۲۷ مهر ۱۳۹۳ - ۱۶:۳۲
کد خبر: ۱۰۳۷۸
نقدی بر سیاست‌گذاری‌های دولت‌ها در خصوص طراحی لباس؛
یکی از دغدغه‌ها و مسائلی که در چند سال اخیر مورد توجه مسئولین، توده‌ی مردم، اندیشمندانِ حوزه‌ی فرهنگ و حتی فعالین اقتصادی دغدغه‌مند نسبت به فرهنگ قرار گرفته، مسئله‌ی پوشش است. فراگیر شدن این توجه در دولت اصلاحات بود؛ یعنی زمانی که ما خود را بیش از پیش در وضعیت «تهاجم فرهنگی» یافتیم. وضعیتی که در آن گویی چیزی در حال نشان دادن قدرت خود در ایجاد تغییرات ناخواسته و نامطلوب به ما بود.
یک دهه‌ی اخیر در کشور شاهد پیدایش و رشد سیاست‌گذاری­های حکومتی در خصوص طراحی لباس و پوشش بوده­ایم. این سیاست­ها قرار بود با تربیت نیروی متخصص و حمایت اقتصادی دولتی از آن­ها، به وضعیت پوشش در جامعه‌ی ما سروسامانی بدهد. یادداشت پیش رو سعی خواهد داشت با بررسی گذرا به وضعیت طراحی لباس اسلامی-ایرانی، یک چارچوب تحلیل و دریچه‌ی نگاه ویژه­ای ارائه دهد که از طریق آن، بتوان نگاه نوتری به وضع موجود خودمان در حوزه‌ی لباس داشته باشیم و همچنین تحلیل مناسب‌تری از وضعیت و کارکرد پروژه­های طراحی لباس اسلامی به دست آوریم.
 
آنچه گذشت...
 
یکی از دغدغه­ها و مسائلی که در چند سال اخیر مورد توجه مسئولین، توده‌ی مردم، اندیشمندانِ حوزه‌ی فرهنگ و حتی فعالین اقتصادی دغدغه­مند نسبت به فرهنگ قرار گرفته، مسئله‌ی پوشش است. در جامعه‌ی معاصر ما فراگیر شدن این توجه در دولت اصلاحات بود؛[1] یعنی زمانی که ما خود را بیش از پیش در وضعیت «تهاجم فرهنگی» یافتیم. وضعیتی که در آن گویی چیزی در حال نشان دادن قدرت خود در ایجاد تغییرات ناخواسته و نامطلوب به ما شده بود. چیزی که فی‌الواقع پیش‌تر از طریق توسعه‌ی اقتصادی در لایه­های پنهان ریشه دوانده بود و با پیگیری‌های دولت وقت درباره‌ی فضای باز مدنی و سیاسی، توسعه‌ی تکنولوژی­های ارتباطاتی و توسعه‌ی واردات، امکان این تجلی برایش بیشتر شده بود. این وضعیت داشت ظواهر زندگی سنتی‌مان را با شدت و سرعت بیشتری تغییر می­داد. به همین علت، ما در آن زمان خطر فراگیرتری نسبت به گذشته برای هویت ایرانی و اسلامی خود حس کردیم و این توجه ویژه منجر شد کارشناسان، صاحب‌نظران و حتی هنرمندان و تولیدکنندگان پوشاک به صرافت مقابله با وضعیت پیش‌آمده برآیند و دست به عمل بزنند. 
آنچه در شرایط مذکور مورد توجه و تحلیل قرار گرفت، لایه‌ی هویتی بود. فرضی که شکل گرفت این بود که هویت و فرهنگ ما به‌واسطه‌ی ورود لباس­های خارجی مورد تهدید قرار گرفته است. این امر که جوانان ما نیاز به تنوع و تکثر و تجربه‌ی فضای جدیدی دارند، بدیهی و مطلوب پنداشته شد و تنها مشکل این‌گونه تعریف شد که به‌جای اینکه ما نیاز جوانانمان را براساس فرهنگ ایرانی-اسلامی پاسخ دهیم، دیگری یعنی غرب آن را براساس فرهنگ خود پاسخ داده و لذا مشکل پوشش رخ داده است. براساس این نوع آسیب‌شناسی، راه‌حلی تحت عنوان «مقابله و رقابت با بازار غرب» ارائه گردید. پیگیری و عملیاتی کردن این راه‌حل با چند سیاست‌گذاری آغاز شد:
 
 اولین مسائل خود را در اولین گام‌ها، یعنی وضع سیاست‌ها و به‌اصطلاح زیرساخت‌سازی‌ها نشان داد. از نوع تأمین نیروی انسانی ماهر گرفته تا ورود وزارت ارشاد، یعنی اصلی‌ترین متولی حکومتی فرهنگ اسلامی-ایرانی، به پروژه‌ی مدسازی! لباس‌های اسلامی طراحی‌شده در ابتدای کار از سمت بازار مصرف‌کننده‌ها پس زده شد.
 
1.     برای ورود لباس غربی توسط تجار معمولی ممنوعیت گمرکی ایجاد شد، در حالی که به برندهای معتبر آمریکایی، فرانسوی، ایتالیایی و ترک هر روز اجازه‌ی دایر کردن نمایندگی در ایران را دادند. علاوه بر این فضای دوگانه، با پدیده‌ی قاچاق لباس خارجی و شوهای لباس خارجی زیرزمینی که اوضاع را بدتر می­کردند نیز مواجه شدیم.
 
2.     رشته‌ی طراحی و دوخت در دانشگاه­ها ایجاد شد که بتواند متخصص متعهد برای تولید لباس ایرانی –-اسلامی تأمین کند. رشته­ای که در غرب برای توسعه‌ی پروژه‌ی مد و مصرف‌گرایی راه‌اندازی شده بود و حتی در یک اقدام البته غیرقابل اجتناب، تمام فارغ‌التحصیلان اولیه‌ی ما در این رشته هم در آمریکا و غرب درس خواندند و همان‌جا پروژه­های اولیه‌ی خود را برای گرفتن مدارک تحصیلی زیر نظر مدسازان غربی انجام دادند.
 
 
3.     ایجاد تولیدی‌هایی که لباس بر اساس ارزش‌های ایرانی-اسلامی تولید کنند.
 
4.     طرح‌های بی‌اساسی چون لباس ملی که با آن همه‌ جاروجنجال وارد صحن علنی مجلس شد و راه به جایی نبرد.
 
 
5.     حمایت معنوی از فعالین عرصه‌ی طراحی و تولید پوشاک توسط متولی اصلی فرهنگ در کشور. وزارت ارشاد در این راستا، به برگزارکنندگان فستیوال‌های مد و فشیون در جهان پیوست. پدیده­ای که وقتی برای اولین‌بار در یکی از هتل‌های معروف و گران‌قیمت تهران به‌طور مخفیانه برگزار شده بود، با جاروجنجال اهالی فرهنگ و برخی مسئولین مواجه شده بود!
 
آغاز مسائل جدید
 
اولین مسائل خود را در همین اولین گام­ها، یعنی وضع سیاست­ها و به‌اصطلاح زیرساخت­‌سازی­ها نشان داد. از نوع تأمین نیروی انسانی ماهر گرفته تا ورود وزارت ارشاد، یعنی اصلی­ترین متولی حکومتی فرهنگ اسلامی-ایرانی، به پروژه‌ی مدسازی!
 
لباس­های اسلامی طراحی‌شده در ابتدای کار، از سمت بازار مصرف‌کننده­ها پس زده شد. نمایشگاه­های رسمی بیشتری توسط وزارت ارشاد و سایر متولیان فرهنگی اجرا شد تا طراحان را با ذائقه‌ی مصرف‌کنندگان آشناتر کند! در نهایت کم‌کم کار به جایی رسید که پروژه‌ی تولید لباس اسلامی، استانداردهای پوشش اسلامی را نتوانست رعایت کند و اکثر تولیدات با روح حیا و پوشش دوباره متعارض شدند. برگزاری شو لباس با وضعیت‌های غیرقابل توجیه پیش آمد که پیامد طبیعی وارد شدن به دنیای مد، یعنی دنیای نمایش زیبایی‌های بدن بود.
 
دقیقاً شبیه همین تجربه را سایر مسلمانان هم داشته­اند. جریان جهانی شدن همه‌ی مسلمانان را متوجه این نزاع ساخته بود و آن­ها به اشکال مختلف می­خواستند از هویت فرهنگی و ارزشی خود در پوششان حمایت کنند. از جریان‌های غیردولتی در روسیه گرفته تا جریان­های مورد حمایت احزاب مسلمان و برخی مسئولین در اندونزی، مالزی و ترکیه. آنچه در لوای این تلاش رخ داد، قلب بزرگی در معنا و ارزش پوشش ایجاد کرد. حجاب اسلامی از موضوعی برای پوشش و تکلیف پوشانندگی آراسته و ساده، به ابزاری برای نمایش اجتماعی بدن، یعنی دقیقاً همان چیزی که نباید می­شد، درآمد.
 
از دیگر سو، پروژه‌ی فرهنگی تولید لباس اسلامی به پروژه‌ی اقتصادی «مد اسلامی» تبدیل شد. همان راهی را رفت که لباس غربی رفته بود. به این ترتیب، خود عامل مهمی در گسترش مصرف‌گرایی در بین مسلمانان شد. گویا کاری کرده بودیم که لباس اسلامی در خدمت نظام سرمایه‌داری درآید. تمایز جستن از جامعه، مدگرایی، مصرف گرایی و تفاخر، از خرده‌فرهنگ­هایی بودند که در این پروژه هم به مانند پروژه‌ی مد در غرب تقویت شدند.[2] نمونه‌ی بارز آن، وضعیت برخی برندهای فاخر ایرانی است که قیمت لباس‌هایشان شاید تا چند ده میلیون تومان هم می‌رسد! نخ مطلا به کار می­برند و تفاخر طبقاتی را در لوای احترام به لباس ایرانی عرضه می‌کنند.
 
اما سؤال اصلی اینجاست که چرا از همین ابتدا این عدم سنخیت خود را بروز داد؟ آیا سیاست­های اشتباهی اتخاذ شده بود؟ آیا راه دیگری برای ایجاد زیرساخت‌های تولید لباس اسلامی-ایرانی وجود داشت؟ آیا این راهی تماماً انتخابی و آگاهانه بود یا چاره­ای در این انتخاب وجود نداشت؟ روش انجام کار در ذات خود کار نهفته بود و خود را با قدرت مستولی می‌کرد؟ مگر قرار نبود با طراحی لباس اسلامی به سمت حفظ هویت دینی و ملی خود برویم؟ چرا پس از همان آغاز کار، بیشتر به سمت هویت غربی، یعنی مدسازی و مدلینگ‌پروری و مصرف‌گرایی کشیده می­شد؟
 
پاسخ این سؤال در این نکته نهفته است که ما هنگام مواجهه با بحران پوشش در فرهنگمان، متوجه تمام ابعاد مسئله نشدیم و تنها از یک سطح، آن را درک کردیم. ما انتظار چیز دیگری داشتیم و اتفاق دیگری رخ داد. علت این فاصله بین آنچه می­خواستیم با آنچه شد، در واقعیت مربوط به ندیدن جامع ابعاد مختلف مسئله بود. انتخاب سطح تحلیل باعث می­شود درک ما از چیزی که در مقابل دیدگانمان قرار دارد بسیار متفاوت بشود. وقتی از ساحل به دریا نگاه می­کنید آب­های نزدیک ساحل بی‌رنگ به نظر می­رسند و قسمت­های میانی­تر پررنگ‌تر، اما اگر همین آب را از عمق بسیار پایین‌تری بنگرید، آن را آبی مایل به سیاه خواهید دید. وقتی ما از سطح به این نزاع نگریستیم، احساس کردیم کار فقط با تولید لباس­هایی پوشیده­تر درست خواهد شد. در آن سطح واقعاً مسئله تا همین حد خود را نمایش می­داد و واقعاً هم تولید لباس پوشیده‌ی مناسب تنها راهکار بود، اما مسئله عمق بیشتری داشت و اگر از آن عمق به این مسئله بنگریم، آنچه را که تا دیروز به این شکل می‌دیدم، به شکل دیگری درک خواهیم کرد.
 
مسئله تنها در تفاوت ساده‌ی ظاهر یک لباس نبود. نیاز جوامع ما به تنوع و تکثر در مظاهر زندگی مادی و خصوصاً لباس، یک امر طبیعی نبود که فقط با دادن لباس پوشیده یا برهنه، مشکل کار حل شود. خودِ نیاز به تنوع و نمایشِ بدن، مسئله‌ی اصلی ما بود. توسعه با ایجاد تکثر در مظاهر زندگی مادی و تأکید بر لذت، با در دسترس قرار دادن سریع محصولات تکنولوژیک و تغییر سریع در آن­ها، باعث می­شود ارزش جدیدی در جامعه رواج یابد. داشتن اشیای نوتر و بیشتر، افتخار شهروندان می‌شود؛ چراکه این‌گونه می­توانند نشان دهند به دنیای روز تعلق دارند. ارزش انسان­ها به اشیای فاخری است که بتوانند به دست بیاورند و نمایش دهند. ارزش اجتماعی آن­ها به قدرت خریدشان بستگی دارد. در این بین، چه چیزی به اندازه‌ی بدن می­تواند کارکرد داشته باشد؟ بدن به‌لحاظ جذابیتی که دارد، بیشترین کالا را می­تواند مصرف کند. بدن وسیله‌ی ارتباطات اجتماعی و فردی انسان‌هاست. بدن هرجا با فرد است و همه‌جا به او امکان نمایش قدرت خریدش را می­دهد. در جامعه‌ی مصرفی، بدن کارکرد اقتصادی پیدا می­کند. لباسی که بر آن کشیده می­شود دیگر فقط لباس و وسیله‌ای برای پوشانندگی نیست. حتی فقط برای جلوه‌ی زیبایی هم نیست. لباس نماد و نشانه است. می­شود نشانه‌ی اینکه فرد به چه وضعی از مصرف تعلق دارد و وضع مصرفی فرد سهم او را از احترام و جایگاه اجتماعی تعیین خواهد کرد.
 
بنابراین افراد در جامعه‌ی مصرفی به‌عنوان یک مناسک اجتماعی و به‌مثابه‌ی تلاشی برای دستیابی به جایگاه بهتری در اجتماع که به تبع آن دستیابی به قدرت بیشتری را برایشان فراهم می­کند، از لباس و مدهای لباس تبعیت می­کنند. مد لباس هم باز یک امکان اقتصادی دیگر است. مد برای یک لباس یا نوع خاصی از لباس پوشیدن، تاریخ مصرف می­گذارد و هنگام اتمام آن، که با آغاز دیگری همراه است، افراد را ناچار به دور انداختن لباس قبلی و خرید و مصرف لباس جدید می­کند. همه‌ی این‌ها در کنار هم، یعنی لباس، روحیه‌ی تنوع‌طلبی، مدگرایی و نمایش اجتماعی بدن، یک مجموعه‌ی اقتصادی را فراهم می­آورد؛ مجموعه‌ی بی‌سروسامانی از مصرف. برای نظام سرمایه‌داری، مصرف بی‌انتها یعنی تولید بی‌انتها و این قانون واقعی حداکثر کردن سود نهایی است. چنین فهمی از لباس و پوشش در جهان معاصر ما حاکم است.
 
پروژه‌ی فرهنگی تولید لباس اسلامی به پروژه‌ی اقتصادی «مد اسلامی» تبدیل شد. همان راهی را رفت که لباس غربی رفته بود. به این ترتیب، خود عامل مهمی در گسترش مصرف‌گرایی در بین مسلمانان شد. گویا کاری کرده بودیم که لباس اسلامی در خدمت نظام سرمایه‌داری درآید. تمایز جستن از جامعه، مدگرایی، مصرف‌گرایی و تفاخر، از خرده‌فرهنگ‌هایی بودند که در این پروژه هم به مانند پروژه‌ی مد در غرب تقویت شدند.
 
نتیجه اینکه در این فضا یک تولیدکننده، صرف‌نظر از اینکه چه لباسی تولید می­کند، اگر به نشانه­ها و ارزش­ها و معانی این جهان پایبند نباشد، امکان بقا پیدا نمی­کند و پایبندی به این فضا برای تولیدکننده‌ی لباس اسلامی-ایرانی چه معنایی دارد؟ این بنگاه­ها باید هر روز به طراحان لباس خود فشار بیاورند تا طرحی نو ارائه دهند و این یعنی وارد شدن به جهان مد. آن­ها ناچارند از قوانین نمایش زیبایی و نمایش قدرت مصرف در طراحی لباس تبعیت کنند و این‌ها یعنی بازی کردن در زمین سرمایه‌داری.
 
در جهانی که معنای زندگی و معنای روابط اجتماعی افراد این‌گونه شکل گرفته است، چه مدت امکان حضور لباس پوشیده و اسلامی باقی می­ماند و از آن مهم‌تر، چقدر پروژه­های تولید لباس در این فضا منزه از ترویج مصرف‌گرایی باقی می­مانند؟ این مسئله‌ی اصلی ما در حوزه‌ی لباس و طراحی لباس است. مهم‌ترین مسئله‌ی ما در وضعیت پوشش و حجاب است و البته پاسخ به سؤال پس چه باید کردی که در اینجا پیش می­آید، می­شود مهم‌ترین مسئله برون‌رفت ما از وضعیت جهانی موجود است. چیزی که باید مقابلمان قرار دهیم و درباره‌ی امکان آن اندیشه کنیم. تولید لباس پوشیده گرچه تنها راهی است که فعلاً داریم، اما این همه‌چیز را حل نخواهد کرد و خودش همواره در معرض تهدیدی بزرگ به سر می­برد. دانستن این نکته است که برای ما اهمیت پیدا می­کند. بحران لباس برای ما چیزی فراتر از بحران ظاهر آن است.
گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر