رژیم سعودی در جدیدترین اقدام خطرناک خود به دنبال تغییر رفتار ژئوپلتیک و گسترش حوزه نفوذ جغرافیایی خود و به دنبال آن تغییر نظم حاکم در منطقه است.
عربستان سعودی، یکی از بازیگران اصلی در محیط پیرامونی جمهوری اسلامی ایران
است که تأثیر گذاری های قابل توجهی در عرصه تحولات منطقه ای دارد. این
کشور به دلیل وسعت سرزمینی، منابع عظیم نفتی، موقعیت ژئو پولیتیک و شهرهای
مقدس مکه و مدینه و ادعای حاکمان آن در خصوص رهبری جهان عرب، جهان اسلام و
پیوندهای استراتژیک با غرب به ویژه آمریکا، به صورت طبیعی به عنوان رقیب
منطقه ای عمده برای ایران به شمار می آید.
عربستان طی سال های
گذشته از حیث شرایط داخلی و سیاست های منطقه ای و بین المللی شاهد
تحولات و دگرگونی هایی بوده که برآیند آنها در قالب رفتارهای سیاست خارجی
کنونی این کشور نمودار شده است.
به
قدرت رسیدن ملک سلمان، تحولات منطقه ای مانند بحران سوریه، تجاوز نظامی
علیه یمن و تحولات عراق، لبنان و فلسطین و همچنین سیاست خارجی آمریکا در
خاورمیانه، از جمله دگرگونی هایی است که بر نوع عملکرد و محاسبات حکومت
سعودی تأثیرگذار بوده و موجب شده، رفتارها و تحركات هجومی به بخشی لاینفک
از تعامل عربستان سعودی با محیط خارجی اش تبدیل شود که باید آن را ناشي از
نوعي انفعال در قدرت حاکمه این کشور شمرد.
در
این بین به نظر می رسد، اصلی ترین متغییر تاثیرگذار بر سیاست خارجی
عربستان سعودی چرخش غرب به ویژه آمریکا در قبال عربستان سعودی بوده که وحشت
بسیاری را در دل حاکمان سعودی ایجاد کرد.
بر این اساس و با
توجه به شرایط خاص و حساس حاکم بر منطقه کارشناسان دور از انتظار نمی دانند
که رفتارهای تهاجمی و تنش زای عربستان در منطقه در آینده نیز تشدید شود،
اظهارات مقامات مسئول عربستانی در سطوح مختلف حاوي اين پيام است كه عربستان
سعودی سقف شرايط كنوني را براي خود تشديد تنش هاي سياسي و رواني تعريف
كرده است.
برای
فهم این موضوع لازم به نظر می رسد، به عقب باز گردیم و برگ هایی از تاریخ
را ورق بزنیم، بر اساس توافق موسوم به «روزولت – عبدالعزیز» که در سال 1945
امضا شد، مناسبات بین آمریکا و عربستان سعودی بر مبنای اصل «دریافت نفت
برای حمایت از عربستان» شکل گرفت که به تازگی در عربستان کشف و استخراج آن
به شرکت «آرامکو» سپرده شده بود.
بر
اساس اصل مذکور در مناسبات دو جانبه، آمریکاییها مسئول تمام تحولات منطقه
بودند و اگرچه عربستان به اصلیترین ابزار آمریکا جهت تحقق اهداف و منافعش
در منطقه تبدیل شده بود، با این حال آمریکایی ها به این مناسبات مانند
«شمشیری دو لبه» نگاه می کردند، چون واشنگتن را همانند آل سعود مسئول
سیاست های حکومت عربستان سعودی به شمار می آورد، سیاست هایی که اغلب و نه
کاملا و تماما مورد تایید آمریکا بود تا واگرایی در مناسبات فیما بین با
ورود به هزاره سوم و ناتوانی آمریکا در ایفای نقش پلیس جهانی به اوج خود
برسد و در جریان تحولات استراتژیک رخ داده در عرصه جهانی و منطقه ای،
مناسبات آمریکا با عربستان نیز متحول شود.
توافق
کمپ دیوید بین اوباما و رهبران کشورهای حاشیه خلیج فارس در همین راستا
انجام شد، توافقی که به ظاهر حمایت آمریکا از عربستان و شیوخ عرب خلیج فارس
در قبال هر تجاوز خارجی را مورد تاکید قرار می داد، اما عملا به توافق روز
ولت – عبد العزیز پایان می داد.
به این ترتیب کشورهای عربی حاشیه
خلیج فارس و در راس آنها عربستان سعودی، از این به بعد مسئول سیاست های
خود در دو سطح منطقه ای و بین المللی بودند، اقدامی که سعودی ها آن را
«رویگردانی» آمریکا از عربستان تعبیر کردند. در مقابل، سیاست ایجاد تنوع در
شرکای راهبردی در سطح منطقه ای و بین المللی را پیش گیرند.
آغاز مرحله جدید مناسبات منطقه ای – جهانی عربستان
همانگونه
که گفته شد، نشست کمپ دیوید سرآغاز مرحله ای جدید در مناسبات بین آمریکا و
شیوخ عرب حوزه خلیج فارس به طور عام و عربستان سعودی به طور خاص بود، دوره
ای که حکام عربستان همانند گذشته آمریکایی ها را در کنار خود نمی دیدند.
واکنش ریاض به این اقدام واشنگتن اتخاذ سیاست ایجاد تنوع در شرکای راهبردی
منطقه ای و بین المللی بود تا جایگزینی برای متحد دیرینه خود بیابد و بر
رعب و وحشت تنها ماندن در گرداب بحران ها و چالش های منطقه ای غلبه کند.
اثبات
ناکارآمدی سیاست ایجاد تنوع در شرکای راهبردی و افزایش دامنه دخالت در
بحران ها و چالش های منطقه ای، منجر به آشفتگی در تصمیمات جدید رهبران
سعودی و این تلقی شد که توسط آمریکایی ها رها شده اند. مقاله
«بندر بن سلطان»، رئیس سابق دستگاه اطلاعات عربستان که شبکه «فاکس نیوز»
آن را منتشر کرد و در آن گفته بود، «دوستان آمریکا باید خیلی بیشتر از
دشمنانش احساس ترس کنند» به این معادله اشاره می کرد.
بنابراین
سعودی ها با این درک از روند بین المللی با آمریکا به اتخاذ تصمیماتی دست
زده اند که تاکنون در رویه سیاست خارجی این کشور جایگاهی نداشته است.
سیاست خارجی جدید عربستان
مهمترین
شاخصه سیاست خارجی جدید عربستان سعودی در منطقه گرایش بیش از پیش به
«افراط گرایی» و «تندروی» با توجه به وجود پیش زمینه های اعتقادی و
ایدئولوژیک در خاندان حاکم بر این کشور بود که بازتاب آن در رفتار دستگاه
دیپلماسی ریاض و تعامل عربستان با بحران های منطقه خود را نمایان ساخت و
مهمترین آنها عبارت بودند از:
- ادامه پافشاری بر گزینه نظامی در سوریه
درحالی
که بازیگران پرونده سوریه از جمله روسیه و آمریکا در کنار دولت این کشور و
اغلب معارضان سوری فعالیت های گسترده ای را در سه سطح داخلی، منطقه ای و
بین المللی آغاز کرده و بر اساس طرح سازمان ملل برای دستیابی به راه حلی
سیاسی و مسالمت آمیز در ژنو برای گفتگو و مذاکره گرد آمده اند، عربستان
سعودی با ادامه حمایت های نظامی، مالی و لجستیکی از گروه های مسلح تروریستی
به ویژه گروه های تکفیری همچنان از گزینه نظامی برای حل این بحران و
سرنگونی نظام در سوریه سخن می گوید.
صرف نظر از بحران ایجاد شده از
سوی سعودی ها مبنی بر اعزام نیروی نظامی به سوریه و دخالت مستقیم در عرصه
میدانی این، وبگاه صهیونیستی «دبکا» به نقل از منابع عربستانی فاش کرد که
سعودی ها، گروهی مشتمل بر 3 هزار و 500 عنصر مسلح برای پشتیبانی از گروه
های تروریستی، به سوریه ارسال کرده اند تا پافشاری ریاض بر استفاده از
گزینه نظامی جهت براندازی نظام در سوریه همچنان لایتغیر ادامه داشته باشد.
- تجاوز نظامی علیه یمن
مارس
سال 2014 میلادی عربستان سعودی بر اساس تصمیم اتخاذ شده توسط «محمد بن
سلمان»، وزیر فاع وجانشین ولی عهد این کشور تجاوز نظامی علیه یمن را آغاز
کرد، در حالی که هدف اصلی در این تجاوز غلبه بر جنبش «انصار الله» دشمن سر
سخت عربستان اما به سرعت در حال قدرتمند شدن در یمن بود، به ویژه آنکه ریاض
همواره مدعی بوده که انصار الله ابزار نفوذی جمهوری اسلامی ایران در شبه
جزیره العرب شمرده می شوند.
صرف
نظر از بیم نفوذ ایران در شبه جزیره العرب، قدرتمند شدن انصار الله به
معنای پایان دادن به سیطره عربستان بر یمن و خارج شدن یمنی ها از چنبره
سیطره عربستان بود که در میان کشورهای عرب حوزه خلیج فارس کمترین بهره را
از سواحل خلیج فارس می برد و برای جبران این نقص، یمن را در طول تاریخ
قربانی مطامع و چشم داشت های خود کرده بود.
در حالی
که تحولات جدید یمن و سیطره انصار الله بر تنگه باب المندب و دریای سرخ به
موقعیت ژئو پلیتیکی و ژئو استراتژیکی عربستان لطمه جدی زده و حکومت سعودی
را درگیر بحران ژئوپلیتیک بزرگی مواجه می کرد و این موضوعی نبود که ریاض
بتواند، در قبال آن سکوت کند و یا آرامش خود را حفظ کند.
به همین
دلیل رفتار تهاجمی سعودی ها در یمن نه تنها به شکل حمله نظامی به این کشور و
تشکیل ائتلافی از کشورهای عربی برای مشارکت در این تجاوز نمایان می شود،
بلکه این کشور با متوسل شدن به گروه های تروریستی تکفیری «القاعده» و
«داعش» در چارچوب بهره برداری ابزاری از آنها جهت تحقق اهدافش در یمن،
زمینه ساز تصرف استان های جنوبی این کشور از جمله «حضرموت» می شود.
استان
حضرموت، بزرگترین استان یمن که یک سوم مساحت این کشور را به خود اختصاص می
دهد، در کنار دریای عرب و اقیانوس هند واقع شده است، این استان 260
کیلومتر پهنای ساحلی دارد و تسلط بر آن از رویاهای دیرینه عربستان بوده
است، حضرموت علاوه بر موقعیت ژئوپلتیکی یکی از حاصل خیزترین مناطق جنوب یمن
است. این استان از ذخایر نفتی قابل توجهی نیز برخوردار است، لذا طرح تسلط
بر حضرموت در زمان سلطنت فیصل، پادشاه عربستان ارائه شد.
همچنین
باید به طرح احداث خط لوله جدید برای انتقال نفت از میدان های نفتی شرق
عربستان به جنوب یمن اشاره کرد که قرار بود، از حساء شروع شده و با گذشتن
از بیابان ربع الخالی و مناطق مختلف استان حضرموت به بندر مکلا، مرکز این
استان در جنوب یمن و در کنار دریای عرب می رسید.
هدف
عربستان از احداث این خط لوله که عظیم ترین طرح انتقال نفت عربستان شمرده
می شد، رفع وابستگی به تنگه هرمز بود، بنابراین بیراهه نیست، اگر گفته شود،
عربستان برای رفع این غده ژئوپلتیکی به اشغال یمن روی آورده تا از ین طریق
از تنگه باب المندب برای لوله گذاری و انتقال انرژی استفاده کند و به تنگه
هرمز وابستگی کمتری داشته باشد.
چشم
داشت های سعودی ها به جنوب یمن محدود نمی شود، بلکه آنها خواهان شرق یمن
هم هستند که از قضا به عرصه رقابت بین عربستان و امارات نیز تبدیل شده است،
به گونه ای که در خبرها آمده بود، «مجتهد» فعال توئیتری عربستانی که به
دربار این کشور نزدیک است، ضمن پرده برداشتن از کشمکش عربستان و امارات
برای اشغال شرق یمن، تصریح کرده که «محمد بن نایف»، ولی عهد عربستان برای
مقابله با تلاش «محمد بن زاید» ولی عهد ابوظبی به منظور نفوذ در بخش جنوبی
و شرقی یمن از برخی چهره های شاخص استان حضرموت که تابعیت عربستانی دارند
خواسته است، در نامه ای به مقامات سعودی اعلام کنند که نماینده مشایخ شرق
یمن هستند و درخواست قیمومیت عربستان بر مناطق و استان های شرقی یمن یعنی
دو استان المعره و حضرموت را دارند که از منطقه «الخرخیر» در استان حضر موت
تا دریای عرب را شامل می شود.
- درج حزب الله در فهرست تروریسم
دشمنی
و خصومت ورزی سعودی ها تنها حکومت ها را در برنمی گیرد، بلکه گروه ها و
جنبش های منطقه ای مانند «حزب الله» را نیز شامل می شود که در ماه های اخیر
رفتار تهاجمی این کشور موجب بروز بحران بین حزب و ریاض شد.
اگرچه
دشمنی و خصومت ورزی سعودی ها با حزب الله قدمتی دیرینه دارد، اما تا پیش از
این تقابل بین طرفین غیر مستقیم و از طریق رژیم صهیونیستی یا گروه های
تروریستی تکفیری صورت می گرفت، اما سرانجام سعودی ها سکوت خود را شکسته و
جنگ بی امانی را علیه حزب الله آغاز کردند.
دلیل این موضع عربستان
فقط موفقیت حزب الله و متحدانش در ناکام گذاشتن طرح فروپاشی سوریه و شکست
دادن عربستان در یمن نیست، بلکه مشکل آل سعود با حزب الله شخص سید «حسن نصر
الله» است تا جایی که کینه توزی و حس انتقام جویی، آنها را واداشته از
صهیونیست ها خواستار ترور وی شوند.
- سیاست نزدیکی به رژیم صهیونیستی
«سیاست
یارگیری» یکی از مهمترین سیاست های منطقه ای عربستان سعودی در این برهه
زمانی است و به قدری برای سعودی ها اهمیت دارد که حتی دست خود را به سوی
رژیم صهیونیستی نیز دراز کردند.
وجود خطر مشترکی به نام
«ایران» و «محور مقاومت» که هریک به نوعی موجودیت رژیم سعودی و رژیم
صهیونیستی را به خطر می اندازد و تنها ماندن عربستان در تقابل با ایران
پسابرجام موجب شد تا ریاض دست دوستی و اتحاد به سمت رژیم صهیونیستی دراز
کند.
به این ترتیب، دو طرف سعی در ایجاد یک جبهه سیاسی، تبلیغاتی و
امنیتی علیه جمهوری اسلامی ایران دارند که همواره تلاش کرده اند، آن را به
عنوان تهدید در منطقه معرفی کنند و برای تقابل با آن دست به آتش افروزی و
ایجاد ناامنی در کشورهای حوزه نفوذش از جمله سوریه و لبنان بزنند تا قدرت
منطقه ای ایران را تضعیف کنند.
افزون بر آن، عربستان سعودی خود را
دارای منافعی مشترک با رژیم صهیونیستی در یمن می بیند، کشوری که بیش از یک
سال آماج حملات نظامی بی وقفه عربستان سعودی و کشورهای هم پیمان با آن
موسوم به ائتلاف عربی قرار گرفته است.
منافع
مشترک عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی در یمن را می توان در به دست گرفتن
کنترل تنگه راهبردی «باب المندب» و «دریای سرخ» از بُعد جغرافیایی و ژئو
پلتیکی و دشمنی و خصومت ورزی با جنبش «انصار الله» ملاحظه کرد که ادعا می
کنند، از سوی ایران حمایت می شود و ابزار نفوذی تهران در یمن است.
در
این ارتباط «حسين الحوثي»، یکی از رهبران انصار الله و عضو شورای سیاسی
این جنبش با اشاره به اینکه نیروهای مقاومت یمنی از همکاری رژیم صهیونیستی و
آل سعود در جنگ علیه یمن آگاه هستند، هدف از این همکاری را اجرای تجزیه
یمن دانست.
اقدام عربستان
سعودی در دراز کردن دست دوستی به سوی رژیم صهیونیستی از این منظر نیز قابل
ارزیابی است که سران عربستان تصور می کنند، از آنجایی که این رژیم از حمایت
غرب و به خصوص آمریکا برخوردار است، با این اقدام می توانند، بار دیگر از
حمایت های پایتخت های اروپایی و واشنگتن در منطقه و تثبیت پایه های حکومت
خود در داخل بهره مند شوند.
از سوی دیگر، همکاری عربستان و
رژیم صهیونیستی را نمی توان به عرصه یمن محدود کرد، به گونه ای که اوایل
سال جاری میلادی خبرگزاری ها اخباری منتشر کردند که افشا می کرد، عربستان و
شیخ نشین های خلیج فارس به همراه اسرائیل سرگرم طراحی نقشه مشکوکی هستند
که زمینه دخالت نظامی زمینی در سوریه از مرزهای اردن را فراهم کند، به
عبارت بهتر این نقشه مبتنی بر حمله زمینی به سوریه و لبنان با پشتیبانی
حملات هوایی اسرائیل بود.
در
همین ارتباط می توان به دلیل طرح پل هوایی که آمریکا طی ماه های گذشته با
اردن ایجاد کرد، پی برد که در انتقال سریع سلاح و مهمات با فراوانی بی
سابقه و آماده شدن برای نقشه موسوم به «ب» در صورت شکست توافق آتش بس در
سوریه نمود پیدا می کند.
در
اینجا می توان به دلیل پافشاری عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس بر
صدور مصوبه عربی و سپس بین المللی جهت تروریست معرفی کردن حزب الله و جنبش
های مقاومت در منطقه پی برد و آن سلب وجهه قانونی و شرعی از مقاومت در
مبارزه با رژیم صهیونیستی و گروه های تروریستی تکفیری است.
- تملک دو جزیره مصری تیران و صنافیر
ماه
گذشته میلادی قاهره پذیرای مسافر پر حاشیه ای به نام «ملک سلمان»، پادشاه
عربستان بود. مهمترین حاشیه این سفر سپردن دو جزیره مصری تیران و صنافیر به
عربستان سعودی در قبال 2 میلیارد دلار رشوه در قالب کمک اقتصادی به مصر
بود.
بی تردید موضوع اصلی در این قضیه هویت مصری یا عربستانی این
دو جزیره نیست، بلکه سوال اساسی این است که چرا عربستان امروز و بعد از
گذشت تقریباً 40 سال از امضای توافق کمپ دیوید که تمامیت مصر در این دو
جزیره را اثبات کرده، خواستار باز پس گیری این دو جزیره شده است.
افزون
بر آن باید به این نکته بسیار مهم توجه داشت که براساس بندهای توافق کمپ
دیوید و حاکمیت مصر بر آنها، دولت این کشور بدون موافقت رژیم صهیونیستی،
قادر به انتقال این جزایر به طرف دیگر نیست. همچنین این جزایر به دلیل
موقعیت راهبردی و قرار داشتن مقابل بندر ایلات از اهمیت بسیاری برای تل
آویو برخوردار هستند.
علی رغم
آنچه به آن اشاره شد، تل آویو از اقدام قاهره در سپردن این جزایر به ریاض
نه تنها استقبال می کند، بلکه آن را گامی مفید برای بهره برداری از
جغرافیای منطقه در راستای فرصت های هم گرایی بین اسرائیل و همسایگان آن
معرفی می کند و بازگشت عربستان به جزایر مذکور را فرصتی برای همکاری در
مسیر توسعه و گردشگری و تجاری می داند و آن را نقطه تلاقی مثلث مصر،
اسرائیل و عربستان سعودی توصیف و ابراز امیدواری می کند، امکان استفاده
اسرائیل از پل زمینی که قرار است، بین مصر و عربستان احداث شود، بهره
برداری و به تبع آن زمینه های ارتباط جغرافیایی بین عربستان و اسرائیل
تسهیل شود.
مشرق چندی پیش گزارشی از منافع راهبردی اسرائیل در انتقال دو جزیره مصری به عربستان منتشر کرده است. برای مشاهده اینجا کلیک کنید.
- کانالی که باید تنگه هرمز را دور بزند
منابع
خبری ظرف روزهای اخیر پرده از طرح منطقه ای جدید عربستان سعودی برداشتند
که هدف از آن دور زدن تنگه هرمز و کاستن از نیاز و وابستگی به این تنگه
راهبردی در خلیج فارس است.
بنابر
اعلام منابع خبری، عربستان سعودی در حال بررسی طرحی جهت ساخت بزرگ ترین
کانال مصنوعی آبی در جهان است که خلیج فارس را به دریای عرب متصل می کند تا
با دور زدن تنگه هرمز موجبات قطع وابستگی سعودی ها به این تنگه برای
صادرات نفت را فراهم کند.
بر اساس
اظهارات مسئولان سعودی، این کانال آبی از خلیج فارس شروع خواهد شد و با
گذر از بیابان ربع الخالی، در جنوب شرقی عربستان، در امتداد مرزهای عمان و
یمن به دریای عرب متصل خواهد شد و برای کشتیرانی و انتقال نفت مورد استفاده
قرار خواهد گرفت.
این پروژه که مطالعات آن از 7 سال قبل
آغاز شده، از سواحل دریای سرخ آغاز می شود، در امتداد مرزهای عمان و یمن
ادامه می یابد و از طریق بیابان ربع الخالی در جنوب شرق عربستان که یک سوم
مساحت جزیرة العرب را در بر گرفته است، وارد عربستان می شود. ربع الخالی که
دومین بیابان بزرگ جهان محسوب می شود، 600 هزار کیلومتر مساحت دارد و بخش
عمدۀ آن در عربستان واقع است.
بر اساس طرح اعلام شده از سوی
عربستان، تعدادی کانال های فرعی که هر کدام به یک دریاچه مصنوعی منتهی می
شود، به کانال اصلی متصل خواهند شد. در کنار هر یک از دریاچه های مصنوعی
نیز که در بیابان ربع الخالی و دور از شهرهای اصلی عربستان قرار خواهند
داشت، یک نیروگاه اتمی احداث می شود.
این نیروگاه افزون بر تولید
دست کم 50 گیگاوات برق، برای شیرین سازی آب و استفاده از آن برای جمعیت های
شهری، کشاورزی و دام پروری در ربع الخالی مورد بهره برداری قرار خواهد
گرفت.
خلاصه سخن
همانگونه
که در ابتدا مطلب نیز اشاره شد، اساس تحركات تهاجمي كنوني عربستان سعودی
ناشي از نوعي انفعال است و با توجه به شرایط خاص و حساس حاکم بر منطقه
کارشناسان دور از انتظار نمی دانند که رفتارهای تهاجمی و تنش زای عربستان
در منطقه تشدید شود، اظهارات مقامات مسئول عربستانی در سطوح مختلف حاوي اين
پيام است كه عربستان سعودی سقف شرايط كنوني را براي خود تشديد تنش هاي
سياسي و رواني تعريف كرده است.
محافل
سیاسی شیب تند تغییرات سیاستی حاکمان رژیم آل سعود را برای منطقه و به
ویژه جمهوری اسلامی ایران خطرناک توصیف کرده و ادامه این روند را بسیار
نگران کننده پیش بینی میکنند؛ و انتظار میرود دستگاه دیپلماسی کشورمان با
دقت بیشتری این تحرکات را زیر نظر بگیرد.