۰۳ آذر ۱۳۹۱ - ۱۵:۴۵
کد خبر: ۴۶۰
کارشکنی لیبرال‌‌های آمریکائی مانع ایجاد روابط حسنه میان ایران و آمریکا و راه‌‌حل دیپلماتیک می‌‌شود.
به گزارش پايداري ملي، پایگاه تحلیلی «ریس فور ایران» در مقاله‌‌ای با اشاره به انتخاب مجدد باراک اوباما رییس جمهور ایالات متحده و ابراز تمایل وی برای ادامه مسیر دیپلماسی با ایران نوشت: زمانیکه اوباما هفته جاری مجدداً درباره علاقه به «راه‌‌حلی دیپلماتیک برای مشکل» ایران سخن گفت، طرفداران لیبرال تغییر نظام در ایران به شیوه نرم دوباره ظاهرشدند و به حمایت خود از درگیری با تهران اقرار کردند. «راجر کوهن» در «نیویورک تایمز» در هفته‌‌ جاری مطالب زیادی را درباره دیدگاه بسیاری از نخبگان سیاسی لیبرال درخصوص دیپلماسی با جمهوری اسلامی افشا کرد. ازآنجاکه انتخاب مجدد دولت اوباما تمایل برای مذاکرات هسته‌‌ای با تهران را بیشتر می‌‌کند، دروغگوئی و خودفریبی که در مطلب «کوهن» نمود دارد به احتمال زیاد توصیف کننده خط مشی مذاکره با تهران در واشنگتن است.

*مسئله هسته‌‌ای ایران، مهم‌‌ترین چالش برای اوباما

«کوهن» مطلب خود را اینگونه آغاز می‌‌کند: «با انتخاب مجدد باراک اوباما [مردم آمریکا] به صلح و مخالفت با یک جنگ سوم در دنیای اسلام طی کمتر از یک دهه رای دادند». در عین حال «هیچ چالش استراتژیکی مهم‌‌تر از مسئله هسته‌‌ای ایران پیش روی اوباما نیست»

*اولویت دیپلماتیک اول دولت اوباما در دور دوم

«پاسخ به این مسئله که آیا تلاش برای صلح میان اسرائیل و فلسطین یا پیشرفت مذاکرات با ایران، کدامیک باید اولویت دیپلماتیک اول دوره دوم ریاست جمهوری اوباما باشد تفکر زیادی نمی‌‌خواهد. مسئله ایران مهم‌‌تر است. (هیچ گزینه خوبی در سوریه و – در مورد مهم‌‌ترین مسائل خاورمیانه – جوامع غیرآمریکائی در این زمینه وجود ندارد. نقش سازنده ایران در کنفرانس بن در سال 2011 درباره مسئله افغانستان اعلب نادیده گرفته می‌‌شود). جنگ با ایران برای خاورمیانه‌‌ای که در حال گذار است، برای منافع آمریکا از افغانستان گرفته تا مصر و برای اقتصاد جهانی نابودکننده خواهد بود. زمان موجود برای منحرف کردن و برگرداندن کشمکش و نزاع محدود است.»

این ملاحظات – و عوامل دیگر – باید در دیپلماسی آمریکا نسبت به تهران در نظر گرفته شود. بااین وجود «کوهن» می‌‌نویسد در دوره اول ریاست جمهوری اوباما، «برترپنداری جمهوریخواهان در اغلب جبهه‌‌ها غالب بود. ایران‌‌هراسی منبع همیشگی لفاطی‌‌ها بود. دموکرات‌‌ها نیز خیلی عقب نمانده بودند». حالا «دیپلماسی نیاز مبرم و فوری برای تجدیدحیات است».

*کارشکنی لیبرال‌‌های آمریکائی

در هر حال در ظاهر تاکنون همه چیز خوب بوده است. اما آنچه که «کوهن» به آن اشاره نکرده این است که گروهی از حامیان اوباما و از جمله خود وی در مورد کارشکنی در چشم‌‌اندازها برای دیپلماسی موفق میان ایران و آمریکا در دوره اول ریاست جمهوری اوباما حداقل به اندازه نومحافظه‌‌کاران مسئول هستند.

و این لیبرال‌‌های به قول خودشان خوش‌‌نیت این کار را کردند به‌‌خاطر اینکه آنها اساساً کمتر از نومحافظه‌‌کاران خواهان تغییر حکومت در ایران نیستند.

لیبرال‌‌ها برخلاف نومحافظه‌‌کاران فکر نمی‌‌کنند که جنگ راهی هوشمندانه برای تشویق به تغییر حکومت در ایران است، اما روی تغییر حکومت به‌‌عنوان هدف نهایی خود در ایران اتفاق نظر دارند.

*ادعای تقلب در انتخابات ایران توسط لیبرال‌‌ها و تبعیدی‌‌ها

پس از انتخابات ریاست‌‌جمهوری سال 2009 در جمهوری اسلامی ایران، «راجر کوهن» یکی از ساعی‌‌ترین صداها در رسانه‌‌های غربی بود که ادعا می‌‌کرد در انتخابات تقلب شده و «احمدی‌‌نژاد» حمایت مردمی خود را از دست داده و تقلب انتخاباتی گسترده برای محروم کردن «میر حسین موسوی» از پیروزی در انتخابات مشروعیت جمهوری اسلامی ایران را تحلیل برده است.

برای مثال به این قسمت از نوشته وی نگاه کنید که در اوایل ماه جولای سال 2009 نوشته شد و در آن «کوهن» احمدی‌‌نژاد مجددا انتخاب‌‌شده، نهاد حاکمیتی در ایران را «غاصبان ظالم ایران» می‌‌خواند و اذعان می‌‌دارد که «دولت اکنون نامشروع است» و بنابراین نباید با آن مذاکره کرد.

البته «کوهن» شاهدی برای این ادعاهایش نداشت. هفته‌‌ها و ماه‌‌ها گذشت و شاهدی برای تقلب در انتخابات پیدا نشد – شواهد آنقدر نبود که پیروزی تفاوت رای 11 میلیونی احمدی‌‌نژاد را رد کند – او در نهایت عقب‌‌نشینی کرد و گفت: «گاهی مجبور هستید رایحه حقیقت را استشمام کنید» (به نظر می‌‌رسید نیویورک تایمز از انتشار چنین حماقتی خشنود بود.)

قطعاً «کوهن» در حمایت از این نوع تحلیل بدون شاهد تنها نبود. دیگر طرفداران پروپاقرص لیبرال از جمله «جوزف کیرینکیون» رئیس «صندوق پلوشرز»، «توماس فریدمان» (همکار «کوهن» در نیویورک تایمز)، «باربارا اسلاوین» و «روبین رایت» نیز به او ملحق شدند. «بهترین» و «محترم‌‌ترین» تحلیلگران ایران در غرب از جمله «علی انصاری»، «رضا اصلان»، «فریده فرحی»، «سوزان مالونی»، «تریتا پارسی»، «کریم سجادپور» و «ری تاکیه» (تعدادی از آنها تبعیدی‌‌هایی هستند که خواهان نابودی جمهوری اسلامی هستند تا شاید یک ایران لیبرال سکولار تحقق یابد، هرچند قطعاً این چیزی نیست که اکثر ایرانیان ساکن در ایران واقعاً خواهان آن باشند) نیز این تحلیل را قبول داشتند.

*تحلیل‌‌هایی مبتنی بر افکار واهی و پوچ

عملاً تمام این شخصیت‌‌ها پیش‌‌بینی کرده بودند که چالش انتخاباتی موسوی پیروز صحنه خواهد بود.

انتظار امیدوارانه آنها بر مبنای تحلیل‌‌های بی‌‌غرضانه گرایشات سیاسی ایران نبود بلکه براساس یک فرضیه عمدتاً بحث‌‌نشده بود: فرضیه این بود که ایران به طور اجتناب‌‌ناپذیری به سوی دموکراسی لیبرال در حرکت است، زیرا این چیزی است که لیبرال‌‌های آمریکائی و بسیاری از تبعیدی‌‌های ایرانی در آمریکا می‌‌خواهند که بشود، همانطور که نومحافظه‌‌کاران می‌‌خواهند. (هدف نهایی «پارسی» و سازمان وی، «شورای ملی ایرانیان آمریکا»، چیست؟ طبق گفته وبسایت این شورا، «جهانی که در آمریکا و یک ایران دموکراتیک» - بدون ذکر نامی از جمهوری اسلامی - «از روابطی صلح‌‌آمیز و مشارکتی بهره برند».) و زمانیکه آن رای‌‌دهنده‌‌های ایرانی‌‌ مزاحم به دیدگاه خارجی‌‌های لیبرال برای آینده‌‌شان احترام نگذاشتند – به نظر می‌‌رسد اکثر ایرانی‌‌ها نظامی می‌‌خواهند که به دنبال ترکیب سیاست مشارکتی با اصول دولمتداری اسلامی هستند – بسیاری از همین لیبرال‌‌ها و تبعیدی‌‌ها بر علاقه خود بر تحلیل با افکار واهی و پوچ اصرار ورزیدند و نتیجه انتخابات را رد کرده و ادعای تقلب در انتخابات را مطرح کردند.

این نوع افکار و تفکر واهی و پوچ چندان مضر نیست اما تاثیری واقعی (و منفی) روی چشم‌‌اندازهای دیپلماسی ایران و آمریکا دارد – که اکثر لیبرال‌‌ها می‌‌گویند اقدام نظامی علیه ایران یا یک مبارزه آمریکائی دیگر را برای تغییر حکومت در خاورمیانه ترجیح می‌‌دهند. «کوهن»، «پارسی» و دیگر فعالان و مفسران همفکر آنها دولت اوباما را تحت فشار قرار دادند تا «درنگی تاکتیکی» (به گفته «پارسی») در دیپلماسی با تهران اتخاذ کند، زیرا جمهوری اسلامی به طور بالقوه در شرف فروپاشی بود. یا همانطور که «کوهن» در اوایل ماه جولای 2009 نوشت:

«اوباما باید [خامنه‌‌ای و احمدی‌‌نژاد] معلق را برای آینده‌‌ای قابل‌‌پیش‌‌بینی رها کند. او نباید از مذاکره با ایران صحبت کند...درغیراینصورت به استقبال غاصبان رفته است...

من شدیداً خواهان مذاکره با ایران برای تغییر اوضاع بوده‌‌ام. آمریکا روابط با جمهوری شوروی را در زمان «ترور بزرگ» و با چین را در زمان «انقلاب فرهنگی» از سر گرفت. روحیه نظامی‌‌گری حداقل تاکنون باعث کشتارهای زیادی شده است.

*تغییر و تحولات سریع در ایران امروز

اما ایران امروز ایران سه هفته قبل نیست؛ این کشور مدام در حال تغییر وتحول است. اوباما نباید مانند معمول پیشنهادی دهد. باید گذاشت دولت حاکم که در گودال تیره و تار شعراهایش به خود بپیچد...هزینه درگیری اوباما می‌‌تواند تنها خروج احمدی‌‌نژاد باشد. من فکر می‌‌کنم اینطور باشد».

چنین ادعاهای اثبات‌‌نشده اما آتشینی پایه و اساس لیبرال اوباما در سال 2009 بود که امکانات دیپلماسی هسته‌‌ای برای ایران و آمریکا را از بین برد – همان کاری که نومحافظه‌‌کاران دولت بوش در طرح «محور شرارت» پس از 11 سپتامبر انجام دادند.

*پیش‌‌بینی آمریکا برای مذاکره با دولتی به رهبری موسوی

دولت اوباما پیشتر تصمیم گرفته بود که مذاکره جدی با تهران را تا بعد از انتخابات ژوئن 2009 به تعویق بیندازد با این امید که پس از آن می‌‌تواند با دولت به غیر از دولت احمدی نژاد مذاکره کند. البته دلیلی برای این انتظار وجود نداشت که چنین دولتی موضعی اساساً متفاوت در مذاکرات هسته‌‌ای با آمریکا اتخاذ کند – اما مسئله برای حامیان موسوی در غرب این نبود. مسئله تقویت شانس موسوی برای پیروزی بود و این پیروزی ایران به مسیری برمی‌‌گشت که آینده‌‌ای غربی‌‌شده‌‌تر و لیبرال‌‌تر و در نهایت یه لحاظ سیاسی سکولارتر در انتظارش بود.

*تیره شدن چشم‌‌انداز مذاکرات با ایران پس از انتخابات 2009

با مناقشه‌‌ای که پس از پیروزی احمدی‌‌نژاد ایجاد شد (و آتش آن را «کوهن»، «پارسی» و دیگران جرقه زدند)، دولت تا پائیز سال 2009 به مسیر آغاز مذاکرات هسته‌‌ای با ایران بازنگشت – هرچند اوباما به «بنیامین نتانیاهو»، نخست وزیر اسرائیل وعده داده بود که چنانچه مذاکرات تا پایان سال 2009 به نتیجه نرسید آمریکا دیپلماسی را کنار خواهد گذاشت و تحریم‌‌های جدید علیه ایران اعمال خواهد کرد. این بدان معنا بود که دولت اوباما طرح پیشنهادی (مغرضانه و پیچیده) خود برای یک معاوضه سوختی برای سوختگیری مجدد راکتور تحقیقاتی تهران را به‌‌عنوان تنها گزینه موجود روی میز گذاشت و در نتیجه چشم‌‌اندازها برای مذاکره تیره و تار شد، همانطور که دولت کنونی اوباما امروز به دنبال پیشنهادهایی حتی مغرضانه‌‌تر به ایران درباره فعالیت‌‌های هسته‌‌ای‌‌اش است.

تصویرسازی بررسی‌‌نشده تقلب در انتخابات سال 2009 – تصویری که «کوهن»، «فریدمان»، «پارسی»، «سجادپور» و دیگران ترسیم کردند – به توانمندسازی بازده‌‌های سیاستی نومحافظه‌‌کاران کمک کرده است.

- از اینرو طرفداری «شورای ملی ایرانیان آمریکا» از تحریم‌‌های «هدفمند» یا «دقیق» علیه دولت ایران تنها در خدمت تسریع عبور تحریم‌‌هاس گسترده بوده است.

- به طور مشابه، «کوهن» با ادعای اینکه وی همیشه طرفدار دیپلماسی با جمهوری اسلامی ایران بوده است، نه پس از یک انتخابات خاص و نه با آنها که به ادعای وی سارقین سیاسی بودند، نوعی مشروعیت‌‌بخشی غیررسمی برای نومحافظه‌‌کاران، حامیان MEK، لابی اسرائیلی و دیگرانی فراهم می‌‌کند که می‌‌گویند لفاظی‌‌های مقامات ایران درباره اسرائیل، حمایت ایران از گروه‌‌های ساکن در سرزمین‌‌های اشغالی توسط اسرائیل، پافشاری جمهوری اسلامی بر شمول مذهب در قانون اساسی، تعقیب تسلیحات هسته‌‌ای و یا بزرگداشت سالانه شهادت حسین در روز عاشورا توسط ایرانیان مذاکره با ایران را مامورینی احمقانه به لحاظ سیاسی، اخلاقی و استراتژیکی می‌‌سازد.

*هدف آمریکا از مذاکره با ایران

اساسی‌‌ترین سوال درباره تعقیب دیپلماسی با ایران برای سیاست‌‌گذاران آمریکا باید این باشد: آیا مذاکره دیپلماتیک با تهران، با هدف هم‌‌آرائی مجدد استراتژیک میان آمریکا و جمهوری اسلامی به نفع آمریکا است؟

- اگر به نفع آمریکا است (که به نظر ما اینطور است)، پس این سوال مطرح می‌‌شود: آمریکا برای کارائی این درگیری دیپلماتیک چه باید بکند؟

- گزینه‌‌های دیگر مفید نخواهند بود؛ و تضمین می‌‌کند که دیپلماسی شکست خواهد خورد و ریسک جنگ فاجعه‌‌بار بالا می‌‌رود (بیشتر از همه فاجعه‌‌بار برای آمریکا). اما آنچه که رویکرد لیبرال‌‌ها با شخصیت‌‌هایی مانند «کوهن»، «پارسی»، «اسلاوین» و غیره انجام داده است: احتمال ایجاد روابط حسنه میان آمریکا و ایران را کمتر کرده و در نهایت احتمال جنگ را بیشتر کرده است.

