۱۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۸
کد خبر: ۱۵۹۴۰
اندیشکده "بنیاد آمریکای نوین":
اواسط دهه 2000 بود که آذربایجان به عامل کلیدی غرب برای منزوی کردن ایران تبدیل شد، اما روابط میان دو کشور اخیراً بسیار بهبود یافته است و آذربایجان محتاطانه آغوش به سوی ایران گشوده است.
آذربایجان به عنوان کشوری مهم و دارای منابع غنی انرژی و موقعیت ژئواستراتژیک در همسایگی ایران، می‌توانست نقش مهمی در سیاست‌های ضدایرانی و ضدروسی واشنگتن ایفا کند، اما این کشور اکنون رفته‌رفته به دوستی نزدیک برای تهران تبدیل می‌شود که سیاست‌های پوتین در مقابله با فشارهای غرب را می‌ستاید.

اندیشکده "بنیاد آمریکای نوین" طی مطلبی با عنوان "فراتر از لابی‌گری: ساختن سیاست آمریکا در قبال آذربایجان" در خصوص گرایش مقطعی آذربایجان به آمریکا و سپس آغوش باز کردن این کشور به روی ایران می‌نویسد: عناوین خبری چون "چگونه آذربایجان و لابی‌گرهایش کنگره را دور می‌زنند" یا "فشار نامأنوس لابی آمریکا در داخل آذربایجان" و یا "چگونگی ایجاد لابی مخفیانه توسط آذربایجان"، معرف آذربایجان و تلاش‌های مخفیانه اخیر آن در جهت لابی‌گری در آمریکاست، تا بدین طریق مسیر توجهات از کارنامه تأسف‌بار حقوق بشری این کشور آسیایی منحرف گردد. این تلاش‌ها شامل سفر لابی‌گرهای سطح بالای واشنگتن‌نشین به آذربایجان به عنوان اعضای کنگره بود؛ مضاف بر این‌که، مشابه همین سفر از سوی قانون‌گذاران دولتی آمریکا شکل گرفت و هدف آنها تهیه و تصویب قطعنامه‌هایی به نفع آذربایجان در "مجالس ایالتی" سرتاسر آمریکا بود.

مقالاتی که درباره این سفرها به آذربایجان و باکو پایتخت آن نوشته می‌شوند، اغلب جذاب و قانع‌کننده هستند. در این‌ مقالات، بنا به مصلحت‌اندیشی، شهر باکو مملو از جشن‌های اعیانی و هتل‌های 5 ستاره و لابی‌گرهای قدرتمند و پرنفوذ توصیف می‌شود. آنها توضیح ساده و شفافی برای حمایت مستمر آمریکا از رژیم خودکامه‌ای ارائه می‌دهند که روزنامه‌نگاران را دستگیر و آزادی بیان و تشکلات اجتماعی را به شدت محدود کرده است؛ آشکارا در انتخابات تقلب می‌کند، و شالوده آن از فساد اعضایش شکل گرفته است.


اما این توضیحات درباره این‌که لابی‌گری و سیاست آمریکا چگونه کار می‌کند و یا اینکه چرا یک رژیم غیردموکراتیک مثل آذربایجان (که به شدت منزوی است) از حمایت آمریکا برخوردار است، کافی نیست. لابی‌گری به خودی خود مشکل ما نیست. بحث ما بر سر این است که چگونه ورود به موضوعات عمیق‌تر، از گمانه‌های ناکارامد و قدیمی غرب در مورد ارزش استراتژیک آذربایجان نشات می‌گیرد.


مقالات نوشته شده درباره لابی‌گری‌های بی حد و حصر آذربایجان، برخی از پیش‌فرض‌های ما در مورد فرایند سیاسی تحت حاکمیت پول در آمریکا را تأیید می‌کند. آذربایجان –از آن‌جایی که فاصله جغرافیایی زیادی با آمریکا دارد، پس از فروپاشی شوروی سابق به وجود آمده، و چندان در جامعه آمریکا شناخته شده نیست- ویژگی‌هایی دارد که می‌توان آن را به عنوان یک دیکتاتوری غنی از نفت و خواهان نفوذ در خارج از مرزهای خود، معرفی کرد. البته این گزارش‌ها، رگه‌هایی از واقعیت هم دارد.

قانون‌گذاران ایالتی که لوایحی به نفع آذربایجان را تصویب می‌کنند (لوایحی که دارای قدرت قانونی در آمریکا نیستند اما به عنوان تبلیغات برون مرزی از آنها استفاده می‌شود)، پس از اینکه از نزد میزبان خوش‌خدمت خود بازمی‌گردند، کاملا می‌توان دریافت که تحت تاثیر قرار گرفته‌اند. به همین شکل، آن دسته از اعضای کنگره که نظر به حمایت و ایجاد رابطه نزدیک با لابی‌گرهای آذربایجان دارند، بیشتر راغب هستند از رژیم آذربایجان حمایت کنند و آن را دموکرات‌تر از آنچه که هست نشان دهند.


اما منوط کردن سیاست خارجی آمریکا به لابی‌گری آذربایجان، این واقعیت را نادیده می‌گیرد که اگرچه لابی‌گرها مهم و اغلب قدرتمند هستند، اما در سیاست خارجی آمریکا تعیین‌کننده نیستند و در جامعه بزرگ سیاسی واشنگتن هم توان مستقل عمل کردن را ندارند. بهترین ابزار برای هر لابی‌گر، شبکه روابط وی در بدنه دولت آن کشور است. قانونی در بین لابی‌گران وجود دارد که این روابط را -بالاخص بخاطر یک مشتری خارجی- به خطر نمی‌اندازند.

گروه "پودستا" که یک شرکت شناخته‌شده لابی‌گری است و روابط بسیار حسنه‌ای با کاخ سفید و کلینتون‌ها دارد، ماهیانه بین 50 هزار تا 75 هزار دلار از آذربایجان دریافت می‌کند. برای این شرکت، به خطر انداختن روابطش به خاطر یک مشتری متوسط (طبق استانداردهای واشنگتن)، احمقانه است.


پذیرش رابطه با آذربایجان از سوی یک چنین شرکت معتبری، نشان این است که آذربایجان به رغم سیاستهای سرکوبگرانه‌ و نگرانی‌هایی که در برخی از مقامات آمریکایی ایجاد کرده، همچنان جایگاه نسبتا خوبی در واشنگتن دارد.

حال جدا از بحث لابی‌گرها، چه چیزی توجیه‌کننده سیاست‌های دوستانه آمریکا نسبت به آذربایجان است؟ پاسخ، ساده است: انرژی. آذربایجان در جایگاه (حدودا) 23 در تولید نفت و در رتبه (حدودا) 33 در تولید گاز در جهان قرار دارد. این کشور، با در اختیار داشتن کرانه غربی دریای خزر، منبع غنی هیدروکربن بازارهای اروپاست. اما قابل توجه‌تر اینکه نقش آذربایجان به عنوان جایگزین احتمالی روسیه برای تأمین نفت و گاز اقتصاد بزرگ اروپا را نمی‌توان نادیده گرفت. در حال حاضر انرژی اروپا تقریباً در انحصار محض روسیه است.


اواسط دهه 2000 بود که آذربایجان به رغم مخالفت روسیه، به عنوان یک کشور اوراسیایی از مرداب خواب‌آلودگی خود برخاست و به یک کشور نفتی محوری در استراتژی غرب و در مسیر تنوع بخشی به ذخایر انرژی اروپا تبدیل شد. به آسانی هم به عامل کلیدی غرب برای منزوی کردن ایران تبدیل شد. این کشور کاملا سکولار، سالهای متمادی با حکومت انقلابی ایران بر سر افراط‌گرایی مذهبی و مرزهای خزر جدل داشت و با پیش کشیدن موضوع تعلق آذربایجان‌های [شرقی و غربی] ایران به خود، منجر به جنجال بر سر هویت و تمامیت ارضی این مناطق شده بود. به این ترتیب دولت باکو تبدیل به یک بازیگر مشتاق برای اجرای استراتژی غرب در قبال ایران شد. در این مسیر، حتی با اسرائیل متحد شد و تبدیل به پایگاه جاسوسی‌های غرب در منطقه گردید.


حال با در نظر گرفتن این داستان که آذربایجان کانال غیر روسی انرژی برای اروپا، دوست (دارای اکثریت مسلمان) اسرائیل، شریکی در مبارزه با تروریسم، و خاکریز ممانعت از نفوذ ایران در کشورهای دیگر است– نفوذی که اغلب، خیال‌بافی‌های خود سیاستمداران غربی است- دیگر هیچ لابی‌گری برای عقد قرارداد با چنین کشوری درنگ نمی‌کند.

اما اکنون واقعیت در آذربایجان تغییر یافته است و سیاستگذاران، تحلیلگران، و لابی‌گران غربی نیاز به توجه به این موضوع دارند. امروز، نسبت دادن روابط خوب آمریکا و آذربایجان به تلاش‌های لابی‌گران خیلی معقول‌تر است. چرا که بین اولویت‌های غرب و حمایت آمریکا از آذربایجان فاصله قابل توجهی وجود دارد. آن هم حالا که جنبه‌های مهم همگرایی آذربایجان با اهداف غرب دچار مشکل است.


