الف) انقلاب اسلامی و خلق یک «جغرافیای هویتی» و فرهنگی
انقلاب اسلامی ایران در محیطی جغرافیایی و فرهنگی به نام ایران رخ داد؛ کشوری که با تاریخ و هویت خاص خود در طول تاریخ، تجربیات تلخی را به خاطر عدم استقلال و وابستگی در ناخودآگاه تاریخی خود داشته است؛ تجربیاتی که در قالبهای حماسی، اسطورهای، واقعیات تاریخی و زخمهای جنگهای جهانی در قرن بیستم و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تداوم داشت. از سوی دیگر، ایرانیان عمدتاً پیرو مذهب تشیع در دین اسلام بودند که عدالت، تفکر انتقادی و نفی سلطهپذیری و کمک به مظلومان را بهعنوان سه اصل اساسی در خود داشت.
در سطور زیر تلاش میشود با پرداختن به رگههای اصلی هویت ایرانی، حتیالامکان ردپای پیگیری سیاست خارجی مبتنی بر استقلال و عدالت را در عناصر فرهنگی و هویتی ایرانیان دریافت کند. این عناصر فرهنگی بازتابهای قابل درکی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران یافته است که از چرایی رابطهی ایران و آمریکا پس از انقلاب رمزگشایی میکند. بدین صورت که در جمهوری اسلامی ایران، هویت به منافع و جهتگیریها سمتوسو و معنا میبخشد و درک رفتارهای ایران در محیط خارجی مبتنی بر شناخت ابعاد هویتی آن است، اما مشکل اینجاست که در غرب، عقبهی هویتی و فرهنگی سیاستهای ایران بهشکلی تقلیلگرایانه در چارچوب دیدگاههای مادی و قدرتمحورشان فروکاسته میشود و جهانی از سوءظن و سوءبرداشت را در خصوص ایران دامن میزند.
ب) هویت؛ تعاریف و تأثیرگذاری
هویت از نظر لغوی هم به معنای تشابه کامل و هم به معنای تمایز است. هویت در فرهنگهای لغات به این صورت معنا شده است: شخصیت، اصلیت، شناسایی و برآوری کامل، المثنی، وجود ذهنی و مادی، همانی و اینهمانی. از نظر دهخدا، هویت عبارت است از تشخص. هویت آن چیزی است که ما با آن خود را میشناسیم و به دیگران میشناسانیم. هویت مفهومی در مسیر شدن است. احساس تعلق، احساس استقلال، احساس ارزش، احساس وحدت و… همه مسائلی هستند که در طول زمان روی میدهند. از نظر ساموئل هانتینگتون، هویت احساس فردی یا گروهی است که محصول خودآگاهی است. صرف نظر از بحثهای لغوی، هویت با شکلگیری واحدهای سیاسی وستفالیایی ۱۶۴۸، وضعیت جدیدی به خود گرفت؛ بهطوریکه هویتهای ملی بهصورت بالاترین و مورد اجماعترین لایهی هویت برجسته شده و هویت بهعنوان مسئلهای فرهنگی و اجتماعی در نظر گرفته شده است.
لایههای هویتی متفاوتی از قبیل مذهبی، قومی، سنتی، مدرن و… وجود دارد. عصر جدید عصر غلبهی هویت ملی است. هویتی که سرزمین مشترک، فرهنگ مشترک، دین مشترک، زبان مشترک، دولت مشترک و همچنین باورها، خاطرات و اسطورههای مشترک، اجزای سازندهی آن هستند.
هویت همیشه با غیریتآفرینی شروع میشود و تداوم مییابد. الکساندر ونت با استفاده از مفهوم «نقش» به تحلیل «هویت» و «منافع» پرداخته است؛ یعنی نقشی که دولت بهعهده میگیرد، جهتدهنده به اقداماتش است. وی معتقد است ارزش-های ملی، اهداف، پاداشها و فوایدی را که بهوسیلهی یک دولت تعقیب میشود تعیین میکند و از طرف دیگر، باورهای خاص هویتی هر بازیگر، اولویتهایش را مشخص میکند. همچنین هویتها مشخص میکنند کدام استراتژی مشروع است. هویت بهواسطهی تشابه و تمایز، به خودیها و دیگران منتهی میشود. هویت به ما و دیگران میگوید که هستیم و به ما میگوید که دیگران هستند.
هویتها از خلال تفسیر زبانشناختی به درون اعمال و افعال زندگی راه مییابد. لذا میتوان گفت سیاست خارجی ایران نیز باید در بستری هویتی و هنجاری مورد تحلیل و ارزیابی قرار بگیرد. در سایر کشورها نیز بخش قابل تأملی از سمتگیری سیاست خارجیشان معطوف به ابعاد فرهنگی و هویتی آنهاست. برای مثال، میتوان بهجرئت ادعا کرد عامل اصلی در فرازوفرودهای روابط انگلیس با اتحادیهی اروپا، به دغدغههای هویتی و مسائل فرهنگی انگلیس برمیگردد که در قالب استثناگرایی انگلوساکسونی، ملت جزیرهای، سنتگرایی، ضرورت حفظ فرهنگ بریتانیایی و نمادهای آن همچون پول ملی، پرچم ملی و کلیسای انگلیکان متجلی میشود. این مسئله در سیاست خارجی آمریکا نیز متجلی است و ایدهی ملت محاصرهشده یا ساختن شهری بر فراز تپه، روایت ملتسازی و هویت ملی غیریتساز آمریکاییهاست و مبنای جهانگیری و توسعهطلبی ایالات متحده در سیاست بینالملل است. اندیشهی مداخلهگرایی در سیاست خارجی بریتانیا و آمریکا نیز به زمینهها و توجیهات هویتی برمیگردد.
لذا نمیتوان ردپای مؤلفههای هویتی در سیاست خارجی کشورها را نادیده گرفت. منتها مسئلهی اصلی این است که رویکردهای مستقل ایران در سیاست خارجی در نقطهی مقابل منافع و ارزشهای قدرتهای غربی است و از این رو، با برندسازی و فضاسازی تلاش دارند مؤلفههای هویتی شکلدهنده به سیاست خارجی ایران را در چارچوب برندهای جعلی همچون ماجراجویی و برهمزنندهی نظم و ثبات، تحریف کنند.
سیاست خارجی ایران باید در بستری هویتی و هنجاری مورد تحلیل و ارزیابی قرار بگیرد. در سایر کشورها نیز بخش قابل تأملی از سمتگیری سیاست خارجیشان معطوف به ابعاد فرهنگی و هویتی آنهاست. برای مثال، میتوان بهجرئت ادعا کرد عامل اصلی در فرازوفرودهای روابط انگلیس با اتحادیهی اروپا، به دغدغههای هویتی و مسائل فرهنگی انگلیس برمیگردد.
ج) لایههای هویتی ایران
هویتها اولویتهایمان را مشخص میکند. از طرف دیگر، هویتها هم بدون منافع، فاقد نیروی انگیزش هستند. بدون هویتها منافع جهتی ندارند. هویتها برای استمرار خویش در طول تاریخ، نیازمند بازسازی، دگرسازی و دگرنمایی خود و مؤلفههای تشکیلدهندهی خویشاند. به عبارت دیگر، هویتها، انعطافپذیر و تغییرپذیرند. هویتها دو گونهاند: عرضی و ذاتی. هویتهای عرضی همچون تعلقات طبقهای، صنفی، سیاسی و… هستند، ولی هویتهای ذاتی همچون تعلق به گروههای قومی و نژادی، خانواده، محل تولد، جنسیت و… است. هویتها همچنین دارای سلسله مراتب هستند و نه کاملاً تغییرپذیر، بلکه حالتی بینابینی دارند. لذا نخبگان سیاسی جامعه نباید در راه پیوستن به ارزشهایی و پیاده کردن آنها، ارزشهای دیگر را نادیده بگیرند و به طور تکبُعدی با مسائل جامعهی خود روبهرو شوند.
فرهنگ و هویت ایرانی یکی از لایههای هویتی ایران است که مربوط به دورهی باستانی ایران میشود و پُر است از اسطوره، کیشها، افسانهها، سلسلهها و داستانهای ایرانی که همگی متعلق به دورهی باستان است. پس از آن، شاهد افزوده شدن لایهی فرهنگ و تمدن اسلامی است که برخلاف لایهی اولیه، حالتی واضح و غیراسطورهای دارد. نکتهی جالب توجه نسبت به لایههای اول و دوم هویت ایرانیان، همیاری این دو لایه نسبت به همدیگر است. بخشهای ارزشی از هویت ایران در دورهی باستان همچون حقطلبی، یکتاپرستی، عدالتگستری، ظلمستیزی، حب وطن و… که با ارزشها و شعائر اسلامی بهنوعی همخوانی دارند، در دورهی بعد، یعنی پذیرش اسلام و سپس تشیع میان ایرانیان، تداوم یافته و تکریم نیز شده است. این دو لایه در طول تاریخ، در همدیگر بهنحوی جالب ادغام شدهاند و دین همواره پشتیبان ملیت ایرانی بوده است.
۱٫ فرهنگ و هویت ایرانی
استمرار فرهنگی ایران در قیاس با کشوری چون مصر، که تمدنی به قدمت دو برابر تمدن ما ایرانیان داشته است و علیرغم حملهی یونانیان، مغولان و… شاهد گسست فرهنگی نشده است، گویای واقعیت جذاب، قوی و انکارناپذیر است که دارای جنبههای غنی انسانی، فرهنگی، اخلاقی و مذهبی است. چنانکه برای مثال، هر قوم و فرهنگ بیگانهای که راه به این سرزمین باز میکرد، آداب کشورداریاش تحت تأثیر قرار میگرفت.
۲٫ فرهنگ و تمدن اسلامی (تشیع)
اولین لایهی هویتی خارجی که بر لایهی ایرانیت قرار گرفت و تأثیر هویتی فراوانی داشت، اسلام بود. قریب به ۱۴ قرن پیش در شبهجزیرهی عربستان، دینی وحیانی به نام اسلام بر قلب مبارک پیامبر اکرم (ص) نازل آمد که رسالتی جهانی داشت و یکی از تمدنها و حوزههای غنی فرهنگی آن روز جهان، درست در همسایگی محل نزول این دین آسمانی قرار داشت. پس از گذشت سالها، بیشتر ایرانیان از اسلام، مذهب تشیع را برگزیدند. اوج این تحول در عصر حکومت صفویه است. از ۱۴ قرن پیش به این طرف، شاهد دادوستد فرهنگی، فکری، اندیشگی، کشورداری و… بین تمدنهای ایرانی و مؤلفههای دینی اسلام هستیم. نکتهی قابل توجه این است که این دو لایه صرف نظر از بعضی اصطکاکها، رابطهی بسیار خوبی با هم داشتهاند و دین یاور ملیت، فرهنگ، تمدن و سنن ایرانی شد. در زیر به عناصر و مؤلفههای اسلامی تمدن ایرانی اشاره میکنیم
شیعه، عدالتطلبی، شهادتطلبی، ایفای نقش اساسی توسط نهاد روحانیت و مرجعیت، نماد عاشورا، حکومت حضرت علی (ع)، ظلمستیزی، دفاع از مظلوم، دعوت، امر به معروف و نهی از منکر، وحدت، امت اسلامی و همینطور مهدویت، نفی سبیل، استکبارزدایی، اخوت اسلامی، امامت و عدل، نگهبانی از ارزشها دینی، قرآن کریم، احادیث، روایتها، تاریخ اسلام و اجتهاد، دعوت به نیکی و خوبی.
د) سه مشکل هویتی تاریخی
با نگاهی به ابعاد هویتی و فرهنگی ایران بهلحاظ تجربیات تاریخی و ارزشهای دینی و مذهبی، میتوان سه مشکل بزرگ ایران در طول تاریخ خود تا انقلاب اسلامی را بیدادگری، خودکامگی و عدم استقلال دید و بیشتر ارزشهای دینی و ملی ایرانیان نیز در توصیه به عدالت، حاکمیت الله و ارزشهای الهی و نفی سلطه آمده است. انقلاب اسلامی را باید در این چارچوبهای فرهنگی درک کرد و از تأثیر محیط اجتماعی و شرایط تاریخی در کنار تأثیرات عظیم دین اسلام و آموزههای مذهب تشیع غافل نماند.
هـ) غرب و شناخت هویت ایران
ارزشهای مذکور، رفتار و جهتگیری خاصی را نیز در جهان خارج طلب میکند که با متدولوژی پوزیتیویستی حاکم بر مطالعهی پدیدهها در غرب، قابل سنجه و ارزیابی نیست. متدولوژی پوزیتیویستی حاکم بر مطالعهی علمی در غرب، فقط آنچه را که قابل آزمونپذیری و مشاهده و اندازهگیری با ابزار و روشهای تجربی و مادی باشند علمی میداند و از این رو، انتظار چندانی نباید داشت که محققان غربی، مخصوصاً در حوزهی شناخت واقعی پدیدههای انسانی، به درک و استنباط تفهمی از ابعاد معنوی، هویتی، ارزشی و در یک کلام فرهنگی از انقلاب اسلامی و مولود آن یعنی جمهوری اسلامی ایران برسند.
یکی از نقدهای پستمدرنیته به مدرنیته، انحصارگرایی و تمامیتخواهی آن است. تلاش قدرتهای غربی در منزوی کردن الگوهای غیرهمراستا با ارزشهای مدرنیته و ساختن یک جهان متجانس با ارزشهای مدرنیته نیز عاملی کلیدی در تضاد قدرتهای غربی با جمهوری اسلامی ایران است که هویتش فراسوی مدرنیته است و ایجاد جهان هموژنیزهشده را برنمیتابد. لذا در حالی که یکی از محرکهای اصلی سیاست خارجی ایران به عوامل هویتساز و هنجاری برمیگردد، غرب تلاش میکند از یکسو این پسزمینهها را نادیده بگیرد (تا بتواند برندسازی علیه ایران را راحتتر انجام دهد و برندهایی همچون ماجراجویی را برای توصیف رفتار سیاست خارجی ایران به کار ببرد) و از سوی دیگر، رفتارهای خود را در منطقهی غرب آسیا با پسزمینههای هنجاری و هویتی همچون دموکراسیسازی، حقوق بشر و… تبیین (در واقع توجیه) کند.
این گزارهی دوم در چارچوب استفادهی ابزاری قدرتهای غربی از انحصارگرایی مدرنیته است که از یک طرف الگوهای بدیل در مقابل مدرنیته را برنمیتابند و از سوی دیگر، از ارزشهای مدرنیته برای نیل به اهداف و منافع خود و محدود کردن و حمله به ارزشها و منافع بازیگرانی همچون ایران استفاده میکنند. لذا استفادهی ابزاری قدرتهای غربی از گفتمان مدرنیته برای نیل به اهداف خود نیز نباید مورد غفلت قرار گیرد. در این فضا، تولید ادبیات علمی پیرامون سویههای هویتی و هنجاری سیاست خارجی ایران در منطقه و نظام بینالملل، میتواند راهکار مناسبی باشد که به تبیین سیاست خارجی کشور براساس محرکهای هویتی میپردازد و راه را بر هرگونه برداشت تقلیلگرایانه از سیاست خارجی ایران در منطقه میبندد.
مسئله و موضوع هویت، یکی از عناصر مهم و قابل توجه در بررسی فضایی است که در ایران غالب شده است. برای شناخت بازیگری به نام ایران، بایستی لایههای هویتی این کنشگر را بهلحاظ داخلی و منطقهای بهطور دقیق شناخت؛ چراکه بسیاری از کنشهای بازیگری که هویتپایه است، متأثر از منافع مادی نیست. برای شناخت میزان تأثیرگذاری این بازیگر، بایستی به سایر انگیزههای آن، مثل مسئلهی هویتجویی، منزلتجویی و عزتطلبی آن، دقت شود و نه صرفاً به مقولهی امنیتجویی و منافعطلبی آن.
برهان