۱۴ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۴:۳۱
کد خبر: ۲۰۵۳
باراک اوباما با استفاده از تیمی از سناتورها شامل جان کری، چاک هیگل و جو بایدن سعی می کند تصویری از یک دولت علاقه مند به توافق به طرف مقابل ارائه کند و در همان حال در متن ادبیاتی که طراحی کرده، تهدید به تداوم فشار وجود دارد.
نگاه باراک اوباما در دوره دوم ریاست جمهوری خود به ایران، نگاه کسی است که درصدد است بالاخره در مواجهه با ایران «دستاوردی» داشته باشد. او البته نمی

خواهد با ایران به «توافق» برسد، می خواهد ایران را وادار به عقب نشینی کند. کما اینکه وقتی در باره موضوع هسته ای ایران صحبت می کرد گفت: «ما نمی خواهیم ایران را مهار کنیم بلکه می

خواهیم ایران متوقف شود.» او معتقد است از آنجا که علم را نمی توان بمباران کرد باید پیش از دستیابی ایران به علم کامل هسته ای آن را متوقف نمود.

باراک اوباما با استفاده از تیمی از سناتورها شامل جان کری، چاک هیگل و جو بایدن سعی می کند تصویری از یک دولت علاقه مند به توافق به طرف مقابل ارائه کند و در همان حال در متن ادبیاتی که

طراحی کرده، تهدید به تداوم فشار وجود دارد. یک نمونه آن مباحثی است که تیم اوباما درباره مذاکرات آلماتی یک به راه انداخته اند. آمریکایی ها با استفاده از رسانه های متنوع خود تلاش کردند تا نشست

۱+۵ در آلماتی را یک فرصت استثنایی و هدیه ای به ایران معرفی نمایند. خانم اشتون هم در مواجهه های رسانه ای خود وانمود کرد فضا برای رسیدن به توافق مهیاست و در نهایت پس از مذاکرات انجام

شده، گفت: «۱+۵ آمادگی خود را برای برداشتن بخشی از تحریم ها اعلام کرده است و اینک منتظریم تا ایران در مذاکرات آلماتی ۲گام متقابلی را برای رسیدن به توافق بردارد.» این در حالی است که

هدیه ۱+۵ صرفا اعلام رفع تحریم در حوزه طلاست و حال آن که ایران در این حوزه مشکل چندانی ندارد. همزمان با اعلام رفع تحریم در این موضوع، تیم های مذاکره کننده بر تداوم تحریم ها در حوزه

انرژی و مناسبات بانکی تاکید کرده اند. با این وجود غرب از ایران می خواهد که در آلماتی ۲ چند اقدام که اساسی اند را انجام دهد: ۱- برنامه هسته ای فردو را متوقف کند ۲- سوخت تولید شده

۲۰ درصد خود را به خارج منتقل کند ۳- تولید سوخت ۲۰ درصد را متوقف گرداند ۴- امکان بازرسی سرزده از تاسیسات هسته ای و غیرهسته ای را به ماموران آژانس بدهد. با این وصف کاملا

پیداست که آنان دنبال توافق نیستند بلکه دنبال تحمیل خواسته های خود هستند و گمان می کنند اگر یک فرصت تبلیغاتی- مبنی بر موفقیت در کاهش تحریم ها- را در اختیار ایران قرار دهند، جمهوری اسلامی

از مسیر هسته ای خود که کاملا با حقوق تصریح شده در NPT تطابق دارد، بازمی گردد.

گفته می شود که در دوره جدید، کری، هیگل، بایدن و اوباما محور اصلی تصمیم گیری در آمریکا بوده و نگاه آنان به سایر نهادها غلبه پیدا می کند. از این منظر گفته می شود از آنجا که شورای امنیت

ملی(NSC) تنها در صورت اجماع می تواند رأی صادر نماید در این دوره با توجه به هماهنگی چهارعنصر اصلی شورا- رئیس جمهور، معاون اول، وزیر خارجه و وزیر دفاع- تصمیمات مهم عمدتا در

شورای امنیت ملی گرفته شده و نقش کنگره به نسبت دوره اول که میان وزارت خارجه و دفاع و نیز میان وزیر خارجه و رئیس جمهور اختلاف وجود داشت، کمتر می شود. این تحلیل اگر درست باشد،

بیان کننده آن است که «امنیتی» دیدن تحولات بین المللی و بخصوص تحولات منطقه ما در نگاه دولتمردان و تیم سناتور آمریکا باقی می ماند ولی علی الاصول «عملگرایانه تر» خواهد بود.

یک نگاه دیگر به تیم سناتورهای آمریکا این است که با توجه به نگاه عمدتا امنیتی چهار عنصر اصلی تصمیم گیر در NSC، ایران در دوره دوم اوباما باید در انتظار تداوم و افزایش تحریم ها بماند چرا که

هر چند تیم جدید، علی الظاهر از راه حل های مبتنی بر گفت وگو حرف می زنند ولی در عمل برای رسیدن به هدف که تسلیم شدن مسالمت آمیز ایران است، حداکثر کردن فشار را مد نظر قرار می دهند.

یک استدلال قوی پشت این تحلیل قرار دارد، استدلال این است که تا زمانی که فضای ذهنی مقامات آمریکا نسبت به ایران به حالت منطقی (logic) درنیاید و به این نتیجه نرسند که خصومت با ایران برای

آمریکا نتیجه ای در بر نخواهد داشت، تغییری در مسایل میان آمریکا و ایران روی نمی دهد. در شرایط عدم تعادل روانی، مقامات آمریکا از هر حزب و جناحی که باشند در متن یک برنامه (context) که

دشمنی با ایران است ایفای نقش می نمایند. بر همین اساس درست در زمانی که کاخ سفید در ظاهر از مذاکره با ایران حرف می زد، همسر اوباما یک فیلم ضد ایرانی که ارزش هنری آنهم بسیار پایین بود را

پرده برداری و معرفی کرد.

مقامات سنای آمریکا در ظاهر می گویند ایران نباید در آستانه دستیابی به سلاح هسته ای قرار بگیرد ولی واقعیت حتی آنگاه که خیلی هم تعدیل شود این نیست حتی واقعیت تبدیل شده هم بیانگر آن است که

آمریکایی ها به هیچ وجه نمی خواهند ایران «قابلیت هسته ای» داشته باشد نه آن که نگران تولید سلاح هسته ای در ایران باشند بلکه از این گزاره به عنوان بهانه ای برای فشار بر ایران و نهایتا تسلیم

کشورمان بهره می گیرند. آنان در گفتگوهایی که میان تیم شورای امنیت ملی و کنگره جریان دارد، قابلیت هسته ای ایران را «تهدید» معرفی می نمایند با این وصف چگونه می توان توقع داشت که مقامات

آمریکا با غنی سازی ۵ درصد ایران و فعالیت سانتریفیوژهای نسل ۱، ۲ و ۳ ایران کنار بیایند؟ آمریکا البته از الگوی مرحله به مرحله پیروی می کند و از این روست که وقتی در سفر اخیر نتانیاهو به

واشنگتن، اوباما نگاه خود درباره برنامه هسته ای ایران را برای نخست وزیر رژیم صهیونیستی توضیح داد، نتانیاهو اعلام کرد که: «ما به باراک اوباما اعتماد داریم و می دانیم که آمریکا به ایران اجازه

توانایی هسته ای را نمی دهد.»

البته اوباما به خوبی می داند که از توانایی آمریکا در اعمال فشار بر ایران تا حد بسیار زیادی کاسته شده است. آمریکا دیگر نمی تواند تحریم بر مبنای قطعنامه های جدید شورای امنیت را پای کار بیاورد

چرا که این اقدام به سقف رسیده و با مانع در درون شورا نیز مواجه گردیده است. تحریم های چند جانبه علیه ایران نیز با تحریم انرژی و بانکی به سقف رسیده و امکانی فراتر از آن برای پای کار آوردن

اروپا وجود ندارد. تحریم های یکجانبه علیه ایران نیز با اقدام شش ماه پیش کنگره به سقف رسید و اوباما هم طی نامه ای خطاب به نمایندگان کنگره نوشت: تحریم فراگیر در حوزه بانکی استفاده از اهرم

های تقویت کننده فشار نظیر مذاکره را با مانع جدی مواجه می کند از این رو کنگره به رئیس جمهور اجازه داد اجرای مصوبه را تا زمانی که به صلاح می داند، به تاخیر بیاندازد.

 

اوباما برگ های چندانی در اختیار ندارد و علیرغم آنکه وانمود می کند به مهارت های تازه ای در بازی رسیده، امکان تازه ای برای بازی پیدا نکرده است. اوباما در آغاز سال ۲۰۱۲ قول داده بود که ایران

را از طریق سیاست «تصاعد بحران» به زانو درمی آورد که علیرغم اجرایی شدن این سیاست، ایران از پای درنیامد و حضور گسترده مردم در راهپیمایی ۲۲بهمن و پاسخ قاطع رهبری به طرح نفاق

آمیز مذاکره نشان داد که نه مردم و نه رهبری در ادامه راه انقلاب به تردید نیفتاده اند. تیم اوباما در عین اینکه به شکست رسیده است تلاش می کند تا با یک فضای روانی مبتنی بر تداوم و تشدید تحریم ها،

ایران را وادار به پذیرش گفت وگو- و نه مذاکره به معنایی که دو طرف با به رسمیت شناختن طرف مقابل دنبال حداکثری کردن منافع ملی کشور خود هستند- نماید. در این گفت وگوها ایران باید بدون آنکه

ورقه ای دوجانبه بین دو طرف به امضا برسد، از مواضع خود عقب نشینی نماید. و لذا وقتی ما به ادبیات سیاسی آمریکایی ها نگاه می کنیم، بیش از واژه Negotiation -مذاکره- به واژه talk- به

معنای سخن گفتن- برخورد می نماییم. در واقع و به عبارتی آمریکا می خواهد در نمای تبلیغاتی وانمود کند که ما ایران را وادار به شنیدن حرف های خود کرده و او را برای تغییر مواضع آماده کرده ایم.

این البته مربوط به ذهن خیال پرداز و کارتونی آمریکایی هاست و حال آنکه ایران به هیچ وجه نه تنها برای شنیدن حرف های تیم اوباما آمادگی ندارد بلکه از نظر او «مذاکره» نیز نفعی دربر ندارد.

 

کاملا واضح است که منافع ملی ما در «ایستادن» است. امروز بعد از ۳۴ سال، آمریکایی ها وانمود می کنند که ایران به نقطه ای رسیده که خود را به «شنیدن» محتاج می بیند و ما می توانیم آن را به

ایران بفروشیم. این در حالی است که در ایران یک عزم جدی برای مقاومت وجود دارد. ایران امروز در سطوح منطقه ای و بین المللی می تواند به یک چالش فراگیر علیه آمریکایی ها دست بزند و در عین

حال با امکانات خود هر توطئه امنیتی را علیه خود خنثی نماید.

ایران به «گفتگو در فضای خصمانه» اعتمادی ندارد وقتی طرف مقابل در حال توسعه اقدامات ضد ایرانی خود است، وظیفه ما هم فقط توسعه فضاهای ضد آمریکایی در سطح جهان است آنقدر که

آمریکا ناچار شود، همه مناطق مسلمانان، از خلیج فارس تا دریای مدیترانه و اقیانوس هند را رها کند و اداره این مناطق حساس را به مردم این مناطق بسپارد. این زیاد دور نیست همانگونه که

اخراج نظامیانآمریکایی از سواحل ایران، سواحل لبنان و سواحل سوریه انجام شده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر