جملات کلیدی:
دکتر حسن بنیانیان از جمله چهرههای شاخص مدیریت فرهنگی در کشور و یکی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی است. برای تبیین مفاهیم تابآوری فرهنگی، نشریه عماد با این چهره فرهنگی کشورمان به گفتوگو پرداخته است که در ادامه میخوانید؛
جناب دکتر! اخیرا مفهوم جدیدی تحت عنوان تابآوری فرهنگی وارد گفتمان فرهنگی کشور شده است. از نظر شما ارکان تابآوری فرهنگی چیست؟
بر اساس سیاستهای کلی نظام، ابلاغی رهبر معظم انقلاب، پدافند غیرعامل اینگونه تعریف میشود: مجموعه اقدامات غیرمسلحانهای که موجب افزایش بازدارندگی، کاهش آسیبپذیری، تداوم فعالیتهای ضروری، ارتقای پایداری ملی و تسهیل مدیریت بحران در مقابل تهدیدها و اقدامات نظامی دشمن میشود.
اگر در این بحث در جستجوی تاثیر فرهنگ و تحولات فرهنگی در افزایش تابآوری جامعه در مقابله با توطئههای گوناگون دشمنان نظام وانقلاب باشید، باید عرض کنم، متاسفانه در این گونه مباحث، ناچاریم در ابتدا تعریف مشخصی از فرهنگ و کارکردهای آن طرح کنیم تا از برداشتهای ناقص و ایجاد سوءتفاهم جلوگیری شود.
فرهنگ، معنای زندگی در هر جمعی از انسانهاست که برای گذران امور باهم تعاملی گسترده دارند و این معنا را در آداب، عادات و رفتارهای خود در تمامی ابعاد زندگی نشان می دهند. فرهنگ در نقشه مصوب مهندسی فرهنگی در شورای عالی انقلاب فرهنگی این گونه تعریف شده است: «نظاموارهای از باورها، مفروضات اساسی، آداب و الگوهای رفتاری ریشهدار و دیرپا، نمادها و مصنوعات که ادراکات، رفتار و مناسبات جامعه راجهت و شکل داده و هویت آن را میسازد.»
بنا بر این تعریف، فرهنگ هرجامعه بر شکلگیری باورها و رفتارهای همه افراد و به تبع آن همه سازمانها و نهادهای اجتماعی تاثیر میگذارد و بواسطه طبیعت وجود اختیار و علائق متفاوت افراد، در تعامل با شرایط جدید تغییراتی در فرهنگ ایجاد میکنند.
از آنجا که هر نظام سیاسی بر مبنای یک مجموعه اصول و باورهای مورد پذیرش اکثریت مردم، استوار است؛ تغییرات فرهنگی هر جامعه از منظر میزان موفقیت و استحکام هر نظام سیاسی، اهمیت پیدا میکند.
این تغییرات از چند جهت قابل تامل است؛ نخست؛ روند تغییرات بعضی از باورها رابطه مستقیمی با ادامه اقتدار وحیات نظام سیاسی کشور دارد، مانند: باور برحقانیت اصول و کارایی دین برای اداره جامعه، باور برضرورت مبتنی بودن حکومت بر مبانی اصول اسلامی، میزان آمادگی مردم برای دفاع از نظام سیاسی در مقابله با مخالفین داخلی و خارجی، باور بر کارایی نظام جمهوری اسلامی برای تامین امنیت و پیشرفت کشور، اعتقاد بر سلامت و کارایی اکثریت مدیران جامعه، باور برلزوم حفظ استقلال و مبارزه با زیاده خواهی استکبار.
