«حجت الاسلام علیرضا پناهیان» نیز در این مراسم بیاناتی را ایراد کرد که محورهای آن از این قرار است:
- سخنان من بیش از اینکه تقدیر از شهید شاطری باشد، تعیین تکلیف برای خودمان است که مانده ایم.
- هدف من این است که او را به عنوان یک مدیر میانی انقلاب و مدیرجهادی معرفی بکنم، با مختصات کاملاً روشن و مشخص.
- با داشتن نرم افزار مدیریت جهادی در زندگی شهید شاطری، به سهولت می توان تمام مدیران جمهوری اسلامی را محاکمه کرد و اگر او به خوبی در جامعه معرفی شود، سطح توقع مردم از مدیران بالا خواهد رفت و اصلاحات فراوانی درجامعه شکل خواهد گرفت.
- تفاوت او با بسیاری از فرماندهان دفاع مقدس و سرداران مشهور و نازنین این است که او بر نیروهای نظامی فرماندهی نمی کرد، او فرماندهی و مدیریتش میان مردمی بود که از جهات مختلف کلیومترها با او فاصله داشتند. او بر قلب های مردم جهان اسلام شروع به فرماندهی کرد. نمی گویم «ترجیح»، امّا این «تفاوت» شهید شاطری با دیگر سرداران است.
- در عرصه نظر و اندیشه او روحیه پرسشگری داشت، مدعی نبود همه چیز را می داند. وقتی یک صاحب منصب موضوعی را به خوبی بررسی می کند نشان از تواضع او است. تبعیت از کارشناس و دقّت علمی، سرعت انتقال، خوش فهمی بالا، حافظه بسیار قوی از ویژگی های او بود. در جزییات بسیار دقّت داشت؛ وسایل مورد نیاز خود و همکارانش را از مغازه زنی که در یک روستای متروک که مشتری نداشت تهیّه می کرد. در عین حال، درک کلیات در او بالا بود و اهل تحلیل بود. این سخن اوست که می گفت لبنان همانگونه که دوازه ورود فرهنگ غرب به جهان اسلام است، باید دروازه صدور فرهنگ انقلابی و اسلامی به جهان غرب باشد، حتّی این اواخر دوست داشت فیلمساز بشود برای اینکه این صدور انقلاب را تسهیل کند و مطالعاتش را نیز در این زمینه شروع کرده بود.
- بلندنظر بود، دوستانش به او می گفتند تو به قله نگاه نمی کنی تا به دامنه برسی، بلکه به خورشید نگاه می کنی تا به قله برسی. او از درایت و دوراندیشی برخوردار بود و درک راهبردی داشت. خیلی ها مخالف بودند که تندیس احمد متوسلیان در لبنان نصب شود امّا او به تنهایی این کار را کرد و حالا هرکسی که به آن منطقه می رود با آن تندیس عکس می گیرد.
- بصیرت و فهم فرهنگی و انقلابی داشت به حدی که از بسیاری از مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی فهم فرهنگی او بالاتر بود. او قبل از اینکه مهندس عمران باشد، مهندسی فرهنگی خوانده بود. مهندسی فرهنگی را به شکل غریزی فرا گرفته بود. او خودش یک پیوست فرهنگی بود برای کارهای مختلف که می خواست صورت بگیرد. هر مدیری در جمهوری اسلامی اگر ذوق و درک فرهنگی نداشته باشد قطعاً ناموفق خواهد بود.
- دین شناس بود، ادعا نداشت عالم دینی است، امّا اگر حرف ضعیفی در حیطه دین می شنید، می گفت بعید است این حرف دین باشد.
- در حوزه اندیشه و اعتقاد؛ به خدا اعتقاد داشت. بسیار زیاد اهل توکل و ذکر بود. روی نصرت های الهی زیاد حساب باز می کرد. به شدت اهل زیارت و توسل بود و کارها را با توسل پیش می برد.
- معتقد به انقلاب بود، برخی ها انقلاب و مبارزه را قبول دارند امّا اعتقاد ندارند. انگار وسط مبارزات انقلاب به دنیا آمده بود. اعتقادش به انقلاب عجیب بود. در مکالمات و تبریک های معمولی عید که برای دوستان می فرستاد، حرف های انقلابی می زد، غرق در شعارهای انقلابی بود. اعتقاد به ولایت فقیه داشت، ابتدای هر سال شعار آقا را دریافت می کرد و برنامه اش را بر اساس آن تنظیم می کرد. واقعا زندگی اش را بر اساس شعارهای سالیانه آقا تنظیم می کرد. واقعاً اگر کسی را می شناسید که شعارهای سالیانه آقا را به این شکل جدی بگیرد، او را به من معرفی کنید، می خواهم با او هم قبل از شهادتش آشنا بشوم.
- به عمل جهادی اعتقاد داشت. اعتقاد به رسیدگی به محرومین داشت، وصیت کرده بود درصدی از بیمه عمرش را برای افراد تحت پوشش کمیته امداد اختصاص دهند.
- در مقام احساسات و عواطف؛ عاشق دین بود و بسیار دوست داشت که دین قدرت بگیرد. دشمن را واقعاً ضعیف می دانست و به اسرائیل می خندید. او اگر امروز میدید که ما برای مثلاً راضی کردن استکبار، چه هزینه هایی داریم صرف می کنیم، به ما می خندید.
- این حرف ها را حالا که شهید شده نمی زنم، قبل از شهادتش بنده به چند کارگردان برجسته گفتم که این آقا را دریابید، او فرد ویژه ای است. این اتفاق یک ماه قبل از شهادتش رخ داد و او را به یک مؤسسه معرفی کردم. بعد از دفاع مقدس در مورد هیچ فردی اتفاق نیفتاده بود که بنده این کار را بکنم. این حرف ها را از سر جوگیرشدن نمی گوییم.
- عشق به میهن داشت. خاک بر سر کسانی که با شعار نه غزه نه لبنان، ادعای عشق به میهن می کنند. بنده خبر دارم که برخی از آنها به پارک ایران که می روند، به یادمان شهید شاطری سجده می کنند و شرمنده می شوند.
- صعه صدر داشت و اهل تأمل بود. امیدوار و مثبت نگر بود. عاطفی و اهل اشک بود. در عرصه عمل سخت کوش و خستگی ناپذیر بود، بدون اینکه به کسی سخت گیری کند و سخت کوشی اش را به کسی تحمیل کند. تنبلی دیگران را هم به دوش می کشید و با لبخند به جای آنها هم کار می کرد.
- سرعت علم داشت.خوش سلیقه بود. روابط عمومی بسیار بالایی داشت، یک دفترچه 100 برگ داشت و پشت و روی برگه های آن شماره تلفن نوشته شده بود، برخی از این شماره ها مربوط به پیشمرگ های کرد بود که از زمان انقلاب با آنها ارتباط داشت.
- بعد از شهادتش دو یادداشت کوچک در گاوصندوق او پیدا می شود که نوشته شده 10 هزار دلار و 20 هزار دلار را در فلان مناطق از جیب خودم خرج کرده ام.
- در عرصه مهارت های خاص مدیریتی اهل دلجویی از زیردستان بود بدون اینکه توقع داشته باشد بالادستان از او دلجویی کنند. هرچیزی که روی زمین مانده بود را وظیفه خودش می دانست انجام دهد.
- اهل پارتی بازی نبود. وزیر خارجه وقت لبنان به او می گوید فلان جاده را حتماً آسفالت کنید. تحقیق می کند و متوجه می شود که او در انتهای آن کوچه یک باغ دارد. پرس و جو می کند که آیا خانواده شهید در آنجا وجود دارد یا خرابی در آن منطقه دیده می شود که می گویند نه. به وزیر زنگ می زند و می گوید که ما بررسی کردیم و آن منطقه در اولویت نیست.
- اثربخشی کار برای او مهمّ بود نه حجم کار. با اینکه خودش خیلی خلاق بود، امّا جوانگرا بود.
- در مسائل مالی بعد از تسویه حساب، مبلغ سنگینی در صندوق خانه ایشان مانده بود، بدون یک ذره کم و کاست. حسابرسی مالی انجام شده بود و یک ذره از بیت المال هم وارد مال ایشان نشده بود.
- امّا خدا چه برخوردی با شهید شاطری داشت؟ خداوند متعّال 10 برخورد با او انجام داد و مدیرانی که خداوند این 10 برخورد را با آنها انجام ندهد، به لفظ جلاله الله قسم که مدیران موفقی نخواهد بود؛ یا خطا خواهند کرد یا خیانت.
- اصلاً مجلس شهید، مجلس محاکمه آنانی است که مانده اند. امام حسین علیه السلام بعد از شنیدن خبر شهادت یارانش گفت بعد از این شهدا دیگر خیری در این دنیا نیست که بمانیم. ما هم نباید با هم تعارف کنیم؛ باید این ها را بگویم نمی شود یک جوری از شهید تعریف کرد که نه سیخ بسوزد نه کباب.
- خداوند زمان را برای او وسعت داده بود و برکت در کارش ایجاد شد بود. مدیری که کارش برکت نداشته باشد با کاغذ و تلفن و زور مدیریتی که نمی تواند مدیریت کند.
- خدا برای او کار تعریف می کرد و این توفیق را به او می داد. کار و خدمت کردن توفیق می خواهد. برخی مدیران اگر کار را مثل لقمه ای آماده جلوی او بگذارند، انقدر کورباطن هستند که توفیق بلعیدن آن را هم ندارند.
- خدا به کارهای او اثر بخشیده بود. خدا به او محبوبیت داده بود، به گونه ای که مسیحیان هم برای او مراسم گرفته بودند. مسئولین می گفتند ما ندیده ایم آنها برای کس دیگری مراسم بگیرند.
- خداوند خستگی را از او برداشته بود. به او فرقان و بینش جداکننده خیر و شر عنایت کرده بود. آدم شناس بود و اگر می گفت من حس خوبی نسبت به این آدم ندارم، آن فرد وضعش خراب بود.
- خدا اگربرای کسی برکت و عنایت بخواهد، نیروهای شایسته اطراف او را زیاد می کند. دور و برش پر بود از نیروهای خوب.
-خدا او را دوست داشت و در بهترین شرایط و به وسیله بدترین اشقیاء او را از دنیا برد و در نهایت اینکه خدا او را قبول کرد.
- یکی از دوستانش قبل از شهادت ایشان در خواب دیده بود که او در کربلا خوشحال و خندان مشغول کار است. به او گفتم کار بعدی هم پیدا شده و از لبنان به کربلا آمده ای؟ او در جواب گفت بله، امام حسین(ع) فرموده بیا اینجا و کارهای خود من را انجام بده. این دوستش می گفت نمی دانستم تعبیر این خواب این است که امام حسین او را برای خودش خواهد برد.
- اولین دسته های عزاداری را در کنار حرم حضرت زینب(س) او از نوجوان های آنجا تشکیل داد.
گفتنی است در این مراسم کلیپ هایی از این شهید والامقام پخش شد و گروه رزم نوازان سپاه حضرت محمد(ص) به اجرای موسیقی پرداختند.