"مایک جرمن" مامور اسبق اف بی آی و کارشناس مرکز صلح بنجامین میگوید: "پیشرفت هایی شگفت انگیز در تکنولوژی داشتهایم که ما را قادر می سازند خیلی بیشتر از گذشته اطلاعات جمع آوری کنیم. آنچه ما درباره این برنامه نمیدانیم این است که دولت چه کاری انجام می دهد و چگونه مراجع قانونی اجازه انجام این کار را دادهاند."
وی ادامه میدهد: "یکی از مشکلات بزرگی که دولت با آن مواجه است این است که دولت باید درباره مردم بیشتر بداند، نه اینکه مردم بدانند دولت در حال انجام چه کاری است. آنچه ما پس از حملات تروریستی یازده سپتامبر شاهد آن بودیم این است که بسیاری از عملیاتها که تا پیش از این غیرقانونی بودند، اکنون قانونی شدند یا حتی آن قانون به طور کل از میان برداشته شد."
آژانس امنیت ملی آمریکا به طور مخفیانه حدود شصت سال پیش به وجود آمد. البته نه توسط کنگره بلکه توسط رئیسجمهور و به عنوان ابزاری برای جنگ سرد. این آژانس همیشه توجه کمتری را به نسبت جاسوسان و قاتلان سازمان سیا به خود جلب کرده، اگرچه همیشه به عنوان ساکتکننده و سرنگونکننده دشمنان آمریکا فعالیت کرده است.
رسوایی های سی آی ای از جمله اسناد به بیرون درز کرده و افشا شده درباره نقش آن در شکنجه و سوء رفتار خیلی معروف شد. با این حال، اگرچه آژانس امنیت ملی آمریکا کمکهای مالی بهتری برای انجام عملیات دریافت کرده، اما به صورت عمدی مورد بیتوجهی رسانهها قرار گرفته است. رسانهها این افراد را آدمهایی فوق احمق معرفی میکنند: جوانکهایی که با اسباب بازی هایی مثل ماهواره، تلفن و ابر رایانه سر و کار دارند. واقعیت این است که این آژانس بیشتر از هر آژانس فدرال دیگری ریاضی دانان آمریکایی را به استخدام خود در آورده است.
"ری مک گاورن" کارمند سی آی ای بود که به سمت مخبر رئیس جمهور ارتقا یافت. او برای 7 رئیس جمهور و 9 مدیر اطلاعات مرکزی آمریکا کار کرد. وی می گوید او به این آژانس ملحق شد، زیرا به رسالت آنها باور داشت. مک گاورن معتقد است: "خصایص کار اطلاعاتی که من را جذب خودش کرد، خلاصه شده بود در جملهای از کتاب مقدس که بر سر در ساختمان جدید سی آی ای نصب شده بود. سال 1963 بود، زمان رئیس جمهور "جان کندی"، که من به اینجا آمدم و جمله این بود: "شما حقیقت را خواهید فهمید و حقیقت شما را آزاد و رها خواهد ساخت." من به این جمله نگاه کردم و به یاد جملهای از مادربزرگ ایرلندیام افتادم که می گفت: "صادق و راستگو باشید و دیگر اهمیت ندهید دیگران درباره شما چه فکری می کنند." من به این جمله نگاه کردم و با خودم گفتم: مادربزرگ اگر این جمله حقیقت داشته باشد، اینجا مکان خوبی برای کار کردن است."
مک گاورن بعد از آنکه همانند بسیاری از متخصصین، سرخورده و مایوس شد و زود هنگام خود را بازنشسته کرد، درباره اخلاقیاتی که قبلاً بر محیط کاری آژانس امنیت ملی حاکم بود، میگوید: "آژانس امنیت ملی در فهمیدن اطلاعاتی مهم و ناشناخته درباره شوروی، نقشی ایفا کرد که بدون آن امکان پذیر نبود. این کار با عقلانیت انجام میشد؛ با احترام به آنچه تعهد اولیه همه ما بود: "شما نمی توانید بدون حکم دادگاه از مردم امریکا اطلاعات جمع آوری کنید یا استراق سمع کنید." این قانون ما و تعهد اولیه ما بود، اما این تعهد تا قبل از 11 سپتامبر بود و بعد از آن فراموش شد."
مک گاورن در خصوص صدور قانونی که آژانس امنیت ملی را به بی قانونی کشید، بیشتر توضیح میدهد: "دیک چنی و جورج بوش این قانون را امضا کردند. البته تکنولوژی هم این اجازه را برای اولین بار می داد. در ابتدا اعضای آژانس می پرسیدند با داشتن آن همه اطلاعات، سوزن را در انبار کاه چگونه پیدا کنیم؟ پاسخی که به ما میدادند این بود که باید مطمئن شوید کل انبار کاه را در اختیار دارید."
در یکی از اسناد آژانس امنیت ملی که توسط اسنودن به بیرون درز کرد، آمده است: "همه چیز را جمع آوری کنید، در همه جا سرک بکشید و بو بکشید، همه چیز را بدانید، همه چیز را پردازش کنید، از همه چیز بهره برداری کنید." "راس تایس" از افشاگران آژانس معتقد است این آژانس جاسوسی هنوز هم فرایند جمع آوری اطلاعاتش را بی اهمیت جلوه می دهد تا آن را بی ضرر نشان دهد. وی میگوید: "آنها درباره آنچه که دارند و توانایی هایشان و آنچه انجام میدهند، دروغ می گویند. همه چیز را بایگانی می کنند. می گویند ما چیزی "جمعآوری" نمی کنیم که البته دروغ می گویند. تعریف آنها از "جمعآوری" این است که یک آنالیزر انسانی، به ایمیلی نگاه کند یا به مکالمهای گوش دهد. البته این حرف مزخرف است. آنها این اطلاعات را جمع کرده اند و برای مدت نامعلوم ذخیره میکنند، ولی این را جمع آوری نمی نامند، مادامی که کسی به آن نظر بیندازد. مشکلشان این است که به اندازه کافی نیروی انسانی روی کره زمین نداریم که به مکالمات و ارتباطات گوش دهند."
تایس درباره این که آیا ممکن است اطلاعات مهم و ارزشمند به خاطر اینکه این همه اطلاعات جمع آوری شده است، گم بشود، تأیید میکند که آژانس امنیت ملی درباره هواپیمارباهای 11 سپتامبر اطلاعات داشته، اما کاری نکرده است، زیرا آنقدر اطلاعات جمع آوری کرده بودند که نمی دانستند به دنبال چه کسی بروند.
وی همچنین میگوید: "بمبگذاری در بوستون هم همینطور، بمبگذاریهای انتحاری هم همینطور. باید در انبارکاه دنبال سوزن بگردند. بخشی از شغل من در آنجا این بود که اندازه و ابعاد این انبار کاه را کم کنم. بدین ترتیب خیلی دشوار نخواهد بود که به دنبال سوزن بگردیم. اما آنچه آنها انجام میدهند، تلنبار کردن کاه بیشتر است تا زمانی که دیگر انبار کاه نداریم، بلکه کوهی از کاه داریم که باید داخلش را بگردیم."
ادوارد اسنودن در بخشی از صحبتهای خود میگوید: "نظارت دولتی امروزه ارزان، غیر قابل کشف، فراگیر و با فشار دادن دکمهای قابل دسترسی است. در نتیجه، کل جمعیت به جای افراد به خصوص، به طور مدام تحت نظارت هستند." اسنودن آن انبار کاه را جستجو کرده و تصاویر ناراحت کننده ای از جنگ و سوء رفتار با مردم را مشاهده کرد. به عنوان مدیر شبکه، وی به تمام پایگاه های اطلاعاتی دسترسی داشت. طولی نکشید که متوجه شد قدرت جاسوسی از هر کسی را دارد.
در ویدیویی تهیه شده برای یک مناظره تلویزیونی، اسنودن اینگونه توضیح می دهد: "من به عنوان مامور آژانس امنیت ملی در حالیکه روی صندلی خود نشسته ام قدرت فنی این را دارم که هر کسی را شنود کنم، از قاضی فدرال گرفته تا رئیس جمهور آمریکا. بدون اینکه از صندلی خود بلند شوم. مادامی که آدرس ایمیل خصوصی و شخصی آنها را داشتم. این را نمیگویم که لاف زده باشم. بعضی از این موارد اتفاق افتاده اند. در سال 2009، روزنامه نیویورکتایمز گزارش کرد که یک تحلیلگر آژانس امنیت ملی، از زیرساختهای نظارت دولتی استفاده کرده تا به شکل غیرقانونی به ایمیل بیل کلینتون دسترسی یابد. دیگر کارمند های آژانس حتی از امکانات خود برای جاسوسی از همسران خود و معشوقههایشان و دیگر افرادی که به هیج وجه مضنون به جرم و جنایت نیستند، استفاده کردهاند."
"گلن گرینوالد" خبرنگار آمریکایی، در کتاب جدید خود بعضی از اسناد افشا شده اسنودن را به چاپ رسانده است. وی تصریح میکند: "شعاری که مدام به آن استناد میشود این است که اگر شما جزئیات آنچه ما در قدرت سیاسی انجام میدهیم فاش سازید، به نحوی که ما شما را مجاز نکردهایم، دستان خود را به خون آغشته کرده اید. طنز خیلی جالبی است: یک ژنرال آمریکایی که خودش در همه جای دنیا، در عراق و کشورهای دیگر خدمت کرده و دستش به خون افراد بیگناه آلوده است به شما اینگونه بگوید. هیچکس نمیتواند در این کار از "کیت آلکساندر" و امثال او [مدیر اسبق آژانس امنیت ملی آمریکا] جلو بزند."
مایک جرمن در اینباره بیشتر توضیح میدهد: "آنچه ما شاهد آن هستیم، توسعه چیزی است که به آن "قانون سری" میگوییم: یا کاری که می کنند تحت نظر قدرت هایی است که مردم آمریکا از آن بی خبرند، یا حتی بدتر، قانونی در کتابها وجود دارد، ولی آنها به نحوی آن را تعبیر می کنند که تفسیر علمی و عینی آن، اجازه چنین کاری را نمی دهد."
طولی نکشید که به لطف افشاگری اسنودن و تحقیقات رسانهای، ما متوجه شدیم که آژانس امنیت ملی اطلاعات سری را از 122 رهبر و سران کشورهای خارجی جمع آوری می کرده است: حتی هم پیمانان آمریکا مثل صدراعظم آلمان و رئیسجمهور برزیل. 35 نفر از سران کشورها، تماسهای تلفنیشان شنود می شده است. آژانس، درباره کار خود با استفاده از زبانی خنثی و غیر تهدید آمیز صحبت میکند، از جمله عبارت هایی مثل "جمعآوری دادههای ایمیل و تلفن."
معنای این عبارت چیست؟ مایک جرمن مامور مخفی سابق سازمان افبیآی به این سؤال پاسخ میدهد: "شما به طور عادی تصور می کنید طبق متمم چهارم قانون اساسی، هر وقت دولت از شما جمع آوری اطلاعات کند و آن را در یک پایگاه داده ای دولت قرار دهد، اسمش جمع آوری است. اما اغلب، تعریفی که مقامات مسئول نظارت دولتی دارند، فرق میکند. گاهی، "کسب اطلاعات" را در مقابل "جمع آوری اطلاعات" قرار میدهند. فقط زمانی کارشان را "جمعآوری" تلقی می کنند که یک عنصر انسانی آن را بررسی کند و اطلاعات را پردازش کند."
در ماه می 2014، "مایکل هیدن" عضو اسبق آژانس امنیت ملی، مخاطبین واشنگتنی خود را شوکه کرد. وی گفت که آژانس از "فراداده" یا "متادیتا" استفاده می کند تا مردم را به قتل برساند. این اشاره ای بود به ارائه اطلاعات توسط این آژانس به واحدهای نظامی که از هواپیمای بدون سرنشین برای ترور و کشتن مردمی استفاده میکنند که پنتاگون و کاخ سفید آنها را دشمن میدانند. وی سپس به سرعت، حرف خود را پس گرفت و گفت ما این کار را در آمریکا انجام نمیدهیم: "ما مردم را بر اساس فراداده ها میکشیم... ولی این آن چیزی نیست که با "این" فراداده ها انجام می دهیم."
هیدن که اکنون با یکی از رؤسای سابق امنیت ملی کار میکند، در اکتبر 2013 هم یک بار خجالت زده شده بود، وقتی یکی از مسافران قطار، مکالمات تلفنی وی را اتفاقی شنید و محتوای صحبت تلفنی محرمانه وی را در توییتر منتشر کرد. به منظور شنود مکالمات مردم، آژانس امنیت ملی به دولت فشار آورد تا شرکتهای مخابراتی مثل ورایزن، ای تی اند تی، اسپرینت و نکستل را مجبور کند دسترسی به حجم بالایی از داده ها را در اختیار این آژانس قرار دهند.
مک گاورن خاطرنشان میکند: "آنها هر چیزی که بتوانند جمع آوری کنند، را جمع آوری میکنند. واقعا همه چیز را. این کار را مدتهاست بدون هیچ نظارت بالادستی انجام میدهند. کاخ سفید و کمیته های کنگره که مسئول انجام نظارت هستند، هم اکنون "کمیته های چشمپوشی" و "نادیده گرفتن" هستند. نه تنها اینها، بلکه 15 قاضی مصنوعی از دادگاه قانون نظارت بر اطلاعات خارجی نیز با آنها همکاری میکنند."
وی ادامه میدهد: "من برای اولین بار در عمرم میدیدم که یک مدیر اجرایی، یک سری افراد مهم در قوه مقننه، سران کمیته های اطلاعاتی و 15 قاضی، همگی در این نقض آشکار متمم جهارم قانون اساسی همدست هستند. حتماً شنیده اید که "ان اس ای" مخفف چیست. من میگویم، مخفف "چنین متممی نداریم" است."
آژانس امنیت ملی چیست؟ بزرگترین، هزینه برترین و به لحاظ فنی، پیچیده ترین سازمان جاسوسی است که دنیا تا به حال دیده است. میلیون ها تماس تلفنی و ایمیل را در هر ساعت چک می کند. کامپیوتر هایی دارد که برنامه ریزی شدهاند تا هزاران هزار اسم را ردیابی کنند. با سرعت خاصی کار می کنند که اکثر ما تا به حال درباره آن چیزی نشنیده ایم. صدها هزار ترافلاپی که می توانند به بیلیون ها عملیات در ثانیه منجر شوند. ستاد این آژانس، چهار برابر بزرگتر از ساختمان کنگره آمریکا است.
راس تایس میگوید: "من آنجا را دوست داشتم. وقتی ریگان رئیس جمهور بود، به ارتش و نیروی هوایی پیوستم. ما در جنگ سرد با جماهیر شوروی بودیم و کاملا به کاری که می کردم اعتقاد داشتم. آدمی بودم که صبح زود سر کار حاضر می شدم و تا دیروقت در محل کار باقی می ماندم. من می خواستم کارم را انجام بدهم و آنجا را دوست داشتم."
تایس در برنامه فوق سری "دنیای سیاه" کار میکرد، تا زمانی که بالاخره متوجه شد ماهوارههای آمریکایی تنها از دشمنان این کشور جاسوسی نمی کند. وی توضیح میدهد: "من متوجه شدم که این برنامه ها و ماهوارهها برای جاسوسی از شهروندان آمریکایی استفاده می شود. درحالی که در آژانس، هر شش ماه یک بار شما تحت تعلیم برنامهای قرار میگیرید تا در مغز شما وارد کنند که حق جاسوسی از آمریکایی ها را ندارید و برای یک مورد جاسوسی ممکن است تا پنج سال زندانی شوید. ما همه اعتقاد داشتیم که از هموطن های خود جاسوسی نمیکنیم."
"ویلیام بنی" کارمند سابق آژانس امنیت ملی نیز زمانی این سازمان را ترک کرد که متوجه شد آژانس از اهداف خود منحرف شده است. در در مصاحبه با برنامه "دموکراسی اکنون" میگوید: "کنگره و دولت توسط جامعه اطلاعاتی تغذیه شده اند. به عبارت دیگر آنها فریب خوردهاند، با این طرز فکر که باید این کار را انجام دهند تا ترویست ها را دستگیر کنند. این کذب محض است."
مهیج ترین داستانی که ما تا کنون از آژانس امنیت ملی شنیدهایم، توسط "توماس دریک" بیان شد که در روز یک حمله تروریستی، به سمت مدیر اجرایی آژانس منصوب شد: یازده سپتامبر. دریک که اکنون یک افشاگر آژانس است، درباره 11 سپتامبر میگوید: "3000 نفر به قتل رسیدند. اعضای آژانس می دانستند که این یک بحران گذرا نیست. ما کاملا جلوی مردم شکست خورده بودیم. طبق قانون اساسی کشور، دولت دو مسئولیت عمده دارد: یکی تامین دفاعی و دیگری تامین رفاهی. ما نتوانسته بودیم مردم را از آسیب دور نگه داریم... از ملت محافظت نکرده بودیم."
این احساس عذاب وجدان وجود داشت چون آژانس، اطلاعات نسبتاً کاملی درباره بعضی از هواپیمارباها داشت، اما این اطلاعات را با سازمان های دیگر به اشتراک نگذاشته بود. "توماس دریک" شاهد عینی تغییرات در آزانس بود: "من شاهد عینی این بودم که آژانس امنیت ملی با تایید و اجازه کاخ سفید، خود را از هرچه بند و محدودیت بود، رها کرد. رها کردن خودش از متمم چهارم قانون اساسی و ورود به یک رژیم نظارت جمعی که تاریخ، تا به حال مشابه آن را به خود ندیده است."
افرادی مانند دریک هیچگاه قصد ضربه زدن به کشورشان را ندارند. به عنوان مثال، آنچه اغلب در مورد اسنودن به آن توجه نمیشود، این است که وی به همان اندازه که اطلاعات را جمع آوری میکرده، در انتشار اطلاعات هم مراقب بوده است. خود اسنودن میگوید: "اگر من می خواستم به آمریکا آسیبی برسانم، می توانستم یک روز بعد از ظهر، کل سیستم نظارت را از بین ببرم. ولی این هدف من نبوده است. به نظر من هر کسی که این استدلال را دارد، باید فکر کند که اگر جای من بود، زندگی عالی در بهشتی در هاوایی داشت، درآمد هنگفتی داشت، چه چیزی میتوانست او را متقاعد کند همه چیز را رها کند [و دست به افشاگری بزند]؟"
طبق آنچه ما از افشاگری های اسنودن متوجه شده ایم، به نظر می رسد همه شهروندان آمریکایی به اندازهای برای دولت ارزش دارند که اطلاعات در زندگیشان جابهجا میکنند. مایک جرمن درباره این جابهجایی اطلاعات میگوید: "وقتی شما وارد تراکنش الکترونیک میشوید، چه با موبایلتان، چه تلفن معمولی، چه کارت اعتباری بانک، چه کامپیوترتان، آن وقت تراکنش و محتوای ارتباط، آنچه از یک فروشگاه خریده اید، همه اینها محتوا و اطلاعات محسوب میشود. همچنین رد پاهای الکترونیکی هم از خود بر جای می گذارید که اغلب شامل اطلاعات خیلی زیادی درباره شما میشود. برای مثال با چه کسی تماس گرفتید، چه زمانی تماس گرفتید، چه مدت تماستان طول کشید، از کجا تماس را برقرار کردید. این نوع داده ها که به صورت انبوه جمع آوری میشوند، اطلاعات فوق العاده زیادی درباره شما ارائه می دهد."
آمریکایی ها فکر می کنند جاسوسی از خارجی ها ایرادی ندارد و فقط جاسوسی از آمریکایی ها بد است. انگار بقیه مردم دنیا حق حریم خصوصی ندارند. گرینبرگ در این خصوص میگوید: "ما بیشتر از هر ملت دیگری نگران تهدید زندگی آمریکایی ها توسط القاعده هستیم. با این حال، بهتر است آژانسی را مورد مواخذه قرار دهیم که قدرت جاسوسی از هر شهروند بیگناهی از هر کشوری در دنیا را بدون حتی طوء ظن به ارتکاب جرم، دارد. دنیا به قلمرو آژانس امنیت ملی تبدیل شده است. این غیر قابل قبول است و کل دنیا را علیه ما بر خواهد انگیخت."
مشرق