اي بابا پس کي خودمان يک نفسي بکشيم، هيچ چيزي از زندگي نمي فهميم، تا چشم باز کنيم چند تا بچه قد و نيم قد دور و بر ما را گرفته است! دو روز جوان هستيم بايد تا مي توانيم حظ دنيا را ببريم، وقت براي بچه دار شدن و پوشک عوض کردن و تحمل نق نق بچه ها زياد است...
بچه دوم؟!! من اصلا ديگر در خودم نمي بينم که دوباره مادر(پدر) بشوم، شوخي که نيست بحث تربيت يک آدم است. ما که از صبح تا شب سر کاريم حوصله خودمان را هم نداريم چه برسد به اين که بخواهيم براي تربيت بچه ها وقت بگذاريم. بچه قبل از هر چيزي پدر و مادر مي خواهد با اين اوضاع ديگر بچه دار نشويم بهتر است، اين طوري حداقل بهتر مي توانيم به همين يک بچه برسيم...
امکان ندارد شبيه اين جملات را از زبان برخي همسران نشنيده باشيد، همسراني که از هر سختي و مشکلي بهانه اي مي سازند براي توجيه تک فرزندي.
والدين تنها و فرزند آسيب پذير
زهرا
غنمي- کارشناس علوم تربيتي - هدف از اين مطلب تشويق شما به فرزندآوري نيست
و تنها شما را براي يک تصميم گيري روشن و خردمندانه درباره اين که صاحب
چند فرزند شويد، راهنمايي مي کند و در نهايت تصميم گيري را به عهده خودتان
مي گذارد. بعضي از والدين جوان، بدون آگاهي از آثار رواني پديده تک فرزندي
تنها به استناد برخي توجيهات اين تصميم را اتخاذ مي کنند، بدون اين که به
عواقب آن بينديشند. وقتي از والديني که يک فرزند دارند يا زوج جواني که مي
گويند تصميم دارند تنها صاحب يک فرزند شوند، علت را مي پرسيم معمولا با اين
قبيل توجيهات مواجه مي شويم که وقتي يک فرزند داشته باشيم، مي توانيم از
لحاظ رواني و مالي به فرزندمان رسيدگي بيشتري کنيم يا وقتي يک فرزند داشته
باشيم خيال مان از آينده فرزندمان راحت تر است. پديده تک فرزندي به طور حتم
داراي معايب متعددي است که در ادامه به تعدادي از آن ها اشاره مي کنيم.
فرصت کمتر براي توجه والدين به يکديگر
يکي
از اهداف عالي ازدواج و فرزند آوري رشد همه جانبه شخصيت فرد است که والدين
تک فرزند، ممکن است از دستيابي به برخي از اين توانمندي ها محروم شوند.
توانمندي هايي مانند برقراري عدالت ميان فرزندان و مديريت همه جانبه روابط
بين فرزندان که ثمره آن رشد شخصيتي والدين است. از سوي ديگر تک فرزندي ممکن
است به کاهش توجه زن و شوهر نسبت به يکديگر منجر شود چراکه در اين موقعيت و
به خاطر تنها نبودن کودک، توجه زن يا مرد معطوف به تنها فرزند خود و گاه
از توجه به همسر خود غافل مي شود در حالي که وجود حداقل 2 فرزند موجب مي
شود که فرزندان از لحاظ ارتباطي به رشد همديگر کمک کنند و در اين ميان زمان
هايي هم براي ارتقاي ارتباط عاطفي والدين باقي مي ماند.
احساس نااميدي شديد با هر شکست فرزند
در
بيشتر اوقات، پدر و مادرهاي داراي چند فرزند، نمي توانند بگويند که کدام
فرزندشان را بيشتر از بقيه دوست دارند و واقعيت هم همين است که فرزندان
هرتعدادي که باشند نزد پدر و مادرها به يک ميزان عزيز هستند، ولي آن چيزي
که واقعيت دارد اين است که در تمام طول تاريخ، والدين به طور خود آگاه يا
ناخودآگاه براي فرزندان خود برنامه ريزي هايي دارند، نقشه هايي مي کشند و
خلاصه به گونه اي فرزندان و موفقيت آن ها را ثمره عمر خود مي دانند. حال
تصورکنيد که تمام اين توقع و تلاش و برنامه ريزي تنها بريک نقطه متمرکز
شود. شايد در اين جا، مثال ذره بين و داغ شدن نقطه تمرکز نور گويا باشد.
کاملا بديهي است که توجه و محبت والدين، زماني که براي تنها يک فرزند باشد
حالت افراطي به خود مي گيرد چرا که در اين حالت مادر و پدر تمام توجه خود
را معطوف به تنها فرزند خود مي کنند و ممکن است در برآورده کردن نيازهاي
فرزند يا حتي اعمال محدوديت ها از حد لازم فراتر روند. همچنين در صورت به
موفقيت نرسيدن فرزندشان به هر دليلي، احساس شکست و نااميدي زيادي در زندگي
خواهند کرد.
نداشتن همدم در ميانسالي و پيري
تصور
کنيد والديني که تنها يک فرزند دارند، وارد دوران ميان سالي و پس از آن
پيري مي شوند. چنين والديني هم از نظر رواني و هم از نظر جسمي به نگهداري و
رسيدگي نياز دارند. تنها فرزند آن ها نيز ممکن است بنا به دلايلي نتواند
اين وظيفه را به نحو احسن انجام دهد. ممکن است براي زندگي به شهري ديگر
رفته باشد يا به خاطر تاهل و شرايط زندگي مشترک قادر به حضور دائمي در کنار
والدينش نباشد يا حتي خود فرزند دچار بيماري باشد؛ چنين والديني، چگونه مي
توانند نيازشان به در کنار فرزند بودن را برطرف کنند.
نجات از تنهايي بزرگ
صبا-
اگرچه اين مسئله را در دوران کهنسالي درک مي کنيد، ولي شايد مهم ترين
انگيزه براي داشتن چندين بچه است. براي اثبات اين موضوع گفتن يا نوشتن
چندان فايده اي ندارد، بهترين راه اين است که خودتان سري به خانه هاي
سالمندان بزنيد و در جريان زندگي خصوصي سالمنداني قرار بگيريد که روزهاي
تنهايي را سپري مي کنند.درباره بسياري از آنها اين طور نيست که چون فرزندان
نامهربان و بي وجداني دارند اکنون سروکارشان به خانه سالمندان افتاده است
بلکه اتفاقا فرزندان خوب و حتي از نظر موقعيت اجتماعي سطح بالايي دارند پس
چه طور مي شود پس از اين که سال هاي سال هرچه داشتند براي تنها فرزند يا دو
فرزندشان هزينه کرده اند و زندگي، سرمايه و جواني خود را به پاي او (آن
ها) ريخته اند اکنون بايد اين طور تنها باشند؟ آيا امکاناتي که در اختيار
اين يکي دو فرزند قرار داده اند کافي نبوده است؟! آيا در تربيت آنها سهل
انگاري شده است؟! نه هميشه اين طور نيست ، اتفاقا مشکل همين جاست که بسياري
از اين سالمندان تنها يک يا نهايتا ۲ بچه داشته اند، حال تصور کنيد يکي از
آنها در خارج از کشور زندگي مي کند و ديگري سخت گرفتار زندگي شخصي يا شغلي
خود است پس چه کسي اکنون بايد عصاي دست پدر يا مادر و کمک حال آنها باشد؟
آيا اگر فرزندان بيشتري داشتند باز هم امروز بايد اين قدر تنها مي بودند؟
بد نيست براي درک بهتر اين موضوع، سري به آسايشگاه هاي سالمندان بزنيم...
فرزندتان را گلخانه اي بار نياوريد
خيلي
از پدر و مادرها به مشاوران و روان شناسان مراجعه مي کنند و در زمينه
تربيت فرزندانشان اظهار ناتواني مي کنند. توصيه هميشگي ما به اين پدر و
مادرها اين است که تربيت کودکشان را با همسالان کودک تنظيم کنند. اين کار
باعث يک تربيت خودبه خودي در کودکان مي شود که والدين تنها نقش هدايت کلي و
نظارت بر رفتار آنان را خواهند داشت.
دکتر رضا پورحسين، دانشيار و عضو هيئت علمي دانشکده روانشناسي و علوم تربيتي دانشگاه تهران با اين مقدمه در يادداشتي که پايگاه اطلاع رساني khamenei.ir منتشر کرده است،مي نويسد:
متأسفانه در خانواده هايي که کودک در خانه از ارتباط با يک همسال برخوردار نيست و تنها در مهدکودک با همسالان خود ارتباط برقرار مي کند، کودک به لحاظ تربيتي تنظيم نمي شود. در ادامه، بخش هاي ديگري از اين يادداشت را که به آسيب هاي زندگي تک فرزندي اشاره دارد مي خوانيد:
مهدکودک و مدرسه جايگزين «خانه» نمي شود
اگرچه
مهدکودک و مدرسه، چنين فضايي را براي تنظيم تربيتي کودکان فراهم مي کند،
اما چون اين محيط ها تحت تاثير ساختار و انضباط سازماني هستند معمولاً بچه
ها در محيط هاي آموزشگاهي به نحو گلخانه اي تربيت مي شوند. بهترين محيط
تربيت، محيطي است که بچه ها هنگام خوابيدن، غذا خوردن، سفر و در تمام ابعاد
زندگي در آن محيط زندگي کنند؛ يعني زندگي با خواهر و برادر.
تصور غلط «هر بچه يک اتاق»
بسياري
از خانواده ها نسبت به مسائل فرزندانشان حساس هستند و حاضرند هر کاري که
به صلاح فرزندانشان است، انجام دهند؛ اما به دليل انگاره هاي شرايط کنوني
مانند اين که «هر بچه با يک اتاق تعريف مي شود» و به دليل ديگر انگيزه هاي
اقتصادي از داشتن فرزند بيشتر خودداري مي کنند. وقتي مي گوييم چهار بچه
يعني بايد چهار اتاق داشته باشيم! در حالي که دو اتاق براي چهار بچه کافي
است.
فرزندآوري، يک ثروت رواني
از
جمله فوايد فرزندآوري، توليد يک «سرمايه رواني» است. يکي از نيازهاي اصلي
انسان که در همه مکاتب روانشناسي مورد تأکيد قرار گرفته، «احساس مولد بودن»
است. احساس مولد بودن به انسان آرامش مي دهد. از منظر ديگر با وجود
فرزندان بيشتر در خانواده، آرامش رواني افراد بيشتر مي شود و اين آرامش
رواني در استحکام خانواده تأثيرگذار است. وجود بچه عامل مهمي است در اين که
خانواده ها دور هم جمع شوند. يک نکته روانشناختي و جامعه شناختي در اين
مسئله وجود دارد و آن اين است که ما فرض بگيريم که از اين وضعيت تک فرزندي و
دو فرزندي کنوني ۱۰ سالي بگذرد. در اين شرايط ديگر بسياري از واژه هايي که
ما در محيط خانوادگي استفاده مي کنيم، براي فرزندان مان کاربرد نخواهد
داشت. ديگر «برادر» و «خواهر» مفهوم عيني براي فرزندان ما ندارد و تنها يک
مفهوم لغوي خواهد بود. پس از گذشت يک نسل، براي مفاهيم خاله، دايي، عمو و
عمه و فرزندان آن ها هم چنين اتفاقي مي افتد. در واقع کساني که اشخاص به آن
ها منتسب مي شوند کمتر خواهند شد. در حالي که هر چقدر تعداد افراد منتسب
به افراد بيشتر باشد، آرامش آن ها در زندگي بيشتر است. يعني احساس اين که
ما قابل اتکا کردن براي ديگران هستيم و اين که ما به ديگران اتکا داريم به
انسان آرامش مي دهد.