۲۲ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۷:۳۳
کد خبر: ۲۱۹۹
یک اندیشکده مهم انگلیسی به بررسی سیاست داخلی پوتین و نوع ارتباط او با مردمش و هم چنین مخالفان و اشتباهاتی که منجر به پایان یافتن قدرت پوتین خواهد شد ‌پرداخت.

اندیشکده انگلیسی «لگاتوم» در گزارشی به قلم «بن جودا» سعی دارد تا موانعی را که پیش روی پوتین و روسیه قرار دارد را شرح بدهد. نویسنده در مجموع حکومت و تسلط پوتین بر روسیه را رو به زوال می‌داند و دلایل مختلف اقتصاد، فرهنگی، و اجتماعی زیادی را برای این ادعا مطرح می‌کند. او به عنوان مثال یکی از آفت‌های عمر حکومت پوتین را، توافق او و مدودف برای شرکت به صورت ترکیب دو نفره در انتخابات گذشته می‌داند و معتقد است که جامعه دلیل این توافق را نفهمیده است. متن کامل این گزارش در ادامه و طی روزهای آینده تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود:

- درباره لگاتوم

موسسه‌ی لگاتوم که در لندن واقع شده است، یک موسسه‌ی سیاست عمومی مستقل و بی طرف محسوب می‌شود که تحقیقات، انتشارات و برنامه‌هایش را در جهت پیشبرد ایده‌ها و سیاست‌هایی قرار می‌دهد که از ایجاد جوامع آزاد و مرفه در جهان حمایت می‌کند.


- درباره‌ی نویسنده

بن جودا نویسنده‌ی کتاب «امپراتوری شکننده: چطور روسیه ابتدا عاشق پوتین و سپس از او متنفر شد» می‌باشد که توسط انتشارات دانشگاه یل و هم چنین توسط یک شخص بازدید کننده از موسسه‌ی ثبات اروپایی (ESI) در استانبول به چاپ رسید. او گزارشگر خبرگزاری رویترز در مسکو و هم چنین محقق بخش روابط خارجی در اتحادیه‌ی اروپا درباره‌ی سیاست روسیه بوده است. گزارش‌های او از سرتاسر روسیه که شامل جنگ گرجستان در سال 2008 و نا آرامی‌های قرقیزستان در سال 2010 می‌شود در روزنامه‌های فایننشال تایمز، اکونومیست، سیاست خارجی و ذکر شده‌اند. او که ملیتی انگلیسی – فرانسوی دارد، کودکی خود را در رومانی و یوگوسلاوی سابق گذراند و تحصیلات خود را در رشته‌ی تاریخ مدرن و سیاست در دانشگاه آکسفورد گذراند.


فهرست مطالب این گزارش به شرح زیر می‌باشد:

۱- تله‌ی ثروت

۲- تله‌ی تکنولوژی 

۳- تله‌ی فرهنگ  

۴- تله‌ی اقتصادی 

۵- تله‌ی ضد فساد  

نتیجه گیری: پایان توافق


- مقدمه: احساس خطر تقلیل یافته

ولادیمیر پوتین برای مدت 13 سال رئیس جمهور روسیه بوده است. به لطف تفسیر دوباره‌ی او از قانون اساسی او می‌تواند برای مدت یازده سال دیگر یعنی تا سال 2024 رییس جمهور بماند. اگر تسلط او بر حکومت به همین میزان باقی بماند، دیگر نسل جوان قادر نخواهد بود که کشور را بدون او ببیند. طول عمر او یک احساس جاودانگی را به وجود آورده است. اما بعید به نظر می‌رسد که دور دوم ریاست جمهوری او به آرامی و امنیت نسبی دور اول به پایان برسد.


پوتین کاملا بر اوضاع کشور مسلط است 

در حال حاضر او بر اوضاع بسیار مسلط است. چرا که در دسامبر 2011، وقتی که بیش از صد هزار معترض در مسکو گرد هم آمدند و خواستار برگزاری انتخابات آزاد شدند، پوتین و همراهانش کنترل حوادث را به دست گرفتند و جمعیت متفرق شدند. او می‌گوید: مخالفان همیشه کارهای غیر ممکن را طلب می‌کنند و هیچ وقت کار خاصی را انجام نمی‌دهند[i]. قیمت نفت هم چنان بالاست و جرگه سالاری در جایگاهی پس از کاخ کرملین قرار گرفته است. تمامی مناطق آرام هستند و مقاومت‌های کمی مشاهده می‌شود. برای گروه‌های شهر مسکو که پشت تظاهرات‌های مردمی قرار داشتند، امید به تغییر در دسامبر 2011 به نا امیدی تبدیل شد.


روش دموکراسی مدیریت شده‌ی پوتین دیگر جوابگو نخواهد بود  

اما از بین رفتن حرکت اعتراضی مردم مسکو را نمی‌توان به معنای بازگشت به ثبات تعبیر کرد. سازمان کا.گ.ب پوتین را یک شخص ضعیف می‌دانست و مشاوران حرفه‌ای آن، رهبر آینده را دارای یک احساس خطر تقلیل یافته می‌دانستند[ii]. در حال حاضر این موضوع بیش از همه وقت به واقعیت نزدیک تر است. اگر چه ممکن است این موضوع در ظاهر مشخص نباشد، اما دوران دموکراسی مدیریت شده و دوران موروثی پوتین رو به پایان است.


این گزارش به بررسی پنج ریسک پیش روی پوتین در تسلط بر قدرت و ثبات روسیه می‌پردازد.

۱- تله‌ی ثروت

شهرت پوتین زمانی قابل توجیه بود. هر چقدر که روسیه ثروتمند تر می‌شد، حکومت او نیز قوی تر می‌شد. در پایان دهه‌ی 1990، طبقه‌ی متوسط شوروی سابق – روشنفکران و مدیران دولتی – به کل از بین رفت، اما یک طبقه‌ی متوسط دیگر در حال شکل گیری بود. نطق سیاسی پوتین به گونه‌ای طراحی شده بود که در مورد بازندگان اصلاح اقتصادی کاربرد داشته باشد – بروکرات های شوروی سابق و دیگر افرادی که از سال 1991 موقعیت خود را از دست داده بودند. «چه چیزی امکان ایجاد یک دوره‌ی طولانی اکثریت پوتین را برای ما فراهم آورد؟ اکثریت پیروز دهه‌ی 2000 بر پایه‌ی بازندگان کینه‌توز ساخته شده بود – کارمندان دولت، بازنشستگان، کارگران، و ساختار قدرت دیوان سالارانه که همگان از آن متنفر بودند» [iii]


پوتین در دهه‌ی 2000 توانست استانداردهای زندگی را در کشور ارتقاء ببخشد  

برای به دست آوردن حمایت آن‌ها، پوتین شخصیت اجتماعی و تبلیغات خود را مطابق میل آن‌ها به نمایش گذاشت. این موضوع به یکی از مشخصه‌های نوع بیان و هم چنین ساختار حزب او تبدیل شد که نام آن حزب روسیه‌ی متحد بود که از ابتدا نیز قرار بود تسلط و برتری خود را حفظ کند. شعار «ثبات پوتین» در جامعه رایج شد، جامعه‌ای که به خوبی دوران دهه‌ی 1990 را به خاطر می‌آورد، زمانی که بیش از 40 درصد از حقوق‌ها پرداخت نشده بود و آمار رسمی قتل به عدد 30. 500 نفر در سال رسیده بود[iv]. بازگشت حقوق مستمری و حقوق کارمندان در دولت پوتین – برای اولین بار از اواسط دهه‌ی 1980 – موجب تضمین حمایت کارمندانی شد که حقوقشان به تعویق افتاده بود، کارمندانی که طی دوره‌ی گذار از برنامه ریزی مرکزی بیشترین آسیب را دیده بودند. در ابتدای امر قشر کم تعداد نخبگان اقتصادی، قشر کم تعداد متوسط نو ظهور و روشنفکران شهرهای مختلف از پوتین حمایت کردند. این شکوفایی جدید از دید افراد عوام فریب، آسیب پذیر به نظر می‌آمد و آن‌ها قطعیت موجود در دموکراسی مدیریت شده‌ی پوتین را به دیدگاه‌های افراد ملی گرا و کمونیست و هم چنین برد آن‌ها از طریق انتخابات عادلانه ترجیح می‌دادند.


