پافشاری بیش از حد بر سیاست ساخت سدهای فراوان برای تامین آب آشامیدنی و کشاورزی طی دهه های گذشته تا جایی پیش رفت که امروز بسیاری از کارشناسان سدسازی بی رویه را یکی از اصلی ترین دلیل های بروز خشکسالی گسترده در کشور می دانند.
زنگ خطر سدسازی در ایران شاید همان روزی به صدا درآمد که پیکر «آلبر لاموریس»، کارگردان و فیلمنامه نویس برنده اسکار، طعمه میلیون ها مترمکعب آبِ سد امیرکبیر(کرج) شد. لاموریسِ 48 ساله در سال 1348 به دعوت وزارت فرهنگ و هنر ایران برای ساخت فیلم مستند «باد صبا» و روایتگری زیبایی های بی بدیل و در عین حال پیشرفت های حاصل از ورود مدرنیته به ایران به کشورمان سفر کرد. وی در حالی که برای فیلم برداری از سد امیرکبیر، به عنوان یکی از بزرگ ترین جلوه های پیشرفت ایران مدرن در حال پرواز روی این سازه بود بر اثر حادثه سقوط هلی کوپتر کشته شد.
امروز آنچه از لاموریس برای مردم ایران بجای مانده، مستندی هفتاد دقیقه ای از دریچه نگاه باد صبا است که ایران را در می نوردد و به دورترین نقطه های کشور سرک می کشد و جلوه هایی کم نظیر از شکوه و زیبایی های سرزمینِ ما را در قاب تصویر در می آورد.
دیگر میراث لاموریس برای ما ایرانیان هشداری است که از دل همسنجی صحنه های فیلم باد صبا با واقعیت های اکنون و نیز مرگ تلخ وی در یک سد به گوش می رسد. تک تک صحنه های فیلم لاموریس از زیبایی و آبادانی ایران، وابسته به آبی است که روزگاری نه چندان دور، نعمتِ فراوانی اش به این کشور حیات می بخشید و امروز، تنها 46 سال پس از ساخت فیلم باد صبا، کفران آن، شاهرگ های حیات ایران زمین را یکی پس از دیگری می خشکاند. مرگ لاموریس نیز خبر از غمنامه ای برای آینده ایران می داد. او در حالی در سد امیرکبیر غرق شد که انتقادهای مکرر مسوولان حکومت پهلوی از او مبنی بر اهمال در نمایش آنچه جلوه های ورود تکنولوژی و مدرنیته به ایران عنوان می شد، لاموریس را وادار به آغاز ساخت بخش دوم این مستند و نمایش سدها و کارخانه های صنعتی کرد و در نهایت به زندگی او پایان داد. سیاستی که لاموریس را به کام مرگ کشاند، همان سیاستی است که چشم های خود را به روی آب، به عنوان منبع اصلی حیات این کشور بسته و به تکریم صنعتی پرداخته که آب را تنها به چشم ابزاری برای پیشرفت می نگرد. این سیاست که تا به امروز نیز ادامه یافته و اگر در گذشته لاموریس تنها قربانی آن بود، اکنون بیم آن می رود که در آینده ای نه چندان دور، میلیون ها ایرانی را در کام خود فرو کشد.
در ادامه، اشاره به چند نکته در این خصوص ضرورت دارد:
1- شاید نخستین پرسشی که در ابتدای بحث سدسازی باید مطرح کرد، پرسشِ ساده «چرا؟» باشد. چرا ساختن سدهای عظیم روی شریان های آبی اصلی این کشور ناگهان به چنان دغدغه و سیاست مهمی تبدیل شد که طی سه دهه، چشم اندازِ ساخت نزدیک به 600 سد را در دستور کار دولت قرار داد؟ آن هم در کشوری با اقلیمی خشک که به اذعان همه کارشناسان، از منابع آبی کافی برای تامین میلیون ها متر مکعب آبِ این سدها برخوردار نیست.
2- سدسازی بی رویه در ایران تا جایی پیش رفته که حتی وزیر نیرو، سال گذشته در جریان یک برنامه زنده تلویزیونی با اشاره به افراط در سدسازی، این اقدام را یکی از عامل های بروز بحران آبی و در نتیجه خشک شدن دریاچه ها، تالاب ها و پایین آمدن سطح آب های زیرزمینی عنوان کرد. با وجود این و در شرایطی که فریادهای زمین و دغدغه مندان محیط زیست کشور هر روز بلندتر به گوش می رسد، سدسازی همچنان به عنوان اولویتی اصلی مطرح است و گفته می شود وزارت نیرو هم اکنون احداث بیش از 500 سد را در برنامه دارد. به راستی در شرایطی که شرایط آبی کشور تا این حد بحرانی است و بسیاری از سدهای ساخته شده خشک شده اند یا حتی به مرحله بهره برداری نرسیده اند، چرا نهادهای مسوول و در راس آن ها وزارت نیرو فکری به حال تغییر رویه نادرستی نمی کند که دهه ها شیره جان زمین را خشکانده و رودها، تالاب ها و رودخانه های را نابود کرده است؟
3- برای ساخت یک سد، به مطالعه های دقیق منطقه ای، اقلیمی و زمین شناسی نیاز است؛ مطالعه و محاسبه هایی که در صورت وقوع کوچک ترین اشتباه، بدون شک به یک فاجعه اقتصادی و محیط زیستی عظیم منجر خواهد شد. نمود بارز فاجعه هایی از این دست را مدتی است که در سد «گتوند» به عنوان کارخانه شورابه سازی حیات کارون و تهدید خوزستان شاهدیم. شرایط کارون، بزرگ ترین رودخانه ایران در حال حاضر چنان نگران کننده و بحرانی است که حتی دولت را نیز به تکاپوی چاره اندیشی انداخته است. تجمع نمک در مخزن سد طی ماه های اخیر به بیش از هفت میلیون تن رسیده است و با وجود آنکه مدت زیادی از ساخت سد نمی گذرد، پیامدهای ورود نمک به بستر کارون، کشاورزی خوزستان را با شرایطی بسیار بحرانی روبرو کرده و تعداد زیادی از نخلستان های این حوزه را خشکانده است. باید پرسید مسوولانی که با وجود هشدارهای کارشناسان در زمینه خطر شسته شدن گنبد نمکی مجاور در آب سد و ورود میلیون ها تن نمک به کارون، در بوق و کرنا این سد را افتتاح کردند و از این اقدام به عنوان افتخاری بزرگ برای ایران نام بردند، اکنون کجا و مشغول برنامه ریزی برای کدام طرح هستند؟
4- این روزها همراه با بحرانی تر شدن شرایط آبی کشور، انتقاد از سیاست سدسازی برای برخی افراد به یک دست آویز روشنفکرنمایی و دغدغه مندی تبدیل شده است و بسیاری با تاختن بر آنچه شیوه های نادرست دولت در راستای مدیریت منابع آبی می خوانند، این روش ها و در راس همه سدسازی بی رویه در ایران طی دهه های گذشته را زیر سوال می برند. البته آمار تکان دهنده ساخت سد که هیچگونه هماهنگی با شرایط ژئوفیزیکی و منبع های آبی ایران ندارد خود گویای اشتباه عظیم و غیرقابل بازگشت وزارت نیرو به عنوان متولی اصلی سدسازی در ایران است ولی پرسش اینجا است که ادامه روند انتقاد کوبنده به شیوه کنونی، دردی از رودهای خشک و قنات های بی رمق سرزمین ما دوا نمی کند. اکنون زمان آن فرا رسیده که نهادهای مربوط و کارشناسان برنامه ای دقیق و موثر برای نجات ذخیره آب باقی مانده کشور ترسیم کنند.
از دیگر نکته های مهمی که می توان در این خصوص به آن اشاره کرد، نقش مردم به عنوان صاحبان اصلی آب و مدیران گذشته منابع آبی در بروز شرایط کنونی است؛ نقشی که بیش از هر چیز ریشه در سکوت دارد. برای مثال چرا ساکنان حوزه پایین دستی که شاهد به خطر افتادن منابع آبی خود در پی احداث سد هستند به این اقدام اعتراض نمی کنند؟ ساکنان مناطق بالادست که روزگاری به سرنوشت همسایه های پایین دستی خود بی اعتنا بودند نیز به همین میزان دارای نقش و تاثیر در وضعیت کنونی هستند؟ البته این نکته را نیز نمی توان نادیده گرفت که خودمحوری دولت ها در مدیریت منابع آبی نظیر بسیاری دیگر از حوزه ها از کارآمدی انتقاد تا حد زیادی کاسته است.
5- نکته پایانی این یادداشت نه تنها به عنوان یک توصیه کارشناسانه، بلکه باید به عنوان یک بایسته ملی مورد توجه قرار گیرد. رواج سدسازی در ایران بیش از همه برای تامین آب مورد نیاز در راستای توسعه کشاورزی و صنعت به عنوان جلوه های پیشرفت کشور بود؛ پیشرفتی که 40 سال پیش عده ای تصور می کردند با خودکفایی در عرصه کشاورزی نمود پیدا می کند و امروز این نفکر پوسیده و نخ نما همچنان تیشه به ریشه ایران می زند. کشور گرم و خشک ما که آب های زیرزمینی مناطق کم آب آن به مصرف کارخانه های فولاد و ... می رسد و با وجود افزایش آگاهی های همگانی نسبت به بحران آبی، کاشت میوه های آب بری همچون هندوانه و خربزه همچنان از اولویت های کشاورزان آن محسوب می شود، برای نجات از آینده سیاهی که این تفکر پوسیده دیر یا زود به ما تحمیل خواهد کرد باید عزمی ملی برای تغییر مسیر توسعه پیدا کند. این همان حلقه گمشده ای است که بسیاری از مسوولان با وجود آگاهی از ضرورت های آن، بر روی آن چشم بسته اند.