استراتژیستهای رژیم صهیونیستی به عراق به عنوان بزرگترین چالش راهبردی در جهان عرب مینگرند. به همین دلیل، عراق کانون بالکانیزاسیون خاورمیانه و جهان عرب برای آنها محسوب میشود.
به گزارش پایداری ملی، تحولات اخیر منطقه همچون استعفای حریری، سفر کوشنر داماد ترامپ به عربستان، تمایل عربستان برای عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی، شکست های داعش و گروه های تروریستی در عراق و سوریه و مهم تر از همه هجمه سنگین علیه ایران از طرف آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان (که نمونه اخیر آن در بیانه اتحادیه عرب علیه ایران و حزب الله آشکار شد) نشان از برنامه جدید بازیگران شورشی منطقه با هدف فشار به ایران صورت گرفته است. این برنامه جدید علیه ایران دارای چه ارکانی است و چه جهت هایی را دنبال می کند:
ابتدا باید به زمینه های این موضوع پرداخت تا بتوان تحلیلی پیرامون آن ارائه داد:
گام اول ماجرا سفر ترامپ به عربستان بود. ترامپ در این سفر رسما تشکیل ائتلاف غربی- عربی – عبری را اعلام کرد. هدف از تشکیل این ائتلاف نیز دو عامل است: یکی عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی و دادن رهبری این ائتلاف به صهیونیست ها بود و دوم؛ مقابله با نفوذ ایران در منطقه. به طوری که نتانیاهو اخیرا در اندیشکده چتم هاوس اعلام کرد: «ایران به دنبال صادر کردن شیعه ها به همه جای خاورمیانه است و تهران به دنبال یک پل زمینی از تهران تا طرطوس در مدیترانه است. در یمن حضور دارد و می خواهد امپراطوری خود را گسترش دهد و این خبر بدی است، اما آنچه خبر خوب است همه عرب ها نسبت به رژیم صهیونیستی در حال ملایم شدن هستند.»
گام دوم ماجرا ادعای آمریکا مبنی بر عدم پایبندی ایران به برجام و تحریم گسترده سپاه پاسداران و حزب الله توسط دولت آمریکا بود. واشنگتن از اروپا نیز خواسته که حزب الله را به طور کامل تحریم کند و این گروه را در ذیل سازمان های تروریستی معرفی کند؛ امری که فقط اروپا برای شاخه نظامی حزب الله انجام داده است.
گام سوم ماجرا را باید در شکست های داعش در منطقه جستجو کرد. به هرحال داعش ماشین جنگی ائتلاف غربی- عربی برای مقابله با ایران در منطقه بود. کسینجر مدعی شده بود در صورتی که داعش در منطقه شکست بخورد، امپراتوری ایران در خاورمیانه تشکیل خواهد شد. اکنون شکست داعش و ظهور گروه های جدید مقاومت در منطقه نه تنها پروژه داعش را با شکست مواجه کرده، بلکه تهدیدهای جدیدی نیز علیه رژیم صهیونیستی به وجود آورده است. گروه های مقاومت امروز در مرزهای نزدیک فلسطین اشغالی حضور دارند و رژیم صهیونیستی امروزه تهدیدهای اصلی علیه خود را در دو ناحیه مرزی یعنی مرزهای سوریه و لبنان می داند.
گام چهارم که شاید ضربه به مراتب سخت تری به ائتلاف غربی- عربی- عبری و مخصوصا رژیم صهیونیستی بود، تعلیق همه پرسی کردستان عراق بود. همه پرسی کردستان عراق که با حمایت مستقیم رژیم صهیونیستی و حمایت های غیر مستقیم آمریکا و عربستان صورت گرفت به دنبال سه هدف مهم بود:
۱- فراهم شدن حضور رژیم صهیونیستی و عربستان در مرزهای ایران و کشاندن جنگ به داخل ایران براساس اظهارات محمد بن سلمان؛ سایت زیتون درباره این ادعا می نویسد: «با اعلام استقلال اقلیم کردستان عراق٬ سعودی ها متحد بلافصل همسایه غربی ایران خواهند بود و پای تلآویو را نیز به این بازی باز می کنند و آنگاه شاید بتوان علت خریدهای کلان تسلیحاتی سعودی ها را توضیح داد. از هر زاویه ای موضوع را ارزیابی کنیم ریاض استقلال اقلیم کردستان را یک غنیمت به حساب می آورد.»
۲- مقابله با نفوذ ایران در منطقه. جروزالم پست در یادداشتی می نویسد: «استقلال کردستان عراق دارای اهمیت راهبردی برای اسرائیل و آمریکاست؛ زیرا به مهار جمهوریاسلامی و بیثباتسازی پایههای داخلی حکومت ایران کمک میکند.»
۳- ائتلاف غربی-عربی عبری همه پرسی کردستان را مقدمه تجزیه عراق قرار داده بود که در مراحل بعدی به سایر کشورها همچون سوریه و لبنان نیز سرایت کند. این استراتژی نیز در راستای طرح یینون در منطقه بود. طراحی تجزیه عراق طرحی قدیمی و در راستای استراتژی بلندمدت رژیم صهیونیستی در منطقه است که بر اساس طرح یینون (عودد یینون Oded Yinon، مقام اسبق وزارت خارجه و استراتژیست رژیم صهیونیستیی) می خواهد پیاده شود. خلاصه طرح یینون تجزیه کشورهای منطقه است. استراتژیستهای رژیم صهیونیستی به عراق به عنوان بزرگترین چالش راهبردی در جهان عرب مینگرند. به همین دلیل، عراق کانون بالکانیزاسیون خاورمیانه و جهان عرب برای آنها محسوب میشود. در عراق، بر اساس مفاهیم طرح یینون، استراتژیستهای رژیم صهیونیستیی به دنبال تقسیم عراق به یک دولت کردی و دو دولت عربی، یکی برای شیعیان و یکی برای سنیها، هستند. اولین گام برای تحقق آن، جنگ میان عراق و ایران بود، که در طرح یینون درباره آن بحث میشود.
گام پنجم فراهم کردن مقدمات پادشاهی محمد بن سلمان است. پادشاهی بن سلمان از این جهت اهمیت دارد که وی وابستگی کاملی به آمریکا و رژیم صهیونیستی داشته و مخالف سرسخت گروه های مقاومت است. چند مدت پیش بود که یک روزنامه نگار اسرائیلی به اسم آریل کهانا از مجله «ماکور ریشون»، از سفر مخفی ولیعهد عربستان به رژیم صهیونیستی خبر داد. مدتی بعد نیز یک حساب کاربری که منابع مطبوعاتی می گویند متعلق به دستگاه امنیتی امارات است، نوشت: «جناب شاهزاده محمد بن سلمان و ژنرال انور عشقی و یک هیئت رسمی کامل، کسانی بودند که در سفر محرمانه به اسرائیل رفتند».
گام ششم متهم سازی ایران در حمله موشکی اخیر ارتش یمن به عربستان بود که آمریکا و عربستان، ایران را متهم کردند. همین مساله موجب مواضعی از سوی اروپایی ها (فرانسه) و تاکید مجدد بر مذاکره در مورد برجام شد. عربستان و آمریکا نیز این ادعا را مطرح کردند که شلیک موشک توسط ایران صورت گرفته تا از این طریق هجمه سنگینی علیه ایران در بعد منطقه ای و بین المللی(شورای امنیت یا سازمان ملل) داشته باشند.
براساس این شش گام می توان نتیجه گرفت که تنها عاملی که برنامه های ائتلاف را به هم ریخته، وجود ایران و گروه های مقاومت است. بنابراین کشورهای غربی و عربی تمرکز اصلی خود را بر مقابله با ایران قرار داده اند. از این رو برای مقابله با ایران ائتلاف مزبور دو رویکرد یکسان و هم سو را در پیش گرفته است:
اول؛ مقابله مستقیم با ایران: این مقابله جنبه اقتصادی و نرم دارد و بیشتر نیز مقابله با بازوی اجرایی ایران در منطقه یعنی سپاه پاسداران را هدف قرار داده است. تحمیل تحریم های گسترده بالاخص تحریمs۷۲۲ (سیاه چاله تحریم ها) که بخش های اقتصادی ایران را هدف گرفته ناشی از چنین رویکردی است.
دوم؛ مقابله مستقیم با گروه های مقاومت در منطقه: این مقابله برخلاف رویکرد اول تلفیقی از مسایل اقتصادی و نظامی است. در این رویکرد بعد نظامی پررنگ تر است و استعفای حریری را باید متناسب با این اقدام دانست. روزنامه نیویورک پست که یکی از مخالفان اصلی محور مقاومت است، در گزارشی می نویسد: «گناه حریری از نظر ریاض این بوده که نتوانسته از نفوذ ایران و حزب الله در لبنان جلوگیری کند، اما باید گفت کاری از دست حریری برنمیآمد. حزب الله امروز قدرتمندترین نیرو در لبنان است. لبنانیها که یک جنگ داخلی خونین را از سر گذراندهاند و قطعا دلشان نمیخواهد کشورشان بار دیگر از هم بپاشد.»
این رویکرد به دنبال این است که با خلاء نخست وزیری در لبنان تنشی سیاسی در این کشور ایجاد شود و به تبع آن حمله رژیم صهیونیستی به حزب الله صورت گیرد. در این میان عده زیادی از صهیونیست ها مخالف جنگ علیه حزب الله هستند. دلایل مخالفت با جنگ در مقطع فعلی نیز دو عامل است: اول؛ آمادگی حزب الله برای جنگ ، توان موشکی و تجربه های نظامی در سوریه است و دوم که مهم تر از عامل اولی است، جنگ با حزب الله را منجر به حضور ایران در لبنان می دانند. این گروه معتقدند که ایران امروزه در لبنان نفوذ دارد، اما حضور فیزیکی ندارد. بنابراین هر گونه جنگ در لبنان منجر به حضور ایران در لبنان خواهد شد. این گروه نمونه سوریه را مطرح می کنند که منجر به حضور نظامی ایران در این کشور شده است.
ارزیابی نهایی
گام های مختلف جبهه غربی-عربی عبری در منطقه نشان از خیز دوباره آنان برای مقابله با ایران و گروه های مقاومت دارد و پیچیدگی اوضاع کنونی را باید در تعارض منافع بازیگران مختلف جستجو کرد. به هر حال در آینده منطقه دچار تحولات گسترده دیگری خواهد شد که سیال بودن این تحولات پیش بینی در مورد آینده منطقه را تا حدودی مبهم کرده است، اما آنچه روشن است این که ترامپ به دنبال فروش سلاح بیشتر، عربستان به دنبال سیطره بر کشورهای عربی و متحد کردن آنان علیه ایران و رژیم صهیونیستی هم به دنبال ریشه کن کردن تهدیدات راهبردی خود، همچون حزب الله لبنان است. این اهداف البته با موانع جدی مواجه است و این جبهه شکست خورده نمی تواند ابتکار عمل را در دست داشته باشد.