اگرچه شک و تردیدهای معقولی از گوشه و کنار به گوش میرسد، اما شواهد موجود نشان میدهد که روحانی بر سر حرفهای خود ایستاده است؛ او بهعنوان یک اصلاحگر باهوش، بهدنبال تغییر ایران از داخل و خارج است. بهویژه، او بهوضوح میخواهد به تحریمهای چندجانبه خاتمه دهد و مایل است بر سر برنامه هستهای ایران به توافق برسد تا بتواند آن را پیش ببرد.
به نظر میرسد خطوط کلی یک معامله هستهای بهسرعت تشکیل شود. ایران غنیسازی اورانیوم فراتر از 5 درصد خالص را متوقف میکند و محدودیتها را درمورد اینکه چهمقدار اورانیوم غنیشده در سطح پایین میتواند در کشور داشته باشد، میپذیرد، تعداد سانتریفیوژهایی را که میتواند نگهداری کند، و نه کیفیت آنها را، محدود میکند، تجزیه پلوتونیوم را انکار نموده و با نظام تحقیق و بررسیهای سرزده، که معمولاً به پروتکل الحاقی مربوط میشوند، موافقت میکند. در مقابل، جامعه بین المللی بیشتر تحریمهای مالی و تجاری تحمیل شده بر ایران را، و نه تمام آنها را، برمیدارد.
چنین معاملهای، موهبتی الهی برای آمریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و سایر متحدان ما در منطقه و فراتر از منطقه خواهد بود. اگر ما توانایی رسیدن به چنین معاملهای را داشته باشیم، باید آن را دریابیم.
البته، ابهام فعلی باید ما را محتاطتر کند. ما با موقعیتهایی مشابه با این موقعیت در ایران و نقاط دیگر خاورمیانه روبهرو بودهایم که در نهایت ناامید کننده بودند. تقریباً بهمدت دو دهه، کارشناسان خاورمیانه معتقد بودند که خطوط گسترده صلح میان فلسطینیها و اسرائیلیها بهخوبی شناخته شده است. در طول دهه 1990، به نظر میرسید که چنین معاملهای بهطور اجتناب ناپذیری آسیب ببیند و بالاخره درگیری پایان یابد. البته هرگز چنین اتفاقی نیفتاد. ما هنوز گمان میکنیم که میدانیم آن معامله به چه شکل است و بسیاری آن را تا حدی بدیهی میدانند که فلسطینیها و اسرائیلیها باید آن را بپذیرند. اما آنها آن را نپذیرفتهاند و تعداد کمی از کارشناسان انتظار دارند که فلسطینیها و اسرائیلیها بهزودی این کار را انجام دهند.
ما باید از شکافهایی که صلح فلسطینی ــ اسرائیلی را، که از دیرباز مد نظر بوده، از کار انداخته است، اجتناب کنیم تا این بلا بر سر معامله هستهای ایران و آمریکا فرود نیاید. در ادامه توصیههایی برای این کار مطرح میشود.
نگرانیهای آمریکا
در میان آمریکاییها، سه نگرانی اصلی در رابطه با این معامله وجود دارد؛ یکی اینکه ایرانیها در این معامله تقلب کرده جهان را با زرادخانه هستهای خود در حیرت فرو خواهند برد، همانطور که کره شمالی این کار را انجام داد؛ دوم اینکه حتی اگر ایرانیها تقلب نکنند، این معامله تواناییهای تسلیحات هستهای را در تهران باقی میگذارد که ممکن است روزی مورد بهره برداری قرار گیرد؛ و نهایتاً اینکه رفتار ایران فراتر از بلند پروازیهای هستهای آن، یعنی حمایت از تروریسم و تلاش برای بیثبات سازی خاورمیانه، ممکن است باعث شود برخی با معاملهای که از توجه به این مسائل غافل است، مخالفت کنند.
برای به حداقل رساندن این خطر، که ایران احتمالاً بخواهد تقلب کند، توافق هستهای نیاز به دو ویژگی دارد که برای خلع سلاح موفقیت آمیز کشوری که نمیخواهد خلع سلاح شود، مهم و اساسی است؛ ما این را از مسئله عراق و کره شمالی آموختهایم. نخست اینکه، این معامله باید شامل شرایطی برای تحقیقات سرزده، جامع و فراگیر و بازبینی مداوم باشد. مانند عراق، بازرسان سازمان ملل باید قادر باشند در هرزمانی به هرمکانی که میخواهند، بدون تأخیر سر بزنند. فقدان این نوع مجوز در کره شمالی قبل از سال 2006، در عراق قبل از سال 1991، و در ایران در حال حاضر احساس میشود، که این مسئله به این سه کشور این امکان را میداد که بهصورت مخفیانه تجهیزاتی را ساخته و بعضی اوقات آنها را به کار بیندازند. بههرحال، پروتکل الحاقی پیمان منع گسترش تسلیحات کشتار جمعی (اِنپیتی) بهمنظور دفع این خطر مطرح شد. این پروتکل اختیاراتی را به یک نظام تحقیقاتی سازمان ملل اعطا میکرد؛ مشابه با آنچه در عراق پس از پایان جنگ خلیج در سال 1991 ایجاد شد. لازم است به یاد بیاوریم که این تحقیقات بالاخره به ثمر رسید، اگرچه دستکم پنج سال طول کشید تا صدام متقاعد شود که برنامه تسلیحات کشتار جمعی خود را کنار بگذارد.
علاوه بر این، تجربه عراق نشان داد که تحقیقات نباید متوقف شوند و باید جامع باشند و نه لزوماً کامل و بیعیب. قبل از سال 2003، ما بر این باور بودیم که این تحقیقات تنها در صورتی میتوانند موفقیت آمیز باشند که زیر و بم برنامه مخفی تسلیحات کشتار جمعی صدام را فاش کنند، با این فرض که او ادامه فرآیند را در جایی که از تحقیقات دور مانده است، پیش خواهد برد. آنچه ما از مطالعات پس از یورش به برنامههای تسلیحات کشتار جمعی عراق آموختیم، این بود که تحقیقات مثمر ثمر واقع شده بود، نه به این دلیل که هرگونه اثری از این برنامهها را کشف کرده بود، بلکه به این خاطر که بهاندازهای از این برنامهها کشف شده بود که تحریمها همچنان ادامه پیدا کند. در نهایت نیز چون عراق تحمل این تحریمها را نداشت، صدام مجبور شد تمام این سلاحهای کشتار جمعی را تسلیم کند، حتی آنهایی که از دید بازرسان پنهان مانده بودند.
چیزی که احتمالاً پذیرفتن آن برای بسیاری از آمریکاییها و سایر غربیها دشوارتر باشد، این است که، بهعنوان بخشی از راهحل توافقی، ایران میخواهد این اجازه را داشته باشد که توانایی غنیسازی اورانیوم را حفظ کرده و برنامه محدودی برای انجام آن داشته باشد.
به این ترتیب، تجربه عراق و کره شمالی نشان میدهد که تحقیقات بهتنهایی کافی نیست. تنها در صورتی که تحقیقات با تهدید تحریمهای شدید همراه شود، میتواند ثمربخش باشد. در مورد کره شمالی، تحریمهای اعلام شده کافی نبودند؛ این تحریمها اساساً از منافعی جلوگیری میکردند که پیونگ یانگ آنها را کمارزشتر از زرادخانه هستهای میپنداشت. در مسئله عراق، تحقیقات با تحریمهای سختگیرانه پشتیبانی میشدند که صدام در نهایت به این نتیجه رسید که مجبور است تسلیحات کشتار جمعی خود را حذف کند، اگرچه این بهمعنی تحویل آنها بود. در اینجا متمم مهمی در الگوی عراق وجود دارد که به معامله احتمالی ایران مربوط میشود؛ صدام تنها نقشه داشت که تسلیحات کشتار جمعی خود را بهطور موقت تسلیم کند و با پشتکار در تلاش بود تا تحریمها را تحلیل ببرد و پس از آن، بازسازی برنامهاش را شروع کند. بنابراین، تحقیقات و بازرسیها احتمالاً تا زمانی ثمربخش هستند که تحریمها معتبر و موثق باشند.
در ایران، هنوز تحریمهای سخت و خشن در سر جای خود باقی هستند. این تحریمها کمک کردند روحانی به قدرت برسد و آیتالله خامنهای متقاعد شود که حداقل به او اجازه دهد بهدنبال معاملهای با غرب باشد. خطر این است که اگر تحریمها بهسادگی برداشته شوند، ممکن است ایران دیگر فشاری احساس نکند تا سهم خود را از معامله به انجام برساند، مخصوصاً به این دلیل که بسیار دشوار است به شورای امنیت بقبولانیم که یک کشور تعهدات بین المللی خود را نقض کرده است تا تحریمها را بر آن تحمیل کند یا از نو تحریمهای لغوشده را اعمال کند. به این دلیل، بهتر است تحریمها را سر جای خود باقی بگذاریم و آنها را برای دورههای قابل تجدید نظر بهحالت تعلیق درآوریم. به این ترتیب، هروقت که ایران مظنون به تقلب شد، تنها یک وتو از طرف آمریکا، انگلستان یا فرانسه لازم است تا بلافاصله تحریمها را سر جای خود بازگرداند. بههرحال، مادامی که ایران پایان معامله را به تعویق میاندازد، میتوان تحریمها را بهطور نامحدود بهحالت تعلیق درآورد؛ و این رویکردی است برای موقعیتهای بلندمدت که دولتهای ملی و سازمانهای بین المللی همواره آن را به کار میگیرند.
چیزی که احتمالاً پذیرفتن آن برای بسیاری از آمریکاییها و سایر غربیها دشوارتر باشد، این است که، بهعنوان بخشی از راهحل توافقی، ایران میخواهد این اجازه را داشته باشد که توانایی غنیسازی اورانیوم را حفظ کرده و برنامه محدودی برای انجام آن داشته باشد. این بدان معنی است که ایران همواره مقداری ظرفیت باقیمانده برای تولید سلاحهای هستهای خواهد داشت. هیچ دلیل مناسبی برای این مسئله وجود ندارد که چرا تهران باید به این توانایی نیاز داشته باشد؛ البته این توانایی به مسئله غرور ملی برای ایرانیها تبدیل شده است. با توجه به اینکه ایرانیها چهمقدار در این برنامه سرمایه گذاری کردهاند، تاکنون چقدر در آن پیشرفت کردهاند، چطور به آن متعهد شدهاند و برای ادامه آن چقدر سختی کشیدهاند، در واقع غیرممکن است آنها توافق کنند که آن را بهطور کلی واگذار نمایند.
این محدودیتی است که ما باید مایل به پذیرفتن آن باشیم. ممکن است این محدودیت، ایدهآل نباشد، اما باید کافیتر باشد. اگر توانایی غنیسازی ایران با بازرسیهای سرزده، محدود و مقید شود، و مهمتر اینکه توانایی او در مسلحسازی توسط همان بازرسیها مهار شود، این ظرفیت باقیمانده به حداقل خواهد رسید. حداقل شش ماه یا شاید هم یک سال طول خواهد کشید تا ایران بخواهد یک دستگاه خام هستهای را مونتاژ کند، همانطور که یک بار تصمیم به انجام این کار گرفت، و بهاحتمال بسیار زیاد، بازرسان چنین حرکت آغازینی را، قبل از اینکه بخواهد به ثمر بنشیند، کشف میکنند. حتی اسرائیلیها نیز این مسئله را درک کردهاند؛ چرا که ایهود باراک، نخست وزیر و وزیر دفاع سابق، نشان داد که حاضر است غنیسازی جاری ایران را بپذیرد و حتی مقدار کمی از ذخایر اورانیوم غنیشده در سطح پایین را بهعنوان بخشی از معامله با ایران به دست آورد تا به این ترتیب، برنامه هستهای ایران را مورد بررسی قرار داده آن را مهار کند.
بالاخره، ما نباید گمان کنیم که اگر هم تقریباً به یک معامله هستهای زودگذر با تهران دست یابیم، بهمعنای پایان تمام مشکلاتمان با جمهوری اسلامی خواهد بود. حتی روحانی و محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه او، هشدار دادهاند که روابط ایران با آمریکا هرگز دوستانه نخواهد بود. بدون شک، تهران به حمایت از شورشیها، تروریستها و سایر کسانی که برای خرابکاری در متحدان آمریکا مشخص شدهاند، ادامه خواهد داد. به همین دلیل، آمریکا باید بین تحریمهای یکجانبه خود و تحریمهای چندجانبهای که طی هفت سال گذشته و در واکنش به مقاومت و جنگطلبی ایران در مسئله هستهای بر آن تحمیل شده است، تمایز قائل شود. تحریمهای چندجانبه باید بهحالت تعلیق درآید، در حالی که تحریمهای یکجانبه باید تا زمانی که سایر رفتارهای قابل اعتراض تهران تغییر نکرده است، به قوت خود باقی بماند. بههرحال، تحریمهای ثانویه که آمریکا بر کشورهای دیگر، که از موافقت با جدیدترین تحریمهای یکجانبه ما امتناع میکنند، تحمیل میکند نیز باید برداشته شوند؛ چرا که تهران احتمالاً مقاومت خواهد کرد و ناکامی ما در انجام این کار، ما را درگیر نزاعی با شریکان تجاری خود در اروپا و آسیای شرقی خواهد نمود.
نگرانیهای ایران
ما تنها کسانی نیستیم که با شک و تردید وارد این معامله میشویم. در ایران نیز کسانی هستند که نسبت به این معامله شک و تردید دارند، مخصوصاً افراطیهای نظام، که همچنان آمریکا را مانند جهنمی میبینند که میخواهد جمهوری اسلامی را ببلعد. تا حد قابل توجهی، وظیفه روحانی و اعتدال گرایان ایران است که مشکلات آنها را مورد توجه قرار دهند. البته ما نیز باید آمادگی کمک کردن را داشته باشیم.
سرانجام، روحانی بیشتر نیاز به رفع تحریمهای چندجانبه خواهد داشت. او احتمالاً به تعهد آمریکا نیاز داشته باشد، که به ایران تجاوز نکرده یا اقدام به سرنگونی حکومت در ایران نکند؛ همانطور که ما در مورد کوبا پس از بحران موشکی سال 1962 انجام دادیم. او احتمالاً به تعهدی از طرف جامعه بین المللی نیاز داشته باشد که ایران را در گسترش بخش انرژی هستهای یاری نماید. جامعه بین الملل این کار را میتواند از طریق تهیه راکتورهای آب سبک انجام دهد که توانایی ایران را در ساخت تسلیحات هستهای بهطور چشمگیری تقویت نخواهد کرد. روحانی همچنین احتمالاً به حمایت اقتصادی مؤسسههای مالی بین المللی، مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول نیاز داشته باشد. او حتی شاید سعی کند ایران را وارد سازمان جهانی بازرگانی کند، اگرچه با توجه به مقاومت آیتالله خامنهای، این کار بعید به نظر میرسد؛ چون آیتالله خامنهای عقیده دارد که سازمان جهانی بازرگانی یک سازمان مخرب است که تقاضاهایش نظام جمهوری اسلامی را تحلیل میبرد. آمریکا و متحدان ما باید آماده باشند و بخواهند که با هیچیک از اینها یا همه اینها موافقت کنند.
علاوه بر این، ما نیز باید آینده را بپرورانیم که اگر ایران قصد دارد امتیازات عمیقتری ایجاد کند، بنابراین ما هم باید این کار را انجام دهیم، برای مثال، اگر ایرانیها قصد داشتند حمایت خود را از تروریسم رها کنند، به مخالفت خود با صلح عربی ــ اسرائیلی خاتمه دهند و همچنین دست از آسیب رسانی به متحدان آمریکا بردارند، آمریکا نیز باید قصد کند که منافع مثبت اقتصادی؛ مانند اعتبارات تجاری، ضمانتهای سرمایه گذاری و حتی طرحهای کمکرسانی را گسترش دهد. ما همچنین میتوانیم پذیرش ایران را بهعنوان بازیگر سیاسی در منطقه پیشنهاد بدهیم؛ از جمله پذیرش تهران در وقایعی مانند گفتوگوهای ژنو در مورد سوریه. بالاخره، اگر ایران قصد داشته باشد خرید تسلیحاتی و آرایش و عملیاتهای نظامی خود را محدود کند، ما نیز باید اقدام به تأسیس یک انجمن تأمین امنیت منطقهای نماییم تا بتوانیم اقدامات اعتمادسازی را انجام دهیم. به این ترتیب، شاید بتوانیم یک زمانی توافقات کنترل سلاح را ایجاد کنیم که به ایران کمک میکند نگرانیهای امنیتی قانونی خود را مورد رسیدگی قرار داده نیز ترس خود را از همسایگانش تسکین بخشد.
تمام اینها بسیار دور و خیالانگیز به نظر میرسد و بدون شک هم همینطور است. البته روحانی قدم جسورانهای را بهسمت جلو برداشته است و به نظر میرسد قصد دارد قدمهای بیشتری بردارد. ما نباید نگرانیهای خود را نادیده بگیریم، همانطور که او نمیتواند نگرانیهای رقبای داخلی خود را نادیده بگیرد. اما، ما باید آمادگی این را داشته باشیم که تمام آنها را مورد توجه قرار دهیم، و برخی خطرات را از طرف خودمان بپذیریم و به او کمک کنیم که دیگران را در تهران برای انجام این کار متقاعد کند. ممکن است این بهترین فرصت ما باشد که یکی از بزرگترین مشکلات پیشِروی خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا را حل کنیم. ممکن است دیگر چنین فرصتی دست ندهد و اگر ما نتوانیم از این فرصت پیشآمده، نهایت استفاده را ببریم، دو گزینه بدتر از همه پیشِروی ما باقی خواهد ماند که یکی از آنها را باید انتخاب کنیم؛ ایران هستهای را پذیرفته و در خود هضم کنیم، یا برای جنگی دیگر در خاورمیانه آماده شویم تا از هستهای شدن ایران جلوگیری کنیم.