۲۳ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۵:۳۱
کد خبر: ۲۲۳۰
یک اندیشکده آمریکایی در گزارشی به بررسی راهبرد جدید نظامی آمریکا و سیاست‌های آینده این کشور در مداخلات نظامی در جهان پرداخت.
اندیشکده «مرکز امنیت آمریکای نوین» در گزارشی به قلم سرگرد «فرناندو لوجان» نوشت: کاهش بودجه، از پا در آمدن نیروهای زمینی پس از سال‌ها صف‌آرایی مکرر، و طیفی وسیع از چالش‌های امنیتی همیشگی از مالی گرفته تا لیبی و یمن، همگی باعث شده سیاست رویکرد «مداخله نظامی مقیاس کوچک»، تبدیل به بخشی اصلی از راهبرد امریکا گردد.


- درباره نویسنده

سرگرد فرناندو لوجان از همکاران میهمان امور بین‌الملل شورای روابط خارجی در مرکز امنیت نوین امریکاست. او افسر نیروهای ویژه ارتش و متخصص امور خارجی است که در حال حاضر در برنامه افغانستان-پاکستان پنتاگون مشارکت دارد.


سیاست «مداخله نظامی مقیاس کوچک» دوای تمام مشکلات نیست 

سیاست‌گذاران غیر نظامی، به جای «ملت‌سازی» که نیازمند تشکیلات بزرگ و سنتی نظامی است، بیش از پیش به ترکیب نیروی هوایی، نیروهای ویژه، مأموران اطلاعاتی، گروه‌ها و پیمانکاران مسلح بومی، اعمال نفوذ در روابط با متحدان و اجازه به شرکای نظامی برای داشتن نقش فعال، روی آورده‌اند. علیرغم جذابیت نسبی که این نوع از مداخلات نظامی کم‌هزینه دارند، سیاست «مداخله نظامی مقیاس کوچک» دوای تمام مشکلات نیست.


این راهبرد خطرات، هزینه‌ها و فواید خودش را دارد 

مثل هر گزینه سیاسی دیگر، این راهبرد هم خطرات، هزینه‌ها و فواید خودش را دارد که آن را برای چالش‌های امنیتی خاصی مناسب ساخته و برای برخی دیگر فاجعه‌بار می‌کند. علاوه بر این، پوشش رسانه‌ای اخیر از حملات هواپیماهای بدون سرنشین و نیروی دریایی نیز ممکن است با ایجاد یک «تأثیر بن‌لادنی» (توصیف حمله نظامی به عنوان یک عمل بی‌فایده، ناگهانی و آزاردهنده) افکار عمومی را تحریف کند. با این حال برای این که این مداخلات مقیاس کوچک، ابزاری کارآمد در سیاست ملی باشند، رهبران نظامی و غیرنظامی در تمامی سطوح باید تلاش کنند که به درکی ملموس از کاربردهای راهبردی و محدودیت‌های آن‌ها و همچنین شیوه‌هایی که بوروکراسی دفاعی کنونی ممکن است شانس موفقیت آن‌ها را کاهش دهد، دست یابند.


- حملات هواپیماهای بدون سرنشین و کماندوها، «نوک کوه یخ» هستند. این حملات، قابل مشاهده‌ترین (و شدیدترین) بخش یک راهبرد عمیق‌تر و بلندمدت‌تر هستند که به سال‌ها زمان برای توسعه نیاز دارد، نمی‌تواند پس از یک بحران رشد کند و به شدت به شبکه‌های اطلاعاتی انسانی، آموزش نیروهای بومی و همکاری نزدیک با دیپلمات‌های غیرنظامی متکی است. در حالی که اقدامات یک‌جانبه و مستقیم ممکن است در کوتاه مدت بسیار موثر باشند، اما زمانی که کم و عاقلانه به کار گرفته شوند، و با طرح‌های غیرنظامی نظیر مصالحه سیاسی، استقرار مجدد یا مبارزات نفوذی متعادل گردند، بهترین نتیجه را خواهند داد. این شرکای بومی، رکن اصلی و تنها شیوه دستیابی به نتایج امنیتی پایدار هستند.


مأموریت‌های «مداخله نظامی مقیاس کوچک» به دنبال کاهش هزینه‌ها هستند

- پیشگیری، نسخه جدید «پیروزی» است. مأموریت‌های «مداخله نظامی مقیاس کوچک» به جای تلاش برای بکار گرفتن منابع زیاد جهت دستیابی به یک پیروزی دشوار، به دنبال کاهش هزینه‌ها هستند و به تعداد اندکی از متخصصان نظامی و غیرنظامی نیازمندند که صبورانه و طی چندین سال برای پیشگیری و مهار چالش‌های امنیتی تلاش کنند. این مداخلات برای درگیری‌های نامنظم و پر هرج و مرج علیه گروه‌های تروریستی، شورش‌ها، شبکه‌های جنایتکاران و دیگر عوامل غیردولتی که خارج از مرزها عمل می‌کنند، و خودداری از راه‌حل‌های سریع و به‌کارگیری توانایی‌های سنتی نظامی، مناسب‌ترین گزینه هستند. این مداخلات همچنین، به صورت راهبردی، نیازمند مفهوم جدیدی از موفقیت هستند: مجموعه‌ای تازه از اصول و قواعدی به سبک «پاول-وینبرگر» که بر اساس پیشگیری، تعامل بیشتر و درک عمیق‌تر از منافع شرکای امنیتی بالقوه، استوار است.


- خسارت‌هایی که افراد نامناسب وارد می‌کنند بیش از فوایدی است که تصمیمات افراد مناسب در پی خواهند داشت. از آن‌جا که این مداخلات آنقدر کوچک هستند که فضای اندکی برای خطا و اشتباه باقی می‌گذارند، حیاتی‌ترین منبع، سرمایه‌های انسانی با استعداد و متخصصانی سازگار است که نه فقط در زبان، فرهنگ، سیاست و روابط بین فردی تخصص دارند، بلکه تمایل دارند در شرایط نامطمئن وارد عمل شده و با حداقل منابع روی نتایج احتمالی اثر گذار باشند. با این حال، درخواست‌های مبنی بر نوبتی کردن کار واحدهای بزرگ و افسران و کارکنان تصادفی در عراق و افغانستان به مدت یک دهه، تنها نیروهای زمینی را پراکنده و سیستم‌های شخصی را بیشتر از درک استعدادهای افراد عاجز کرده است. سیاست‌گذاران احتمالاً علاوه بر واحدهای بزرگی که قادرند به هر نقطه از دنیا بروند، به گروه‌هایی در مقیاس کوچک، که مطابق با شرایط منطقه بوده و قابلیت‌های مستحکمی دارند نیز نیاز خواهند داشت.


روش جدید حضور نظامی و انجام عملیات‌های ویژه در ارتش آمریکا 

در میان دره ناهمواری که مدت‌ها به دست طالبان تسخیر شده بود، در قرارگاه 12 نفره نیروهای ویژه که من سال گذشته را با آن‌ها سپری کردم یک تناقض به نظر می‌رسید. نزدیک‌ترین ائتلاف تجدید و تقویت نیروها با ما چندین مایل فاصله داشت، و تیم کوچک در حاشیه یک دهکده قدیمی، در یک محوطه گلی زندگی می‌کرد که در آن هیچ نشانی از سیم خاردار یا پناهگاه‌های تجدید نیرو که در بیشتر پایگاه‌های نظامی به چشم می‌خورد، وجود نداشت. در عوض، تیم امنیتی با ترکیبی از عوامل ویژه افغان و پلیسی که از میان خانواده‌های محلی برگزیده شده بود، همکاری می‌کرد. با این که تمامی اعضای گروه امریکایی بودند، اما ریش داشتند و لباس‌های سنتی پوشیده، غذای افغانی می‌خورند و به زبان پشتو صحبت می‌کردند. من از تجربیات پیشین خود می‌دانستم که نیروهای ائتلافی، در طول 10 سال جنگ، هرگز بیش از یک هفته نتوانسته بودند امنیت این دره خاص را تضمین کنند. فرقی هم نداشت که چند هزار سرباز به این بخش از کشور اعزام می‌شدند. با این حال با استقرار 12 امریکایی و چند تن از افغان‌های محلی در یک کلبه گلی، امنیت ماه‌ها در این دره برقرار شده بود. در ملاقاتی با بزرگان روستا، یکی از گروهبان‌های اطلاعاتی که من او را سال‌هاست می‌شناسم، به چهار نفر از افراد جوان اشاره کرد و به زمزمه به من گفت: «آن‌ها را می‌بینید قربان؟ آن‌ها از اعضای طالبان محل هستند. سال پیش داشتند به ما تیراندازی می‌کردند. ما این را می‌دانیم و آن‌ها هم می‌دانند که ما این را می‌دانیم. اما آن‌ها به خاطر کاری که ما در اینجا انجام می‌دهیم دوست دارند با ما همکاری کنند.» یک نماینده از آژانس بین‌المللی ایالات متحده، در این دهکده خاص، به تیم یاری رسانده بود تا از طریق مذاکره برای تعمیر جاده‌ای که مردم محلی از آن برای رفتن به بازار استفاده می‌کردند، راهی برای جداسازی شورشیان از رهبرانشان در پاکستان بیابند. با جلب کمک از تک تک روستاییان سالم برای ساخت جاده با دست (که تحت نظارت فنی یکی از مهندسان توانای نیروهای ویژه امریکا قرار داشت)، تیم توانست با منابعی اندک، به سطحی از پشتیبانی دست پیدا کند که پروژه‌های بسیار بزرگ‌تر و گران‌قیمت‌تر همواره در رسیدن به آن با شکست مواجه شده بودند. در همین حال، گنجینه اطلاعاتی که از طریق مردم محلی به دست آمد، به دیگر اعضای عملیات ویژه کمک کرد که با سرعت و دقت بیشتر رهبران شورشیان را از میان ببرند. هر چند شب یکبار، ما صدای هلیکوپترهایی را می‌شنیدیم در طرف دیگر رده، برای حمله در ارتفاع کم پرواز می‌کردند.


تصور ارسال نیروهای زمینی وسیع به خارج از کشور مشکل است، حتی در مواردی که مداخله قابل توجیه به نظر برسد 

با بازگشت هزاران تن از سربازان امریکایی به خانه، پس از یک دهه جنگ، مأموریت این تیم‌های کوچک که در منطقه باقی خواهند ماند، استعاره‌ای از چالش‌های بزرگ‌تر فضای امنیتی امروزی است: یعنی نیاز به انجام کارهای بیشتر با امکانات و منابع کمتر. ایالات متحده، با گذشت حدوداً 12 سال از زمانی که نیروهای امریکایی پس از حمله 11 سپتامبر برای نخستین بار وارد خاک افغانستان شدند، و صرف 3 تریلیون دلار، اکنون با حقیقت راهبردی بسیار متفاوتی با آن‌چه که پیش از آغاز جنگ وجود داشت روبه‌روست. یک اقتصاد تضعیف شده، کاستی بودجه‌ها و از پا درآمدن نیروهای نظامی پس از سال‌ها کشمکش مداوم، تصور ارسال نیروهای زمینی وسیع به خارج از کشور را مشکل می‌کند، حتی در مواردی که مداخله قابل توجیه به نظر برسد. نظرسنجی‌های اخیر در مورد لیبی و سوریه که توسط موسسه گالوپ و شورای روابط خارجی برگزار شد، نشان داد که حمایت داخلی مردم امریکا از حمله نظامی، در کمترین میزان خود از زمان سال‌های پس از جنگ ویتنام قرار دارد. در عین حال، نیاز به تأمین کمک‌های امنیتی، حمایت و تخصص از جانب امریکا در مناطق ناپایدار جهان (آفریقای شمالی، خاورمیانه، امریکای مرکز) روز به روز بیشتر می‌شود.

 

پایان بخش اول


اشراف
گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر