختلال های شخصیتی”personality Disorders” با عنوان اختلال شخصیت نمایشی”Histrionic Personality Disorder” آورده می شود.روانشناسان، افرادی که دچار گسست هویت هستند و سعی می کنند با ساختن هویت دوگانه یا چندگانه خود نظر و توجه دیگران را جلب کنند، مبتلا به شخصیت نمایشی می دانند. آنان معتقدند که این افراد سعی می کنند با طرح مسائل تابو شکنانه و عجیب خود را مطرح کنند. از نظر علم روان شناسی مبتلایان به این اختلال سعی می کنند با تعریفی واهی و یا تحسین اعجاب برانگیز از خود، توجه دیگران را جلب کنند.
از این روست که پاره ای از آنان ماچوئیسم را به علت تعریف اغراق آمیز از جنس مذکر متهم به عشوه گری جنسی و ابتلای شخصیت نمایشی می کنند.در حقیقت آنان معتقدند که ماچوئیسم برخواسته از تفکرات مردسالارانه است و مبتلایان به آن سعی می کنند با تاکید بر جنسیت خود و بروز نوعی ناسازگاری جنیستی، به زعم آنان به "عشوه گری” بپردازند تا بدین وسیله توجه دیگران را جلب کنند. با این وجود امروزه این نوع نگرش روانی در انسان غربی، مرز مردانه را در هم نوردیده و ماچوهای زن را نیز به این عرصه وارد ساخته است.
عمر حضور ماچوئیسم در عرصه نظامی به قدمت پیدایش مسائل نظامی و جنگی در غرب است. ماچوئیسم نظامی در غرب نخست به دلیل توانمندی فیزیکی جنس مذکر، در این عرصه موجودیت پیدا کرد. بروز ماچوئیسم در عرصه نظامی فقط محدود به توانایی جسمانی و فیزیکی جنس مذکر نیست، بلکه ماچوئیسم ابعاد نوین و مدرنی نیز دارد.
از این رو اسباب پیدایش ماچوئیسم در عرصه ی نظامی را نیز باید در دو سطح سنتی و مدرن بررسی کرد:
۱٫ سنتی:
از جمله دلایل اولیه ی پیدایش ماچوئیسم دئر تمدن غرب، حضور انسان غربی در مسائل نظامی بر پایه نیروی انسانی مذکر بوده است.
از این رو با سیر جامعه غربی از حالت پراکنده به یکجانشینی و پیدایش روستاها و دهکده ها به عنوان نخستین تجمع های اجتماعی و بسط نیازهای بشری از حالت فردی به اجتماعی، نیاز به امنیت در جامعه ی نسبتا وحشی غرب نیز گسترش یافت و مسبب شد تا نخستین واحدهای نظامی توسط مردان پدید آید و به عبارتی ماچوئیسم سنتی در عرصه امور نظامی غرب شکل گیرد.
۲٫ مدرن:
اما ماچوئیسم نظامی مدرن در غرب بر خلاف ماچوئیسم نظامی سنتی، بر محوریت توانایی های فزیکی و جسمانی شکل نگرفته است.به عبارتی ماچوئیسم نظامی مدرن در غرب بیشتر از اینکه مرهون و مدیون مسائل نظامی و کاربردی باشد، مربوط به مسائل اخلاقی است.
در حقیقت ماچوئیسم نظامی مدرن در غرب پیدایش خود را مدیون شیوع همجنس گرایی و آزار و اذیت جنسی است؛ چرا که در دهه های اخیر، عمده جوامع غربی حضور زنان و همجنس گرایان را نیروهای مسلح امری لازم و ضروری دانسته و از این رو کادر نظامی سنتی نیروهای مسلح این کشورها به مقابله با ورود زنان و همجنس گرایان به نیروهای مسلح کشورهایشان پرداختند.بر این اساس جنگجویان غربی که ورود زنان و همجنس گرایان را عامل اغتشاش و از بین رفتن همیت و توان جنگی نیروهایشان معرفی می نمایند.
در مجموع ماچوئیسم نظامی مدرن با وجود تمام تلاش ها به موفقیت چندانی دست نیافت، به طوری که امروزه شاهدیم بزرگترین چالش درون سازمانی ارتش آمریکا، آزار و اذیت های جنسی در داخل واحدهای نظامی این کشور است و از سوی دیگر حضور همجنس گرایان در ارتش آمریکا و کشورهای غربی روند روز افزونی پیدا نموده و بدل سازی زنان در مقام جنگجویان تمام عیار، پروژه ای ویژه از برای هالیوود محسوب می شود.
ماچوئیسم در عرصه فرهنگ تمدن غرب با سایر تعابیر گفته شده متفاوت است.ماچوئیسم در حوزه فرهنگ غرب بیشتر به معنی شبیه سازی اسطوره های سیاسی است. می توان ریشه اصلی این حوزه ماچوئیسم را در دوران جنگ سرد یافت؛ دورانی که غرب سوسیالیست به رهبری شوروی به شدت مشغول صدور ایدئولوژی و مبانی فکری کمونیسم بود و غرب لیبرال با رهبری آمریکا عملاً در نبرد سرد در آفریقا، شرق دور و در نهایت آمریکای لاتین در شرف شکست قرار داشت.
