■ آمریکا همواره دچار ضعف در سیاستهای خارجی خود بوده است■
مجله «فارن افرز» که توسط اندیشکده شورای روابط خارجی منتشر میشود در مقالهای تحت عنوان «تناقض در سیاستهای خارجی آمریکا در خاورمیانه» به قلم «ریچارد هاس»، «رئیس شورای روابط خارجی آمریکا» به تحلیل سیاستهای خارجی این کشور
در طی دهه اخیر پرداخت. «ریچارد هاس» در مقاله خود با اشاره به شکست طرح
«خاورمیانه بزرگ» اظهار داشت که دولت «بوش» به اختیار خود اقدام به جنگ و
خونریزی در خاورمیانه نمود. اما اکنون، اگرچه هرگونه مداخله آمریکا در
مسائل خاورمیانه به منزله بیاعتباری این کشور در جوامع بینالملل محسوب
میشود، اما این کشور در رابطه با حوادث منطقه مسئول است و دیگر نمیتواند
از مداخله در مسائل خاورمیانه اجتناب کند.
■ حمله آمریکا به عراق هرگز با هدف مقابله با تروریسم انجام نشد■ 17
ماه بعد، آمریکا به کشور عراق حمله نظامی کرد و این در حالی بود که این
حمله هرگز با هدف مقابله با تروریسم انجام نشد. استفاده آمریکا از سلاحهای
کشتار جمعی برای جنگ با عراق نیز با هدف مقابله با تروریسم انجام نشد. بر
اساس گفته «ریچارد نیکسون» هدف اصلی حمله به عراق این بود که «آمریکا به
دنیا نشان دهد که این کشور حتی پس از واقعه یازدهم سپتامبر، تبدیل کشوری
درمانده و محتاج نشده است.» بسیاری از حامیان جنگ با عراق تصور میکردند که
آمریکا میتواند عراق را تبدیل به کشوری دموکرات نماید که الگوی سایر
کشورهای خاورمیانه شود. ■ آمریکا در جنگ با عراق هیچ یک از منافع خود را در خطر نمیدید، اما به اختیار خود به این کشور حمله کرد■ تصمیم
آمریکا برای حمله به عراق در سال 2003 کاملا اختیاری بود. آمریکا با این
که هیچ یک از منافع خود را در خطر نمیدید اما اقدام به حمله به این کشور
نمود و این در حالی بود که گزینههای دیگری مانند افزایش تحریمها را در
پیش روی خود میدید. اما در عوض، جنگ با افغانستان برای آمریکا لازم و
ضروری بود زیرا منافع اصلی این کشور در خطر بودند و در آن زمان هیچ راه
دیگری برای محافظت از این منافع وجود نداشت. اما در اواخر دوران ریاست
جمهوری «بوش» اهداف جنگ افغانستان نیز دچار تغییراتی شد. در مارس سال 2009،
«اوباما» تصمیم گرفت ارتش خود را افزایش دهد و اعلام کرد: «آمریکا تصمیم
دارد که جنگ را به داخل «طالبان» در جنوب و شرق افغانستان بکشاند.» و دقیقا
همین جا بود که جنگ با افغانستان نیز تبدیل به یک جنگ اختیاری شد. ■ آمریکا با شکست در جنگ با عراق و افغانستان دیگر قصد ندارد در خاورمیانه جنگ راه بیندازد■ «اوباما»
نیز در اواسط دوره اول ریاست جمهوری خود به این باور رسید که جنگ با
افغانستان نیز مانند جنگ با عراق اشتباه بزرگی بود زیرا در مقایسه با
هزینههای سنگینی که برای این کشور به بار آورده است، این جنگ نتوانست
منافعی برای آمریکا داشته باشد و همچنین آینده روشنی برای این کشور به بار
نخواهد آورد. از همین رو، «اوباما» تصمیم گرفت ارتش خود را از عراق خارج
کند (اگرچه میتوانست تعداد کمی از نیروهای خود را در آن جا نگه دارد) و
همچنین تعداد نیروهای خود در افغانستان را کاهش داد. عقب نشینی از
افغانستان و عراق در واقع نشان دهنده این مسئله بودند که آمریکا دیگر قصد
ندارد نیروهای نظامی خود را وارد منطقه خاورمیانه نماید. ■ آمریکا برای در اختیار دادن تسلیحات نظامی به نیروهای تروریستی مخالف سوریه محتاطانه عمل میکند■
با افزایش ناآرامیها در بهار سال 2011 در خاورمیانه، دولت آمریکا از
هرگونه دخالت مستقیم اجتناب میورزید. همکاری این کشور در برکناری «قذافی»
تنها محدود به حملههای هوایی و کمکهای اطلاعاتی به همپیمانان «ناتو»
میشد. بر اساس اظهارات یکی از مقامات آمریکا، این کشور در واقع تصمیم داشت
از پشت پرده مسئله «قذافی» را مدیریت نماید و هیچ تمایلی به مداخله در
بازسازی لیبی پس از سرنگونی «قذافی» نداشت. آمریکا در رابطه با ناآرامیهای
اخیر در سوریه نیز بسیار محتاطانه عمل میکند. دولت آمریکا برای در اختیار
دادن تسلیحات نظامی به نیروهای تروریستی مخالف سوریه و درباره اقدامات
نظامی علیه این کشور جوانب احتیاط را رعایت میکند. در عوض، دولت «اوباما»
به منظور تضعیف حکومت سوریه تحریمهای سنگینی را علیه این کشور اعمال
میکند و همچنین نیروهای تروریستی مبارز را از طرق سیاسی، اطلاعاتی،
ارتباطی و اقتصادی نیز حمایت مینماید. ■ آمریکا با ارائه طرح «تجدید توازن آسیا» درصدد تمرکز بر روی کشورهای آسیای شرقی است■ مداخلههای
دیپلماتیک کاخ سفید در مسائل خاورمیانه در سالهای اخیر دچار فراز و
نشیبهایی شده است. تلاشهای این کشور برای ایجاد صلح بین اسرائیل و فلسطین
زمانی بی نتیجه ماند که رژیم صهیونیستی مخالفتهای «اوباما» با شهرکسازی
یهودیان را نادیده گرفت. در اوایل سال 2011، دولت «اوباما» «حسنی مبارک» را
مجبور به کنارهگیری از حکومت مصر نمود، اما پس از آن تمایلی به ایجاد
حکومت در این کشور نشان نداد. «طرح خاورمیانه بزرگ» [که توسط دولت «بوش»
مطرح شد] سیاستهای دفاعی و خارجی آمریکا را از بین برد و دولت «اوباما» با
ارائه طرح «تجدید توازن آسیا» درصدد اصلاح این مسئله بر آمد. دولت
«اوباما» با استفاده از طرح «تجدید توازن آسیا» تصمیم دارد که بر روی منطقه
دیگری در آسیا متمرکز شود زیرا احتمال میدهد این منطقه در آینده نزدیک از
لحاظ اقتصادی بسیار قدرتمندتر از خاورمیانه میشود. افزایش روز افزون
قدرت کشور چین باعث شد که دولتمردان آمریکا به این طرح بیشتر توجه کنند.
سایر کشورهای منطقه از جمله کشورهای همپیمان آمریکا نیز در آینده به سلطه
کشور چین در منطقه تن خواهند داد. ■ حوادث رخ داده در «طرح خاورمیانه بزرگ» آمریکا را کماکان مجبور به مداخله در مسائل خاورمیانه میکند■ اکنون
که دولت آمریکا وارد مرحله دوم طرح خود میشود تقریبا غالب دولتمردان این
کشور در رابطه با اهمیت آسیا توافق عام دارند. آمریکا همچنین در رابطه با
هزینههای دولتی خود در مسائل دفاعی و نظامی نیز تحت فشارهای شدیدی قرار
دارد. اما حوادث رخ داده در «خاورمیانه بزرگ» آمریکا را مجبور به مداخله
میکند. یک دهه پیش، آمریکا با اختیار خود تصمیم گرفت که در مسائل
خاورمیانه مداخله کند و این در حالی بود که این کشور هرگز مجبور به این کار
نبود. در دو جنگ آمریکا در منطقه بالغ بر 2 میلیون از مردم آمریکا شرکت
داشتند و در نهایت 6000 آمریکایی کشته و 40000 تن از مردم این کشور مجروح
شدند و حدود یک و نیم تریلیون دلار خسارت مالی به آمریکا وارد گردید. اما
اکنون که دولتمردان آمریکایی هیچ تمایلی به مداخله در مسائل خاورمیانه
ندارند مجبور به این کار هستند. ■ مداخله نظامی آمریکا در سوریه تبدیل به یک جنگ بزرگ میشود و اعتبار این کشور را نابود خواهد کرد■ - خاورمیانه جدید شش
سال و نیم پیش، من برای این مجله مقالهای تحت عنوان «خاورمیانه جدید»
نوشتم. من در این مقاله اظهار کردم که دوره سلطه آمریکا بر منطقه به پایان
رسیده است و آینده خاورمیانه در دستان کشور ایران خواهد بود. من همچنین
گفتم که حکومتهای اسلامی در منطقه افزایش خواهند یافت. این پیشبینیها به
حقیقت پیوستند و بحران آمریکا حتی از آن چه که پیشبینی میشد شدیدتر
گردیه است. کشور مصر تحت رهبری رئیس جمهوری از «اخوانالمسلمین» قرار گرفته
است. در بحرین و سوریه نیز ناآرامیهایی به وجود آمده است و همچنین
نشانههایی از ناآرامی در اردن نیز دیده میشود. عربستان مدتهاست که دچار
بحران جانشینی در سلطنت شده است و ایران نیز اکنون به راحتی میتواند
تسلیحات هستهای بسازد و آینده روشنی برای برقراری صلح در خاورمیانه دیده
نمیشود. اما اکنون دشوارترین مسئله برای آمریکا در خاورمیانه مربوط به
مسئله سوریه است. آمار کشتار در جنگ داخلی به بیش از 70 هزار رسیده و این
ناآرامیها اکنون به برخی از کشورهای همسایه نیز سرایت کرده است. دولت
«بشار اسد» کماکان پابرجا مانده است و در بین گروههای مخالف سوریه تفرقه
به چشم میخورد. هرگونه مداخله نظامی آمریکا مسلما تبدیل به یک حمله نظامی
در سطح گسترده و طولانی مدت خواهد شد و با همه این تفاسیر، احتمال پیروزی
آمریکا در این جنگ بسیار کم است. ■ آمریکا در رابطه با مسئله سوریه به طور غیرمستقیم از نیروهای تروریستی حمایت میکند■ البته
این بدین معنا نیست که آمریکا باید از هرگونه کشت و کشتاری چشمپوشی کند.
اما باید توجه داشت که این کشور با حملات نظامی به کشورهای مختلف نمیتواند
مدعی بشردوستی شود. آمریکا در این راه باید از ابزار دیگری استفاده کند.
به عنوان مثال، کاخ سفید میتواند تحریمهای سیاسی و اقتصادی علیه سوریه را
افزایش دهد و یا به گروههای تروریستی مخالف سوریه کمکهای تسلیحاتی اعطا
کند. دولت آمریکا همچنین میتواند با استفاده از راهبردهای دیپلماتیک به
سرنگونی حکومت «بشار اسد» کمک کند. آمریکا همچنین باید آوارگان و پناهندگان
مبارز سوری را مورد حمایت خود قرار دهد و با کشورهای همسایه سوریه مانند
ترکیه و اردن همکاری نماید. آمریکا در رابطه با ناآرامیهای سیاسی در بحرین
، اردن و احتمالا عربستان دچار چالشهایی خواهد شد. در چنین مواقعی،
آمریکا میتواند کشورها را به انجام اصلاحات ترغیب کند، اما هیچ تضمینی
وجود ندارد که این راهبرد به موفقیت برسد. آمریکا همچنین باید کشورهای
همپیمان خود را نیز مورد حمایت قرار دهد. با توجه به در خطر بودن منافع
اقتصادی و امنیتی آمریکا، این کشور باید در رابطه با کشورهای مخالف خود
احتیاط عمل را پیش گیرد. ■ پیشبرد برنامه هستهای ایران موقعیت آمریکا در منطقه را به خطر میاندازد■ زمانی
که تغییرات سیاسی در کشورهای منطقه رخ میدهد، آمریکا باید روابط خود با
حکومتهای جدید را محدود کند. «اوباما» به درستی در مورد دولت کنونی مصر
اینگونه اظهار نظر کرد که این حکومت نه همپیمان ماست و نه دشمن ما. در
چنین شرایطی، حمایت نظامی و اقتصادی باید متناسب حمایت کشورهای مختلف از
منافع آمریکا باشد. در صورت اطمینان از این منافع، مقامات آمریکا به منظور
حمایت از این حکومتها باید از انتقادهای جوامع جهانی چشمپوشی کنند.
آمریکا دلایل زیادی برای جلوگیری از هستهای شدن ایران دارد. ایران در صورت
دستیابی به تسلیحات هستهای به راحتی میتواند خاورمیانه را به منطقهای
کاملا مخالف آمریکا تبدیل کند. ایران همچنین میتواند در صورت دارا بودن
تسلیحات هستهای، به منظور تهدید اسرائیل، سلاحهای خود را در اختیار «حزب
الله» قرار دهد. ایران همچنین میتواند سایر کشورهای همسایه را تشویق به
تواناییهای هستهای کند و موقعیت آمریکا در منطقه را کاملا در خطر
بیندازد. مخالفتهای پیاپی آمریکا با برنامههای هستهای ایران به این دلیل
است که این کشور اعتبار خود را در خطر میبیند. ■ حمله به ایران منافع آمریکا را به خطر میاندازد و هزینههای زیادی را برای این کشور به بار میآورد■ آمریکا
همچنین باید مراقب باشد که جنگ دیگری را به راه نیندازد. پیش از هرگونه
حمله به تأسیسات هستهای ایران، آمریکا باید دقت کند که چه شانسهایی را از
بین میبرد. آمریکا همچنین باید به هزینههای جنگ با ایران و خطر احتمالی
برای منافع خود در منطقه توجه نماید. با جلوگیری از فعالیتهای هستهای
ایران، سایر کشورهای منطقه نیز به فعالیتهای هستهای تشویق خواهند شد. جنگ
با ایران همچنین به تقویت و توسعه سیاسی این کشور کمک خواهد کرد. آمریکا
در ابتدا باید برای انجام مذاکرات تمام تلاش خود را بکند و در صورت امتناع
این کشور از انجام مذاکرات باید اقدام نظامی نماید. ■ آمریکا باید مانع اقدامات خشونتآمیز و غیرقانونی اسرائیل شود■ در
رابطه با مسئله اسرائیل و فلسطین تقریبا نمیتوان آینده صلحآمیزی
پیشبینی کرد، اما نمیتوان گفت که وضعیت به همین شکل باقی میماند. وضعیت
در آینده بدتر خواهد شد. اگر خوشبینانه به این مسئله نگاه کنیم، میتوانیم
تصور کنیم که در آینده فلسطین و یا اسرائیل مسئله صلح را مطرح خواهند کرد و
آمریکا نیز باید توافقنامه صلحی برای این دو طراحی نماید که به ضرر هیچ
یک از طرفین نباشد. در این صورت، انجام مذاکرات امکانپذیر خواهد شد.
«حماس» که «غزه» را تحت کنترل دارد میتواند با این شرط در مذاکرات شرکت
کند که همزیستی مسالمتآمیز با رژیم اسرائیل را بپذیرد. آمریکا نیز باید
از مردم فلسطین حمایت کند و مانع اقدامات خشونتآمیز و غیرقانونی اسرائیل
مانند شهرکسازی شود. شهرکسازی یهودیان مانع ایجاد حکومت رسمی فلسطین
خواهد شد. آمریکا در این صورت میتواند منافع خود در خاورمیانه را حفظ کند؛
منافعی مانند ایجاد امنیت برای اسرائیل، جلوگیری از تروریسم و برنامههای
هستهای کشورهای منطقه و حفاظت از منابع انرژی منطقه. اما باید توجه داشت
که خاورمیانه اکنون مانند زمان «جنگ سرد» جایی نیست که قدرتهای مختلف برای
آن در حال رقابت باشند و همچنین دیگر یک قدرت برتر بر این منطقه سلطه
ندارد. به علاوه، اقدامات نظامی، اعمال تحریمها و دیپلماسی دیگر مانند
گذشته در این منطقه امکانپذیر نیست. تلاش آمریکا برای خودکفایی در تأمین
انرژی به امنیت این منطقه در برابر آشوبهای داخلی کمک خواهد کرد. ■ حمله نظامی به کشورهای خاورمیانه باید برای همیشه از سیاستهای خارجی آمریکا حذف گردد■ بیش
از یک دهه است که طرح «خاورمیانه بزرگ» سیاستهای خارجی آمریکا را دچار از
هم گسیختگی و نابودی کرده است. اما آمریکا اکنون در سیاست خارجی کنونی خود
تنها باید با تدبیر عمل کند و از هرگونه مداخله پرهیز نماید. با توجه به
هزینههای بسیار در جنگها و همچنین وجود اولویتهای داخلی، مداخلههای
نظامی آمریکا در کشورهای مختلف خاورمیانه کار بسیار اشتباهی خواهد بود و
باید برای همیشه از سیاستهای خارجی آمریکا حذف گردد. اقدامات نظامی
محتاطانه برای جلوگیری از ساخت تسلیحات کشتار جمعی و یا برای تداوم خرید و
فروش نفت باید با دقت بسیار زیادی انجام پذیرد. آمریکا همچنین باید به
منظور مقابله با تروریسم، به افزایش تواناییهای کشورهای همپیمان خود در
منطقه کمک کند. مقامات آمریکا باید حکومتهای تحت رهبری «اخوانالمسلیمن» و
سایر حکومتهای اسلامی را ترغیب به دموکراسی نمایند تا از تقویت این
گروهها و حکومتها جلوگیری کند. آمریکا تنها باید از طریق حمایتهای
دیپلماتیک، اقتصادی و اطلاعاتی، سیاستهای خارجی و مسائل داخلی کشورهای
منطقه را تحت تأثیر خود قرار دهد. ■ آمریکا با ارائه طرح «تجدید توازن» درصدد کسب منافع در آسیای شرقی است■ - طرح «تجدید توازن» به چه معناست؟ در
مقایسه با خاورمیانه، در آسیا رقابت شدیدی بر سر قدرت وجود دارد و اقدامات
نظامی آمریکا میتواند برای مقابله با بحرانهای این منطقه بسیار مناسب
باشد. دولت «اوباما» در سال 2011 با آگاهی بر روی این منطقه متمرکز شد،
البته باید اذعان داشت که مقامات این کشورمیتوانستند عملکرد بهتری را از
خود ارائه دهند. طرح «تجدید توازن» نشان دهنده صرفنظر آمریکا از طرح
«خاورمیانه بزرگ» بود و نام انتخاب شده برای این طرح به خوبی گویای اهداف
آن است. در اوایل شکلگیری این طرح، تأکید زیادی بر روی ابعاد نظامی وجود
داشت. افزایش نظامیان آمریکا در این منطقه از اهمیت زیادی برخوردار بود،
اما نوع دیپلماسی آمریکا با کشور چین و همسایگان این کشور، کمک به افزایش
قدرت سیاسی و اقتصادی کشورهای ضعیف در منطقه و توانایی انجام توافقات با
کشورهای سازمان همکاری اقیانوس آرام بسیار مهمتر از مسائلی مانند اعزام
2500 نیروی دریایی در استرالیا است. بهترین راه برای برقراری ثبات در این
منطقه حضور فعالانه آمریکاست تا بدین وسیله خود را به عنوان همپیمان قابل
اعتماد برای کشورها نشان دهد و از ایجاد ائتلاف در بین کشورهای همسایه در
منطقه جلوگیری کند. بنابراین، اکنون حضور 28 هزار نیروی نظامی آمریکایی در
کره جنوبی منطقی به نظر میرسد، اگرچه چندین دهه از جنگ کره جنوبی میگذرد و
این کشور اکنون به قدرت لازم رسیده است. ■آمریکا قصد دارد از هرگونه درگیری بین کره شمالی و جنوبی جلوگیری کند■ اولویت
اول آمریکا باید جلوگیری از هرگونه درگیری بین کره جنوبی و شمالی باشد و
استفاده از نیروهای نظامی در این کشور به این هدف کمک میکند. اگر آمریکا
به کره شمالی هشدار دهد که هرگونه درگیری با کره جنوبی منجر به ایجاد اتحاد
دولتهای شبه جزیره با کره جنوبی میشود، با این کار میتواند کره شمالی
را مجبور به محافظهکاری و احتیاط کند و چین را به همکاری با کره جنوبی
تشویق نماید. آمریکا همچنین میتواند به چین اطمینان دهد که کره جنوبی به
هیچ وجه از تسلیحات هستهای استفاده نخواهد کرد و این کشور تنها به عنوان
مقری برای نظامیان آمریکایی محسوب میشود. با توجه به تعهدات آمریکا به کره
جنوبی، دلایل حمایت دولت آمریکا از این کشور واضح میشود، اما سیاستهای
آمریکا در رابطه با سایر کشورهای منطقه کماکان نامشخص است. دولت آمریکا
نسبت به کشورهای تایوان، ژاپن، فیلیپین و استرالیا متعهد است، اما قصد
ندارد که خود را وارد درگیریهای منطقهای نماید. بنابراین آمریکا باید در
سیاست خود توازن خاصی برقرار نماید: دولت «اوباما» باید به منظور کاهش
درگیریها علیه همپیمانان خود درصدد رایزنی و حل مشکلات کشورها باشد، اما
در عین حال باید در حمایتهای خود از هرگونه زیادهروی جلوگیری نماید تا
مبادا کشورهای همپیمانش دست به اقدامات خشونتآمیز علیه دشمنان خود بزنند.
بنابراین، آمریکا در همین راستا، باید تایوان را تاحدی از لحاظ نظامی
مورد حمایت قرار دهد و در عین حال این کشور را از ایجاد هرگونه تغییرات
سیاسی در منطقه بازدارد. آمریکا همچنین باید به منظور کاهش بحرانها در
منطقه با کشورهای ژاپن، فیلیپین و سایر همپیمانان خود همکاری نماید. ■مهمترین چالش آمریکا در منطقه آسیای شرقی مربوط به مدیریت کشور چین است■ مدیریت
روابط آمریکا و چین بسیار دشوار خواهد بود، اما موفقیت در این مسئله از
اهمیت زیادی برخوردار است. آمریکا هیچ چالشی مهمتر از مسئله چین ندارد
چراکه باید اقتصاد این کشور را مدیریت نماید، تأثیرات تغییرات آب و هوایی
این کشور را کنترل کند و از تولید هرگونه سلاح کشتار جمعی جلوگیری نماید.
آمریکا برای ایجاد روابط مسالمتآمیز بین کره شمالی و جنوبی و جلوگیری از
پیشبرد برنامههای هستهای ایران و همچنین برای تغییر سیاستهای پاکستان
به کمک چین نیاز دارد. دلایل پیشین آمریکا برای همکاری با چین مبنی بر
مخالفت با روسیه اکنون دیگر در این مسئله به کار نمیآید. اما دلیل کنونی
آمریکا برای همکاری با این کشور مبنی بر کسب منافع مشترک اقتصادی برای باقی
نگاه داشتن این روابط کافی نیست. هدف اصلی آمریکا برای همکاری با این کشور
در واقع از بین بردن چالشهای منطقهای و جهانی خود است. ■آمریکا در رابطه با چین از سیاست مهار استفاده خواهد کرد■ مقامات
چین بر روی نیازهای داخلی کشور خود متمرکز خواهند ماند و درصدد بهبود
موقعیت خود در منطقه هستند. عاقلانهترین سیاستی که آمریکا و یا سایر
کشورها میتوانند داشته باشند این است که در صورت امکان در هر موقعیتی با
کشور چین همکاری نمانید و در عین حال حضور اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک
قدرتمندی در منطقه داشته باشند و روابط نزدیکی با سایر کشورهای منطقه
برقرار کنند. در چنین شرایطی، چین دست به اقدامات خصومتآمیز نخواهد زد و
سایر کشورها میتوانند در مقابل این ابرقدرت به مخالفت و رقابت برخیزند. در
این صورت، کشور چین به جای ملیگرای افراطی و اقدامات خصومتآمیز تصمیم به
همکاری با کشورهای منطقه خواهد گرفت. اما با توجه به هزینههای بالای
سیاست مهار، بکارگیری این سیاست پیش از موعد مقرر کار اشتباهی خواهد بود و
ممکن است منجر به از بین رفتن روابط صلحآمیز دو کشور شود و این مسئله به
نفع هیچ یک از دو کشور نیست. ■علی رغم در خطر بودن منافع آمریکا، این کشوردیگر نمیتواند در خاورمیانه اقدام به جنگ نماید■ - تناقض در سیاستهای خارجی آمریکا دولت
آمریکا در زمان ریاست جمهوری «بوش» خود را درگیر طرح «خاورمیانه بزرگ»
نمود و این در حالی بود که هیچ دلیلی برای این کار وجود نداشت. اما اکنون،
این کشور دلایل مناسبی برای کنارهگیری از مسائل خاورمیانه دارد ولی
کنارهگیری این کشور اکنون بسیار دشوار است. مداخله دولت آمریکا در منطقه
به منظور بازسازی کشورهای ناآرام برای این کشور منافعی به همراه نخواهد
داشت. زمانی که هزینههای اقدامات آمریکا برای حفظ منافع خود بیشتر از
ارزش منافع این کشور است، در نتیجه این کشور باید از منافع خود صرف نظر
کند. به عنوان مثال، اگر در جنگ با افغانستان اقدامات تروریستی گروه طالبان
خساراتی را به آمریکا وارد نمود، اما هزینههای آن در مقایسه با منافع
آمریکا برای این کشور قابل تحمل بودند. بنابراین، در حال حاضر به قدرت
رسیدن «اخوانالمسلمین» در منطقه موقعیت آمریکا را به خطر خواهد انداخت،
ولی این دلیل قانع کنندهای برای اقدامات نظامی آمریکا در خاورمیانه محسوب
نمیشود. ■ با از بین رفتن قدرت آمریکا، حکومتهای اسلامی آینده خاورمیانه را رقم خواهند زد■ وضعیت
خاورمیانه در حال تغییر است، اما باید توجه داشت که این تغییرات در مراحل
اولیه خود قرار دارند آینده این منطقه هنوز به درستی مشخص نیست. حکومتهای
اسلامی در تعیین آینده خاورمیانه نقش مهمی خواهند داشت. مرزهای برخی کشورها
احتمالا دستخوش تغییراتی خواهد شد و برخی حکومتهای جدید نیز به وجود
خواهند آمد. درگیریها در بین دولتها و داخل کشورها شیوع پیدا میکنند.
دولت آمریکا باید در سیر حوادث آینده منطقه به طور غیرمستقیم مداخلههایی
انجام دهد، اما بعید به نظر میرسد که از قدرت زیادی برای این کار برخوردار
باشد. بهترین اقداماتی که دولت «اوباما» میتواند انجام دهد کنارهگیری
از درگیریهای منطقه است. آمریکا همچنین باید درصدد تأمین منابع انرژی خود
در خارج از خاورمیانه باشد و در رابطه با مسئله تروریسم کمی منعطفتر رفتار
کند. ■آمریکا با وجود شکست در خاورمیانه کماکان قصد دارد در مسائل کشورهای آسیای شرقی مداخله نماید■ به
هر حال، آمریکا میتواند در آسیا دست به مداخلههای نظامی، اقتصادی و
دیپلماتیک بزند. انجام توافقات تجاری در مناطق اقیانوس اطلس به ویژه در
کانادا و مکزیک میتواند راهبرد بسیار مناسبی باشد. به علاوه، امضای
توافقنامههای تجاری آمریکا با کشورهای همسایه خود میتواند به تحکیم
روابط آنها کمک کند و از این طریق منافع تجاری، امنیتی، ساختاری و انرژی
آنها حفظ شود. در همین راستا، از بین بردن بحرانهای جهانی مانند مسئله
تغییرات جوی نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است اگرچه ایجاد هماهنگی در سطح
بینالمللی کمی دشوار و غیرممکن به نظر میرسد. ■آمریکا باید سیاستهای خارجی خود را متوقف کرده و درصدد حل بحران اقتصادی خود باشد■ در
آخر باید گفت که هرگونه اقدام آمریکا برای ایجاد توازن در منطقه و مسائل
مختلف نیازمند ایجاد توازن داخلی و خارجی در این کشور است. کشور آمریکا
باید برای بازیابی قدرت اقتصادی خود تلاش کند تا بتواند دوباره در منطقه به
قدرت برسد، وارد رقابت با سایر کشورها شود، در مقابل تهدیدها ایستادگی کند
و میزان آسیبپذیری خود را کاهش دهد. هزینههای سنگین جنگ با افغانستان و
عراق علت اصلی رکود اقتصادی آمریکا نیستند، اما از جمله عوامل مهم و
تأثیرگذار وقوع این بحران محسوب میشوند. اختصاص هزینههای زیاد برای ایجاد
امنیت نظامی و ملی به حل بحرانها کمک چندانی نخواهد کرد. اهداف داخلی
آمریکا باید در رابطه با بازیابی اقتصاد داخلی، کاهش بدهیهای تولید
ناخالص ملی و بهبود وضعیت مالی مردم این کشور باشد. اگر در چند سال آینده
کشوری آمریکا را تهدید به نابودی نکند، این کشور از هرگونه اقدام راهبردی
اجتناب خواهد کرد. اما سئوال این جاست که آیا آمریکا از این انزوای به وجود
آمده برای خود میتواند به نحو احسن استفاده کند و بدون هرگونه مداخله در
آسیا تنها درصدد تقویت قدرت خود باشد؟
کشور آمریکا پس از «جنگ سرد» دارای قدرت بیسابقهای در تاریخ خود شد. رهبران این کشور دقیقا نمیدانستند که این قدرت را چگونه بکار گیرند و حتی پس از گذشتن یک دهه از فروپاشی دیوار «برلین»، سیاست خارجی آمریکا فاقد راهبردهای جامعی بود. واقعه یازده سپتامبر همه سیاستهای خارجی این کشور را دستخوش تغییر کرد و به دولت آمریکا اهداف زیادی را برای استفاده از قدرت خود داد. تنها چند هفته پس از تصویب لایحه «جنگ علیه تروریسم»، آمریکا اقدام به از بین بردن «طالبان» در افغانستان نمود تا از این طریق از حملات آینده «القاعده» جلوگیری کند. حمله به «طالبان» همچنین با هدف آگاهسازی سایر دولتها از گروههای تروریستی انجام شد.