دوم؛ روند تغییرات بخش دیگری از تحولات فرهنگی که بطور غیرمستقیم، زمینهسازتغییرات مخرب باورهای اصلی پشتوانه حیاتِ اجتماعیِ نظام سیاسی است. که از جمله آن میتوان به این موارد اشاره کرد: وجود روحیه مدرکگرایی در جوانان که به عنوان مانعی در مسیر پیشرفت تولید و اقتصاد نقش آفرینی میکند، وجود روحیه قدرت طلبی در پیوند با قبیلهگرایی سیاسی و قومگرایی که اجازه نمیدهد مدیران شایسته به مدیریت ارشد اجرایی برسند، وجود حسادت، چاپلوسی، دروغ گویی، نفاق، رشوه خواری، پارتی بازی و... در تعاملات اجتماعی که سرمایه اجتماعی را تخریب و امنیت در سرمایه گذاری را از بین میبرد. وجود مصرف گرایی افراطی، عدم روحیه پسانداز، عدم سرمایه گذاری در تولید، اشتیاق به مصرف کالای خارجی، در کنار رشد غیرمنطقی توقعات مردم از دولت ها که عامل کاهش مقبولیت نظام میشود.
سوم؛ تاثیرگذاری مخرب تحولات مربوط به جهانی شدن، جهانیسازی و جنگ نرم دشمن، که از رهگذر رسانههای جدید ارتباطی، رشد رفت وآمد به کشورهای پیشرفته، انتقال گسترده باورهای پنهان در علوم انسانی وارداتی از طریق دانشگاهها، تقلید در استقرار سبک زندگی غربی که در کنار نارساییها و کاستیهای نظریهپردازی درمحافل علمی داخل و انتشار مداوم اخبار از فساد دولت مردان، زمینه افت شاخصهای اصلی فرهنگی پشتوان نظام را فراهم میسازد.
توجه داشته باشید همین طور که ظرفیتها و موفقیتهای مثبت فرهنگی، وقتی گسترش و تعمیق می یابند، زمینه رشد سایر موفقیتهای فرهنگی و ظرفیتها را فراهم می سازند. کاستیها و نقاط ضعف فرهنگی هم زمینه افزایش نارساییها وگسترش نقاط ضعف را فراهم میکنند.
بنابراین در پاسخ به چیستی ارکان تابآوری فرهنگی ایران امروز، باید گفت روند صعود و نزول همه شاخصهای فرهنگی جامعه که رابطه مستقیمی با رشد سیاسی، اقتصادی، دفاعی، امنیتی، زیست محیطی و قضایی ما دارد؛ جزء ارکان تابآوری نظام جمهوری اسلامی محسوب می شوند. اما اگر از بین انبوه شاخصها بگویند کدام روندها باید در داشپورت مدیریت راهبردی نظام جمهوری اسلامی باشد عرض میکنم؛ نخست؛ روند تغییرات در میزان دین باوری مردم به ویژه نسل جوان، دوم؛ روند تغییرات اعتقاد به کارایی نظام سیاسی مبتنی بر دین و وجود ولایت فقیه در راس نظام، سوم؛ روند تغییرات باور برکارایی نظام جمهوری اسلامی، چهارم؛ روند اعتقاد به سلامت فکری، رفتاری مدیران ارشد نظام، پنجم؛ روند اعتقاد به ضرورت استکبار ستیزی از سوی نظام سیاسی کشور در بین نخبگان جامعه و دیگری روند امید به آینده بهتر در بین مردم به ویژه جوانان کشور.
با توجه به شاخصهایی که برای تابآوری فرهنگی و مولفههای آن برشمردید. این مسئله چه اهمیتی در تصمیم گیریهای کلان کشور به ویژه در حوزه فرهنگی دارد؟
اهمیتش در این است که شاخصهای فرهنگی به تدریج و به آرامی تغییر میکند و وقتی کاهش پیدا کرد، آثار مخربش در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، دفاعی، امنیتی جامعه نمود پیدا میکند و خطر از بین رفتن اساس نظام را در بردارد و اگر دیر متوجه عمق تحولات اعتقادی مردم و نخبگان شویم و پوستهای از نفاق، دورویی، تملق، تولید اطلاعات گمراهکننده گرداگرد نظام تصمیمگیری را بگیرد، زمانی که مسئولان متوجه میشوند باید تغییرات اساسی در شیوه کشورداری خود بهوجود آورند، شرایط برای اعمال اقدامات اصلاحی دیر بوده یا به سختی و با هزینه بسیار زیاد امکان پذیر است.
بنابراین وقتی ادامه حیات یک نظام سیاسی ارتباط مستقیمی با تحولات بعضی از شاخصهای فرهنگی جامعه دارد؛ باید یک مرکز علمی، قدرتمند، بیطرف، امانتدار، اولا بطور سالانه این روندها را مورد سنجش قرار دهد؛ اگر روند این شاخصها نزولی است، برای صعودی شدن آن به مدیران ارشد نظام پیشنهادات راهبردی متناسب بدهند تا پس از پذیرش در جمع نخبگان ارشد اجرایی، تغییرات لازم در ساختارهای کلان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و به موازات آن برای تحول در نحوه اعمال مدیریت در تحولات فرهنگی جامعه اعمال شود.
به عبارت خلاصهتر، چون روند تغییرات این شاخصها برای نظام جمهوری اسلامی بسیار مهم است، باید در همه سیاستگذاریهای داخلی و خارجی، قانونگذاریها و اقدامات کلان در اصلاح فرهنگ جامعه، اولین و مهمترین هدف، شناسایی علمی و صعودی کردن روند این شاخصها باشد.
به نظر شما عدم وجود تابآوری فرهنگی چه آسیبهایی به دنبال خواهد داشت و برای مقابله به آن چه راهبردی موثر خواهد بود؟
بستگی به شدت و ضعف نزول شاخصها دارد. اگر به آرامی صورت پذیرد و مردان عالم سیاست برخلاف هشدارهای مقام معظم رهبری به وظایف فرهنگی خود نپردازند، با عادت کردن تدریجی مردم به تحولات فرهنگی جدید به آرامی از اصول و مبانی اسلامی عبور میکنند و با توجه به نفوذ روزافزون فرهنگ منحط غربی در جامعه، ابتدا منجر به بحرانهای اجتماعی، مثل عدم تشکیل خانواده، فرار مغزها، رشد مفاسد اقتصادی، گسترش بزهکاریها، افزایش فسادهای مالی، قانونگریزی و... خواهد شد و به دنبال آن تنشهای سیاسی بوجود میآید. همین بحرانهای سیاسی زمینه عدم حل مشکلات اقتصادی و سوءاستفاده دشمنان نظام در سطح جهان قرار میگیرد و ما در یک دور اضمحلال قرار میگیریم. اینکه برای مقابله با آن چه راهبردی موثر خواهد بود؟ اجازه دهید پاسخ این بخش از سوال را پس از پاسخ به سایر سوالها بدهم.
نسبت آسیبهای اجتماعی و تابآوری فرهنگی از نظر شما چیست و این دو مقوله چه ارتباطی با هم دارند؟
آسیبهای اجتماعی برآیند و محصول نارساییها و کاستیهای فرهنگی، اقتصادی به ارث رسیده از گذشته در پیوند با شرایط طبیعی و جغرافیایی کشور، عدم مدیریت مبتنی بر برنامههای جامع در اداره کشور، ضعفهای مدیریتی، ساختاری و رهاسازی مدیریت فرهنگی کشور در شرایط اثرگذاری روزافزون آسیبهای جهانیشدن و جنگ نرم دشمنان است. باید توجه شود که این عوامل بهصورت تعاملی و نظامند یکدیگر را تقویت و آسیبهای اجتماعی را تشدید میکنند، آسیبهای اجتماعی نیز خود نقش تخریبی در رشد آسیبهای فرهنگی و اقتصادی خواهند داشت. برای اینکه در بین این مجموعه گسترده از عوامل، اهمیت تحولات فرهنگی را شناسایی کنیم باید مدلهای علمی طراحی کرد، در تدوین این مدلهای تحلیلی است که متوجه میشویم، در شکست و موفقیت همه بخشها، یک متغیر تاثیرگذار فرهنگی وجود دارد که چون همه جا حضور دارد ناشناخته مانده است. اما میتوان با نگرشهای کارشناسی، اثبات کرد که اعمال یک مدیریت راهبردی فرهنگی موثر دراصلاح فرهنگ عمومی و حساس شدن همه مدیران در اصلاح پیامدهای فرهنگی همه ساختارهای اجرایی در بخشهای دیگر، روند رو به رشد آسیبهای اجتماعی را مهار کرده و با سایر اقدامات برای حل مسائل اقتصادی جامعه، اگر ساختارهای مدیریتی کشور اصلاح و توازنی در ابزارهای هدایت کننده تصمیمگیریهای مردم ایجاد شود، روند کاهش آسیبهای اجتماعی آغاز میشود.
به نظر جنابعالی مهمترین آسیبهای بخش فرهنگی ما که تابآوری را نشانه رفته است چیست؟
اگر با نگاه جامع و نظاممند به روابط درونی یک جامعه توجه شود، ملاحظه خواهید کرد که چون اصل و ریشه فرهنگ هر جامعه ماهیت نرمافزاری دارد و این باورها و ارزشهای هر جامعه است که رفتارها، نمادها و مصنوعات جامعه را جهت می دهد، آنگاه متوجه خواهید شد که به راحتی نمیتوان آسیبهای فرهنگی را شناسایی و طبقهبندی کرد و هر صاحب نظری متاثر از دانش و تجربه خاص خود، روی آسیبهای خاصی تاکید میکند.
من هم فکر می کنم، اگربخواهیم در شرایط موجود از انفعال فرهنگی در مقابل جنگ نرم دشمن خارج شویم. ابتدا باید اکثر نقشآفرینان در تحولات فرهنگی داخلی، جامعه شناسایی شوند و با بررسی کارکرد آنان در مقابله با تلاشهای دشمن، آسیبها را شناسایی کرد.
نقش آفرینان در تحولات فرهنگی در داخل کشور را می توان به دو دسته اصلی تقسیم کرد: نخست افراد، سازمانها ونهادهایی که رسما برای خود ماموریت اصلاحات فرهنگی قائلاند و تلاشی آگاهانه دارند برای تغییر یا تعمیق و تثبیت باورها، ارزشها و الگوهای رفتاری مخاطبین خاص خود. دوم؛ افراد، سازمانها و نهادهایی که در بخشهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی، دفاعی و... ظاهرا غیرفرهنگی هستند و به پاسخگویی یکی از نیازهای ادامه حیات جامعه مشغول هستند؛ اما بطور غیرمستقیم و ناخودآگاه در تحولات فرهنگی جامعه نقش ایفا میکنند.
اینکه نقش این دو دسته به چه نسبتی، تحولات فرهنگی جامعه را رغم میزند؛ نمی توان تعیین کرد اما توجه به اینکه ما به عنوان حاکمیت، وقتی میتوانیم از تحولات فرهنگی جامعه اعلام رضایت کنیم که رفتارهای بادوامی از اکثریت مردم درمسائل مهم اجتماعی شاهد باشیم. تکیه نمودن به گزارههایی که صرفا انعکاسدهنده باورهای مردم است میتواند در جامعه پیچیده ما گمراهکننده باشد. مثلا مشاهده کنیم:
- جوانان به موقع ازدواج میکنند و نیازهای جنسی خود را با تشکیل خانواده پاسخ میدهند.
-وقتی در جستجوی شغل وکار هستند به سالم بودن و حلال بودن درآمد آن توجه داشته باشند.
- اگر براساس قانون موظف به پرداخت مالیات هستند؛ به موقع مالیات خود را پرداخت کنند.
-وقتی انجام یک فعلی قانون شد، اکثریت غالب جامعه با انگیزههای درونی ونه براساس ترس، به قانون احترام بگذارند.
- وقتی انتخابات برگزار می شود، اکثریت غالب جامعه به صندوقهای رای مراجعه کنند و رای آنها تقویت کننده بنیانهای فکری نظام سیاسی باشد.
- وقتی منافع شخصی خود را دنبال میکنند با انگیزهها و دانش درونی خود، مواظب منافع جامعه هم باشند.
- به ایرانی بودن و مسلمان بودن خود افتخار کنند در مواقع حساس که آسیبهای طبیعی و غیرطبیعی سلامت مردم را به خطر می اندازد، داوطلبانه به کمک مردم بشتابند.
- درعکس العمل به تلاشهای دشمنان، نه تنها منفعل نباشند که با برخوردی آگاهانه و فعال، تلاشهای تفرقه انگیزانه آنها را پاسخ دهند.
- اگر جنگ نظامی رخ داد، غالب جوانان از نظر روحی و روانی، داوطلب حضور در صحنههای دفاع باشند.
انتظار چنین رفتارهایی، مستلزم یک تغییر پارادیمی در مفهوم مدیریت فرهنگی جامعه است. زیرا در شرایط امروز جامعه که تحولات در مسائل اقتصادی، سیاسی، دفاعی، امنیتی، اجتماعی، علمی و فناوری بسیار سریع رخ می دهد، نمیتوان به انتظار نشست که افراد، سازمانها و نهادهای فرهنگی جامعه، پدیدههای جدید را بشناسند، پیامدهای فرهنگی آن را دریابند و برای حذف آثار مخرب احتمالی آن چارهاندیشی کنند؛ بلکه لازم است در همان سازمان و نهاد مجری که یک سیاست، لایحه قانونی یا طرح مهم سیاسی، اقتصادی، قضایی و غیره را دنبال میکنند؛ همزمان با طراحی و برنامهریزی اجرایی برای آن اقدام، پیامدهای فرهنگی و اجتماعی آن، مورد مطالعه و در صورت لزوم طرح را اصلاح و اگر دارای آسیبهای تعیین کنندهای است آن را متوقف نمایند.
این همان فلسفه پیوستنگاری فرهنگی است که چهارده سال پیش مقام معظم رهبری دستور آن را دادند و در سال1393 تبدیل به قانون شد. اما متاسفانه با مقاومت سازمان برنامه و بودجه و عدم درک اهمیت آن از سوی مدیران ارشد اجرایی، مورد توجه جدی قرار نگرفت. البته تجربه اینجانب نشان میدهد اگر در وزارتخانهای اراده پیوستنگاری فرهنگی و اجتماعی برای تصمیمات مهم، شکل بگیرد و دوام پیدا کند، خیلی زود مدیران ارشد آنجا، متوجه میشوند که درمان اساسی تصمیمگیری درست، انجام مطالعات مستمر برای نظامسازی بومی و اسلامی برای جامعه است. اما متاسفانه موانع فرهنگی وساختاری زیادی در مسیر چنین رویکردی در مدیریت راهبردی کشور وجود دارد.
خوب است به اجمال این موانع فرهنگی وساختاری را ذکر نمایید.
پارادایم مدیریتی میتواند ادامه حیات جمهوری اسلامی را بیمه کند، پیشرفت همهجانبه کشور را زمینهسازی و کارایی نظام اسلامی را اثبات نماید، در مقابل جنگ نرم دشمن، آسیبهای جهانی سازی مقاومت کند همچنین زمینه شکلگیری تمدن نوین اسلامی را پایهگذاری کند و در یک کلام تابآوری فرهنگی جامعه را استحکام بخشد که همه مدیران ارشد اجرایی کشور و نخبگان پرنفوذ اجتماعی به تاثیرگذاری فرهنگی مستقیم و غیرمستقیم خود آشنا شوند و ظرفیتهای علمی خود را برای اصلاح این تاثیرگذاری براساس اسلام ناب افزایش داده و در عمل پیامدهای فرهنگی خود و سازمان تحت مسئولیت خویش را اصلاح کنند.
اگر این نظریه مورد پذیرش باشد، فهرست موانع فرهنگی و ساختاری عبارتند از: نخست؛ وجود درک تقلیل یافته از فرهنگ در ذهن غالب مدیران و نخبگان جامعه، بطوریکه نوعا وقتی بحث از اصلاح فرهنگ است، ذهنها صرفا متوجه بخش کوچکی از باورهای دینی و یا رفتارهای اجتماعی است و نقش مجموعه باورها و ارزشها درتمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی نادیده گرفته میشود.
دوم؛ اصرار بر بهرهگیری افراطی از قانون و دستورالعمل در هدایت تصمیمات همکاران یا مردم. در این حالت حکمرانان برای ایجاد نظم، امنیت و هدایت تصمیمات مردم در چارچوب منافع جامعه، دو ابزار عمده در اختیار دارند:
- وضع قانون و دستورالعمل برای بهرهگیری از عوامل بیرون از وجود انسانها
- بهره گیری از تربیت و فرهنگسازی برای بهره گیری از انگیزههای درونی افراد
سوم؛ وجود اقتصاد برونزا و اتکای طولانی مدت به منابع نفتی برای اداره جامعه: در کشورهایی که منابع طبیعی متمرکزی مثل نفت دارند و صدور ماده خام آن چندین منابع مالی مورد نیاز دولتها را فراهم میسازد، این امکان وجود دارد که با بهرهگیری از درآمدهای نفتی مظاهر توسعه خرید و در کشور استقرار پیدا کند و مدیران جامعه از نقش کلیدی نیروی انسانی از سه بعد دانشی، مهارتی و فرهنگی در پیشرفت کشور غافل شوند.
چهارم؛ برپایی شعائر ارزشمند دینی و غفلت از بقیه ابعاد فرهنگی جامعه: وجود شعائر گسترده و ارزشمند در اسلام، به ویژه تشیع که عامل مهمی در انتقال باورهای اصیل دینی است و همینها باعث شده که همه ابعاد اعتقادات، احکام و اخلاقیات اسلامی، نسل اندر نسل منتقل و به برکت آن انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی استقرار یابد و به حیات رو به رشد خود ادامه دهد. اما در کنار این پدیده ارزشمند، غفلتی هم در بین مدیران جامعه شکل گرفته و آن بیتوجهی به ضرورت بهرهگیری از این باورها و ارزشها برای اصلاح تمامی رفتارها و عملکردها در تمامی عرصههای سیاسی، اقتصادی، دفاعی، امنیتی و اجتماعی است و چون برپایی این شعائر مذهبی به عهده عالمان دینی است، عملا نوعی سکولاریسم پنهان در سبک مدیریت مدیران جامعه شکل گرفته است و از موضوع نظامسازی اسلامی در هر بخش غفلت کردهایم.
پنجم؛ نواقص ساختاری و ذاتی دموکراسی در انزوا بخشیدن به تحولات فرهنگی: در نفس اعمال دموکراسی، همراهی با خواستههای اکثریت مردم نهفته است، حال اگر نظام مدیریت فرهنگی و تربیتی کارآمدی در جامعه وجود داشته باشد و بتواند خواستههای درونی مردم را با مبانی اسلامی نزدیک کند؛ انتخابات در هر مرحله، زمینه استحکام آن نظام سیاسی را فراهم می سازد. اما اگر مجموعه تاثیرات مخرب وارداتی در پیوند با کاستیهای داخل، موجب شود روز به روزماهیت مطالبات مردم از ارزشهای اسلامی فاصله بگیرد، طبیعی است که با انجام هر انتخاباتی، زمینه برای تضعیف مبانی فرهنگی ادامه حیات نظام جمهوری اسلامی فراهم می شود.
اما چرا چنین نظام مدیریت کار آمدی شکل نمی گیرد؟
زیرا در جریان برگزاری انتخاباتها چند عامل انزوابخش توجه به فرهنگ و تربیت با هم پیوند میخورد. مانند:
· نمایندگان مجلس و کاندیداهای ریاست جمهوری رای تودههای مردم را طلب میکنند و بطور طبیعی همواره اولویت، پاسخگویی به نیازهای مادی جامعه است.
· خود کاندیداها در جریان انتخابات به نیازهای اقتصادی مردم دامن میزنند.
· با وعده تحقق آنها پس ازانتخابات، پاسخگویی به این نیازها را به دولتها منتقل میکنند.
· همزمان هم از توزیع عادلانه امکانات سخن میگویند و ابعاد انتظارات اقتصادی از دولتها را گسترش میدهند. این موضوع در شرایطی است که رسانههای مدرن بطور شبانهروزی، مصرف کالاهای جدید را به درون ذهن کودکان، زنان و مردان جامعه تزریق میکنند.
· نمایندگان مجلس و دولتها سعی میکنند با وضع قوانین و دخالت روزافزون در روابط اقتصادی جامعه، این توقعات را پاسخ دهند.
· با افزایش دخالتها در اقتصاد، زمینه برای رشد انواع مفاسد مالی فراهم و سرمایه اجتماعی دولتها کاهش پیدا خواهد کرد.
در چنین شرایطی هیچ فرصتی برای توجه به تحولات فرهنگی جامعه، نه درمجلس و نه در دولت فراهم نمی شود. مگر زمانی که بی توجهی به یک بحران و اعتراض سیاسی تبدیل شود.
ششم؛ کوتاهی عمر مدیریتها در غیاب وجود یک برنامه جامع: یکی دیگر از پیامدهای نواقص نحوه اعمال مردم سالاری، عمر کوتاه مدیران و احساس ضرورت اصلاحات کوتاه مدت و زود بازده برای نشان دادن کارایی خود به مجلسیان است که در چنین شرایطی توجه به اصلاحات فرهنگی مورد نیاز برای افزایش کارایی سازمان تحت نظارت خود نیز مورد توجه قرار نمیگیرد چه برسد به اینکه ما برای افزایش تابآوری فرهنگی نظام، انتظار داشته باشیم کارکرد فرهنگی یک وزارتخانه در فرهنگ عمومی عامل تقویت مبانی اعتقادی و تقویت زیربناهای فرهنگی نظام گردد. این پدیده موجب شده باوجود گذشت بیش از چهل سال از انقلاب اسلامی بسیاری از آسیبهای فرهنگ رژیم گذشته استمرار پیدا کرده است.
هفتم؛ اختلاف نظر در نقش و مسئولیت قوای سه گانه در مدیریت فرهنگی جامعه: عدم درک پیامدهای فرهنگی حاصل از سیاستها و اقدامات قضایی، اقتصادی، دفاعی و غیره در پیوند با عوامل سابق الذکر در بستری که گسترش علوم انسانی لیبرالیستی غربی در بین فارغ التحصیلان دانشگاهی ایجاد کرده است؛ موجب شده اختلاف نظر وسیعی برای تعیین مسئولیتهای قوای سهگانه، بهویژه قوه مجریه در اصلاح فرهنگ بهوجود آید.
هشتم؛ تاثیرگذاری جهانیسازی، جهانیشدن و تهاجم فرهنگی استکبار جهانی: همافزایی نظامند عوامل سابقالذکر موجب شد مقام معظم رهبری با گلهمندی از عدم کارایی مدیریتهای مسئول و ناامید از کارایی شورای عالی انقلاب فرهنگی که با حضور سران سه قوه تشکیل می گردید، خطاب به نیروهای خودجوش مردمی، فرمان آتش به اختیار صادر کنند. این درحالیست که آثار مخرب فرآیندهای جهانیسازی و جهانیشدن در کنار تلاشهای سازمان یافته جنگ نرم دشمن بهصورت مستمر تداوم داشته و هر لحظه با بهرهگیری از سازوکارهای جدید ارتباطی، گسترش مییابد.
در چنین شرایطی پدافند فرهنگی به چه معناست و چگونه و با چه ابزاری میتواند تابآوری فرهنگی را دوام بخشد؟
پدافند به مفهوم مقابله با حمله دشمنان است و انعکاس این مفهوم در حوزه فرهنگ از پیچیدگی خاصی برخوردار است. چرا که یک وابستگی بسیار عمیقی بین تلاشهای سازمانیافته دشمن و بهرهگیری از تخریبهای آگاهانه و ناآگاهانه داخلی وجود دارد.چگونه میتوان جامعه تابآوری ساخت و ظرفیت مردم را در این زمینه بالفعل کرد؟
باید توجه داشت که ما نیازمند اعمال مدیریت راهبردی در فرهنگ از چند بعد دیگر علاوه برتابآوری در مقابل دشمنان انقلاب هستیم که از جمله آن عبارت است از:
· تحقق آرمان برپایی تمدن نوین اسلامی است که پیش نیاز آن گسترش حضور باورها، ارزشها، الگوهای رفتاری، نمادها و مصنوعات مبتنی برجهانبینی اسلامی در تمامی عرصههای زندگی اجتماعی است.
