به گزارش پایداری ملی، آندره
ولتچک، روزنامهنگار، رماننویس و فیلمساز آمریکایی است که علاوهبر پوشش
خبری جنگها و منازعات به علت گفتوگو با نوام چامسکی درباره تروریسم غربی،
مستندها و کتابهایش شهره شده است. خوشبینی انقلابی، نهیلیسم غربی و
افشای دروغهای امپراتوری از جمله کتابهای اخیر اوست. وی در مقالهای در
رابطه با ایران و تحریمهای آمریکا بهصراحت تاکید کرده بود «تنها «جرم»
ایران این است که در مقابل شما[آمریکا و ابرقدرتها] ایستاده است.» ولتچک
در گفتوگو با «فرهیختگان» از یک سو به قدرت کشورهای محور مقاومت و
عبرتگیری از کشورهای مستعمره اشاره دارد و از سوی دیگر شرایط آمریکا یا به
تعبیر خودش این امپراتوری امپریالیستی را کاملا پوچ و غمانگیز میخواند.
این کارشناس مسائل بینالملل اگرچه منکر قدرت نظامی امپریالیستها نیست ولی
تاکید دارد این کشورها بهعنوان یک جامعه بهطور فزایندهای در حال افول
هستند. آنچه در ادامه میآید مشروح گفتوگوی «فرهیختگان» با آندره ولتچک
است.
آیا ما شاهد افزایش تعداد کشورهایی هستیم که امروز
در برابر زورگویی آمریکا و متحدان آن مقاومت میکنند؟ چه چیزی باعث میشود
این مقاومت اتفاق بیفتد؟
دو عامل اصلی
برای این موضوع وجود دارد؛ نخستین عامل موضوعات اخلاقی است، مردم امروز
بیش از گذشته از رویکرد و اقدامات وحشیانه استعمار غربی، استعمارنو و
امپریالیسم که قرنهاست شکنجه و زورگویی میکنند، آگاه شدهاند. بخش عمده
این آگاهی به لطف رسانههای جمعی غیرغربی مانند راشاتودی، تلسور، پرستی
وی به دست آمده است. مورد دوم جنبه عملی قضیه است، کشورهایی مانند ایران،
ونزوئلا یا کوبا امروز با اندکی تامل در وضعیت کشورهای همسایه خود مثل
عراق و افغانستان یا هندوراس از وحشتی که بر ملتهایشان آن هم به واسطه
دخالتهای غرب حاکم شده بهخوبی آگاهند. این کشورها امروز شاهد ویرانی و
فروپاشی کامل هستند و مردم کشورهای مستقل مثل ایران بعد از دیدن وضعیت آنها
به نتیجهگیری منطقی در ذهن خود میرسند و آن اینکه، مقاومت و جنگیدن
برای حفظ عزت و استقلال صرفنظر از نتیجه آن از هر کار دیگری بهتر است. به
قول معروف ایستاده مردن به مراتب بهتر از روی زانو زندگی کردن است.
آیا ایالات متحده تضعیف شده یا کشورهایی که مقاومت میکنند قویتر شدهاند؟
هر
دو. آمریکا ضعیف است، چراکه ضعف اخلاقی دارد. هیچ چیز خوب و مطلوبی در
ترساندن ملتهای دیگر وجود ندارد. شرایط این امپراتوری امپریالیستی امروز
کاملا پوچ و غمانگیز است. زندگی سرشار از غارت کردن این و آن، واقعا
افسردهکننده است. افسردگی و بدبینی، به پوچی رسیدن و طغیان و پرخاشگری
مداوم روح را تضعیف میکند. در نقطه مقابل، مقاومت مثبت و روحیه انقلابی،
روح ملتها و افراد را تقویت میکند. من این موضوع را به تفصیل در کتاب
فلسفه انقلابی خود به نام «خوشبینی انقلابی، پوچگرایی غربی» توضیح
دادهام.
برای کشوری که در برابر ظلم و ستم کشورهای
قدرتمند مقاومت نکند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چه چیزی باعث میشود کشورها
تسلیم غرب شوند و به قدرت خودشان اعتقادی نداشته باشند؟
جواب
روشن است، فروپاشی کامل در انتظار این کشورها خواهد بود. بهعنوان مثال،
سال 1965 در اندونزی تحت حمایت آمریکا اتفاقاتی افتاد که امروز مشابه آن در
حال رخ دادن در برزیل تحتزمامداری بولسونارو است. این اتفاق برای روسیه
در زمان یلتسین هم افتاد. کشورها به غرب تسلیم میشوند، چراکه روح مقاومت
در آنها تنزل مییابد و جوانان این کشورها کاملا تحتتاثیر تبلیغات
غربیها قرار میگیرند. ما امروز در هنگکنگ میبینیم که نخبگان محلی چگونه
غالبا نقش بسیار منفیای ایفا میکنند. آنها عموما توسط غرب فاسد میشوند و
از قدرت خودشان علیه مردم خود استفاده میکنند. این نخبگان تحتنفوذ غرب
از رسانههای جمعی که در دست خود دارند، بهعنوان ابزاری برای تلقین
افکارشان به مردم بهره میبرند. در این بین آموزش نیز میتواند یک شمشیر
دولبه باشد؛ آموزش همیشه به معنای دانشافزایی مثبت نیست، گاهی آموزش
میتواند بهعنوان ابزاری برای القای مفاهیم افراطی به افراد باشد تا آنها
با پذیرش و باور این مفاهیم دیگر عملا فکر کردن را کنار بگذارند؛ طرز تفکری
که امروز از خارج یعنی غرب به برخی کشورها مثل هنگکنگ تزریق میشود.
فرهنگ پوچگرایی امروز عنصری منفی است که به برخی جوامع تزریق میشود.
آمریکا و انگلیس واقعا به همان اندازه که به نظر میرسد تاثیرگذارند یا از آنچه به وسیله قدرت نرم وانمود میکنند، قدرت کمتری دارند؟
آمریکا
و انگلیس- بهویژه آمریکا- از نظر نظامی بسیار قدرتمند هستند. آنها در
کنار هم به اندازه کافی سلاحهای هستهای برای از بین بردن چندباره زندگی
در کل این سیاره را دارند. با این حال، بهعنوان یک جامعه، آنها بهطور
فزایندهای در حال افول هستند. اگر با مردم آمریکای شمالی و انگلیس
رفتوآمد داشته باشید، یک موضوع توجه شما را جلب خواهد کرد و آن اینکه
بیشتر افراد ساکن آن نقاط در مورد بسیاری از مسائل گیج و نامطمئن هستند. در
آنجا ترس زیاد است. مردم از مریضی یا پیر شدن میترسند. آنها از بیکار شدن
وحشت دارند. اکثرا تنها هستند و همه اینها به این دلیل است که به لحاظ
روانی به آنها القا شده که باید فردگرایی افراطی را در آغوش بگیرید.
بنابراین، آنها بهطور فزایندهای میترسند نسبت به هرکسی یا چیزی متعهد
شوند. مردم این کشورها اگرچه آرزو دارند به بخشی از یک خانواده، یک جامعه،
یا یک جنبش متعهد باشند، اما عملا توان چنین کاری را ندارند. اگر شما به
یک چیزی متعهد باشید مثلا بگویید که کمونیست یا چیز دیگری هستید، آنها شما
را مسخره خواهند کرد. آنان در دنیای کاملا زشتی که توسط افراد ضعیف احاطه
شده زندگی میکنند. اگرچه این مردم سعی میکنند خودشان را بزرگ ببینند و
احساس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند اما بسیار احساس ناخوشایندی از
خودشان دارند و اغلب حتی به خودکشی فکر میکنند. آنها فقط فکر میکنند که
آزاد هستند، اما چنین نیست. آنها تصور میکنند که خیلی عالم هستند، اما
بسیاری از آنها حتی هیچتفاوتی با داعش ندارند. حس آزادی و دانش تنها
چیزهایی است که به آنها تلقین شده است.
مقاومت مردم
ایران و بهطور کلی آنچه محور مقاومت نامیده میشود (سوریه، عراق، یمن و...
) تا چه حد الگویی برای کشورهای تحت سلطه جهان بوده است؟ چگونه کشورهایی
که مقاومت کردهاند میتوانند تجربیات خود را به کشورهای دیگر منتقل کنند؟