خلاصه ای از زندگی پر برکت حضرت امام محمد باقر ( ع )
نام
مبارک امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ،بدين جهت
که : دريای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب ديگری
مانند شاکر و صابر و هادی نيز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هريک باز
گوينده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
کنيه امام " ابوجعفر "
بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع ) است . بنابراين نسبت آن حضرت
از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع ) و از سوی پدر به امام حسين ( ع
) می رسيد . پدرش حضرت سيدالساجدين ، امام زين العابدين ، علی بن الحسين (
ع ) است .
تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم
ماه صفر سال 57هجری در مدينه اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه
پدر و در کنار جدش حضرت سيد الشهداء کودکی بود که به چهارمين بهار زندگيش
نزديک می شد .
دوران
امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95هجری که سال درگذشت امام زين العابدين
( ع ) است آغاز شد و تا سال 114ه . يعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته
است .
در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) مسائلی مانند انقراض امويان و بر سر کار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسی و ظهور سرداران و مدعيانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و ديگران مطرح است ، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در اين دوره پيش می آيد ، و عده ای از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا می شوند . قاضيها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پديد می آيند و فقه و قضاء و عقايد و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسير می نمايد ، و تعليمات قرآنی - به ويژه مسأله امامت و ولايت را ، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا ، افکار بسياری از حق طلبان را به حقانيت آل علی ( ع ) متوجه کرده بود ، و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دين به دنيا فروشان برگرفته بود ، به انحراف می کشاندند و احاديث نبوی را در بوته فراموشی قرار می دادند . برخی نيز احاديثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و يا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند .
اينها
عواملی بود بسيار خطرناک که بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنها
بايستند . بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وی امام جعفر صادق ( ع )
از موقعيت مساعد روزگار سياسی ، برای نشر تعليمات اصيل اسلامی و معارف حقه
بهره جستند ، و دانشگاه تشيع و علوم اسلامی را پايه ريزی نمودند.
زيرا
اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقی تعليمات
پيامبر ( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند ، و می بايست به تربيت شاگردانی
عالم و عامل و يارانی شايسته و فداکار دست يازند ، و فقه آل محمد ( ص ) را
جمع و تدوين و تدريس کنند . به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء و
دانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود . در مکتب تربيتی
امام باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته می شد .
امام باقر ( ع ) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود . سيرت و صورتش ستوده
بود . پيوسته لباس تميز و نو می پوشيد . در کمال وقار و شکوه حرکت می فرمود
.
از آن
حضرت می پرسيدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش می پوشيد ، تو چرا لباس فاخر بر
تن می کنی ؟ پاسخ می داد : مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز ، که
محرومان و فقرا و تهيدستان زياد بودند ، چنان بود . من اگر آن لباس بپوشم
در اين انقلاب افکار ، نمی توانم تعظيم شعائر دين کنم .
امام پنجم ( ع ) بسيار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود .
با
همه اصحاب مصافحه می کرد و ديگران را نيز بدين کار تشويق می فرمود . در
ضمن سخنانش می فرمود : مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بين می برد و
گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - می ريزد . امام باقر ( ع )
در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگيری از نيازمندان و تشييع جنازه
مؤمنين و عيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينی ، کمال مواظبت را
داشت .
می خواست سنتهای جدش رسول الله ( ص )
را عملا در بين مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعليم نمايد . در
روزهای گرم برای رسيدگی به مزارع و نخلستانها بيرون می رفت ، و با کارگران و
کشاورزان بيل می زد و زمين را برای کشت آماده می ساخت . آنچه از محصول
کشاورزی - که با عرق جبين و کد يمين - به دست می آورد در راه خدا انفاق می
فرمود .
بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش
رسول الله ( ص ) می رفت ، پس از گزاردن فريضه ، مردم گرداگردش جمع می شدند
و از انوار دانش و فضيلت او بهره مند می گشتند .
مدت بيست سال معاويه
در شام و کارگزارانش در مرزهای ديگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقايق
اسلامی - با زور و زر و تزوير و اجير کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسيار
کردند .
ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بی سابقه آل ابوسفيان ، که مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه کردند ، در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأله امامت و رهبری ، که تنها شايسته امام معصوم است ، سعی بليغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جايی رسيد که فرزند گرامی آن امام ، حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پايه گذاری نمود ، و احاديث و تعليمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد . امام سجاد ( ع ) با زبان دعا و مناجات و يادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر ( ع ) با تشکيل حلقه های درس ، زمينه اين امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دينی را برای مردم روشن فرمود . رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينی وحی الهی وظايفی را که فرزندان و اهل بيت گرامی اش در آينده انجام خواهند داد و نقشی را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احاديثی که از آن حضرت روايت شده ، تعيين فرموده است .
چنان که در اين حديث آمده است :
روزی
جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريک شده بود به
محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد . صدای کودکی را شنيد ، پرسيد کيستی ؟ گفت
من محمد بن علی بن الحسينم ، جابر گفت : نزديک بيا ، سپس دست او را گرفت و
بوسيد و عرض کرد : روزی خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم . فرمود : شايد زنده
بمانی و محمد بن علی بن الحسين که يکی از اولاد من است ملاقات کنی . سلام
من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد . علم و دين را نشر بده .
امام پنجم هم به امر جدش قيام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف
دينی و تعليم حقايق قرآنی و احاديث نبوی ( ص ) پرداخت .
نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حديث
و روايت و کلمات قصار و اندرزهايی همراه است ، که به ويژه در 19سال امامت
برای ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است .
بنا به رواياتی که نقل شده است ، در هيچ مکتب و محضری دانشمندان خاضعتر و
خاشعتر از محضر محمد بن علی ( ع ) نبوده اند .
در زمان اميرالمؤمنين علی ( ع ) گوئيا
، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که بايد - بر مردم روشن نبود ، گويا
مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حيات مادی بيرون ننهاده و از زلال دانش علوی
جامی ننوشيده بودند ، و در کنار دريای بيکران وجود علی ( ع ) تشنه لب بودند
و جز عده ای معدود قدر چونان گوهری را نمی دانستند . بی جهت نبود که مولای
متقيان بارها می فرمود : سلونی قبل از تفقدونی "پيش از آنکه من را از دست
بدهيد از من بپرسيد . " و بارها می گفت : من به راههای آسمان از راههای
زمين آشناترم .
ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند ؟ اما به تدريج ، به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامی را درک می کردند ، و مانند تشنه لبی که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد ، زلال گوارای دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمی امام ( ع ) شدند ، و به قول يکی از مورخان : " مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند " . امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرينان - فراهم نبود ، از اين رو ، نشر معارف اسلام و فعاليت علمی را و هم مبارزه عقيدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را ، از اين طريق مناسب تر می ديد ، و چون حقوق اسلام هنوز يک دوره کامل و مفصل تدريس نشده بود ، به فعاليتهای ثمر بخش علمی در اين زمينه پرداخت . اما بدين خاطر که نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود ، مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار می گرفت .
دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح
حکومتی پيش می آمد و احساس می کردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه
دستگاه برمی گيرد و خط صحيح را در شناخت " امام معصوم ( ع ) " و امامت که
دنباله خط " رسالت " و بالاخره " حکومت الله " است تعليم می دهد ، تکان می
خوردند و دست به ايذاء و آزار و شکنجه امام ( ع ) می زدند و گاه به زجر و
حبس و تبعيد ...
برای شناخت اين امر ، به بيان اين واقعه که در تاريخ ياد شده است می پردازيم :
"
در يکی از سالها که هشام بن عبدالملک ، خليفه اموی ، به حج می آيد ، جعفر
بن محمد ، امام صادق ، در خدمت پدر خود ، امام محمد باقر ، نيز به حج می
رفتند .
روزی در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومی سخنرانی می کند و در آن سخنرانی تأکيد بر سر مسأله پيشوايی و امامت و اينکه پيشوايان بر حق و خليفه های خدا در زمين ايشانند نه ديگران ، و اينکه سعادت اجتماعی و رستگاری در پيروی از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران . اين سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته می شود ، آن هم در مکه در موسم حج ، طنينی بزرگ می يابد و به گوش هشام می رسد. هشام در مکه جرأت نمی کند و به مصلحت خود نمی بيند که متعرض آنان شود . اما چون به دمشق می رسد ، مأمور به مدينه می فرستد و از فرماندار مدينه می خواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کند، و چنين می شود .
در محفلی که هشام برای توهین به امام
ترتیب داده بود بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی با امام باقر ( ع ) سخن می
گويد . امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی اداره اجتماع اسلامی
و اينکه رهبر يک اجتماع اسلامی بايد چگونه باشد ، سخن می گويد.
اينها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بيش از پيش ناراحت می کند . بعضی نوشته اند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند . و چون به او خبر می دهند که زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام ( ع ) شده اند ، امام را رها می کند و به شتاب روانه مدينه می نمايد . و پيکی سريع ، پيش از حرکت امام از دمشق ، می فرستد تا در آباديها و شهرهای سر راه همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق - ع - ) تبليغ کنند تا بدين گونه ، مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند . با اين وصف امام ( ع ) در اين سفر ، از تماس با مردم - حتی مسيحيان - و روشن کردن آنان غفلت نمی ورزد.
حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19سال و ده
ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگی کرد و
در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت ، نشر و تبليغ فرهنگ
اسلامی ، تعليم شاگردان ، رهبری اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنتهای جد
بزرگوارش در ميان خلق ، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحيح رهبری و
راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم ، که تنها خليفه
راستين خدا و رسول ( ص ) در زمين است ، پرداخت و لحظه ای از اين وظيفه غفلت
نفرمود .
سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجری
در سن 57 سالگی در مدينه با توطئه هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .
پيکر مقدسش را در قبرستان بقيع - کنار پدر بزرگوارش - به خاک سپردند.