انتخابات ایران از سوی مخالفان آن در سطوح بینالمللی و منطقهای، همواره به عنوان علامت بالندگی، تحرک و تداوم انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن تلقی شده است.
انتخابات ایران همیشه روی مسایل منطقهای اثرگذار بوده و اینبار این تاثیر به شدت افزایش یافته است. دلیل این اثرگذاری ویژه، تحولات منطقه و نوع تاثیری که «ایران انقلابی» یا «ایران تسلیمطلب» میتواند بر آن داشته باشد، است. ایران انقلابی با تکیه بر ظرفیتهای بومی منطقه، تلاش میکند تا تهدیدات نیروهای استعماری و گروههایی که به این جبهه استعماری وابسته هستند را برطرف نماید و «ایران تسلیمطلب» و به عبارتی «ایران ترسو» تلاش میکند تا خود را با قدرتهای استعماری وفق دهد و تنها در آن هنگام وارد پروندههای منطقهای میشود که قدرتهای سلطهگر از آن خواسته باشند و در این میان نتیجه چنین مداخلهای افزایش قدرت نیروهای سلطهگر خارجی و کاهش توانمندی و اعتماد به نفس کشورها و ملتها در این منطقه است. اما در خصوص این موضوع توجه به نکات زیر ضرورت دارد:
1- انتخابات ایران از سوی مخالفان آن در سطوح بینالمللی و منطقهای، همواره به عنوان علامت بالندگی، تحرک و تداوم انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن تلقی شده است. این در حالی است که در منطقه ما کشورهای دیگری هم وجود دارند که انتخابات در آنها، چنین معنا و مفهومی ندارد. در پاکستان، ترکیه، عراق و افغانستان نیز انتخابات برگزار میشود ولی تحلیل و تفسیر درباره آن از تحلیل و تفسیر درباره پیروزی یا شکست یک یا چند حزب فراتر نمیرود. رسانهها نیز نوعا یکی دو روز پیش از آن و یکی دو روز پس از آن درباره انتخابات و نتایج آن سخن میگویند. خبر آن هم معمولا هیچگاه درصدر خبرها قرار نمیگیرد این در حالی است که بحث در رسانهها درباره انتخابات ایران چند ماه قبل از روز انتخابات شروع میشود و تا چند هفته پس از آن نیز امتداد مییابد و خبر انتخابات ایران برای چندین روز در راس خبرهای جهان قرار میگیرد. این نشان میدهد که برخلاف انتخابات در کشورهای دیگر منطقه، انتخابات ایران دارای تاثیری فراملی است و بر روی بسیاری از روندها و پروندههای منطقهای و بینالمللی تاثیر میگذارد.
2- در مورد ایران دهها سال است که دشمنان خارجی آن در انتظار یک «تغییر استراتژیک» هستند. دشمن برای این تغییر استراتژیک هزینه زیادی پرداخت کرده و مدتهای مدیدی انتظار کشیده است. در زمان انتقال حضرت امامخمینی به بیمارستان در سال 68 به یکباره سیاستمداران و رسانههای خارجی به همدیگر نوید دادند که زمان تغییر استراتژیک فرا رسید و انقلاب اسلامی روزهای پایانی خود را آغاز کرده است اما البته این تفسیر زمان زیادی نپائید و از روز 15 خرداد ماه 68 این بحث مطرح شد که با به قدرت رسیدن یک خمینی جوان، انقلاب اسلامی که آیتالله خمینی آن را رهبری میکرد مسیر خود را ادامه میدهد.
وقتی دولت دوم هاشمی به گونهای عمل کرد که امکان حضور و نفوذ غرب و عوامل شناخته شده آن از جمله بعضی از سلطنتطلبان در حوزههای اقتصادی و فرهنگی فراهم شد و این اواخر به چالش تبدیل شد بار دیگر در غرب این زمزمه در گرفت که جمهوری اسلامی ایران در حال فاصله گرفتن از مواضع و اصول خود است و سرعت حرکت این قطار آنقدر زیاد است که تا رسیدن به ایستگاه نهایی وقت زیادی باقی نمانده است. این احساس در غرب با روی کار آمدن سیدمحمد خاتمی در انتخابات خرداد 76 تشدید شد اما بعد از یک دوره زمانی، بار دیگر غرب باور کرد که جمهوری اسلامی هنوز روی اصول اصلی شکلدهنده به خود تاکید دارد و عوامل برهم زننده، آنقدر قوی نیستند که بتوانند روی حرکت انقلابی آن تاثیرگذار باشند با شکست این جریان در سال 84 و محور شدن مقوله «عدالتطلبی» حرف و حدیثهای گذشته غرب تا حد زیادی کنار گذاشته شد و حتی به اینجا رسید که رئیسجمهور آمریکا دست کم دوبار طی نامههای محرمانهای خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی، برای اصلاح روابط آمریکا و ایران اعلام آمادگی کرد.
در دوره جدید، آمریکاییها از یک سو تجربه گذشته و توان نظام جمهوری اسلامی در مدیریت چالشهای هویتی خود را پیش رو دارند و از سوی دیگر قضایای یکی - دو سال اخیر و زمزمههایی که این بار از این طرف برای حل و فصل مسایل ایران و آمریکا شنیده شده، آمریکاییها وهمگرایان آنان در انتظار «تغییر استراتژیک» در ایران نشسته است. در همین هفتههای اخیر آقای دکتر سریعالقلم که از او بعنوان «مشاور ویژه رئیسجمهور» یاد میشود فاش کرد که آمریکاییها و اروپاییها در حاشیه اجلاس امنیتی «داووس» به هیئت ایران گفتهاند که در انتظار نتایج دو انتخابات آتی مجلس و ریاستجمهوری ایران هستند تا پس از آن با بررسی شرایط نسبت به اجرای تعهدات خود در برجام تصمیم بگیرند.
به همین نسبت در سطح منطقه نیز رژیمهای همگرا با آمریکا و اروپا در انتظار نتایج انتخابات 7 اسفند ایران به سر میبرند از منظر آنان اگر گروهی که درست یا نادرست در ایران به عنوان «سازشکار» و «اهل دادن امتیاز» خوانده میشود، پیروز شود، ایران در موضع جدیدی قرار میگیرد و آنان نیز وضع تازهای پیدا میکنند. بر این اساس روزنامه سعودی الحیات که در لندن چاپ میشود، طی چندین مقاله بر تاثیرگذاری نتایج انتخابات ایران به بحران سوریه و بقا یا فنای اسد تاکید داشتهاند. درواقع از منظر آنان پیروزی سازشطلبان، ایران را به دادن امتیازاتی ترغیب میکند که تاکنون علیرغم فشارها از دادن آن اجتناب نموده است.
3- انتخابات 7 اسفند ایران از منظر کسانی که در سطوح مختلف خارجی به ارزیابی میزان و نتایج قدرت ایران مشغول میباشند، یک معیار مهم در میزان و عمق هواداری از تفکری است که مهمترین دغدغه آن خروج از انزوا و به تعبیر درستتر «پذیرفته شدن» در مناسبات رایج جهانی است. به عبارت دیگر غرب تاکنون نتوانسته است بین تمایلات یک طبقه که بسیاری از پستهای حکومتی ایران را در اختیار دارند و تمایلات تودههایی که این طبقه با سوار شدن بر دوش آنها به این مناصب رسیدهاند، رابطه معنادار و «قطعی» برقرار نماید. غرب و همتایان منطقهای آن در تبلیغات رسانهای خود وانمود میکنند که این همانی وجود دارد و روی کارآمدن یک طیف که آشکارا تمایلات غربگرایانه دارد، محصول تغییر باور اجتماعی ایرانیان نسبت به غرب و ارزشهای آن است ولی اگر ما به روند مواجهه غربیها با همین نخبگان حاکم نگاه کنیم و از لابلای خطوط نگاه آنان تردید در امتیازدهی به این طبقه را مشاهده مینمائیم و درمییابیم که برخلاف آنچه در رسانههایشان به تکرار گفته میشود، غربیها نسبت به استحاله اجتماعی ایرانیان از «عزتطلبی» به «تسلیمطلبی» تردید جدی دارند در این جا علاوه بر آنچه از قول دکتر سریعالقلم بیان شد، یک مقام دولتی آمریکا و خانم هیلاری کلینتون که هم حزبی اوباما و وزیر خارجه سابق اوست، حدود یک ماه پیش و در بحبوحه بحث برجام اظهار داشتند ما تغییر محتوایی در ایران مشاهده نمیکنیم و فکر نمیکنیم مقامات جدید ایران همان کسانیاند که میتوانند مشکلات فیمابین ایران و آمریکا را حل کنند. از منظر آنان روز هفت اسفند روزی است که غرب بر تردید خود غلبه کرده و به «موضع مشخص» میرسد. در عین حال نکته اینجاست که بعد از روز 7 اسفند، آمریکاییها یا به 11 اردیبهشت 88- که نامه آشتیطلبانه اوباما به تهران رسید- و بهمن 91 - روزی که سلطان قابوس در دیدار با مقامات ایرانی از نظر آمریکاییها مبنی بر تمایل به توافق با ایرانیها در پرونده هستهای خبر داد- میرسند و با ارزیابی قدرت واقعی ایران، فشار بر ایران را در حوزه داخلی و منطقهای تعدیل میکنند و یا اینکه به روزی که ایران پیش از رویت نشانههایی از تمایل غرب به اجرای تعهدات برجامی خود، بخش عمدهای از تاسیسات مهم خود را تعطیل کرد برمیگردند و تلاش میکنند با مدیریت اختلافات خود، در بسیاری از پروندههای حساس، ایران را به در پیش گرفتن روش مذاکره و اعطای «امتیازات بزرگ» وادار نمایند.
4- در این تردیدی نیست که این انتخابات علاوه بر آنکه مثل همیشه مهم و اثرگذار است، «نقطه عطف» هم به حساب میآید. اگر به نوع تبلیغاتی که از یکی دو سال پیش از این درباره شرایط پیش روی کشور به راه افتاد، نگاه بیندازیم، این «نقطه عطف» خود را نشان میدهد. بعنوان مثال تمرکز دشمن روی رهبری و فشاری که برای شکستن داربستها و سازوکارهای نظام - نظیر شورای نگهبان، سپاهپاسداران، مجلس خبرگان- دنبال شد از تلاش برای دستیابی به «تغییر هویتی» جمهوری اسلامی خبر میداد که البته این موضوع با هوشیاری نظام به جایی نرسید. همزمان با این موضوع، تلاش گستردهای معطوف به «تغییرسازمانی» نظام- که در چهره تسخیر مجلس جلوهگر شد- گردید. غرب اگرچه امروز اعتراف میکند که دوم خردادیزه شدن انتخابات هفتم اسفند یک راه حل قطعی و نتیجهبخش نیست اما معتقد است در شرایطی که یک طبقه جدید با در اختیار گرفتن بعضی از مناصب نظام، بطور آشکار و پنهان «تغییر سیاستهای خارجی» نظام را دنبال میکنند، کمک مجلس به این طیف و بخصوص کمک به امتداد آنان در حکومت طی سالهای آینده، «استراتژیک» و دارای «ارزش بنیادین» ارزیابی مینمایند و از این رو معتقدند این دورهای است که اگر مغتنم شمرده شود، احتمالا قابل تمدید نیست.