بالاخص احتمال شکست جوامع لیبرالی وقتی شدت یافت که نیروهای ضد امپریالیسم موفق به اسطوره سازی از پاره ای فعالان غبر سوسیالیست خود شوند.وجود چهره هایی همچون کاسترو و چگوآرا در آمریکای لاتین و کوبا موجب شد تا آمریکا علاوه بر سیل ایدئولوژی های ضد امپریالیستی با اسطوره های کاریزماتیکی روبرو شود که بیش از پیش به قلب مردمان نقاط مختلف جهان رسوخ پیدا می کردند.
از این رو آمریکا مجبور شد برای جلوگیری از افزایش محبوبیت این چهره ها، دست به شبیه سازی این قسم اسطوره ها در اذهان عمومی، با استفاده از قدرت نرم موجود در حوزه سینما زده و در حقیقت هالیوود را تبدیل به یک کارخانه تهیه و تولید ماچوئیسم فرهنگی نمایند.ماچوهای فرهنگی تولید شده توسط هالیوود قهرمانان زیبا روی، ابر انسان، با وجدان و منجی بقاء و حیات بشر بودند که به وسیله آنان تصویر افرادی همچون چگوآرای سوسیالیست در اذهان عمومی به حاشیه رانده می شد.
بر این اساس کارخانه قهرمان سازی آمریکا سعی کرد تا با ساخت اسطورها همچون راکی، آرنولد و … نوعی ماچوئیسم فرهنگی را پدید آورده و ذهن انسان غربی را با منجیانی با فرهنگ و سبک زندگی آمریکایی اشغال نماید.
یکی دیگر از ابعاد ماچوئیسم در غرب، ماچوئیسم اجتماعی است.نمود ماچوئیسم اجتماعی در غرب را علاوه بر ژست های رایج سبک زندگی غربی، می توان در سطح خانواده مورد مطالعه و بررسی قرار داد؛ مبتنی بر تفکر انسان غربی، خانواده دارای یک حالت کلیشه ای بوده و از این رو مبتنی بر مبانی اجتماعی انسان غربی سه دسته است:
۱٫ حالت زوج – زوج که متشکل از دو مرد همجنس گرا است؛ در این حالت ماچوئیسم بیشتر در ابعاد روان شناختی حضور پیدا می کند و افراد مشمول آن، مردان مبتلا به اختلال عشوه گری و شخصیت نمایشی "Histrionic Personality Disorder”هستند که گسست هویتشان موجب ایجاد چنین انحرافی در آنان شده است.
۲٫ حالت زوجه – زوجه که متشکل از دو زن همجنس گرا است و در آن ماچوئیسم حضور مستقیم ندارد، اما می توان ماچوئیسم را دارای رابطه غیر مستقیم با آن دانست. ماچوئیسم جنسی به خاطر ذات مردانه خود با هر عنصر و فعل منحصراً زنانه(به استثنا افعال ذاتی همچون بارداری) ضدیت دارد و به عبارتی خود را در ضدیت با چنین مسائلی معرفی می کند. از این رو می توان بین ماچوئیسم و خانواده زوجه-زوجه رابطه ای غیر مستقیم به واسطه ضدیت متقابل قائل شد.
۳٫ حالت زوج – زوجه یا همان حالت شوهر- همسر که تنها حالت شرعی، اخلاقی و حتی انسانی در بین حالات نامبرده است، این حالت مبتنی بر ارزش های بشری و سلامت اخلاقی شکل گرفته است. در حالت مذکور، ماچوئیسم سیر تاریخی پیچیده ای را طی کرده است. در دوران زن سالاری و چند شوهری انسان های اولیه تقریباً از ماچوئیسم خبری نبوده است اما با پیدایش عصر باستان و محوریت یافتن نقش مرد حول حفاظت از خانه و کشاورزی- دامداری، ماچوئیسم در قالب نظام خانواده مرد سالار ظهور پیدا می کند.
یکی دیگر از ابعاد ماچوئیسم در غرب، ماچوئیسم سیاسی است؛ ماچوئیسم سیاسی در غرب از گذشته تا کنون سیر و تحول پیچیده ای داشته است.ماچوئیسم سیاسی در غرب همراه با نظام های شاهی، خانی، فئودالی و امپراطوری در قالب رابطه حاکم بر محکوم عجین و مانوس بوده.
امروزه و در سال ۲۰۱۳ میلادی عمده جوامع غربی در سیطره حاکمیت پادشاهان به سر می برند؛ پادشاهانی که اگرچه در بیشتر جوامع غربی از جنس مذکر بوده، اما بیش از اینکه جنسیت در حکومت آنها تاثیرگذار باشد، رابطه خونی اثر گذار بوده و در حقیقت اصل بر رابطه پدر- پسر یا برادر- برادری بوده است و پس از احراز رابطه توارث، جنسیت اثر خود را اعمال می نماید.
با این وجود در دنیای امروز که غرب بر کرسی دموکراسی و دموکراسی طلبی سوار و داعیه حقوق بشر غربی گوش جهانیان را پر نموده، ماچوئیسم سیاسی ابعاد پیچیده تری به خود گرفته است.بر یان اساس غرب در فرایند ماچوئیسم سیاسی، مدعی فراجنسیتی بوده و شایسته محوری و رقابت بین جنسیتی را فریاد می زند؛ رقابتی میان زن و مرد برای تبدیل شدن به ماچوهای سیاسی.با این همه خواست ویژه "زنانه سازی سیاسی” و پرورش ماچوهای سیاسی زن در غرب امری تامل پذیر و قابل درنگ در رفتار شناسی استراتژیست های غربی می باشد.
مشرق