آذربایجان، دیگر آن کشور جوان نفتی دهه 2000 نیست. گرچه در سال 2010 به اوج تولید خود رسید، اما حالا با توجه به کاهش بی‌سابقه قیمت نفت به نازلترین سطح، تولید نفت آن با یک رکورد ثابت روبرو شده است. و با وجود آن که تولید میدان گاز "شاه دنیز دوم" توجه جامعه بین‌المللی را به خود جلب کرده است، باز هم این کشور، توان جبران رکود تولید نفت و سقوط قیمت آن را نخواهد داشت. آذربایجان چیزی بیشتر از یک بازیگر کوچک در میان منابع انرژی مورد نیاز اروپا نخواهد بود.


از سوی دیگر، آذربایجان به عنوان یک پایگاه امنیتی علیه ایران و روسیه، هیچ‌گاه شکل واقعی به خود نگرفت. در حالی که تحلیلگران معتقدند اکنون با توجه به رویکرد روسیه نسبت به اوکراین، آذربایجان از حیث ایدئولوژیک به غرب نزدیکتر خواهد شد، اما به علت حساسیت‌های خود این کشور در مورد اشغال [تاریخی] اراضی‌اش توسط ارمنستان، روال قضیه، معکوس شده است. این کشور، اعتراضات مردمی "یورومیدان" (که در اوکراین موجب سقوط دولت "ویکتور یانوکویچ" شد) را به عنوان تهدید بزرگ‌تری علیه خود تلقی کرد. آذربایجان که از "انقلاب رنگی" مردم اوکراین (که حاصل اعتراضات و نافرمانی مدنی مردم علیه یک دولت فاسد، تعدی‌گر، و غیر دموکراتیک بود) هراسان شده بود، شروع به سرکوب داخلی علیه فعالان حقوق بشر، سازمان‌های مدنی، و آخرین بقایای رسانه‌های مستقل کرد.


در اواخر سال 2014، "رامیز مهدیف" –دلال توزیع قدرت در حکومت آذربایجان- کتابچه‌ای 60 صفحه‌ای در مورد تمایل غرب به ایجاد انقلاب در آذربایجان را منتشر ساخت که نشان از تغییر رویکرد آذربایجان به رویکردی ضدغربی داشت. آذربایجان، روز به روز در حال نزدیک شدن به روسیه بوده و گواه آن عقد توافقات اقتصادی و نظامی با این کشور است. این در حالی است که همین کشور، پیوستن کریمه به روسیه را تلویحاً و به صورت نرم مورد انتقاد قرار می‌دهد. "الهام علی‌یف" –رئیس‌جمهور آذربایجان- حتی "ولادیمیر پوتین" را به خاطر ایستادگی در مقابل فشار غرب مورد تحسین قرار داده است.


روابط بین آذربایجان و ایران نیز اخیرا بسیار بهبود یافته است. حالا دیگر آذربایجان به دور از تنش‌های چندین سال قبل، محتاطانه آغوش به سوی ایران گشوده است. حسن روحانی –رئیس‌جمهور ایران- در نوامبر 2014 برای اولین بار از آذربایجان دیدار به عمل آورد. دو طرف، در آن دیدار، توافقات سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی امضا کردند. آذربایجان حتی ایران را شریک استراتژیک خود علیه "نفرت غرب" از اسلام خواند. طی یک سال اخیر، فوجی از روحانیون ایرانی که در سال‌های 2011 تا 2012 از آذربایجان اخراج شده بودند، به مساجد این کشور بازگشته‌اند. حکومت آذربایجان ضمن سرکوب جامعه سنی، توجه روزافزونی به اکثریت شیعه خود دارد که می‌تواند پالس مثبتی برای دوستی با ایران باشد.

عوامل آذربایجان در آمریکا و اروپا در تلاش برای پیاده کردن سیاست خود بر اساس گمانه‌های قدیمی‌شان هستند. تغییر امروز رویکرد آذربایجان، زاییده عملکرد اشتباه سیاست‌گذاران غربی و آمریکایی بوده و لابی‌گران، توان درک این تغییرات وارونه اخیر را نداشته‌اند. حتی اگر لابی‌گران، آگاهانه حقیقت را وارونه جلوه دهند، باز هم پیروز میدان خواهند بود، چرا که در جهت جریان آب شنا و از تفکرات غالب در جامعه دفاع می‌کنند. وقتی سخن از آذربایجان به میان می‌آید، قانون مهم این است که "به دنبال پول برو." اما این بار، اگر پول را تا رسیدن به لابی‌گران دنبال کنید، بیش از آن‌که سر از کارشان دربیاورید، سردرگم می‌شوید.

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر