۲۰ فروردين ۱۳۹۲ - ۰۸:۳۷
کد خبر: ۲۳۹۱
طی سالیان گذشته، رویکرد فمینیسم نیز همچون بسیاری از مؤلفه‌های دیگر، همانند حقوق بشر، دمکراسی دینی و… به جد در کانون توجه قرار گرفته است و گاه جهت بهبود وضعیت زنان در ایران توصیه می‌شود. مسئله‌ی اساسی در این بین آن است که آیا زن غربی با این رویکرد به واقع به حقوق خود دست یافته است؟
فمینیسم به عنوان نهضتی که خواهان دفاع از حقوق زنان است در دهه‌ی ۱۸۴۰ در آمریکا آغاز شد و در قالب سه موج (سه دوره‌ی زمانی) مطالبات خود را مطرح کرد. فمینیسم در غرب گرچه پیامدهای مثبتی را نیز برای زنان به همراه داشت، اما با بررسی دقیق‌تر می‌توان با قاطعیت اعلام کرد که آثار منفی آن به مراتب بیشتر بوده است. در این جریان، هرچند زنان به کسب برخی موقعیت‌های برابر در اجتماع نائل شده‌اند، اما وضعیت فرودستی آن‌ها که نوع رایج آن استثمار جنسی و ابزاری بودن آن است، ادامه یافته و شاید هم بدتر شده‌ است. اتخاذ مواضع انحرافی یا افراطی از سوی فمینیست‌ها، در کنار عوامل دیگر، موجب انحطاط اخلاقی جوامع، خاصه در غرب و اشاعه‌ی پدیده‌ی هم‌جنس‌گرایی، سستی بنیان خانواده و بروز مشکلات عدیده‌ی روحی و عاطفی در کودکان و نوجوانان شده است.

در این جریان، هرچند زنان به کسب برخی موقعیت‌های برابر در اجتماع نائل شده‌اند، اما وضعیت فرودستی آن‌ها که نوع رایج آن استثمار جنسی و ابزاری بودن آن است، ادامه یافته و شاید هم بدتر شده‌ است.

 دیویدسن دستاوردهای فمینیسم را برای آینده بی‌فایده می‌داند و معتقد است فمینیسم، موضع «شغل‌محور» را جایگزین وضعیت «خانه‌محور» در دهه‌ی ۱۹۵۰ کرده و ارزش خانه‌داری و روابط سالم زن و مرد را از بین برده است.

روت سیدل نیز ضمن برشمردن آثار مثبت جنبش زنان در غرب که دسترسی به آموزش و مشاغل اقتصادی، پذیرش زنان در رسانه‌ها و از سوی سیاست‌مداران، کنترل بیش از پیش زنان بر جسم خود و قابلیت باروری و اعتمادبه‌نفس بیشتر به جای حس وابستگی است، از سوء‌استفاده‌ از زنان در تبلیغات، مد و فیلم‌ها و از فقر بیشتر زنان به عنوان مواردی که هنوز لاینحل باقی مانده است یاد می‌کند (حسنی‌فر، ۱۳۸۲، ص ۹۹).

به عقیده‌ی پل روز‌نبزگ، برخی از آنچه به نام فمینیسم و توانمندسازی اجرا شده نتایج وارونه‌ای به همراه داشته است.

بنابراین اگر همه‌ی آثار ذکرشده را از پیامدهای مثبت حرکت فمینیسم بدانیم، باید دید که این نهضت برای دستیابی به این نتایج چه بهایی پرداخته است. از پیامدهای منفی این نهضت می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱٫ فروپاشی نهاد خانواده، ازدواج‌های غیررسمی و نامشروع، طلاق‌های مکرر و تولد فرزندان نامشروع، نقش خانواده را به عنوان یک پایگاه مطمئن برای آرامش روحی و روانی از بین برده است و حتی تأثیرات آن بر جامعه نیز آشکار شده است. وجود فرزندان تک‌‌والد، زایمان در سنین بالا، فناوری تولید مثل یا پدیده‌ی مادران میانجی (مادرانی که با پذیرش نطفه‌ی دیگران به عنوان ظرف جنین، زحمت اجاره را متحمل می‌شوند و در قبال آن پول دریافت می‌کنند)، کودکان سرراهی و پرورش نسلی آسیب‌پذیر، خشونت‌گرا، غیراخلاقی و نابهنجار، همگی از جمله پیامدهای منفی فمینیسم است.

۲٫ایجاد تقابل بین زن و مرد و توجه نکردن به نقش مکمل و متفاوت این دو جنس موجب شده است که فمینیست‌ها تصویری خشن و سلطه‌گر از جنس مردانه ارائه دهند و در صدد مقابله و ستیز برای بازستاندن حقوق تاریخی ازدست‌رفته برآیند و در مقابل مردها هم به حرکت‌های مشابه متوسل شوند. آمار نشان می‌دهد که خشونت در خانواده‌ها از دهه‌ی ۱۹۷۰ به بعد، به ‌طور وحشتناکی افزایش یافته است. حدود دو تا سه میلیون زن فرانسوی هر سال توسط شریک زندگی خود کتک می‌خورند و برخی از آن‌ها تا سر حد مرگ مورد ضرب‌وشتم قرار می‌گیرند؛ به گونه‌ای که حدود ۵۰۰ تن از آنان برای چنین خشونت‌هایی جان خود را از دست می‌دهند.

۳٫ تغییر نقش زنان و مردان و ارزش‌های آنان از دیگر پیامدهای فمینیسم است؛ به ‌طوری که هر روز تعداد بیشتری از زنان به الگوهای رفتاری تهاجم و خشونت‌ که الگوهایی خاص مردان به شمار می‌روند، جذب می‌شوند. در عین حال، میان مردان جوان نیز تمایلی به سوی «زنانگی»، با بذل علاقه به مسائلی از قبیل مد و رسیدگی به جسم و تن، مشاهده می‌شود. زنان جوان نیز به دنبال وارد شدن به حیطه‌های مخصوص مردان هستند و از آن به عنوان خطر کردن و کام‌جویی یاد می‌کنند.

۴٫ اروپا شاهد تغییرات شدیدی در حوزه‌ی ازدواج و خانواده است. بنا بر تحقیقی در دانشگاه روتگرز نیوجرزی، که در سال ۱۹۹۹ انجام شده است، نرخ طلاق از سال ۱۹۷۰ تا آن سال ۳۰ درصد افزایش یافته، در حالی که نرخ ازدواج با سرعت بیشتری کاهش پیدا کرده است و امروزه فقط ۳۸ درصد از آمریکاییان ازدواج خود را موفق می‌دانند که در مقایسه با ۲۵ سال قبل، ۵۳ درصد کاهش دارد. امروز ۵۱ درصد از کل ازدواج‌ها به طلاق منجر می‌شود. در انگلستان نیز نرخ ازدواج اول از سال ۱۸۸۹ تا امروز به پایین‌ترین حد خود رسیده و بین سال ۱۹۶۱م تا ۱۹۹۱، نرخ طلاق شش برابر شده و هزینه‌ی طلاق نیز برای جامعه‌ی انگلستان، سالانه چهار میلیارد پوند است.

در حال حاضر، به شمار زنان اروپایی که بدون پیوند زناشویی دارای فرزند می‌شوند افزوده می‌شود. در دانمارک پدران و مادران مجرد، اکثر اوقات نزد هم در یک خانه زندگی می‌کنند و اداره‌ی آمار آنان را به منزله‌ی پدران و مادران ازدواج‌کرده به شمار می‌آورد. در ایرلند، وجود مادران ازدواج‌نکرده بیش از مادران متأهل عمومیت دارد و حتی در انگلستان، به مادران مجرد سرپرست خانوار، امکانات و محل اقامت داده شده است.

نهضت فمینیسم با معرفی خانواده به عنوان جایگاه اصلی پابرجایی ستم بر زنان و مهم‌ترین عامل فرودستی زنان، منجر به تضعیف این نهاد مهم اجتماعی و سست شدن روابط خانوادگی در جوامع غربی شده و این مسئله تا آنجا پیش رفته است که امروز از بزرگ‌ترین چالش‌های نظام‌های لیبرال‌دمکراسی، از هم پاشیدن خانواده اعلام شده است.

۵٫ تحقیر نقش مادری، آسیب‌پذیری نهاد خانواده و پذیرش مسئولیت‌های اجتماعی و اقتصادی از سوی زنان باعث کاهش نرخ رشد جمعیت در بسیاری از کشورهای غربی شده و بسیاری از کشورها را با بحران کاهش جمعیت روبه‌رو کرده است؛ تا جایی که برای افزایش جمعیت تمهیداتی اندیشیده شده است؛ از جمله باروری مصنوعی، تجارت اینترنتی اسپرم، تجارت کودکان از طریق مادران باردار و قاچاق کودکان از کشورهای دیگر و غیره (مکنون، ۱۳۸۲، ص ۲۴۴).

۶٫ رسیدن به استقلال اقتصادی و کسب موقعیت‌های برتر شغلی از مهم‌ترین اهداف جنبش‌های زنانه در غرب است، ولی امروزه بر اساس آمارهای سازمان‌های بین‌المللی، زنان فقیرترین افراد جامعه‌ی بشری هستند که از سویی امکان دسترسی به سرمایه را ندارند و از سوی دیگر، با از دست دادن کانون خانواده، از امتیاز حمایت‌های خانواده نیز محروم‌اند.

۷٫ پرداختن یک‌سویه و شتاب‌‌زده به برخی از ارزش‌های ازدست‌رفته‌ی زنان، نظیر حق مالکیت، حق رأی و مشارکت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، موجب شده است که بسیاری از ارزش‌های دیگر زنان، همچون نقش همسری و مادری، مورد غفلت یا حمله قرار گیرد.

۸٫ تجاوزهای جنسی در حقیقت هجومی وحشت‌آور و توهین‌آمیز است که ساختار امنیت زن را منهدم می‌کند و به مفهوم وجودی او ضربه می‌زند که گاهی حتی از افشای این عمل عاجز می‌ماند. برآورد شده است که در روآندا، از آوریل ۱۹۹۴ تا آوریل ۱۹۹۵، تعداد زنان و دخترانی که مورد تجاوز واقع‌ شده‌اند، بیش از ۱۵۷۰۰ تا ۲۵۰ هزار نفر را شامل می‌شوند. همچنین در سال‌های اخیر، اسناد ارائه‌شده، تجاوزهای دسته‌جمعی در یوگسلاوی سابق، لیبریا، سومالی، کامبوج، اوگاندا و… را تأیید می‌کنند.

در واقع اعطای حق خودداری از تمکین جنسی به زنان در مقابل همسر، همراه با نارسایی‌های موجود در خانه و اجتماع، موجب شده است که تجاوزهای جنسی، به ویژه از سوی محارم، به شدت افزایش یابد. اداره‌ی بررسی ملی جنایات در آمریکا اعلام کرده که تعداد تجاوزهای واقعی دو برابر تجاوزهایی است که گزارش شده است، زیرا زن‌ها مایل نیستند تجاوزی را که از سوی نزدیکان و محارم اتفاق افتاده است گزارش دهند.

۹٫ در جهان معاصر، نوعی جدید از برده‌داری و بهره‌کشی از زنان جایگزین برده‌داری و ستم‌ شده است. در نظام سرمایه‌داری، زن ابزار توسعه‌ی اقتصادی و جذب سرمایه است. جهانگردی سکس به عنوان یک استراتژی توسعه، تایلند، کره‌ی جنوبی و فیلیپین را به مراکز قانونی این نوع جهانگردی تبدیل کرده است. «عروس‌های سفارشی» یا «زنان مکاتبه‌ای» زنان و دختران کشورهای در حال توسعه هستند که توسط مؤسسات همسریابی برای مردان ثروتمند دول صنعتی و توسعه‌یافته تهیه می‌شوند و به دلیل عدم فهم زبان محلی و عدم‌ آشنایی با قوانین و فرهنگ محلی، غالباً در مراکز فحشای غیرقانونی زندگی می‌کنند و در معرض انواع خشونت و سوء‌استفاده‌های جنسی، جسمی و روانی قرار می‌گیرند.

به گفته‌ی مطبوعات مادرید، در حال حاضر «تجارت برده‌کشی نوین» (روسپی‌گری) با درآمد سالانه هفت میلیارد دلار، بعد از قاچاق اسلحه، دومین تجارت جنایت‌کارانه و پررونق جهان است. همچنین کنفرانس سازمان همکاری امنیت در اروپا، در مورد قاچاق انسان‌ها که در وین برگزار شده بود اعلام کرد: سالانه حدود ۲۰۰ هزار زن و دختر در اروپا به خودفروشی و… کشیده می‌شوند و در حال‌ حاضر، قاچاق انسان در قالب روسپی‌گری، کار اجباری و فرزندخواندگی غیرقانونی، گریبان‌گیر تمامی ۵۴ کشور عضو این کنفرانس است.

در جهان معاصر، نوعی جدید از برده‌داری و بهره‌کشی از زنان، جایگزین برده‌داری و ستم‌ شده است. در نظام سرمایه‌داری، زن ابزار توسعه‌ی اقتصادی و جذب سرمایه است.

۱۰٫ هرچند از جمله شعارهای فمینیسم، رهایی زنان از قیدوبند کارهای مربوط به خانه‌داری، شوهرداری و بچه‌داری و کسب استقلال و اشتغال زنان بوده است؛ اما امروزه زنان فقیر که معمولاً در جوامع غربی حجم بالایی از جمعیت را تشکیل می‌دهند، برای کسب استقلال اقتصادی از سوی خانواده‌های ثروتمند، برای حضانت فرزندان آن‌ها به استخدام درمی‌آیند و مجدداً در عمل، آنان به تربیت فرزند و خانه‌داری روی آورده‌اند.

 و سرانجام آنکه امروزه تبعیض جنسی و شعار دفاع از حقوق زنان، به حربه‌ای سیاسی تبدیل شده است و کشورهای استعمارگر، به بهانه‌ی اسکات رقبای خود، آن‌ها را به نادیده گرفتن حقوق زنان و نقض دمکراسی متهم می‌کنند (فولادی، ۱۳۷۸، صص ۶۴ و ۶۵). با پیامدهایی که فمینیسم برای زنان در غرب به بار آورده است، آیا می‌توان آن را نسخه‌ی مناسبی برای احقاق حقوق زنان دانست؟

 

برهان


گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر