از سخنان و اعمال حسین(ع) که در منابع تاریخی ضبط شده است، چنین برداشت میشود که قیام حسین(ع) در جهت اصلاح جامعه آن روز بر چند اصل بنا شد:
اصل اول نفی نظام فاسدی که نعل وارانه میزد. معاویه که حکومت مردممدار اسلام را به سلطنت استبدادی تبدیل کرد خود را چهرهای ساخته بود که «صحابی رسول الله» و «کاتب وحی» و «خالالمؤمنین» معرفی میشد.
وی یزید را که شرایط ابتدایی یک رهبر اجتماعی ـ سیاسی را نداشت، حاکم مسلمانان معرفی کرد. حسین(ع) ویژگیهای این حکومت را که نمونهای از آن اداره کشور با «شبهه» بود و فقط پوستین پر زرق و برقی از اسلام را داشت که مردم خواهان آن بودند ، میشناخت. چنانکه در نامهای به مردم بصره مینویسد:« سنت و قانون اسلامی از بین رفته است و سنتهای قومی و شخصی که منافع عدهای خاص را تأمین میکند، جای آن را گرفته است.»
اصل دوم واکنش به عملکرد نظام سیاسی حاکم، امام (ره) در عمل خویش نشان داد که عدم حساسیت به اقدامات نظام سیاسی حاکم نه مقبول است و نه مطلوب، مردم همانگونه که مسئول رفتار خویش هستند، مسئول نظام حاکمی هستند که در آن زیست میکنند.
در حقیقت آنچه در جامعه میگذرد، برآیند میزان آگاهی و مسئولیت پذیری مردم آن جامعه است. حسین به انسان مسلمان آموخت که باید نسبت به سرنوشت اجتماعی خود حساسیت نشان دهد. مشارکت و نظارت سیاسی نه تنها حق هر انسانی است، بلکه تکلیف او نیز هست. نقد مستمر از عملکرد نظام سیاسی و آزادی در اعمال این حق، تضمین کنندهی سلامت نظام و جامعهی اسلامی است. فشارهای سیاسی در جهت منع مشارکت مردم و جلوگیری از اظهار نظر آزادنه، حرام و مخالف اصل امر به معروف و نهی از منکری است که حق و تکلیف مسلم هر انسان مسلمان است. امام از قول رسول خدا (ص) میفرمایند:« هر کس که ظلم حکومتی را ببیند که حرام خدا را حلال کرده، پیمان شکنی میکند، مخالف سنت رسولالله باشد و با بندگان خدا به گناه و دشمنی بر خورد نماید و اقدامی عملی یا سخنی در مخالفت با آن نگوید، حق خداست که او را با همان ظالمین در یکجا محشور سازد.»۱
معروف و منکر امام بر خلاف آنچه برخی مطرح میکنند، صرفاً نفی و اثبات سطحی و جزئی امور نیست؛ بلکه امور کلانی است که در پناه خود، امور سطحی و جزئی را نیز خود به خود اصلاح میکند. معروف و منکر امام همان چیزی بود که ایشان در عمل نشان داد و مبارزات سیاسی خویش را در همان راستا جهت داد. حضرت در عین توجه دادن به مصادیق موضوع امر به معروف و نهی از منکر، به اهمیت انتقاد و نظارت عمومی نسبت به حکومت میفرمایند:«خداوند وجوب امر به معروف و نهی از منکر را در اولویت قرار داد، چون میدانست بقیهی وظایف در پناه آن انجام خواهد شد، امر به معروف و نهی از منکر، به اسلام دعوت میکند، حقوق ستمدیدگان را باز میستاند، با ستمگر میستیزد، بیتالمال را به تساوی تقسیم میکند و مالیاتها را از آنجا که باید میگیرد و در جایگاه خود صرف میکند.»۲
سیدالشهدا که از عدم حساسیت سیاسی علما و مردم نسبت به حکومت یزید نارحت بود در اجتماع حج، خطاب به علما که بیشترین بار مسئولیت را در امر به معروف و نهی از منکر به عهده دارند، ضمن مذمت آنان، به جهت در پیش گرفتن گناه علمای یهود، و فراموشی انتظاری که از آنان در مقابل بهرهمندیشان از جامعه برای نقد حاکمیت میرود، گوشزد میکند که ادارهی جامعه کاری عملی است و متعلق به عالمان، و اگر شما اندیشمندان وظیفهی خود را در این باره انجام میدادید، حکومت را از شما نمیربودند، در ادامه میفرماید:« مصیبت شما از همهی مردم بیشتر است؛ چون شما بر مسند علم تکیه زدهاید. ای کاش گوش شنوا داشتید. جریان امور و احکام باید به دست دانشمندان دیندار باشد که بر حلال و حرام خداوند امین هستند. این موقعیت را از شما ربودند. این عقبنشینی نتیجهی جدا شدن شما از حق و اختلاف در سنت آشکار پیامبر (ص) بود. اگر شما در مقابل آزار و اذیتها مقاومت میکردید و از بذل جان و مال دریغ نداشتید، الان جریان امور الهی در دست شما بود و کارها تحت نظر شما انجام می گرفت.»۳
حضرت انگیزهی اصلی ترک مسئولیت از ناحیهی علما را «ترس از مرگ» و «دنیا طلبی» آنان میداند.۴
امام مسئولیت انتقادی مردم را به یادشان میآورد و میفرماید:« آیا نمیبینید به حق عمل نمیشود و از باطل دوری نمیگردد، به گونهای که با این شرایط انسان آرزوی مرگ میکند.»۵ مهمترین انگیزهی قیام امام حسین انجام همین وظیفه و سعی در دمیدن روح همین حساسیت نسبت به ارزشها و مسئولیت پذیری در جان امت اسلامی بود.
اصل سوم ضرورت اصلاحات
اصل اصلاحات و ارزشجویی که در مقابل حاکمیت نفسانیت، باندبازی و فسادگرایی قدرتمداران است، اصل مهم دیگر مکتب عاشوراست. ایشان میفرماید:«من از روی ستیز و سرکشی و طغیان یا پیروی هوای نفس و شیطان قیام نکردهام و منظورم این نیست که در زمین فساد کنم یا به کسی ستم نمایم؛ بلکه من فقط برای اصلاح امر امت اسلامی و جلوگیری از فساد است. میخواهم به سیرهی جد و پدرم رفتار نمایم.»
آنچه حسین(ع) درصدد بود با نهضت خویش اثبات کند، مطلق خوبیها و زیباییهایی بود که اسلام برای تحقق آن سفارش میکرد. سیدالشهدا در مناجاتی که با خدا دارد، شیوه و سنت مطلوب خویش را اینگونه مطرح میکند که:« خدایا تو می دانی که من شیفتهی خوبیها و دشمن بدیها هستم… از تو درخواست میکنم به من همان عطا کنی که خود و رسولت به آن راضی هستند.»۶ حضرت هدف از اصلاحات را در قالب دعا اینگونه بیان میکند که: « خدایا ما خواستیم تا نشانههای راه دینت را بنماییم و در بلاد تو اصلاح انجام دهیم تا از طریق بندگان مظلوم تو آسایش و امنیت ببینند و آسوده خاطر به واجبات تو عمل کنند و احکام و سنن تو را به اجرا گذارند.»۷
اصل چهارم ضرورت حکومت صالحان:
جامعهی سالم نمیتواند سرنوشت خویش را به دست افراد نالایق، بیصلاحیت و بیایمان دهد. طبیعی است که در صحنهی سیاسی، نیز رأی و خواست فطری مردم به کسانی که برای باورها و مقبولات مردم، ارزشی قایل نیستند تعلق نمیگیرد و چنین نظامی را مشروع نمیدانند.
نفی حکومت امثال معاویه و یزید به دنبال خود، اثبات امامتی را دارد که سیدالشهدا(ع) در پاسخ دعوت مردم کوفه او را چنین معرفی میکنند:« به جان خودم، امام جز آن نیست که به کتاب خدا عمل کند و به عدالت و قسط برخیزد و ملتزم به راه و روش حق باشد و خود را فدایی خدا بداند.»۸ نه فدای قدرت و ثروت و طبقه و جریان خاص.
کسی که مسئولیت مدیریت جامعهی دینی را دارد باید پایبند به لوازم چنین نظامی باشد. حکومتی همچون حکومت یزید که نماینده و تجلی باورها و مطالبات مردم نیست و میخواهد به وسیلهی زر و زور و ترویز برای خود بیعت بگیرد، نه صلاحیت مدیریت قانونی رهبری سیاسی جامعه را دارد و نه منطبق با آرمانهای جامعهی اسلامی عمل میکند. حکومت چنین کسی جز فلاکت، بدبختی، ظلم و بیعدالتی، نژادپرستی و حقستیزی چه ارمغانی به بار میآورد؟ به قول امام در آن صورت فاتحهی چنین ملتی خوانده است،« انااله و اناالیه راجعون و علی الاسلام السلام اگر جامعه گرفتار رهبری چون یزید شود.»۹
حقجویان، منتظر مرگ معاویه بودند تا با مرد شایستهای چون حسین(ع) بیعت کنند. حتا معاویه و یزید به خوبی میدانستند که فقط او شایستهی چنین منصبی بود و ویژگیهای یک پیشوای واقعی را دارد. حضرت میفرمود: تنها کسی که صلاحیت برقراری نظام عادلانه را دارد ما هستیم:«ما اهل بیت محمد(ص)، برداشتن حکومت نسبت به این کسانی که مدعی حکومت هستند و با ظلم و جور حکم میرانند و حقی نسبت به آن ندارند، اولی هستیم.»۱۰و «من نسبت به دیگران، بر حکومت باحق هستم.»۱۱
حضرت در نامهای به مردم بصره پس از تأکید برحقانیت خویش مینویسد:«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر او دعوت میکنم. امویان سنت را میراندهاند و بدعت را احیا کردهاند. اگر گفتارم را بشنوید و دستور مرا اطاعت کنید، شما را به راه ارشاد هدایت خواهم کرد.»۱۲طلب قدرت هنگامی مذموم است که فرد با نداشتن صلاحیت آن را بخواهد یا انگیزهی فساد و آشوب و ستم داشته باشد.
برای رفع همین شبهه بود که امام حسین(ع) در وصیتنامهی خویش به برادرشان این انگیزه را نفی میکند و میفرمایند:« قیام من به جهت خود خواهی، خوشگذارنی، فساد و ستمگری نیست.»۱۳
اصل پنجم ضرورت عزت نفس:
یکی دیگر از اصول مهم عاشورا، عزتجویی و حرمت نهادن به کرامت و شخصیت انسان است. تحقیر و به هیچ شمردن شخصیت انسانها از مهمترین منکرات سیاسی و اجتماعی است. اجبار انسانها در پذیرش یک نظام نامشروع و ناشایست چیزی به جز تحقیر انسان و نادیده گرفتن حق تعیین سرنوشت آنان در جهت کمالات آنها نیست.
امام میفرمود:« انسان پست فرزند پست، مرا بین مرگ یا ذلت مخیّر کرده است. چه دور است از ما، پذیرش ذلت. خدا، رسول خدا، مؤمنین و دامنهای پاک و عزت انسانی از پذیرش ذلت، اطاعت و پیروی از افراد لئیم و پست ابا دارد.»۱۴ حضرت فرار از مقابل تهاجم دشمن را نیز هم چون تسلیم، ذلت میدانند و میفرمایند:« نه به خدا قسم مانند ذلیلان تسلیم میشوم و نه مانند بردگان بر بیعت گردن مینهم.»۱۵ عزت و کرامت انسانی برای حسین(ع) چنان اهمیت دارد که مرگ را بر پذیرش ذلت ترجیح میدهد۱۶ و میفرماید: «من مرگ را در این حالت سعادت، و زندگی با ظالمین را ننگ میدانم.» ۱۷ امام در پاسخ به توصیهی یکی از یاران خویش برای بیعت با یزید به منظور جلوگیری از کشته شدن میفرماید:« به خدا قسم هیچگاه زیر بار ذلت بیعت نخواهم رفت، مرگ بر این ذلت ترجیح دارد.۱۸ مرگ برای کسانی نامطلوب است که آن را نابودی تلقی کنند و یا از عواقب گناه هان خود بترسند.»
امام این مضمون را بارها در صحنهی کربلا تکرار میکند که برای مؤمن شکست و نابودی معنا ندارد. ایشان در پاسخ فرزدق میفرمایند: «اگر تقدیر به دلخواه ما رقم خورد، شکر خدا میکنیم: ولی اگر قضا مانع شد، برای کسی که نیت پاک و اندیشه پرهیزکارانه دارد اهمیت ندارد.»۱۹ بر همین اساس حضرت تا آخرین لحظه بر این اصل پایداری فرمود، مقاومت کرد و خون خویش را برای آبیاری جوانههای این ارزش فدا نمود.
عدهای عزت را فقط برای خود میپسندند و هنگامی که موقعیتی دست مییابند، دوست ندارند این روحیه فراگیر شود؛ ولی حضرت این تحقیر را نه برای خود، بلکه برای هیچ کس نمیپسندد. ایشان حتا راهی که انتخاب کرده و آن را نیز حق میداند، به دیگران تحمیل نمیکند و آنها را تحت فشار قرار نمیدهد تا او را همراهی کنند. امام حتا خانواده و پیروان همراه خویش در کربلا را نیز آزاد میگذارند تا در صورت تمایل صحنهی کربلا را ترک کنند. سیدالشهدا دوبار از یاران خویش خواست که در صورت تمایل باز گردند.
بار اول در شرایطی بود که خبر کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه رسید آنان که فکر میکردند بر سفرهی آماده و بیخطر حکومت میروند، مأیوس شده بودند. حضرت از آنان خواست اگر میخواهند، برگردند. تعداد زیادی که اهل دین یا اهل خطر نبودند، از هر سو پراکنده شدند.۲۰
بار دوم شب عاشورا بود و جز خاندان امام و اصحاب با وفای او کسی باقی نمانده بود. با این حال حضرت میفرمایند:« من اصحابی با وفاتر و بهتر از شما و خاندانی نیکوتر و خوش پیوندتر از خاندانم نمیشناسم. شما میدانید فردا چه خواهد شد. بیعت خود را بر ذمهی شما برداشتم. از تاریکی شب بهره گیرید و به مناطق و شهرهای خود برگردید تا خداوند فرجی فرماید. این قوم مرا میخواهند. اگر به من دست یافتند دست از شما برخواهند داشت.»۲۱ این بار هیچکس نرفت.
مسئولیت امام این بود که به انتخاب مردم احترام گذارد و مسئولیت امت نیز آن بود که سمبل عزت را تنها نگذارد. گویی این پژواک کلام امام حسین(ع) خطاب به همه مردم در طول تارخ میگوید:« هرکس راه حق من را پذیرفت، پذیرفت و هرکس نپذیرفت، من صبر میکنم و خدا را قاضی قرار میدهم که خود، بین ما و او حکم نماید.»۲۲
اصل ششم ضرورت آزادگی:
اگر چه آزادگی در کاربرد آن عصر به معنای آزادی از هوای نفس بود و با آزادی سیاسی به معنای امروز فاصله داشت، ولی جنبهی اجتماعی و سیاسی آزداگی نیز کم نیست. امام حسین(ع) آزادگی را میستاید و لو این که ناشی از دین نباشد. لذا به هنگام حملهی لشکر ابن سعد به خیمهها میفرماید: ای یاران و پیروان ابی سفیان! اگر دین ندارید و از قیامت نمیترسید، لااقل در دنیا آزاده باشید و به مردانگی اجداد خود برگردید. امام، انتخاب عاقلانه و خداجویانهی حر را میستاید و او را آزاده میخواند و هنگام شهادت او میفرماید:«همان گونه که مادرت تو را حرنام نهاد، آزادهای؛ هم آزادهی دنیا و هم آزاده درآخرت.»۲۳
مردم قلباً حق طلبی و شایستهسالاری را دوست دارند، ولی چون گاه دنیای مردم به دست نظام سلطه تأمین میشود در کنار سلطه گران قرار میگیرند. از عموم مردم نباید انتظار داشت که قهرمان باشند و همه چیز خود را فدای حق و حقیقت و دین کنند.
به قول امام در تعارض دنیا و ارزشها، غالب مردم بندگان دنیا هستند و دین فقط بر زبان آنها جاری است. تا هنگامی که معیشت آنها با دین تأمین شود، در کنار دین هستند و هنگامی که گرفتار پیش آید دینداران واقعی اندک خواهند بود.۲۴
زمانی که جّو آزاد وجود داشته باشد مردم آنگونه که واقعاً دوست دارند و با فطرت حق جویانهشان هماهنگ است، بدون اینکه نیاز به ریا باشد عمل میکنند ولی در صورتی که خطر و زور و گرفتاری پیش آمد، حتا برای تأمین دنیای خود ممکن است دست به شمشیر و سلاح علیه همهی ارزشها نیز ببرند، هر چند قبلاً آن کار را دوست نداشته باشند.
هنگامی که امام از فرزدق شاعر از اوضاع عراق و وضع مردم آنجا را پرسید، وی میگفت :« از فرد خبره و آگاهی سؤال کردم، قلبهای مردم با تو ولی شمشیرهای آنها علیه توست.»۲۵
اصل هفتم ضرورت پرورش اخلاقی و دینی:
حکومت صالح، انسان صالح و حکومت فاسد، انسان فاسد تولید میکند. انسان دوستی، فداکاری و ایثار و معنویت محصول نظام صالح دینی است که در صحنهی کربلا به خوبی تجلی داشت. حرکات و سکنات امام و یاران او عینیت اخلاق و معنویت بود. آیندهی هر حکومتی از رفتار ایجادکنندگان و به وجودآورندگان آن حکومت قابل حدس و پیشبینی است. مسلم بن عقیل با وجودی که شرایط را برای کشتن ابن زیاد فراهم میبیند، حاضر به ترور و قتل ناجوانمردانه نمیشود و میگوید: «ایمان مانع کشتن ناجوانمردانه و ترور است.»۲۶نافع بن هلال اجازه مییابد آب بنوشد، ولی میگوید: «تا حسین و یاران او آب ننوشند، من نخواهم نوشید.»۲۷امام در ملاقات با لشکر دشمن به یاران خود میفرماید:«همهی لشکر دشمن و حتا حیوانات را سیراب سازید.»۲۸ زهیر بن قین به امام پیشنهاد میکند تا لشکر عمر بن سعد نرسیده است با لشکر حر بجنگیم تا بر آنان پیروز شویم. امام میفرمایند:« آنان با ما جنگ ندارند و من شروع کنندهی جنگ نخواهم بود.» ۲۹ مسلم بن عوسجه به هنگام مرگ تنها وصیتش به حبیب بن مظاهر، تنها نگذاشتن حسین بن علی است.۳۰ جامعهی فاسد بقای خویش را در کنار ارزشها نمیبیند، نظامی اینچنین منافقپرور و متملق دوست و فاسد ساز است. به همین جهت نظارت و فعالیت آزاد خیرخواهان را برنمیتابد؛ با خشونت، زور، سب و سرزنش با مخالفین خویش برخورد میکند، با ریا و فریب، مقدسین و قشریون را میفریبد و با رها کردن بیتالمال در دست صاحبان نفوذ تلاش میکند تا آنها نظام وی را توجیه و تحکیم نمایند.۳۱ این شیوه دقیقاً همان است که معاویه و یزید بر اساس آن عمل میکردند. بر همین اساس روانشناسی جامعهی اموی قابل پیشبینی است.
در این شرایط است که جامعهای به اینجا میرسد که صبح عاشورا، هنگامی که آتش را در پشت خیمههای حسین(ع) میبیند به فرزند و تربیت یافتهی پیامبرش میگوید:«یا حسین! آیا میخواهی زودتر از قیامت در آتش جهنم بروی .۳۲ یا « عبدالله بن حوزه تمیمی » جلو لشکر امام آمده، میپرسد: کدام یک از شما حسین است و هنگامی که از یاران، ابیعبدالله را معرفی میکند، میگوید: ای حسین تو را به آتش جهنم بشارت میدهم .۳۳ و یا «محمد بن اشعث » به تمسخر خطاب به امام میگوید: چه نسبتی بین تو و محمد (ص) وجود دارد؟۳۴ هنگامی که ابیعبدالله (ع) سخنرانی میکنند، هو و جنجال میکنند و نمیگذارند او سخن بگوید. امام میفرماید: چرا ساکت نمیشوید. عطایای حرامی که به شما رسیده است، شکمهای شما را پر کرده و خدا بر دلهای شما مهر زده است، فساد و تباهی و انحراف فکری مردم آشکار میشود.
عمروبنحجاج یکی از فرماندهان سپاه ابن زیاد با افتخار میگوید: ما اطاعت از امام (یعنی یزید) را کنار نگذاشته و از جماعت کنارهگیری نکردیم. ۳۵
نتیجه
قیام حسین (ع) درسی همیشگی است نه مقطعی، هم برای امروز و هم برای فردا. دقت در انگیزه، اهداف و عملکرد امام و یارانش ما را به این حقیقت نزدیک میکند که انسان در برابر زندگی و حیات خویش مسئولیت مستمر و دائمی دارد و زمانی که به حضور او نیاز باشد بایستی، حتا با اهدای جان هم شده آرمان حقطلبی و آزادگی را یاری دهد.»
حادثهی عاشورا از آن جهت جاودانه ماند که در پی اهداف والای انسانی رخ داد و در حالی که حکومتگران با شبهه افکنی و تبلیغات فراوان خود را بر حق جلوه میدادند و برای بسیاری مرز حق و باطل به وضوح پیدا نبود، با اقدامی حماسی و اصرار بر حقیقتجویی چهرهی ریا و تزویر را بر ملا میکند. جامعه آن روز دارای انحرافاتی بود که اهل سیاست میتوانستند به راحتی از آنها بهره گرفته و مردم را فریب داده استبداد و زورگویی خود را توجیه کنند.
قیام حسین(ع) نشان داد که گاهی شکست سیاسی، پیروزی معنوی را در پی خواهد داشت چنانکه حسین(ع) از نظر سیاسی شکست خورد یعنی به هدفش که سرنگونی یزید و ایجاد دولت علوی بود، نرسید، اما موجب تحکیم آرمانهای اصیل و دینی در جامعه اسلامی گردید.
پینویسها:
۱- الکامل ابن اثیر، ۱۳۸۵ ج ۲، ص ۵۵۳
۲- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۷۰
۳-ابن شعبه حرانی، تحف القول، ص ۲۷۱
۴- فرار کم من الموت و اعجابکم بالحیاة التی هی مفارقکم. (ابن شعبهحرانی، ص ۲۷۱)
۵- الا ترون الی الحق لا یعمل به و الی الباطل لا یتناهی عنه، لیرغب المؤمن فیلقاءالله. ( تاریخ طبری، ج ۷، ص ۳۰۰ )
۶- اللهم انی احب المعروف و انکر المنکر و اسئلک . . . ما هو لک رضی و لرسولک رضن. ( مقتل خوارزمی )، ص ۱۸۶
۷- ابن شعبه حرانی، ص ۲۷۲
۸- فلعمرمی ما الام الا العامل بالکتاب، القائم بالقسط، الدین بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله. ( شیخ مفید، الارشاد، انتشارات علمیه اسلامی، ج ۲، ص ۳۶)
۹- علیالاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید. ( مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۵ )
۱۰- شیخ مفید،۱۴۱۳،ج ۲ ،ص ۸۱
۱۱- الطبری، ج ۷، ص ۷۰۰
۱۲- الطبری، ج ۷، ص ۲۹۳۰
۱۳- انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما. (مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۸)
۱۴- ابن شعبه حرانی، ص ۲۷۵
۱۵- الکامل فی التاریخ ، ج ۲، ص ۵۶۲
۱۶- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۷۹
۱۷- الطبری، ج ۷، ص ۳۰۰
۱۸- لا و الله لا افعل، الموت دون ذالک و احلی. ( ابن قتیبۀ دینوری، الامامةو السیاسة، ج۲-۱ ، دار الکتب العلمیه، بیروت ۱۹۹۷، ص ۱۸۵ )
۱۹- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۴۷
۲۰- الطبری، ج ۷، ص ۲۹۸۷
۲۱- الطبری، ص ۳۰۱۵، ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، ص ۵۵۹
۲۲- مقتل خوارزمی، ص ۱۸۸
۲۳- انت الحر کما سمیتک امک و انت الحر فی الدنیا و الاخرة. (الطبری، ج۷، ص ۳۵۵)
۲۴- الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درَّت معائشهم فذا محصوا بالبلا، قلَّ دیانون. (ابن شعبه حرانی، ص ۱۷۴ )
۲۵- قلوب الناس معک و اسیافهم علیک ( تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۹۰،دینوری، ۱۹۶۰، اخبار الطول، ص ۲۴۵ )
۲۶- الایمان قید الفتک و لا یفتک مؤمن. ( الطبری، ج ۷ ، ص ۵۳۸ ، ابن اثیر ، ج ۴، ص ۲۷ )
۲۷- الطبری، ج ۷ ، ص ۳۰۰۷
۲۸- همان، ص ۲۹۹۰
۲۹- پیشین، ص ۳۰۰۱
۳۰- پیشین، ص ۳۰۳۷
۳۱- مورخان نمونههایی از شیوع چنین بیماریهایی در کوفه در آن عصر ارایه میدهند. ( الطبری، ج ۷، ص ۲۹۹۶ )
۳۲- یا حسین اتعجلت النار قبل یوم القیامه ؟ (الارشاد مفید، ج ۲، ص ۹۹ )
۳۳- افیکم حسین، هذا الحسین فما ترید فیه، قال: ابشر بالنار.
۳۴- ای قرابة بینک و بین محمد، ( مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۴۹ )
۳۵- الطبری، ج ۴، ص ۲۸۹
*دکتری تاریخ اسلام، مدرس دانشگاه