امروز «کوهن»، «پارسی»، «اسلاوین» و دیگران امید دارند که عرابه حامیان دیپلماسی برگردند. اما به آنچه که آنها و دیگر مفسران همفکرشان فکر می‌‌کنند در دیپلماسی باید شامل شود بنگرید. همانطور که «کوهن» می‌‌نویسد:

*خواسته‌‌های لیبرال‌‌ها از ایران

«ما از ایران چه می‌‌خواهیم؟ باز کردن تمام تاسیسات هسته‌‌ای، خلاصی از تمام اورانیوم غنی‌‌شده 20 درصد آن، پایان دادن به تهدید اسرائیل، توقف نقض حقوق بشر، تغییر سیاست‌‌ها نسبت به حماس و حزب‌‌الله و رویکردی سازنده در مقابل سوریه».

*نامعقول بودن خواسته‌‌های لیبرال‌‌ها از ایران

خارج از فضای هسته‌‌ای، ایرانی که چنین لیستی را پذیرفته دیگر جمهوری اسلامی نخواهد بود. در واقع «جان بولتون» هیچ مشکلی با این لیست نخواهد داشت؛ او به این دلیل با «کوهن» مخالف است که وادار کردن تهران به پذیرش چنین تغییر تمام و کمالی در جهتگیری سیاسی‌‌اش (داخلی و خارجی) از طریق دیپلماسی ممکن نیست. «پارسی» و شورای وی نیز مجددا حمایت از دیپلماسی را اعلان کرده‌‌اند – اما آنها نیز تصریح کرده‌‌اند که «مسئله حقوق بشر» در مذاکره آمریکا با تهران باید به‌‌عنوان مسئله هسته‌‌ای مطرح شود.

*تعهد لیبرال‌‌ها به استراتژی تغییر حکومت نرم در ایران

با این وجود، تعهد و التزام اکثر لیبرال‌‌ها به آنچه که می‌‌توان استراتژی تغییر حکومت «نرم» در تهران نامید روشن و بدیهی است. «کوهن» در آخرین سرمقاله خود به نقل از «استفان هینتز»، رئیس «صندوق برادران راکفلر» گفت که از «عبارت «راه‌‌حل دیپلماتیک» در صحبت درباره ایران در کاپیتول هیل در حمایت از «راه‌‌حل سیاسی» اجتناب می‌‌کند. دیپلماسی خیلی بی‌‌خاصیت و ضعیف به نظر می‌‌رسد». برای «هینتز» قطعاً اینطور است. لازم به ذکر است که «صندوق برادران راکفلر» برای «آموزش‌‌های غیرسیاسی» برای اپوزیسیون‌‌های ایران توسط «شورای ملی ایرانیان آمریکا» «پارسی» سرمایه تامین کرده‌‌ است – چراکه این صندوق از تلاش‌‌ها و اقدامات برای تشویق به تغییرات سیاسی در یوگسلاوی و انقلاب‌‌های رنگی در کشورهای جمهوری شوروی سابق نیز حمایت کرده بود. (و همچنین، به نظر ما «صندوق برادران راکفلر» کار «پژوهشگرانه» پر از غلط «علی انصاری» برای مشروعیت‌‌زدائی انتخابات جمهوری اسلامی در سال 2009 را حمایت کرده است که تصادفی نبود).

*راه‌‌حل سیاسی برای مسئله ایران

ما طرفدار یک «راه‌‌حل سیاسی» هستیم. اما چنین راه‌‌حلی مستلزم روابط حسنه میان آمریکا و ایران بر اساس پذیرش جمهوری اسلامی ایران به‌‌عنوان یک هویت سیاسی مشروع با منافع ملی واقعی (و مشروع) توسط آمریکا است. به نظر می‌‌رسد که لیبرال‌‌ها دیگر به اندازه نومحافظه‌‌کاران تمایلی به یک راه‌‌حل سیاسی حقیقی ندارند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر