نفت عین سیاست است، زیرا نفت پیوند نزدیکی با قدرت دارد. کنترل منابع نفتی و مسیرهای انتقال آن رابطه مستقیمی با وزن سیاسی یک کشور و میزان تاثیر آن در عرصه سیاست جهانی دارد. اقتصاد جهان بدون این ماده استراتژیک سیاه و چسبنده عمل نمیکند. مطمئنا عربستان و کویت کشورهایی ناشناخته میماندند اگر در بیابانهای پر گرد و غبار آنها بعد از کمی حفاری نفت فوران نمیکرد. و اگر نفت نبود هیچکس به این فکر نمیافتاد که تعداد زیادی سرباز، هواپیماهای جنگی یا ناوهای هواپیمابر به منطقه اعزام کند تا جنگها را هدایت کنند. این وضع شامل کشورهایی مانند نیجریه یا آذربایجان هم میشود که جایگاه سیاسی آنها در جهان، ارتباط مستقیم با نفت دارد.
به همین خاطر مسئله عرضه و تقاضا و بهای نفت همیشه به معنی جنگ قدرت سیاسی هم هست. روسای جمهور آمریکا از دهه پنجاه میلادی تاکنون، جریان آزاد نفت از خاورمیانه به سوی غرب را جزء منافع حیاتی ایالات متحده آمریکا دانستهاند و این منافع در صورت لزوم، حتی به زور اسلحه حفظ شدهاند. اروپای غربی هم در این منافع سهیم بوده و البته تضمین آن را به همراه هزینههای مربوطه همواره به آمریکا سپرده است.
در گذشته هم، هر از گاهی بهای نفت دچار نوسانهای شدیدی میشد اما مسئله جدید، تغییرات ساختاری در بخشی از جهان است: آمریکا که زمانی پیشتاز واردات نفت بود، اکنون به دلیل رونق و افزایش استخراج داخلی نفت «شیل» (نفت سنگ) از عربستان سعودی به عنوان بزرگترین تولید کننده نفت خام پیشی گرفته است. ظهور یک تولید کننده بزرگ، از مهمترین دلایل سقوط بهای نفت است. از منظر ژئوپولیتیک، نقش جدید آمریکا، همعرض یک انقلاب است، زیرا به دلیل وابستگی این کشور به نفت خاورمیانه، دههها جهت قطبنمای سیاست خارجی، با همه پیامدهای خونین آن به سوی خاورمیانه تنظیم شده بود. این جهتگیری اینک در حال تغییر است.
بهای نزولی نفت بر توازن قدرت سیاسی کشورهای متعددی تاثیر میگذارد. تعدادی از کشورها جزء برندگان هستند که در راس آنها آمریکا قرار دارد. از منظر سیاست داخلی، اثر کاهش بهای نفت تاثیری معادل کاهش مالیات برای شهروندان آمریکایی دارد؛ امری که دولت آمریکا قادر به انجام آن نیست. تاثیر مثبت مسئله چنین است: اهمیت بنزین در آمریکا همانند اهمیت نان در کشورهای فقیر است که کاهش بها موجب افزایش قدرت خرید خانوار میشود. به علاوه، به دلیل کاهش بهای انرژی، هزینه تولید موسسات هم کاهش مییابد و این به گردش بهتر مصرف و رشد اقتصادی منجر میشود. پیامد چنین روندی نیز (به غلط یا درست) افزایش محبوبیت رئیس جمهوری است. از منظر سیاست داخلی، اثر کاهش بهای نفت تاثیری معادل کاهش مالیات برای شهروندان آمریکایی دارد.
البته روند نزولی بهای نفت، زیان جدی شرکتهای جاافتاده نفتی در آمریکا را هم به دنبال دارد. استخراج «نفت شیل» به دلیل هزینههای بالا نسبت به نفت خام معمولی، فقط در صورتی مقرون به صرفه است که بهای جهانی نفت از حد مشخصی کمتر نباشد. در مورد رقم دقیق که ۸۰، ۶۰ یا ۵۰ دلار است اتفاق نظر وجود ندارد. با این همه وقتی شرکتهای نفتی به دلیل جنگ قیمت دچار مشکلات میشوند، مسئله در محدوده مشکلات این شرکتها میماند و آمریکا به عنوان یک ملت مستقیما از آسیبهادر امان خواهد بود. اوباما که عدم دوستیاش با شرکتهای نفتی پنهان نیست، میتواند با وجود زیان اقتصادی وارده به این شرکتها، از تحولات اخیر بهرهبرداری سیاسی کند.
به همین دلیل بهای نازل نفت، اتفاقی بس فرخنده برای سیاست خارجی آمریکاست زیرا ایران تحت فشار بیشتری برای پذیرش شرایط غرب در مورد حل اختلاف هستهای قرار میگیرد. عربستان سعودی به عنوان حافظ منافع مسلمانان سنی، برای تثبیت خود به عنوان قدرت برتر خاورمیانه در حال نبردی بیرحمانه با ایران شیعیست. این نبرد به ویژه در سوریه و یمن به شکلی خونین جریان دارد. تضعیف ایران به هر شکل، مثلا از طریق کاهش درآمدهای نفتی، برگ برندهای در دست سعودیها خواهد بود. این مسئله میتواند یکی از دلایل عدم کاهش تولید نفت عربستان بهرغم بهای نازل نفت باشد.
فرضیهای مبتنی بر توافق واشنگتن و ریاض در مورد اشباع بازار و سقوط بهای نفت وجود دارد که هدف را مجبور کردن ایران به تسلیم میداند. گرچه سعودیها سال ۲۰۰۳ پیش از تهاجم آمریکا به عراق تضمین کرده بودند که با افزایش تولید و صادرات، افزایش بهای نفت را محدود کنند. بنابراین استفاده از تولید نفت به عنوان ابزار سیاست خارجی و افزایش قدرت سیاسی امر جدیدی نیست.
نظریهای دیگری دلیل سیاست کنونی عربستان را پیدایش رقبای نفتی جدید در آمریکا میداند. یعنی قدرت برتر بازار، برای جان نگرفتن رقبای تازه از سلاح قیمت استفاده کرده تا آنها ورشکسته شوند. در عمل هم بعضی از شرکتهای نفتی آمریکایی دچار مشکلات اقتصادی شدهاند.
جام نیوز