قیمت بالای نفت و تولید بالا نیز به یاری پوتین آمدند  

در اوایل دهه‌ی 2000، کشور روسیه بخت و اقبال فراوانی داشت. تولید نفت در این دوره بیش از دو سوم افزایش داشت، و قیمت نفت سیزده برابر شد[v]. نتیجتاً روسیه شاهد یک انقلاب مصرف کنندگان بود. درآمد واقعی 140 درصد افزایش یافت و بی کاری کاهش چشمگیری داشت[vi]. در مورد برابری قدرت خرید، تولید ناخالص ملی از میزان 5. 951 دلار در سال 1999 به میزان 20. 276 دلار در سال 2008 افزایش یافت[vii]. بنابر آمارهای رسمی، تعداد افرادی که در سال 1999 زیر خط فقر بودند از میزان 30 درصد به میزان 13 درصد در سال 2008 رسید[viii]. این یک جهش بی سابقه در استانداردهای زندگی بود. حتی ایگور گایدر، نخست وزیر لیبرال بوریس یلسین در دهه‌ی 1990، نیز به تدریج این موضوع را پذیرفت و گفت: با وجود رشد ده ساله‌ی درآمدهای واقعی و رشد ده درصدی در هر سال، به دست آوردن شهرت و حمایت سیاسی کار دشواری نیست[ix].

در این دوره ما هم چنین شاهد بهبود در امر سلامت بودیم. نرخ امید به زندگی در مردان بین سال‌های 2005 تا 2012 از 59 سال به 64 سال رسید. بحران جمعیتی روسیه تحت کنترل در آمد. بنابر تخمین‌های رسمی در سال 2005، نرخ مرگ و میر حدود 700. 000 هزار نفر بود که در سال 2012 این میزان به 2500 نفر رسید[x]. مشاور کرملین، گلب پاولسکی به خوبی می‌دانست که ارتقاء استانداردهای زندگی راز موفقیت پوتین است:

«این که او تضمین کننده‌ی رشد آرام ولی در عین حال مستمر استانداردهای زندگی بود، یک امر مهم به شمار می‌رفت. این موضوع بیشتر در دولت پوتین آشکار بود، چرا که دولت او به مسائل اقتصادی بیش از مسائل سیاسی اهمیت می‌داد. این تضمین یک موضوع حیاتی برای دولت او بود.»


قشر متوسط روسیه در سال‌های اخیر بسیار تأثیرگذار بوده است  

به لحاظ سرانه، روسیه در حال حاضر غنی‌ترین کشور جهان است که دموکراتیک نیست. تنها کشورهای قدرت طلبی که از روسیه ثروتمندتر هستند، کشورهای نفتی کوچک و یا کشورهای کوچک مانند سنگاپور هستند[xi]. روسیه به لحاظ سرانه با اختلاف زیادی، ثروتمندترین کشور بین گروه برزیل -روسیه – هند و چین محسوب می‌شود. درآمد روسیه دو برابر چین است و قشر متوسط آن نیز دو برابر است[xii]. 15 درصد از مردم روسیه، درآمدی بیش از 50. 000 دلار در سال دارند[xiii]. مردم روسیه هم چنین با دیگر نقاط دنیا نیز در ارتباط هستند: هر سال بیش از ده میلیون از مردم روسیه به خارج سفر می‌کنند[xiv] و حدود یک میلیون نفر نیز در اروپا زندگی و یا تحصیل می‌کنند[xv].

اما با افزایش سطح زندگی در سال‌های اخیر، دیوان سالاری بهبود نیافت و دولت موفق به مدرن سازی این سیستم نشد. بر عکس، هنگامی که کشور در حال تجربه‌ی یک موجی از رفاه در دهه‌ی 2000 بود، پوتین دیوان سالاری را گسترش داد. تعداد کارمندان دولت دو سوم افزایش داشت[xvi]. بیشتر این کارمندان، که کار خود را مدیون کرملین بودند، برای پیوستن به حزب روسیه‌ی متحد پوتین تشویق می‌شدند. همزمان، دولت نهادهایی را که توان افزایش دیوان سالاری را داشتند، در درون خود هضم کرد مانند دادگاه‌های مستقل، پارلمان، گروه‌های منطقه‌ای.

در عمل، این بدان معنا بود که کارمندان دولت، که اغلب عضو حزب روسیه‌ی متحد بودند، بدون هیچ ترسی می‌توانستند از تجار رشوه دریافت کنند. با گذشت زمان، این کارمندان تبدیل به گانگسترهایی شدند که برای انجام دادن کار افراد، از آن‌ها اخاذی می‌کردند. آن‌ها راه‌های دیگری را نیز برای اخاذی به وجود آوردند: از هر شش کارمند روسیه یک کارمند به جرائم اقتصادی متهم است – یک امر رایج در شوروی سابق که می‌تواند برای ترساندن افراد پولدار مورد استفاده قرار بگیرد[xvii].

به عبارت دیگر، پوتین ساختار دولتی خود را به نوعی خراب کرد: افراد ثروتمند رنجیده خاطر تر شدند. نظر سنجی لوادا نشان می‌دهد که بیش از 29 درصد از مردم معتقدند که مقامات دولتی از بودجه‌ی عمومی برای منافع شخصی استفاده می‌کنند که این نسبت به سال 2009، نه درصد رشد داشته است. ولی کرملین از آفت در حال ظهور ثروت بی خبر نبود. ولادسلاو سارکو، کارمند کرملین و وزیر کنونی دارایی، در سال 2008 هشدار داد که: دهه‌ی 1980 دوران نخبگان بود، دهه‌ی 1990 دوره‌ی جرگه سالاری بود، و دهه‌ی 2000 را می‌توان دوران طبقه‌ی متوسط دانست[xviii].

انتخاب دیمیتری مدودف به ریاست جمهوری در سال 2008، اقدامی بود جهت آرام کردن این طبقه‌ی متوسط. مدودف که خود جوان بود، خود را وقف نسل جوان، کاربران اینترنت و سرمایه گذاران جوان کرد. مدودف برای جذب این افراد به ساخت زیر بناهای روشنفکری، تداوم و بزرگداشت حق دموکراسی بیشتر و اصلاحات بازار آزاد روی آورد. او در ملا عام به موضوع ناکارآمدی و فساد در کشور حمله می‌کرد و از ترقی دفاع می‌کرد و به صورت ضمنی نخبگان کشور را به دو گروه محافظه کاران و طرفداران مدرنیته تقسیم بندی می‌کرد. او به وضوح هشدار می‌داد که: شخصی که مدعی است در قدرت می‌ماند، یک خطر بالقوه برای جامعه محسوب می‌شود[xix].


فساد مالی در دولت پوتین افزایش یافت  

انتقاد مردم از فساد افزایش یافته است، اما فساد هم چنان به قوت خود باقی است. این است ارتباط بین فساد و روش پوتین. بر طبق برآوردهای وزارت کشور، میزان رشوه در طول ریاست جمهوری مدودف زیاد شده است، و از رقم 292 دلار در سال 2008 به رقم 32. 400 دلار در سال 2012 رسید[xx]. اعضای ارشد حزب پوتین، روسیه متحد، کاملاً از این نقص نظاممند آگاه بودند. همان طور که ولادیمیر بارماتوف می‌گوید:

«مهم‌ترین مشکل در کشور ما رابطه‌ی بین مردم و قدرت است. مردم با پوتین مشکلی ندارند. آن‌ها با بازرس مالیات، پلیس ترافیک و مقامات محلی شهرسازی مشکل دارند. سپس آن‌ها این مشکلات را به پوتین و حزبش ربط می‌دهند؛ و این همه چیز را خراب می‌کند»

ریاست جمهوری مدودف، تلاش کرملین برای جلب توجه قشر متوسط شهری نوظهور را ناکام گذاشت. اعلام ترکیب دو نفره ی پوتین و مدودف – وقتی که مدودف اعلام کرد که پوتین کاندیدای مورد نظر حزب روسیه‌ی متحد در انتخابات سال 2012 خواهد بود و او نیز نخست وزیرش خواهد بود – این مشکل را بدتر کرد. با پایان دوران به ظاهر مدرن سازی مدودف، دوران رکود پوتین آغاز شد. این یک بحران روابط عمومی برای کرملین بود. این کار موجب خشم حوزه‌های انتخابیه‌ی مدودف شد، چرا که احساس کردند که فریب خورده‌اند. حتی افراد رده بالای حزب روسیه‌ی متحد نیز اعتراف کردند که این توافق کاملاً اشتباه بود:

«مردم نتوانستند بعد از بازگشت پوتین، جایگاه سیاسی او را درک کنند. مردم علت این توافق با مدودف را نفهمیدند؛ و حزب ما احساس کرد که قوی‌ترین است و رقیب ندارد و تعامل با برخی از بخش‌های جامعه را متوقف کرد. در انتخابات بعد از آن، ما به کلی آن‌ها را از دست دادیم: روشنفکران، قشر متوسط و جوان. خصوصاً در مسکو.»


قیام مخالفان در سال 2012 دولت را شگفت زده کرد  

حرکت مخالفان در دسامبر 2011 کرملین را متحیر کرد، چرا که هیچ وقت روی شمار مخالفان قشر متوسط مسکو حساب باز نمی‌کرد. در بزرگ‌ترین تظاهرات در 24 دسامبر 2011 بیش از صد هزار نفر از مخالفین برای برگزاری انتخابات آزاد به خیابان‌ها آمدند. حکومت روسیه با دیدن سخنرانی رهبر مخالفان الکسی ناوالنی و وزیر سابق اقتصاد، الکسی کردین و هم چنین مشاهده‌ی میلیاردر روس، میخاییل پروخروف در بین معترضان، وحشت زده شد. بیشتر نخبگان فرهنگی و افراد مشهور مسکو نیز به سرعت به این حرکت پیوستند. نظرسنجی لوادا در آن روز نشان داد که بیش از هفتاد درصد معترضان خود را ثروتمند نمی‌دانند، در حالی که فقط یک چهارم جمعیت کل اینطور فکر می‌کنند. حدود 80 از آن‌ها تحصیلات عالیه داشتند، چیزی که حدود سی درصد از جمعیت روسیه می‌تواند مدعی آن باشد.

اپوزیسیون جدید که در دسامبر 2011 گرد هم آمدند جمعیت زیادی بودند، اما برای ایجاد اصلاحات گنگ و مبهم بودند. این حرکت، پولدارترین افراد روسیه را گرد هم آورد، که شامل نخبگان دانشگاه‌های لیبرال مانند دانشگاه اروپایی سنت پترزبورگ، مدرسه‌ی نوین اقتصاد و مدرسه عالی اقتصاد مسکو و هم چنین کارآفرینانی از مجامع تجاری بزرگ منطقه‌ای مانند کراسنویارسک و پرم می‌شد. گروه‌های مدنی و خیریه، که برخی از آن‌ها طی دهه‌ی گذشته جهش داشته‌اند، نیز با این حرکت همراه شدند.

بعضی از افراد ثروتمند روسیه از جمله الکساندر لبدوف، به این حرکت کمک کردند. جرگه‌ی آلفا نیز تا یک جایی این حرکت را حمایت کرد. کردین نقش یک حامی مالی را ایفاء کرد – اما تا یک حدی. ملی‌گراها و کمونیست‌ها نیز در این زمینه فعال بودند. رهبری این اتحاد متنوع به تناوب به دست یکی از نسل‌های جوان ویراستارها در «بولشوی گرود»، " افیشا " و " دژد " می‌افتاد . آن‌ها با یکی از چهره‌های مخالف حاشیه‌ای از زمان دهه‌ی 1990 همکاری کردند ، که شامل سیاستمدارانی مانند بوریس نمتزوف می‌شد  . قهرمان این جریان ، الکسی ناوالنی بود که خود را در موقعیت یک لیبرال و یک ملی گرا قرار داده بود . تکنیک‌های مبارزاتی آنلاین او و شعار قوی‌اش " روسیه‌ی متحد حزب خلافکارها و دزدهاست  " تمامی این جریان را در بر گرفت . او به سرعت به عنوان رهبر برجسته‌ی آنان شناخته شد .

مقامات نیز در تبلیغات خود به تندی به این ادعاها پاسخ دادند و هشدار دادند که بدون پوتین روسیه از هم می‌پاشد و از اذیت و آزارهای قانونی نیز استفاده کردند که در ادامه به آن‌ها خواهیم پرداخت. تلاش‌های آن‌ها موفقیت آمیز بود. تجار خیلی زود دست از حمایت خود برداشتند و بودجه‌ی این حرکت قطع شد. جرگه‌های فریب خورده با مشاهده‌ی آزارها از عقاید خود دست کشیدند. با توجه به این که 40 درصد از افراد طبقه‌ی متوسط جدید در بخش‌های عمومی کار می‌کردند، خیلی از آن‌ها از درگیر شدن در این جریان و رساندن کمک مالی خودداری کردند.


حکومت نیز تا حدودی از نقاط ضعف مخالفان برای سرکوب آن‌ها استفاده کرد  

اپوزیسیون نیز موفق به کشاندن کارزار خود به بیرون از مسکو نشد و نتوانست با دیگر گروه‌های مدنی مخالف در دیگر مناطق ارتباط برقرار کند و هم چنین نتوانستند زبانی را به کار بگیرند که متناسب افراد روستایی و فقرا باشد. از آن جایی که این حرکت یک حرکت نخبگان بود، به سادگی مورد تمسخر قرار گرفت. با وجود برگزاری انتخابات آنلاین موفقیت آمیز، شورای همکاری مخالفان که موفق به ساماندهی این جریان شده بود، به بهانه‌ی این که فقط شعار می‌دهند مورد تمسخر قرار گرفتند.

