اندیشکده آمریکایی «بیکر» و مرکز مطالعات انرژی آمریکا، به طور مشترک میزبان سمیناری یک روزه با عنوان «درون توافق هستهای با ایران» در ماه گذشته در دانشگاه رایس واقع در هیوستون تگزاس بودند که در آن روابط ایران و آمریکا پس از توافق، از جنبههای مختلف مورد بحث قرار گرفت. مهمان ویژه این مراسم «وندی شرمن»، معاون پیشین وزارت خارجه آمریکا و مذاکره کننده ارشد این کشور در مذاکرات هسته ای با ایران بود که سخنان او در این سمینار،منتشر شده بود.
در کنار شرمن، دیگر مهمان بسیار مهم برنامه که به لحاظ سوابق و موقعیتهای شغلی خود حتی به نوعی از شرمن هم بالاتر قرار داشت، "فیلیپ اچ گوردون" بود؛ گوردون هم اکنون عضو ارشد «شورای روابط خارجی» آمریکا و اندیشکده «بروکینگز» و مشاور «گروه آلبرایت بریج استون» که یک موسسه پرنفوذ مشاوره راهبردی و اقتصادی به ریاست مادلین آلبرایت، وزیر خارجه پیشین آمریکا است. او که در سال 2008 در کمپین انتخاباتی اوباما مسوول امور اروپای تیم او بود، در سال های 2013-2009 به عنوان دستیار وزیرخارجه در امور اروپا و اوراسیا و در سالهای 2015-2013 به عنوان عضو شورای امنیت ملی در پست «دستیار ویژه رییس جمهور و هماهنگ کننده امور خاورمیانه، شمال آفریقا و منطقه خلیج فارس» فعالیت میکرد.
فیلیپ گوردون که بر اساس بعضی منابع یک یهودی اشکنازی است، به زعم برخی تحلیلگران، از طراحان راهبرد سیاست خارجی آمریکا برای منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) در دور اول ریاست جمهوری اوباما بود؛ او از موافقان کاهش دخالت مستقیم دولت آمریکا در غرب آسیا، و در نتیجه کاهش هزینههای سیاست خارجی این کشور و همچنین مدافع استفاده از راهبرد دیپلماسی برای پیشبرد اهداف دولت آمریکاست.
سخنرانی گوردون در این کنفرانس، با عنوان «آیا توافق هستهای، ایران را تغییر خواهد داد؟ امروز نه، ولی شاید فردا»، تا حدی هدف اصلی دولت اوباما را در پافشاری بر حصول توافق هستهای با ایران را روشن میسازد. مشرق محتوای این سخنرانی را تایید نمیکند اما جهت آگاهی کارشناسان و نخبگان جامعه از مدل فکری دیپلماتهای آمریکا درباره ایران به انعکاس آن مبادرت کرده است.
آیا توافق هستهای ایران را تغییر خواهد داد؟ امروز نه، ولی شاید فردا
دستیار ویژه سابق رییس جمهور آمریکا در این سخنرانی از ماهیت اصلی توافق هستهای پرده بر میدارد و تغییر رفتار ایران در بلندمدت را استراتژی اصلی اوباما معرفی میکند: «اگر این توافق به تغییر رفتار ایران منجر شود- یعنی آن چه که اوباما "مسیری متفاوت در رسیدن به مدارا و حل صلحآمیز مناقشه" خوانده است- چنین تغییراتی به تدریج و تنها در بلندمدت رخ خواهد داد».
وی با اشاره به اینکه وقتی محدودیتها بر زیرساختهای هستهای ایران، طبق این توافق تا 10، 15 یا 20 سال بر جای خود باقی میماند، گفت: «دست کم این احتمال وجود دارد، زمانی که محدودیتها برداشته شود، با ایرانی بسیار متفاوت رو به رو شویم».
گوردون با بیان اینکه حتی موافقان توافق هستهای در دولت اوباما هم تایید میکنند که تصور این که اجرای توافق، بیدرنگ به تغییر رفتار ایران میانجامد، اصلا واقع بینانه نیست، گفت: «آنها معتقدند که توافق "هستهای" با ایران، صرفا هستهای است؛ یک توافق محدود با تمرکز بر مهار احتمال دسترسی ایران به تسلیحات هستهای از طریق ابزار دیپلماتیک، در غیاب بدیلهای بهتر».
عضو ارشد «شورای روابط خارجی» آمریکا در ادامه با طرح این سوال که چشمانداز این که وضعیت داخلی و رفتار سیاست خارجی درازمدت ایران تغییر کند، چگونه است و آمریکا و دیگران برای انجام این تغییرات چه باید بکنند؟ پاسخ داد: «یک سیاست قاطع ولی صبورانه برای اجرای توافق هستهای، یعنی همزمان مهار جاهطلبی هژمونیک منطقهای ایران و هم جستجوی احتمال روابط بهتر با دولتهای متفاوت در تهران، سیاستی منطقی برای ایالات متحده است».
انتخابات، گشایش اقتصاد ایران، تغییر سیاسی بلندمدت
دیپلمات ارشد آمریکایی در بخش دیگری از صحبتهایش در رابطه با انتخابات ایران ادعا کرد: «مسئلهای که باید درباره چشمانداز تغییر در ایران به ذهن سپرد، این است که هرگاه مردم ایران فرصت ابراز خود را پیدا میکنند- بهویژه در انتخابات، حال هر چه قدر محدود و ضعیف- به نظر میرسد که ترجیح شدیدی برای آزادی بیشتر در داخل، و پیوستگی بیشتر با جهان خارج نشان میدهند».
وی سپس نتیجه انتخابات 92 را در همین چارچوب ادعایی خود تفسیر کرده و افزود: «نتیجه واضح این است که افکار عمومی ایران (در انتخابات 92) مشتاق تغییر و پیشرفت اقتصادی بود و مردم ایران میدانستند که این هدف، تنها از راه توافق هستهای بهدست میآید که تحریمها را برخواهد داشت. روحانی تنها نامزدی محسوب میشد که به این دیدگاه نزدیک بود».
عضو اندیشکده «بروکینگز» در ادامه به یک مبنای معقول نظری و عملی برای این باور اشاره کرد که بر این مبنا، در نتیجه توافق هستهای و برداشتن تحریمها، به تغییر سیاسی بلندمدت (در ایران) یاری میرساند.
گوردون برای تایید این مبنا، به یافتههای پژوهشگران این حوزه استناد میکند: «پیشرفت اقتصادی، صنعتیسازی و مدرنیزاسیون در نهایت موجب تحول زیست اجتماعی و موسسات سیاسی(ایران) میشود، و مشارکت تودهای در سیاست را بالا میبرد- و در درازمدت- تاسیس نهادهای سیاسی دموکراتیک را محتملتر میسازد».
یک ایران تغییر یافته، منافع کلانی برای آمریکا دارد
دستیار ویژه سابق رییس جمهور آمریکا با یادآوری اتهامات تکراری علیه ایران نظیر ایجاد ناامنی، حمایت از تروریسم و تهدید رقبای منطقهای و با اشاره به اینکه بخواهند ایران را از مسئولیتهایش در برابر این تحولات (اتهامات مذکور) مبرا کنند، افزود: «درک حس عمیق ناامنی ایرانیها سخت نیست، حسی که آنها را به این باور میرساند که یک نیروی نظامی قوی، از جمله تسلیحات هستهای و موشکهای بالستیک، برای موازنه در برابر دخالتهای خارجی ایجاد کنند. این احساس یک شبه، با هر سیاستی که ما در پیش بگیریم، از بین نمیرود. اما دست کم ممکن است که گذشت زمان، ظهور نسل جدید رهبران ایران و بهبود روابط ایران و رقبای کنونیش، در نهایت به نوعی "همزیستی مسالمتآمیز" در منطقه کمک کند».
عضو ارشد «شورای روابط خارجی» آمریکا سپس با ذکر مثال از کره جنوبی، شیلی و تایوان، اثرات رشد اقتصادی بر این کشورها را اینگونه برشمرد: «رشد اقتصادی منجر به رشد طبقه متوسط، افزایش سطح تحصیلات، تقاضا برای آزادی بیشتر، حکومت قانون و روابط بهتر بینالمللی میشود».
وی سپس با استناد به نظر پژوهشگران این حوزه که قطعا چنین روند تغییری بهصورت خودکار انجام نمیگیرد، به تحلیل نوع برخورد با مدل ادعایی خود از نظام ایران و روند تغییر آن در 15 سال آینده پرداخت و گفت: «وقتی کشوری با یک نظام ایدئولوژیک و ناایمن اداره میشود، به دلایل منطقی، بسط دموکراسی را تهدیدی برای موجودیت خود میداند. ولی این را هم باید در نظر داشت که وقتی این نظام اقتدارگرا به لحاظ سیاسی و اقتصادی منزوی شود، ابزار تغییرات مثبت به نحو غمانگیزی کاهش مییابد. سوابق کوبا و کرهشمالی نشان میدهد که تحریم و منزویسازی را نمیتوان بهترین راه ارتقاء دموکراسی و همکاریهای بینالمللی (چنین کشورهایی) دانست. برخی سوابق قبلی در کشورهای دیگر نیز این نکته را تقویت میکنند که 15 سال- مدت زمانی که محدودیتهای اساسی (بر برنامه هستهای ایران) به طول میانجامد- به اندازه کافی طولانی هست که در آن تغییرات قابل ملاحظه اتفاق بیافتد».
گوردون در پایان با قابل قبول دانستن استراتژی بلندمدت آمریکا در جهت تغییر ایران که میتواند منافع کلانی برای آمریکا در بر داشته باشد، گفت: «ما میتوانیم دهه پیش رو را به جستجوی چشماندازهایی برای یک ایران متفاوت و روابط دوجانبه بهبودیافته اختصاص دهیم که به ما اجازه گذر از آن چیزی را میدهد که یک تقابل همیشگی، پرهزینه و بیثبات کننده به نظر میرسد. یک ایران تغییر یافته، منافع اقتصادی، سیاسی و راهبردی کلانی برای ما دارد- نه فقط برای آمریکا که برای شرکای منطقهای آن در غرب آسیا هم».