جامعهی اطلاعاتی را میتوان در پنج قلمرو تکنولوژی، اقتصادی، شغلی، مکانی و فرهنگی تعریف کرد. البته مقبولترین تعریف از جامعهی اطلاعاتی، بر نوآوریهای فوقالعادهی تکنولوژی بنا شده است. در واقع جامعهی اطلاعاتی جامعهای است مبتنی بر دانش و اطلاعات. جامعهای که بزرگترین شرط وجودش اطلاعات و دانش است. در رابطه با جامعهی اطلاعاتی، نظریات خوشبینانه و بدبینانه بسیاری موجود است. از جمله اندیشمندانی که به نظریات خوشبینانه معتقدند میتوان آلوین تافلر، یونجی ماسودا، سیمون نورا، آلن منک و اوری پورت را نام برد. این افراد نگرشهای مثبتی نسبت به نقش خدمات عمومی ارتباطات نوین در جامعه داشتهاند.
دکتر «اسماعیل قدیمی» دارای دکترای علوم ارتباطات اجتماعی از دانشگاه علامه طباطبایی و استاد مدعو علوم ارتباطات در دانشگاه علامه، تهران و سوره است. وی مترجم دو کتاب ارزشمند «جامعهی اطلاعاتی» و «جامعهی اطلاعات» (ویرایش اول و سوم)، نوشتهی فرانک وبستر است. دکتر قدیمی داور فصلنامهی علوم اجتماعی دانشگاه علامه نیز بوده و مقالات متعددی دربارهی موضوع جامعهی اطلاعاتی و روابط عمومی نوشته است. او همچنین عضو هیئت تحریریهی کتاب ماه علوم اجتماعی و سردبیر ماهنامهی انصار است. با او مصاحبهای پیرامون ویژگیها و خصوصیات جامعهی اطلاعاتی داشتیم که در ادامه تقدیم میشود.
تعریف شخصی شما از جامعهی اطلاعاتی چیست؟ ایران در این زمینه در چه موقعیتی قرار دارد؟
من تعبیر «جامعهی اطلاعات» را بر «جامعهی اطلاعاتی» ترجیح میدهم. جامعهی اطلاعاتی یعنی جامعهای که به صفت اطلاعات متصف شده است و این با مقصود نظریهپردازان مغایر است. جامعهی اطلاعات از نظر نظریهپردازان یعنی جامعهای که بدون اطلاعات وجود ندارد. رابطهی اینها مضاف و مضافالیه است، نه صفت و موصوف. یعنی این جامعه وجودش به اطلاعات وابسته است و بدون اطلاعات، این جامعه در اساس وجود ندارد.
اگر اطلاعات نباشد، جامعهی اطلاعات هم نیست. بنابراین جامعهی اطلاعات یک جامعهی فرضی یا آرمانی است که هستیاش به اطلاعات وابسته است و در آن، همهی تصمیمات عمومی و حتی خصوصی بر اساس فرآیندهای اطلاعاتی و مبتنی بر معلومات یا دانایی نظری گرفته میشود. جامعهی اطلاعات جامعهای است که در آن فرآوری، پخش و مصرف اطلاعات و دانایی اصلیترین فعالیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به شمار میآید. ایران به علت فقدان زیرساختهای فکری، مدیریتی، مادی و فناورانه، به یک جامعهی اطلاعات استاندارد تبدیل نشده است. البته این امر به معنای این نیست که ایران در اساس یک جامعهی اطلاعات نیست، بلکه به معنای این است که جامعهی اطلاعات ایران، با نمونهی آرمانیای که صاحبنظران علوم ارتباطات ترسیم کردهاند، فاصلهی بسیار زیادی دارد؛ یعنی ایالات متحده، ژاپن و بسیاری از کشورهای پیشرفتهی صنعتی به این نمونهی آرمانی بسیار نزدیکتر شدهاند، ولی ما با آن فاصلهی زیادی داریم. در واقع بدون وجود زیرساختها و ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی اطلاعاتگرا و پشتیبانیهای فناورانه و تئوریک و مدیریتی، نمیتوان به جامعهی اطلاعات تبدیل شد.
تفاوتهای بین جامعهی اطلاعاتی، جامعهی تودهای و جامعهی شبکهای در چیست؟
اینها تعبیرها و استعارههای روشنفکران و نظریهپردازان عصر اطلاعات است. استعاره و تعبیر جامعهی اطلاعات را موافقان جریانهای تحولی در عصر حاضر، مثل دانیل بل و جامعهی تودهای را منتقدانی مثل سی رایت میلز مطرح میکنند که البته بیتأثیر از نظریهی آنومی امیل دورکیم نیست و آخری را امانوئل کستلز به کار میبرد. تفاوت آنها به تفاوت پارادایمها و چشماندازهای نظریهای آنها بازمیگردد. مرجع همهی آنها جامعهی در حال تحول کنونی است. یکی از آنها بدبینانه، یکی خوشبینانه و یکی دیگر تقریباً بینابینی است.
سه تفسیر چپ و راست و میانی از تحولات جامعههای معاصر وجود دارد که به تعبیر اومبرتو اکو گرفتار مجذور رسانهها هستند. تفاوت اینها در این است که سه نحلهی فکری وجود دارد که یکی امور منفی را برجسته میکند، یکی امور مثبت را و یکی میخواهد هر دو را ببیند. به هر حال، در همهی آنها، برجستهسازی امور بسیار بارز است. ما به عنوان شنوندگان این تعابیر، باید از معلومات کافی برای تشخیص حد و اندازهی این بزرگنماییها برخوردار باشیم تا به صورت نسبی مقیاس نزدیک به واقعیت را به دست آوریم.
آیا کاربرانی که در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی فعالیت میکنند در یک جامعهی اطلاعاتی قرار دارند؟ نظر خود را تبیین بفرمایید.
جامعهی اطلاعات یک استعارهی تئوریک است تا در خصوص تحولات دنیای ارتباطات در عصر حاضر افق وسیعتری را به ما معرفی کند. در واقعیت، ما جامعهای داریم که میتواند به این استعاره نزدیک یا از آن دور باشد. هیچ کشوری جامعهی اطلاعات مطلق نیست. همهی کشورهایی که از فناوریهای نوین اطلاعاتی و ارتباطی استفاده میکنند میتوانند به این گونه از جامعهی آرمانی نزدیک شوند. من این چشمانداز جایگزین را برای تفسیر مجادلات فکری و نسبت آن با واقعیتها پیشنهاد میکنم. بنابراین میلیاردها کاربر در فضای مجازی وجود دارند که بسته به سواد، ویژگیهای شخصیتی و فردی، چشمانداز و درک و موقعیت اجتماعی و ساختار قدرتی که آنها را در بر گرفته است میتوانند در یک جامعهی اطلاعات یا جامعهی نظارتی و مانند اینها فرض شوند. برآیند تعامل مختصات فردی و اجتماعی در این وضعیت فرضی، پاسخ سؤال شما را تعیین میکند.
به عبارت دیگر، خصیصههای فردی و اجتماعی کاربر و ساختار سیاسی و اقتصادی و حتی فرهنگی دربرگیرندهی او، تعیین میکنند که او در یک جامعهی اطلاعات یا جامعهی نظارتی قرار دارد یا خود گمشدهاش را در این دنیای گوناگون و پرپیچوخم جستوجو میکند! به لحاظ فناوری، باید قبول کرد که ما جامعهای متشکل از شبکههای پیچیده و با قابلیتهای بیشمار برای ارتباط و تبادل اطلاعات داریم. اما از ابعاد دیگر، تفسیرهای ما همه مجادلهآمیز و مختلف است. میخواهم نتیجه بگیرم که تفسیر وجود یا نبود این گونه از جامعه تا حدود زیادی به کاربران و موقعیتهای فردی و اجتماعی آنها و سیاستهای عمومی جامعه بستگی دارد. در کشورهای استبدادی، اطلاعات فقط در دست حاکمان است. در کشورهای کمونیستی اطلاعات فقط به حزب کمونیست میرسد. در کشورهای سرمایهداری برای سرمایهداری که از همهی امکانات مادی و فکری برخوردار است شبکهی ارتباطی جهانی یا اینترنت مدخل ورود به یک جامعهی اطلاعات است و برای فقیری که به نان شب محتاج است، جامعهی اطلاعات اصلاً قابل تصور نیست!
جامعهی اطلاعات یک جامعهی فرضی یا آرمانی است که هستیاش به اطلاعات وابسته است و در آن، همهی تصمیمات عمومی و حتی خصوصی بر اساس فرآیندهای اطلاعاتی و مبتنی بر معلومات یا دانایی نظری گرفته میشود. جامعهی اطلاعات جامعهای است که در آن فرآوری، پخش و مصرف اطلاعات و دانایی اصلیترین فعالیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به شمار میآید.
چه نظریههایی دربارهی جامعهی اطلاعات وجود دارد و مخرج مشترک آنها چیست؟
نظریههای خوشبینانه، بدبینانه و بینابینی. به عنوان نمونه، دانیل بل خوشبین، شیلر بدبین و کستلز میانهرو است. مخرج مشترک همهی این نظریهها عبارت است از:
۱٫ اعتراف به وجود شرایط و وضعیتهایی است که زمینهی تعاملات و همبستگی بیسابقهی میان افراد، گروهها و کشورها را فراهم کرده است.
۲٫ سرنوشت همگان به هم گره خورده و دیگر از همکاری یا تعارض تشدیدشونده گریزی نیست.
۳٫ فناوریها نقشی بیبدیل در زمینهسازی برای تحول و یکپارچگی جهان دارند.
۴٫ مکانها فشرده شدهاند و دیگر موانع جغرافیایی برای ارتباط کمرنگ هستند.
۵٫ ساختار تولید اقتصادی دگرگون شده و فناوریهای فکری در قلب تحولات فناورانه قرار دارند.
۶٫ فضا برای رودررویی فرهنگها و ایدئولوژیها فراهم شده و همه چیز برای تجدید ساختار هویتی فراهم شده است.
۷٫ ساختار شغلی در عرصههای کار و تولید دگرگون شده و مهارتهای ارتباطی و انعطافپذیری و اطلاعاتگرایی، آموزش مستمر را اجتنابناپذیر کرده است.
۸٫ اطلاعات و دانایی به اصلیترین عنصر اندیشه و عمل اجتماعی و کار و تولید و تفریح تبدیل میشود.
۹٫ دیگر هویتها تنها در مرزهای جغرافیایی ساخته نمیشوند و پدیدههای «ازجاکندگی» و «ارتباط راه دور» و «ارتباط فاصلهای» بر آنها تأثیر زیادی دارند و نیز قدرت گرفتن سازمانهای بینالمللی و جهانیسازی و نیز جایگزین شدن نظام شبکهوندی به جای شهروندی سرعت گرفته است.
۱۰٫ نوآوری، کارآفرینی، بازتابپذیری، هوشمندی مدام و مزیتهای رقابتی، کلیدهای کامیابی در این شرایط هستند.
چرا صاحبنظران تا این اندازه اختلافنظر دارند؟ تکلیف چیست؟
اختلافنظرها به محدودیت منابع، برتریجویی بشر و اختلافهای ایدئولوژیک و پارادایمها بازمیگردد. سنتهای فکری در هر کشور و قطبهای دانشگاهی وابسته به آنها به این تضادها دامن میزنند. تضاد منافع فردیـگروهی حاکمان و نظریهپردازان در جوامع مختلف و رقابتهای استعماری هم در این اختلافنظرها نقش مهمی دارند. البته این اختلافنظرها میتواند ریشههای دیگری، از جمله شرایط اجتماعی نظریهپرداز، پارادایمهایش و حتی حبوبغضهای شخصی او نیز داشته باشد.
در هر حال، جبههگیری اصلی میان آزادیخواهان و برابریجویان است. همان رخدادی که تاریخ سدههای اخیر را در کشورهای جهان رقم زده است. این یک واقعیت است که ملیت و جغرافیا در موضعگیریهای بسیاری از اندیشمندان تأثیر تعیینکننده دارد. به عنوان مثال، هارولد اینیس در کانادا به علت درک نفوذهای استعماری، مواضعی ضدآمریکایی و ضدانگلیسی داشت. جرمی تونستال انگلیسی دربارهی آمریکا موضع بسیار سرسختی دارد. بودریار دربارهی آمریکا همین مواضع را داشت. خلاصه همهی اینها نتوانستهاند و نخواستهاند تحلیلهای خود را از گرایشهای ملی و شخصی و باورهای خود دور نگه دارند. تکلیف روشن است. به نظر میرسد نظریهپردازی و سیاستگذاری بومی با لحاظ منافع ملی در برابر رقیبان بهترین انتخاب است.
وضعیت ما با آنان فرق اساسی دارد و آن این است که متفکران ایرانی عمدتاً یا در خارج تحصیل میکنند و یا در داخل کشور مصرفکنندهی نظریههای دیگران هستند. نتیجه این است که ناخواسته به اتکای دانشمندان کشورهای محل تحصیل یا آن چیزهایی که تبلیغ شده است، اعلام نظر میکنند. ما هنوز به موضع توانمندی در استقلال تئوریک نرسیدهایم. مسئلهی ما اکنون مواضع غیراصیل تحصیلکردههای ماست. ضعف تئوریک و تحقیقی و عدم استقلال دانشگاهها هم مزید بر علت است. جریانهای فکری در ایران بیشتر تحت تأثیر آن سوی مرزهاست. آنچه در این جریانها دیده نمیشود منافع ملی و استقلال فکری و تشخیص و انتخاب درست موضع اندیشمندان داخلی است. تا اینجا ما مشکل اساسیای نمیبینیم.
مشکل وقتی شروع میشود که سیاستمداران در فقدان سیاستهای علمی و تحلیلی ملی، تحت تأثیر این جریانهای ساختگی قرار میگیرند. پیش از انقلاب تئوریهای خوشبینانه فرصت بیشتری برای ابراز وجود داشتند و بعد از انقلاب جریانهای ضدآمریکایی و به اصطلاح نئومارکسیستی، فضای فکری را در دست گرفتند. البته اکنون ما به هشیاری رسیدهایم و به سمت نقد وضع موجود حرکت میکنیم، اما هنوز دارای یک موضع اسلامیایرانی، عقلانی، حسابشده و مبتنی بر منافع ملی و مستقل از جبهههای چپ و راست عالم نیستیم.
آرماند ماتلار معتقد است که جامعهی اطلاعاتی منجر به شکاف اطلاعاتی میشود. دیدگاه شما در این زمینه چیست؟
آرماند ماتلار یک صاحبنظر فرانسوی و بلژیکیتبار دارای سابقهی فعالیت سیاسی با سالوادر آلنده، رهبر چپگرا و سرنگونشدهی شیلی است که موضعگیریهای نظریاش نمیتواند به دور از مواضع سیاسیاش باشد. بنابراین من به ناچار با او زاویه و اختلاف فکری دارم. به نظر من، این جمله یا گزاره نادرست است! جامعهی اطلاعاتی با وجهی که نظریهپردازان تعریف میکنند به شکاف اطلاعات نمیانجامد. این سیاستها هستند که شکاف اطلاعات ایجاد میکنند. این تفاوتهای میان انسانهاست که شکاف ایجاد میکند.
ماتلار باید بگوید سرمایهداری غیرعادلانه به شکاف اطلاعات میانجامد، نه جامعهی اطلاعات! شاید کسی بگوید منظور ماتلار این است که چون شکاف هست، هر چه اطلاعات زیادتر شود، شکاف عمیقتر میشود. بله در جامعهی اطلاعات دارای فاصلهی طبقاتی شدید در سطح ملی و تفاوت ظرفیتها و تواناییهای فناورانه، فکری و انسانی در سطح بینالملل، افزایش شکاف اطلاعاتی حتمی است. عوامل شکاف اطلاعات در سطح بینالمللی اینها هستند: تفاوت در ساختارهای سیاسی و اقتصادی و وجود دموکراسی یا استبداد، زمینههای تاریخی، نقش سامانههای تولید فناوری، زیرساختهای پژوهشی و علمی، نظام آموزش، نیروی انسانی نوآور و حرفهای، مدیریت علمی و باز، تواناییهای مادی، تجربههای تاریخی، جایگاه بینالمللی و مانند اینها.
در سطح ملی و داخلی مسئله این است که انسانها استعداد، علایق، طبقه، تحصیلات، شغل، زمینهها، سرمایههای اجتماعی و اولویتهای متفاوتی دارند. بنابراین مسیرهای مختلفی را طی میکنند. اتفاقاً در جامعهی اطلاعات، فناوریها این فرصتها را ایجاد میکنند که هر کسی در هر موقعیتی، به بسیاری از اطلاعات دسترسی داشته باشد. البته بدیهی است دسترسی به اطلاعات استراتژیک و ارزشمند هزینه دارد! همچنین یادمان باشد به قول مایکل یوسیم، اطلاعات خیلی مهم و استراتژیک، اصلاً در شبکه قرار ندارد، بلکه در محافل خصوصی سرمایهداران و قدرتمندان رد و بدل میشود!
جامعهی اطلاعات از منظر نظریهای، یعنی جامعهای که تولید، توزیع و مصرف اطلاعات، مهمترین فعالیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن است. البته بین نظریه و عمل تفاوتهای جدی وجود دارد. وقتی ما جامعهی طبقاتی داریم، بنابراین شکاف ثروت و اطلاعات بدیهی است، چون اطلاعات هم قدرت است هم ثروت. این شکاف هم در درون مرزها و هم میان کشورها دیده میشود. هر چه اطلاعات زیادتر و اختلاف طبقات در درون کشور و میان کشورها شدیدتر باشد، این شکاف اطلاعاتی بیشتر میشود. ما نمیتوانیم ادعا کنیم که قادریم اطلاعات را به صورت مساوی بین همه تقسیم کنیم. ادعاهای برابریطلبی بشر در طول تاریخ شکست خورده است.
هفتاد سال ریاکاریهای کمونیستی در روسیه با ادعای رفع تفاوتها و به منظور برابری ثروت و اطلاعات، نتیجهای جز تشدید استبداد و سرکوب نداشت. الآن این برابری را ما در کشورهای اسکاندیناوی سوسیالدموکرات بیشتر میبینیم که ادعای کمونیست بودن هم ندارند. بنابراین شکاف اطلاعات امری بدیهی است و نمیتوان آن را از بین برد، اما باید آن را با سیاستهای تعدیلی کاهش داد و به حداقل رساند. بهترین راه رفع شکاف اطلاعات افزایش امکانات و آزادیهای دسترسی به اطلاعات و تشویق مردم به استفاده از آن است، نه سیاستهای تندروانهی کمونیستی ضدآزادی! ما اکنون در حال تجربهی شکست دیگر اندیشههای برابریخواهانه ضدآزادی، از نوع مائوئیستی آن در چین هستیم.
به نظر من، حداقل سه رویهی برخورد را میتوانیم در پیش بگیریم؛ بیهیچ مخالفتی با موج جامعهی اطلاعات به پیش برویم و جایگاهی در این جریان حاکم به دست آوریم و مثل کرهی جنوبی و ژاپن و امثالهم عمل کنیم. یا بیرق مخالفت به دست بگیریم و سرمایههایمان را صرف مبارزه با جریان حاکم کنیم که به معنای عقب ماندن و به هیچ جا نرسیدن است. موضع سوم یا موضع چین و روسیه و هند را اتخاذ کنیم که موضعی ثبوتی و انتقادی است.
با توجه به این دیدگاهها، ما باید چه موضعی داشته باشیم؟
به نظر من، حداقل سه رویهی برخورد را میتوانیم در پیش بگیریم؛ بیهیچ مخالفتی با موج جامعهی اطلاعات به پیش برویم و جایگاهی در این جریان حاکم به دست آوریم و مثل کرهی جنوبی و ژاپن و امثالهم عمل کنیم. یا بیرق مخالفت به دست بگیریم و سرمایههایمان را صرف مبارزه با جریان حاکم کنیم که به معنای عقب ماندن و به هیچ جا نرسیدن است. موضع سوم یا موضع چین و روسیه و هند را اتخاذ کنیم که موضعی ثبوتی و انتقادی است؛ یعنی خود را با جریان حاکم همراه کنیم، اما موضعی انتقادی داشته باشیم. برای خود جایگاهی ایجاد و با سیاستگذاری درست از فرصتها استفاده و تهدیدها را مدیریت کنیم. به نظر میرسد که تا اینجا با موضع سرسختانه و منفیای که بیتأثیر از چپروها و تحصیلکردههای ما نبوده است، مسیر امیدوارکنندهای را طی نکردهایم.
با توجه به نظریاتی که دربارهی جامعهی اطلاعاتی موجود است، فکر میکنید کدام دسته از نظریات میتواند به جامعهی اطلاعاتی موجود در دنیا نزدیکتر باشد؟
نمونههای عملی و نه نظری جامعهی اطلاعات موجود، جامعههایی ناعادلانه و پرتهدید، اما دارای فرصتهای قابل توجه هستند. نظریهها از زوایای خوشبینانه و بدبینانه، بخشی از واقعیتها را با بزرگنمایی فرصتها و تهدیدها نشان میدهند و ما با استفاده از آنها میتوانیم پازل ادراکی خود را کامل و با آگاهی و تحلیل درست سیاستگذاری کنیم. هم نظریههای پساپوزیتیویستی و هم انتقادی به درد میخورند.
به نظر من، نظریهها در اینجا تعیینکننده نیستند. سیاستها و خطمشیهای اجرایی سیاستمداران مهم هستند که از این نظریهها و عوامل دیگر شکل میگیرند. نکتهی مهم، کیفیت اتصال و سطح نازل یا عالی انتزاع نظری و تصمیمگیری عملی است. موضع برتر، تعادل و مثبتاندیشی انتقادی است. باید همهی نظریهها را شنید و درست مطابق با منافع ملی تصمیم گرفت. واقعیت نشان داده است که برخی نظریههای مخالف میتواند ما را به موضع انفعال بکشد و باعث عقبماندگی شود. نظریههای خوشبینانه بهتر از بدبینانه ما را به صدر جدول توسعه سوق میدهند.
آیا اساساً قلمرو اقتصادی و مکانی میتواند شرط وجود جامعهی اطلاعاتی باشد؟
شرط لازم است، اما کافی نیست. جریان اطلاعات حتماً در قالب زمان و مکان میسر است. نظریههای جامعهی اطلاعات را در شش مقوله جای میدهند: جغرافیایی یا مکانی، فرهنگی، اقتصادی، شغلی، اطلاعات/دانایی و فناوری. به عبارت دیگر، کسانی که مدعی ظهور جامعهی اطلاعات هستند اتکایشان بر این شش قلمرو ظهور است. پس جامعهی اطلاعات مکانها را به هم گره میزند. به قول دیوید هاروی، فشردگی زمان و مکان ایجاد میکند. جامعهی اطلاعات، اقتصاد معرفتی و دانایی را به وجود میآورد؛ یعنی دانایی و دانایی نظری یا تئوریک در قلب فرآیندهای تولید اقتصادی قرار میگیرد. تکنولوژی فکر به وجود میآید. فناوری هوشمند در پیشانی فناوریهای صنعتی قرار میگیرد.
بنابراین در جامعهی اطلاعات، همهی زمانها و مکانها به هم گره میخورند. اقتصاد جهانی شرط این جامعهی اطلاعات است و قلمروهای جغرافیایی گرهخورده و فشردهشده محل پدیداری این جامعه است. به قول کاستلز، جامعهی اطلاعات فضای جریانهاست. جامعهای است که در آن هویتها تجدید ساختار میشوند و جنبشهای اجتماعی جان تازه میگیرند. وقتی مکانها به یکدیگر وصل شوند، این امکان به وجود میآید که ایدههای پراکنده در اقصی نقاط جهان به هم نزدیک شوند و جان بگیرند و ساختارهای جغرافیایی را به هم بریزند.
جریان اطلاعات حتماً در قالب زمان و مکان میسر است. نظریههای جامعهی اطلاعات را در شش مقوله جای میدهند: جغرافیایی یا مکانی، فرهنگی، اقتصادی، شغلی، اطلاعات/دانایی و فناوری. به عبارت دیگر، کسانی که مدعی ظهور جامعهی اطلاعات هستند اتکایشان بر این شش قلمرو ظهور است. پس جامعهی اطلاعات مکانها را به هم گره میزند.
آلن تورن، جامعهشناس فرانسوی، معتقد است جامعهی اطلاعاتی شکل جدیدی از سلطه است. دیدگاه خود را در این رابطه تبیین کنید.
شاید این حرف درست باشد، شاید هم نباشد. این تعبیر بسیار بدبینانه است! تعبیر یک نظریهپرداز فرانسوی منتقد و دارای بافت فکری خاص است. جامعهی اطلاعات تعریف نظری دارد و نمونههای عملیاش بسیار متفاوت و گوناگون است. این تعبیر را باید در فضای فکری فرانسویها تفسیر کرد. این جامعهی سرمایهداری افراطی عدالتگریز است که شکلهای سلطهی مختلفی به خود میگیرد. جامعهی اطلاعات یک استعاره است؛ یک آرکه تایپ یا نمونهی آرمانی ماکس وبری است. یک تفسیر نظریهای در محافل دانشگاهی است. من با این نگاه مخالفم. جامعهی اطلاعات یک ایدهی پیشبرنده و یک چشمانداز برای تحول اجتماعی است. جامعهی اطلاعات آن قدر وسیع و دارای فرصتهای بسیار است که این تعبیرها در مقابل آنها ستمگری فکری به شمار میآید. این یک نگاه ویژهی فرانسوی با اقتضائات ملی، فرهنگی، اقتصادی و خلاصه استعماری آن کشور است. البته این دیدگاه دارای مطالب ارزشمندی است. هشداردهنده و بیدارکننده است.
اما اگر به درستی و به صورت سیستماتیک تفسیر نشود، میتواند گمراهکننده باشد. این دیدگاه، اندیشهی ما ایرانیهای مسلمان را نمایندگی نمیکند. ما خودمان ضد هر گونه سلطه و بیعدالتی هستیم، اما آلن تورن و ماتلار و شیلر نمایندهی اندیشه ما نیستند.
ما به جای تشویق تصمیمگیران کشور به ورود به میدان رقابتی جامعهی اطلاعاتی با این تحلیلها به چه هدفی میخواهیم برسیم؟ اروپا برای جامعهی اطلاعات دست به دامان ژاپن میشود و همهی دنیا دارند در این میدان مجهز میشوند و آن وقت ما تحت تأثیر نومارکسیستهای وطنی، مدام اندیشههای افراطی و حدیث نفس نظریهپردازان چپ و راست غربی را مطرح میکنیم. جامعهی اطلاعات شکل جدیدی از جامعهی سرمایهداری است. جامعهی اطلاعات یک واقعیت است که در آن تولید اطلاعات، اهمیت فوقالعاده یافته است و در آن ما میتوانیم به آگاهی بیشتری برسیم و به جای این منفیبافیها از آن استفاده کنیم. هم فرصت دارد، هم تهدید. میشود فقط به تهدیدها فکر کرد و کنار قطار ایستاد و شعار داد و سنگ پرتاب کرد و میشود سوار قطار شد و کوشید که مثل رانندهی قطار، مسیر درست را در تقاطعها انتخاب کرد! میشود از کاروان علم و نظریهپردازی دور شد و میشود به جای آن، خود را برای ورود به جامعهی اطلاعات جهانی آماده کرد.
فرانسه در مسابقهی کنترل بر جهان شرکت دارد. تمام اقدامات را برای رقابت با آمریکا و کشورهای غربی انجام میدهد. فرانسه الآن در آفریقا برای منافعش میجنگد و آلن تورنش در آن شرایط و اقتضائات این تفسیرها را مطرح میکند و من و شما باید حواسمان جمع باشد. جامعهی اطلاعات یک واقعیت تاریخی است. تا کنون هیچ گاه جهان دارای چنین فرصتهایی برای اتصال، اطلاع و همبستگی نداشته است. انقلاب اسلامی یک پیام روشن دارد و آن این است که باید به جای توسل به این یا آن نظریهپرداز شرقی و غربی، خودمان برای خودمان فکر کنیم. به جای این تحلیلها، باید برای رقابت آماده شد. باید آستینها را بالا زد و به جای گوش کردن صرف به نقدهای آلن تورن و مانند اینها، خود را برای رقابت آماده کرد. روح حاکم بر محافل آکادمیک ما نسبت به جامعهی اطلاعات بیشتر منفیگرایی و حاضرخوری است! امروز کسی نمیتواند چین، هندوستان، ژاپن، کرهی جنوبی، برزیل و مانند اینها را نادیده بگیرد، چون وارد گود رقابت شدهاند و به پیش میروند. نظریههای انتقادی نباید آن قدر جان بگیرند که جهتگیریهای ما و سیاستمداران را به صورت منفعلانه و تندورانه تعیین کنند. این نظریهها باید ما را هشیار کنند.
آیا نتیجهی جامعهی اطلاعاتی، کالاییسازی ارتباطات و فرهنگ سلطهی آمریکاست؟
باز هم این سؤال رنگوبوی مطالب چپگرایانهی کتابهای ترجمهشده را دارد. من که مترجم کتاب «نظریههای جامعهی اطلاعات» هستم با این تحلیلهای نومارکسیستی موافق نیستم. جامعهی اطلاعات جامعهای است که از منطق شبکهای برخوردار است. هیچ کس قادر نیست بر این شبکه، سلطهی مطلق داشته باشد. باید قوی شد و به رقیب تبدیل شد. نتیجهی جامعهی اطلاعات را ما رقم میزنیم. میتوانیم مانند قبل از انقلاب، چشمبسته تابع دیگران شویم و میتوانیم رویهی کنونی سلطهی تحلیلهای مارکسیستی را ادامه دهیم.
جامعهی اطلاعات جامعهای است که به ضعیفان هم فرصت میدهد. جنبش پیروز زاپاتیستای مکزیک را به یاد بیاورید. من پیشنهاد میکنم به جای طرح صرف دیدگاههای انتقادی، ما هم به تولید و رقابت و کشف و استعدادهای خود و مزیتهای رقابتی خود بیندیشیم. بگذاریم این تحلیلها در کافههای روشنفکری همراه با یک قهوه و یک سیگار مطرح شوند و ما هم به صورت حاشیه از آنها استفاده کنیم تا عاقلانهتر عمل کرده باشیم. اینها مشکل ما را حل نمیکنند. شاید این درست باشد که در جامعهی اطلاعات جهانی با رهبری آمریکا این امکان وجود دارد که آمریکای سلطهطلب بخواهد همه چیز را قبضه کند، اما این پایان جهان نیست. شما هم در این دنیای مجازی فرصت حضور دارید. اگر همهی نیروهای به ظاهر مخالف، به جای شرکت در مسابقه، تنها به رجزخوانی و منفیبافی بپردازند، زمینه برای تداوم سلطهی آمریکا بیشتر فراهم میشود.
چرا نمیپرسید ما در حال حاضر، کجای این دنیای مجازی هستیم و سیاستهایمان چیست؟ چه باید بکنیم تا در میدان رقابت وارد شویم؟ من معتقدم اگر آمریکا توانسته جریان سلطهاش را جهانی کند، بیشتر از آن روست که چشمانداز تئوریک داشته است. آزادی عقیده، بیان و مطبوعات و خصوصیسازی و به رسمیت شناختن رقابت و تکیه بر مزیتهای رقابتی، آمریکا را به این برتری رسانده است. من معتقدم جمهوری اسلامی میتواند به اتکای دریای پربرکت عقاید دینی و استعداد و ایمان مردمش، یک جامعهی اطلاعات اسلامی عدالتخواه، باز و آزاد را که نافی هر نوع سلطه است ایجاد کند. به جای فکر کردن به آمریکا و سیاستهایش، اجازه بدهید به خودمان هم بپردازیم و جامعهای را که ادعا میکنیم بسازیم.
جامعهی اطلاعات شکل جدیدی از جامعهی سرمایه داری است. جامعهی اطلاعات یک واقعیت است که در آن، تولید اطلاعات اهمیت فوقالعاده یافته است و در آن ما میتوانیم به آگاهی بیشتری برسیم و به جای این منفیبافیها، از آن استفاده کنیم. هم فرصت دارد، هم تهدید. میشود فقط به تهدیدها فکر کرد و کنار قطار ایستاد و شعار داد و سنگ پرتاب کرد و میشود سوار قطار شد و کوشید که مثل رانندهی قطار، مسیر درست را در تقاطعها انتخاب کرد!
با توجه به آرای گیدنز دربارهی دولت، ملت، نظارت، جامعهی نظارتی مبدأ جامعهی اطلاعاتی است؟
شاید این تعبیر درست باشد. ممکن است میل دولتملتها به توسعهی سازمان و کنترل زمینهی شکلگیری جامعهی اطلاعات را فراهم کرده باشد، اما اصطلاح «جامعهی نظارتی» یک تعبیر بدبینانه از تحولات امروزین در جوامع غربی است. عرض کردم که اینها تحلیلهای نظری منفی دربارهی جامعهی اطلاعات است. جامعهی اطلاعات مثل هر نوع جامعهی دیگری هم تهدید دارد و هم فرصت. هم میتواند جامعهی باز و آزاد و جایی برای رشد استعدادها باشد و هم جایی برای گسترش نظارت و محدود شدن آزادیها.
گیدنز یک نظریهپرداز منتقد انگلیسی است که مسائل کشورش، غرب و یا جوامع بسته را مطرح میکند. البته او نگران میل ذاتی دولتملتهای مدرن برای توسعهی نظارت و گردآوری اطلاعات محدودکنندهی بالقوهی آزادیهای فردی شهروندان است. همه میدانیم که حکومت وظیفهاش حراست از منافع ملی است و تکتک شهروندان نیز وظیفهشان استفاده از فرصتهای جامعهی اطلاعات برای رشد و توسعهی فردی و اجتماعی و جامعه است. البته یک ساختار استبدادی میتواند مانع آگاهی شهروندان شود. با افزایش آگاهیهای شهروندان و شبکهوندان، زمینه برای نظارت شدید و تهدیدکنندهی آزادیهای قانونی فردی از بین میرود. باید همواره مراقب نظارتهای غیردموکراتیک و غیرقانونی بود. اما جامعهی اطلاعات ریشهاش نظارت نیست. ریشهاش منافع اقتصادی و نفوذ است. جامعهی اطلاعات را کسانی ایجاد کردهاند که از طریق نظارت میخواهند منافعشان را حفظ کنند. در جامعهی اطلاعات هم گردآوری اطلاعات محدودکنندهی آزادیهای فردی رخ میدهد و هم توسعهی آزادیهای شهروندی و شبکهوندی. مهم این است که ما میخواهیم کجای این جامعه بایستیم.
در دیدگاه شما، آیا جامعهی اطلاعاتی در غایت خود به نظام سرمایهداری و وضعیت سهگانهی نظامی و شرکتهای خصوصی و دولتهای شیلری میرسد؟
آثار منتشره در ایران بیشتر رویکردهای نومارکسیستی و ضد ایدهی جامعهی اطلاعات را برجسته کردهاند. اما من به عنوان مترجم یکی از این آثار، هرگز نگذاشتهام روح نومارکسیستی در من دمیده شود. من یک شیلری که مرتب تکرار میکند جامعهی اطلاعات چیزی نیست جز سرمایهداری ستمگر و غارتگر نیستم. من میخواهم شاهد ایرانی باشم که در کورس رقابت تولید قرار دارد. کرهی جنوبی، ترکیه، برزیل، چین، هند، مالزی و هنگکنگ و مانند اینها هم حرف شیلر را میشنوند و راه خود را پیدا میکنند و در فهرست توانمندیهای منسوب به جامعهی اطلاعات، در صدر قرار میگیرند. ما باید از شیلر و گیدنز و امثالهم درس بگیریم، اما تصمیم خودمان را بگیریم. جامعهی اطلاعات ایدهی درستی است و باید به صورت هشیارانه با آن برخورد کرد و کوشید تا در میدان رقابت، برای شکل گرفتن جامعهی جهانی اطلاعات، سهم مهمی به دست آورد. با استعدادی که ایرانیان دارند این آرزو دور از دسترس نیست.
به نظر شما، جامعهی اطلاعاتی حاصل فراواقعیت و نشانههای مصنوعی از جهان واقعی است؟
جامعهی اطلاعات یک وجود مادی واقعی دارد که غربیها آن را در دست گرفتهاند و یک وجود فلسفی دارد که بحث از آن به فیلسوفان مربوط است. حسابهای بانکی غربیها نشان از در دست داشتن جریانهای اطلاعاتی و بیشترین منافع این جامعه از سوی غربیها دارد. جامعهی اطلاعات چون در قلمرو مجازی شکل میگیرد، میتواند فراواقعیت هم تفسیر شود؛ اما این فراواقعیت نباید به شکل افراطی تلقی شود و بعد به نقطهای منجر شود که بودریار رسید؛ یعنی انکار جنگ خلیج فارس! پسامدرنیستها خیلی از واقعیتها را زیر سؤال بردند و برخی از افراد را دچار این توهم کردند که گویا همه چیز این دنیا فراواقعیت است و چون همه چیز ساختگی و شبیهسازی قدرتمندان است، دیگر کاری از کسی ساخته نیست و جامعهی اطلاعات جامعهای است که از فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی برای توسعهی ارتباط و گسترش اطلاعات استفاده میکند. هرچند بخش اعظم آگاهیهای ما را فراواقعیتها و فراروایتها تشکیل میدهند، اما این به معنی پوچ و بیفایده بودن ادراک ما از جهان هستی نیست. این باید ما را هشیار کند تا با ابزارهای تحلیلی درست آن روایتهایی را که به واقعیت نزدیکتر است تشخیص دهیم و تصمیم درست بگیریم. ما باید همهی عوامل دخیل در فرآیندهای ادراکی خود را بازشناسی کنیم و به بهترین شیوه، مسائل را درک کنیم.
آیا ما در جامعهی اطلاعاتی به دنبال شبیهسازی از زندگی و مصرف هستیم و در انتها به شهر اطلاعاتی در دیدگاه کاستلز میرسیم؟ دیدگاه شما در این مورد چیست؟
اجازه بدهید خیلی هم با پسامدرنها همراه نشویم که انگار در دنیا بازنمایی کاملاً غیرممکن است و هر چه هست شبیهسازی است. پس همهی شبیهسازیها مانند هم هستند! بعد نتیجه بگیریم که هر کسی هر چه دلش خواست انجام دهد، چون همه چیز شبیهسازی است! خیر چنین نیست. بازنمایی میسر است، اما به صورت نسبی و در قالبهای خاصی که زبان، تاریخ، قدرت و رسانه به ما تحمیل میکند. ما فقط باید تا آنجا که میتوانیم به اصالت وجود و تشخیص آن و حشو و زواید و قالبهای زبانی که ممکن است ما را گمراه کنند، هشیار باشیم.
درست است که ما در زبان، رسانه و به قول فوکو در ساختار قدرت میاندیشیم، زندگی میکنیم و سرشت فهم ما زبانی، رسانهای و… است، اما این به معنای نفی اصالت آگاهی ما و توانایی ما برای بازنمایی واقعیتها نیست. این در نظر گرفتن «نوبت زبانی» به معنای انکار تواناییهای بشر برای فهمیدن راستین جهان هستی نیست. زبانشناسان به ما کمک کردند تا نقش زبان را در ساخت اندیشه و ادراک خود درک کنیم، اما نباید ما را یکسره به نظام ادراکیمان بدبین کنند. فوکو به ما کمک کرد تا درک کنیم که قدرت چه بر سر نظام اندیشهی ما میآورد و حتی دانشگاه هم در خدمت قدرت است، اما این تعبیرها نباید ما را یکسره به همه چیز بدبین کند.
نشانهشناسان ما را متوجه نظامهای دلالتگری کردند، اما این را نباید به معنای انفجار نشانهها و دلالت نکردن آنها بر چیزی غیر از خودشان بدانیم! به قول خودشان، اگر نشانهها که هستیشان دلالتگری است بر چیزی دلالت نکنند که دیگر نشانه نیستند! بگذارید فیلسوفان پسامدرن ما را به هذیانی که گاه به آن دچار میشوند گرفتار نکنند. در مورد شهر اطلاعاتی البته کستلز درست میگوید، اما این امر ربطی به اطلاعات و شهر اطلاعات و جامعهی اطلاعات ندارد.
جامعهی اطلاعات اگر سرمایهداری افراطی باشد، میشود لسآنجلس کستلز! اما اگر با عدالت و منطق حقوق بشری و انصاف در هم آمیزد، شهر اطلاعات قابل قبول میشود. مثل شهرهای اطلاعات اروپای شمالی که به صورت نسبی از انصاف برخوردارند. شهرهای اطلاعات در جامعهی اطلاعات آرمانی لزوماً مصرفگرا نیستند. هم تولید، هم توزیع و هم مصرف دارند. منتهی باید مدیریت آن شهر از جنس عدالت و انسانیت و رعایت حقوق بشر و معنویتگرایی باشد؛ یعنی همان چیزی که روح انقلاب ما را تشکیل میدهد.
ایران چه سیاستهایی را باید در زمینهی ورود و رقابت در عرصهی جامعهی اطلاعاتی به کار گیرد؟
سیاست همراهی و نقد! یعنی ایران باید تمام امکاناتش را بسیج کند تا در جامعهی اطلاعات جهانی، جایگاهی شایستهی نام، تاریخ، استعداد و قابلیتها و قدمتش به دست آورد. ایران باید سیاست توسعهی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را در راه نزدیکی به این نوع از جامعه به کار گیرد. ایران دارای استعداد بیکران از نظر فکری و تجربی است. منابع غنی زیرزمینی دارد. تاریخ درخشان دارد. استقلال فکری و دینی دارد. ایرانیها اگر متحد شوند و عزمشان را برای تحول جزم کنند، میتوانند به هدفشان برسند. ایران باید یک مانیفست یا قانون اساسی برای حضورش در جامعهی اطلاعات جهانی تدوین کند. ایران نیازمند تعیین اولویتهایش بر اساس منافع ملی و آرمانهای الهیـانسانی است.
ما باید سیاستهای راهبردی خود را برای حضورمان در جهان معاصر و تبدیل شدن به یک جامعهی اطلاعات قادر به رقابت با قدرتهای جهانی، هر چه زودتر تدوین کنیم. چشمانداز بیستساله میتواند مبنایی برای بازتدوین این سیاستها باشد. البته باید چشمی هم به رقیبان داشته باشیم تا مزیت رقابتی خود را داشته باشیم. بدون مزیت رقابتی، ورود به عرصهی جامعهی اطلاعات چندان خوشایند نیست. ما باید حقوق اساسی انسان را مبنی بر آزادی عقیده، بیان و رسانهها و حق اطلاع و حق ارتباط به رسمیت بشناسیم. سرانجام اینکه ما باید دولت الکترونیکیای ایجاد کنیم که به دنبال پیاده کردن اصل ۴۴ قانون اساسی است و میخواهد شهروندانش یا به تعبیر بهتر، شبکهوندانش، رشد و توسعه پیدا کنند. این دولت بدون تصدیگری، تنها زمینههای این شرایط را فراهم میکند و به قول رابرت ریک، ملت را برای نقشهای جدید در دنیای نو آماده میکند.
برهان