اما این شکست مخالفان به معنای برتری کامل پوتین نبود. در اواخر سال 2012 مرکز تحقیقات استراتژیک، یک اندیشکده با هدف مشاوره دادن به پوتین، هشدار داد که: «اطلاعات به دست آمده از طبقه‌ی متوسط مسکو، نشان می‌دهد که دید افراد این طبقه نسبت به پوتین از یک دید منفی به یک دید دشمنی و انزوا در حال تغییر است.» [xxi]

 


پایان بخش اول

ادامه دارد...



[i] Max Seddon, ‘Russian Opposition Fights To Stay Relevant,’ Associated Press,

December 16, 2012.

[ii] Masha Gessen, The Man Without A Face: The Unlikely Rise of Vladimir Putin,

(London: Granta, 2012) .

[iii] Gleb Pavlovsky, Genialnaya Vlast (Moscow: Evropa, 2012) .

[iv] Tony Wood, ‘Collapse as Crucible’, New Left Review, March/April 2012.

[v] Thane Gustafson, Wheel of Fortune The Battle for Oil and Power in Russia (London) :

Harvard University Press, 2012.

[vi] Anders Aslund, Sergei Guriev and Andrew Kuchins (eds) , Russia after the Global

Economic Crisis (Washington DC Peterson Institute for International Economics /)

New Economic School / Center for Strategic and International Studies, 2010.

[vii] Ibid.

[viii] Ibid.

[ix] Yegor Gaidar, Russia: A Long View, (Cambridge MA: Massachusetts Institute of)

Technology, 2012.

[x] This figure is for Russian citizens and excludes immigration. Data available here

http: //www. gks. ru/bgd/free/b13_00/IssWWW. exe/Stg/dk01/7-0. htm 

[xi] According to the IMF in 2010, the only countries with higher GDP per capita in

PPP measurements not to be democracies were: Qatar, Singapore, Brunei, United

Arab Emirates, Kuwait, Bahrain, Oman, Saudi Arabia and Equatorial Guinea.

[xii] According to a recent study by Sberbank Russia has the biggest proportion of

middle classes amongst the BRICs. They estimated that based on a $15,000

annual median income 55 percent of Russians are middle class compared to

21 percent in China. They estimated it would take China 20 years to catch up.

Available at: ‘Sberbank: a new look at Russian consumer stocks’, last modified

February 22, 2013, http: //blogs. ft. com/beyond-brics/2013/02/05/sberbank-anew-

look-at-russian-consumer-stocks/#axzz2K177fpMQ.

[xiii] Ibid.

[xiv] ‘Putin’s Russia: Call Back Yesterday,’ The Economist, 3 March, 2012.

[xv] The 1m figure is for ethnic Russians, including native populations in the Baltic

States, and Russian-born Jews that emigrated to Germany. Ben Judah, Fragile

Empire: How Russia Fell In And Out Of Love Vladimir Putin, (London: Yale University)

Press, 2013.

[xvi] Thane Gustafson, Wheel of Fortune The Battle for Oil and Power in Russia

(Cambridge MA: Harvard University Press, 2012) .

[xvii] Vladimir Radchenko, ‘Samii Negumanii Sud—Dlya Predprinmateli’, Forbes, April

11, 2011.

[xviii] Vladislav Surkov, ‘Molchalivym Geroyam Poka Ne Pamog Nikto,’ Nezavisimaya

Gazeta, November 29, 2008.

[xix] Alexandra Odynova, ‘Medvedev Questions Power Vertical,’ The Moscow Times,

May 16, 2011.

[xx]Korrupstionnaya Podstavlayushya,’ Kommersant, 1 December 2012. Available at:

http: //www. kommersant. ru/doc/2082860.

[xxi] Report of the Experts of the Center for Strategic Research to the Committee of

Civic Initiatives, ‘Changes In Political Sentiments Of Russian Citizens After The

Presidential Elections’, October 23, 2012. Available at: http: //www. iceur-vienna.

at/pdf/Dmitriev/csr_report. pdf.

اشراف

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر