دو هدف دارای اهمیت فراوان برای آمریکا در رابطه با موضوع انتقال قدرت میباشد. اول سامان دادن به خروج ایمن نیروی نظامی خود و دوم حفظ برخی از مفاد ترتیبات مشارکت استراتژیک آمریکا و افغانستان که میان اوباما و کرزای توافق شده است.
به گفته نویسنده شناخت اشکال محتملگذار سیاسی افغانستان یکی از مسائل اساسی دولت و مردم افغانستان و همچنین کشورهای پاکستان و آمریکا در کنار کشورهای منطقه و کشورهای عضو ایساف میباشد. بهخصوص شکست اخیر در گفتگو میان آمریکا و طالبان ـ دو رقیب اصلی در موضوع گذار و انتقال قدرت ـ به ترس دوباره از شکست انتقال قدرت و گذار مسالمتآمیز، که میتواند منجر به مشکلات بسیار جدی برای خروج ایمن ارتش آمریکا و ناتو و ازسرگیری جنگ داخلی در افغانستان گردد، دامن زده است.
این هراس عمدتاً مبتنی بر برداشتی مرسوم است که براساس آن پشتونها و دیگر گروهها فاقد توانایی برای تشکیل ترتیبات دولتی فراگیر در جامعه چند قومیتی افغانستان میباشند. اما درواقع کلید اصلی برای ارائه تحلیلی واقعگرایانه از این موضوع پیچیده در فهم دقیق بلندپروازیهای سیاسی پایای آمریکا و طالبان و برآورد شانس توافق میان این دومجموعه از بلندپروازیها میباشد. متن حاضر به بررسی ابعاد مختلف این گذار سیاسی پرداخته است. برخی از مهمترین نکات این مقاله به قرار زیر است:
ـ جاهطلبیهای واقعی آمریکا در تهاجم به افغانستان کسب کنترل ژئوپلیتیک اوراسیای غنی از انرژی و سپس در ادامه تسلط ژئواستراتژیک بر ایران، پاکستان، چین، کشورهای آسیای مرکزی و روسیه بوده است. برای این هدف، آمریکا گروه تاجیکی افغانها معروف به اتحاد شمال را که حلقه افغانی جنگ آمریکا علیه طالبان بود را انتخاب کرد که این یکی از اشتباهات بسیار بزرگ در برنامهریزی آمریکا بود.
مقامات آمریکا نمیتوانند این حقیقت را نادیده بگیرند که ترتیبات آنها برای انتصاب و حمایت از یک دولت در افغانستان که اساساً ترکیبی از اتحاد شمال و جنگسالاران مرتبط باکرزای میباشد چهرهای به دولت داده است که علیرغم یک دهه عملیاتهای آمریکا و ناتو کارآمد نبوده است. این امر در ارزیابی احتمالات مربوط به گذار مطلوب در افغانستان، تأثیرگذار است.
ـ بعد از یک دهه تلاش بیهوده، آمریکا مجبور به تصدیق این امر است که نمیتواند با امید به انقیاد نهایی طالبان قبل از خروج نیروهای خود از این کشور به اشغال نظامی افغانستان ادامه دهد.
ـ دو هدف همچنان دارای اهمیت فراوان برای آمریکا در رابطه با موضوع انتقال قدرت میباشد. اول سامان دادن به خروج ایمن نیرو و پرسنل نظامی خود و دوم حفظ و نجات برخی از مفاد ترتیبات مشارکت استراتژیک آمریکا و افغانستان که میان اوباما و کرزای توافق شده است.
ـ برخی گزارشات منتشر شده برخی مشکلات مربوط به گذار را تشریح کردهاند ازجمله: آنتونی کردزمن در گزارشی بهنام آیا گذار موفقیتآمیز ممکن است؟ بر این نظر است که برنامه آمریکا برای گذار و انتقال قدرت در افغانستان فاقد الزام اصلی برنامهریزی یعنی تعریف روشن از این عمل میباشد.
بهنظر کردزمن اوباما در آخرین تعریف خود از واژه انتقال قدرت اظهار نمود که اگرچه گذار به معنای پایان حمایت بلندمدت ما از افغانستان نیست؛ اما با اینحال وی هیچ اشارهای به شکست طالبان و دیگر شورشیان و الغای کامل همه اشکال حضور تروریستی ننمود. به این ترتیب تعریف گذار و مأموریت آمریکا در افغانستان نه براساس اهداف ویژه بلکه براساس شرایط و تحت تأثیر وقایع بوده است. همچنین بهنظر کردزمن مهمترین چالش آمریکا در زمینه انتقال قدرت در افغانستان نه چالش برپایی انتخاباتی خوب بین سالهای 2012 تا 2014 بلکه ایجاد یک رهبری و ساختار سیاسی کارآمد افغانی در این کشور میباشد.
درصورتی این امر تحقق مییابد که دولت افغانستان دو شرط زیر را تأمین نماید. 1ـ مبارزه با فساد و شایستهسالاری برای رفع مشکلات اقتصادی و اجتماعی تودهها؛ 2ـ توانایی در ایجاد و حفظ نظم و قانون در طی و پس از خروج نیروهای آمریکا و ناتو. برای تأمین این هدف آمریکا دو گزینه دارد یا ترتیباتی دولتی مبتنی بر اتحاد شمال و جنگسالاران مرتبط با آن را فراهم و برایناساس از نیروهای امنیت ملی افغانستان حمایت کند یا مجبور به تعامل با دولتی تحت هدایت طالبان باشد.
ـ شانس آمریکا برای پذیرش گزینه گروه اتحاد شمال بسیار اندک شده است چرا که علیرغم یک دهه حمایت کامل از این گروه نه تنها موفقیتی حاصل نشده بلکه چندین مشکل حکومتی نیز سربرداشته است. ظرفیت دولت افغانستان و گسترش کارائی حکومتداری و حکومت قانون بهواسطه عوامل چندی مثل فساد گسترده، توان انسانی محدود، تمرکز نامتناسب قدرت میان قوای مقننه، مجریه و قضائیه تحلیل رفته است. لذا هیچ شکی درباره ناتوانی دولت شکل گرفته و تحت هدایت اتحاد شمال چه در جنبه تضمین الزامات امنیتی (نظم و قانون) چه قابلیت سیاسی وجود ندارد.
ـ طالبان بهخوبی از چالشهای آمریکا آگاه و بر مبنای این ضعفها بلندپروازیهای سیاسی خود را تنظیم نموده است. حال سؤال اینست که آیا طالبان از این وضعیت استفاده و تقاضاهای سیاسی تندروانه افراطیون را برگزیده یا رهیافتی عقلانی را درپیش میگیرد.
ـ بنا به یک گزارش محرمانه، رهبری طالبان احتمالاً برای موضوع انتقال قدرت به طراحی یک استراتژی دست خواهد زد. براساس گزارشی دیگر ازسوی ایساف برخی از متخصصان بر این نظرند که در سال آینده حتی اعضای دولت ممکن است به شورشیان بپیوندند. این دیدگاه معتقد است مردم افغان حکومت طالبان را به نظام کنونی ـ بهخاطر فساد، تبعیض قومی و فقدان ارتباط با رهبران محلی قبیلهای و مذهبی ـ ترجیح میدهند.
براساس این گزارش کارایی حکومتداری طالبان اجازه سربازگیری بیشتر را به آنها داده؛ رهبران و سلسله مراتب نظامی طالبان بهطور روزافزونی به این اعتقاد میرسند که کنترل آنها بر افغانستان غیرقابل اجتناب است؛ از سال 2010 نگاه استراتژیک طالبان بر بازتعریف «امیرنشین طالبان» بهعنوان دولت مشروع متمرکز است؛ رهبران طالبان ازجمله ملامحمد عمر آشکار تردیدهای خود درباره آینده دولت افراطی طالبان در افغانستان ارائه و بهظاهر از پذیرش همه گروههای قومی افغانستان خبر داده و خود را از افراطگرایی بینالمللی جدا و متمایز اعلام نمودهاند؛ طالبان از نیات خود برای دربرگیری همه قبائل افغانی ازجمله تاجیکها، ازبکها، هزارهها، پشتونها و ... برای بازسازی افغانستان سخن گفته است؛ حتی در دو سال اخیر ارتباط میان طالبان و دولت افغانستان افزایش یافته است؛
ـ طالبان تغییرات بسیاری را در زمینه نظام حکومتداری خود در سالهای اخیر صورت داده است ازجمله بازنگری در عملیاتهای نظامیاش برای ایجاد حکومت جایگزین غیرنظامی و افزایش توانایی برای ارائه خدمات اساسی دولتی بهعنوان منبعی برای جذب مردم. در این راستا آنها به یک سیستم کمیسیون غیرنظامی، دست یافته است. در این میان تلاشهای دولت افغانستان و ایساف برای آموزش عمومی در زمینه تعریف ارزشهای اجتماعی دموکراسی، سکولاریسم، تساهل، ارزشهای لیبرال و حقوق زنها در نوع نگرش افغانها تأثیرگذار بوده است.