· ضرورت اعمال اصلاحات در فرهنگ جامعه برای تسریع در پیشرفت و توسعه اقتصادی کشور
· ضرورت اعمال اصلاحات در فرهنگ جامعه برای مهار روند روبهرشد آسیبهای اجتماعی مثل کاهش جمعیت، بالا رفتن سن ازدواج، رشد مفاسد اخلاقی، رشد بزهکاری و...
· ضرورت اعمال اصلاحات در فرهنگ جامعه برای حفظ انسجام جامعه و آمادهسازی نسل جدید برای حمایت از اصول و مبانی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی
بنابراین چاره اساسی، شکلگیری یک نظام مدیریت فرهنگی راهبردی است که براساس مبانی زیر استوار باشد:
· درشیوه اداره کشور به موازات بهرهگیری از قوانین و دستورالعملها، بهرهگیری از تربیت و فرهنگسازی مدنظر قرار گیرد.
· در هر سازمانی اعم از فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، قضایی، دفاعی و... مدیر سازمان مسئول اصلاح تربیت و فرهنگسازی بین همکاران، خدمات گیرندگان و فرهنگ عمومی تلقی شوند.
· در راهبرد اصلاح عملکرد فرهنگی هر سازمان، به موازات تلاش عالمانه برای آموزش و توجیه همکاران، توجه به اصلاح ساختار، قوانین و روش انجام امور مدنظر قرار گیرد.
· برای آنکه این راهبرد مدیریتی «فرهنگ مبنا» زنده و پویا باقی بماند؛ نظامهای ارزیابی علمی مستمر، زمینه شناسایی افراد فعال، نوآور را فراهم وبطور منظم آنان را تشویق نمایند.
· رسانه ملی مسئولیت جلب توجه آحاد جامعه به ویژه نخبگان و مدیران جامعه را به عهده بگیرد.
به موازات این اقدامات که در حوزه اصلاح پیامدهای فرهنگی ساختارهای حکومتی دنبال می شود، اقدامات زیر برای تحول در فرهنگ عمومی دنبال شود:
· به موازات احیا و تقویت نهادهای اصیل فرهنگی گذشته، بهرهگیری از امکانات فضای مجازی مدنظر قرار گیرد.
· عملکرد فرهنگی مساجد متناسب با نیازهای زمان بازسازی و محور خدمات فرهنگی واجتماعی محلات قرار گیرد.
· براساس مطالعات میدانی در محلاتی که مساجد مناسب وجود ندارد، شهرداریها با همکاری سازمان اوقاف و خیرین کمک کنند این مساجد ساخته شوند و مساجد موجود از جهت فضا و تجهیزات بازسازی شود.
· مدارس در تعامل با مساجد، مرکز ارائه خدمات فرهنگی و آموزشی مردم محلات قرار گیرد.
· امکانات فرهنگی و اجتماعی شهرداریها ذیل سیاستهای شوراهای فرهنگ عمومی در خدمت اصلاح فرهنگ عمومی شهر قرار گیرد.
· نسل جدیدی از طلاب جوان برای این حضور فعال فرهنگی و اجتماعی شناسایی و آموزش ببینند.
· با شناسایی اساتید متدین دانشگاهها، معلمان، دبیران، بازنشستگان آماده بهکار آموزش و پرورش؛ نیروی انسانی مورد نیاز مساجد و مدارس با آموزشهای کاربردی متناسب با نیاز زمان آماده شوند.
· برای نفوذ اخلاقی و معنوی مساجد در مجموعه واحدهای مسکونی بلند مرتبه با بهره گیری از فضای مجازی چاره اندیشی شود.
· با همکاری بسیج اقشار، کارکردهای فرهنگی اصناف مورد بررسی واصلاح قرار گیرد تا فضای ظاهری جامعه به نفع فرهنگ اسلامی اصلاح شود.