فارین افرز نوشت: بهعنوان یکی از رویکردهای ضدایرانی، ایالاتمتحده باید تلویزیون، رادیو و شبکههای اجتماعی با این پیام (برای مردم ایران) ایجاد نماید که حکومتی با محوریت روحانیت تنها موجب محرومیت اقتصادی و سیاسی میگردد.
نشریه «فارین افرز» در گزارشی مبسوط به ارائه راهکارهای سیاسی و غیرسیاسی برای مقابله با قدرت فزاینده ایران در منطقه و جهان بخصوص پس از اجرای «برجام» پرداخت.
در این گزارش آمده است: توافق هستهای امضاشده میان آمریکا و شش قدرت جهانی با ایران در جولای 2015 حاصل نهایی تلاشی ده ساله برای کنترل تسلیحات است. اعمال تحریم برای جلوگیری ایران از دستیابی به سلاح هستهای بخشی از این تلاش به شمار میآید. طرح جامع اقدام مشترک یا برجام یکی از کمسابقهترین توافقنامههای تاریخ در زمینه کنترل تسلیحات بوده بااین حال اوباما متعهد شده تا پیش از پایان ریاستجمهوریاش در مقابل فشارهای کنگره برای لغو آن مقاومت نماید.
گرچه مساله مهمتر این است که واشنگتن فاقد سیاستی جامع در خصوص ایران است. طی چندین دهه ایالاتمتحده از واکاوی مسالهای مهم که موضوع هستهای را نیز بااهمیت میسازد، سرباز زده است: ماهیت حکومت ایران. هر سیاست شایستهای در قبال ایران باید با این واقعیت آغاز شود که جمهوری اسلامی یک کشور معمولی که در حال ساخت برآوردهای عملی منافع ملی خود میباشد، نیست بلکه یک حکومت انقلابی است.
سیاستگذاران آمریکایی از دوران ریگان از درک این مساله عاجز بودند که ایجاد روابط حسنه میان دو کشور (ایران و آمریکا) غیرممکن است چراکه همانطور که رهبری ایران دریافته، چنین رابطهای به تضعیف نظام ایران منجر خواهد شد. آنها این واقعیت را نادیده گرفتهاند که ایران دولتی فوقالعاده خطرناک برای متحدان آمریکا از جمله اسرائیل در خاورمیانه است. باتوجه به چالش مهمی که ایران برای منافع ایالاتمتحده ایجاد کرده، واشنگتن باید از طریق فرسایش سیستماتیک پایههای قدرت، جلوی رشد نفوذ فزاینده ایران در خاورمیانه را بگیرد.
* توافقی خام
سیاست مطلوبی از سوی واشنگتن در قبال ایران نمیتواند با «برجام» آنگونه که اکنون هست، سازگاری داشته باشد. این توافق حق ایران برای غنیسازی اورانیوم و در نهایت صنعتیسازی آن را به رسمیت شناخته و این اجازه را به تهران میدهد که زیرساختهای هستهای پیشرفته برای تحقیق و توسعه بسازد. «برجام» همچنین بازرسیهای سرزده از تاسیسات ایران را کاهش داده و محدودیت محسوسی در توسعه موشکهای بالستیک اعمال نمیکند.
بر اساس این توافق، دسترسی آسان به تاسیسات یا دانشمندان درگیر در برنامه پیشین هستهای ایران را فراهم نکرده بنابراین اطلاعات موردنیاز بازرسان برای ارزیابی برنامه هستهای کنونی ایران را تامین نمیکند. پس از 15 سال نیز که توافق منقضی شود تهران برای ساخت هر تعداد تاسیسات هستهای و غنیسازی هر میزان اورانیومی که بخواهد، آزاد خواهد بود. در حقیقت، برجام راه را برای تبدیل شدن ایران از یک کشور در آستانه هستهای شدن به قدرت هستهای صاف میکند.
توافق هستهای ایران رقبای منطقهای این کشور را نیز برای هستهای شدن تشویق مینماید؛ بعید است رقبای ایران از جمله عربستان منفعلانه شاهد توسعه هستهای و دستیابی ایران به این فناوری بدون هرگونه محدودیتی باشند. دولت اوباما در حال تحریک رقابت تسلیحاتیای است که خود قصد جلوگیری از آن را دارد. حامیان این معامله مقتضیات اقتصادی را عامل حضور ایران در میز مذاکره میدانند در حالی که نمیتوان انگیزه این کشور برای توسعه علمی هستهای را در این مورد نادیده گرفت.
خرابکاری، تحریم و محرومیت از سانتریفیوژهای پیشرفته در بخش اعظمی از دوره فعالیت هستهای ایران قابل مشاهده است. مقامات ایرانی دریافتند که باید از تاسیسات هستهای خود در برابر خرابکاریها محافظت کنند اما مشکل، مدت زمان هشت تا ده ساله برای معرفی و استفاده از نسل جدید سانتریفیوژها بود. بنابراین چالش دیپلماتهای ایرانی، مشروعیتبخشی به برنامه هستهای حین مذاکره درباره برنامه تحقیق و توسعهای بود که نیاز دانشمندان این کشور را برآورده سازد. (که البته مرتفع شد) توافق نهایی تمامی این نیازها را تامین میسازد.
«برجام» به ایران اجازه میدهد سانتریفیوژهای پیشرفته را توسعه داده و از سال هشتم توافق نیز شروع به نصب آنها نماید. بنابراین ایران نه تنها تحریمها را لغو و برنامه هستهای خود را مشروع ساخته بلکه جدول زمانی خود برای تولید انبوه سانتریفیوژهای پیشرفته موردنیاز را نیز بدست آورده است. نسل جدید سانتریفیوژها بقدری باسرعت بوده که ایران را قادر میسازد مرکزی کوچک برای تولید اورانیوم با درجه تسلیحاتی و بدون امکان شناسایی ایجاد نماید؛ و هنگامی که ایران به اورانیوم با درجه تسلیحاتی دست یافت توانایی تولید تعداد زیادی موشک بالستیک را نیز خواهد داشت.
* اصلاح و ارائه مجدد برجام
باتوجه به جنبههای نگرانکنندهای که در برجام وجود دارد، رییسجمهور بعدی آمریکا باید آن را اصلاح نماید. جان کری نیز به این مساله اذعان کرده است که دولت بعدی در آمریکا راههایی برای تقویت «برجام» خواهد یافت. یکی از مهمترین راههای تقویت توافق، حذف بندی است که بر اساس آن بخشی از مهمترین محدودیتها بر برنامه هستهای ایران در کمتر از هشت سال آینده لغو میگردد.
بجای تعیین جدول زمانی دلخواه برای عمر توافق، مقامات آمریکایی باید بر این مساله اصرار کنند که در زمان انقضای برجام، ایالاتمتحده، پنج قدرت جهانی و ایران باید درباره اینکه این توافق تا پنج سال بعد نیز تمدید شود یا خیر، رایگیری کنند؛ این رایگیری باید هر پنج سال یکبار انجام شود. سابقه چنین اقدامی در پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای نیز وجود داشته است. واشنگتن همچنین باید از ایران بخواهد تا تمامی ذخیره اورانیوم غنیشده خود را به خارج از کشور منتقل نماید. بعلاوه، طبق برجام که سوخت مصرفشده ایران از تولید پولوتونیوم باید بطور دائمی به خارج از کشور ارسال میشود، فرآیند مشابهی نیز باید در خصوص اورانیوم غنیشده اجرا گردد.
باتوجه به اینکه نسل جدید سانتریفیوژها ظرفیت غنیسازی ایران را بطور چشمگیری افزایش داده و زمان گریز هستهای را کاهش میدهد، ایالاتمتحده باید سهم سانتریفیوژهای ایران را به سانتریفیوژهای نسل اول (ابتدایی) محدود نماید. در مورد موشکهای بالستیک نیز هیچگونه مشروعیتی برای حمل کلاهک هستهای توسط این موشکها وجود نداشته بنابراین جامعه جهانی باید از ایران بخواهد که توسعه چنین موشکهایی را برای همیشه متوقف نماید.
ایالاتمتحده برای انجام بازرسیهای سرزده نیز ایران را تحت فشار قرار دهد. طرح کنونی مجوزی 24 روزه به ایران میدهد که بازرسان را به سایتهای ویژه ببرد که برخلاف وعدهای است که پیشتر کاخسفید اعلام کرده بود: «بازرسی از تاسیسات هستهای ایران، در هر زمان، در هر کجا». توافق اصلاح شده باید شامل تجربه آفریقای جنوبی نیز باشد که در سال 1990 تمامی برنامه هستهای آن برچیده شد. اینکار محاسبه تاریخچه فعالیتهای هستهای پیشین ایران را برای آژانس بینالمللی انرژی اتمی فراهم کرده و به بازرسان این اجازه را میدهد که در کمتر از یک روز از تاسیسات نظامی بازدید کنند. ایران برای اثبات حسننیت خود باید سیستم خلعسلاح همانند آفریقایی جنوبی را بپذیرد.
به گفته دولت اوباما، هرگونه تلاش برای بازسازی «برجام» علاوه بر روشن کردن جرقه اعتراض در جامعه جهانی، موجب انزوای آمریکا در میان متحدانش خواهد شد. در حالی که این ادعاها، اغفال از این واقعیت است که «برجام» یک معاهده الزامآور حقوقی نیست بلکه تنها یک توافق سیاسی داوطلبانه محسوب میشود. (بنابراین) رییس جمهور جدید میتواند و باید آن را اصلاح کند.
مسلما متحدان آمریکا اشتیاق چندانی به اصلاح «برجام» ندارند چرا که این توافق محصول تلاشی پرزحمت و چندجانبه باحمایت حداکثری در شورای امنیت سازمان ملل است. بااین حال، برخی متحدان واشنگتن در خاورمیانه از این تغییرات استقبال خواهند کرد. اسرائیل مخالف این توافق بوده و کشورهای عرب خلیجفارس از جمله عربستان نیز اعلام کردهاند که در بهترین حالت حمایت چندانی از «برجام» نخواهند داشت.
فرانسه، آلمان و انگلیس از جمله کشورهایی هستند که به سختی متقاعد به اعمال این تغییرات خواهند شد. رییسجمهور بعدی باید به متحدان واشنگتن اعلام کند که قصد مذاکره باایران را دارد درعین حال نمیخواهد اجازه دستیابی ایران به ظرفیتهای هستهای را بدهد. دیپلماتهای آمریکایی باید بطور خصوصی این پیام را به کشورهای اروپایی برسانند که واکنش آنها به تغییرات برجام بر روابط آنها با ایالاتمتحده تاثیرگذار خواهد بود.
حامیان برجام معتقدند ایران هرگز با این تغییرات موافقت نخواهد کرد اما بسیجنمودن تعداد زیادی از کشورها برای حمایت از تغییرات در برجام، این مساله (اعلام موافقت ایران) را ممکن خواهد ساخت.
* اجبار و انزوا
ایالاتمتحده علاوه بر تجدیدنظر در برجام، باید ایران را بخاطر اقداماتش در منطقه، حمایت از تروریسم و یا موارد نقض حقوق بشر تنبیه نماید. برای این کار باید با بازگشت تحریمها تا جایی که ممکن است ایران را اقتصاد جهانی جدا نماییم. همچنین باید کمپینی برای جنگ سیاسی علیه ایران تشکیل شده که نارضایتی مردم ایران از حکومت را تشدید کرده و تفرقه را در دایره حاکم (ایجاد و) تعمیق نماید.
برای اعمال فشار موثر بر ایران باید تلاشی هماهنگ از سوی آمریکا انجام گیرد در حالی که به نظر میرسد اوباما با دستیابی به توافق هستهای، تمایل چندانی به انتقاد از اوضاع داخلی ایران ندارد. برخلاف تصور سادهلوحانه برخی در غرب، انتخاب روحانی در سال 2013 سیگنالی برای ظهور یک دولت اصلاحطلب تازه نبود. روحانی بدنبال ایجاد اصلاحات (آنگونه که مدنظر غرب بوده) نبود و قصد اصلی وی صرفا ایجاد ثبات در پرونده هستهای ایران بود. مقامات ایالاتمتحده برای سلب مشروعیت جمهوری اسلامی باید ارزشهای حکومتی آن را قویا به چالش کشانده و این کشور را با فراهمسازی زمینه انقراضش، تنبیه کنند. هیچکس بیشتر از رییسجمهور آمریکا برای بسیج کردن مخالفان ضدایرانی قدرت ندارد؛ این ریگان و اتهامزنیهای وی علیه اتحاد جماهیر شوروی بود که نیروها را برای اعمال تغییر در آن (شوروی) تحریک نمود. مایه تاسف است که اوباما علیرغم استعداد سخنوریاش، قادر به چنین کاری نیست. رییسجمهور بعدی باید این کار را انجام دهد.
در همین حال، ایالاتمتحده باید تلویزیون، رادیو و شبکههای اجتماعی با این پیام (برای مردم ایران) ایجاد نماید که حکومتی با محوریت روحانیت تنها موجب محرومیت اقتصادی و سیاسی میگردد. در این رسانهها باید سرمایهگذاریهای کلان دوران شاهنشاهی ایران و نحوه استفاده از این منابع در زمان حال را به نمایش گذاشته شود؛ منابعی که اکنون بدست حزبالله در لبنان یا بشار اسد در سوریه میرسد. همزمان واشنگتن باید فرار از حکومت را در داخل ایران تحریک و تشویق نماید. چنین اقداماتی میتواند بذر سردرگمی و بیاعتمادی را در داخل کشور بیافشاند.
تشدید هرچه بیشتر تحریمها علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز میتواند بخش دیگری از اعمال فشار علیه ایران باشد. بدین شکل که هر شرکت یا نهادی که با سپاه پاسداران همکاری داشته باشد جایی در بازار آمریکا نخواهد داشت. به منظور تسهیل در اجرای این مرحله، وزارت خارجه ایالاتمتحده باید نام «سپاه پاسداران ایران» را در لیست سازمانهای تروریستی جهان قرار دهد. دولت آمریکا همچنین باید نام تعداد بیشتری از مقامات ایرانی را در لیست ناقضان حقوق بشر قرار دهد.
تحریمهای اقتصادی ضد بانکها و موسسات مالی ایرانی باید باقی بماند چراکه میتواند دست ایران را از سیستم اقتصاد جهانی کوتاه نگه دارد. دلیل مناسبی نیز برای این کار وجود دارد: طبق گزارش وزارت خزانهداری آمریکا، بانکهای پیشروی ایران در طیفی از فعالیتهای مجرمانه از جمله توسعه فناوری هستهای، تروریسم و پولشویی دخیل هستند. بعلاوه ایالاتمتحده باید آماده باشد تا هر زمان شاهد رویدادی همانند «جنبش سبز» که در سال 2009 در داخل ایران به راه افتاد، بود بدون فوت وقت پشتیبانی از آن را آغاز کند.
* عقبگرد در منطقه
برای فشار بر حکومت ایران باید هر چهار طرف آن را حصاربندی کرد. بنابراین واشنگتن هنگامی که در حال اجرای فشار اقتصادی و تفرقهافکنی در جامعه ایران است، نباید از پسزدن نفوذ این کشور در سراسر خاورمیانه غافل بماند. به چالش کشاندن دستاوردهای ایران در منطقه و افزایش هزینههای تهران در این زمینه، میتواند یکی از راههای پیشروی آمریکا باشد.
در حال حاضر به نظر می رسد ایران به اوج قدرت خود رسیده است؛ متحدان این کشور سه پایتخت عربی –بغداد، دمشق و صنعا- را در اختیار داشته و نفوذ زیادی نیز در چهارمین پایتخت یعنی بیروت دارند. صدها و شاید هزاران نیروی ایرانی برای جنگ در سوریه وارد این کشور میشوند. در عین حال هزینههایی نیز پرداخت میکند از جمله کشتهشدن تعداد زیادی از سربازان و افسران نخبه خود که بعضا از نیروهای سپاه قدس بوده و همچنین تبدیل خود به هدفی بزرگتر (برای تروریستها). بعلاوه اینکه تامین مالی نیروهای مبارز خود نیز وجود دارد.
لازمه ایجاد یک ائتلاف ضدایرانی چیزی است که دولت اوباما فاقد آن است: یک استراتژی که محدودیتها ضدایران را سختتر کرده و روابط آمریکا با متحدان سنتیاش را تقویت نماید؛ که البته چنین کاری چندان آسان نیست. انفعال واشنگتن منطقه را درگیر گروهها و منافع متضاد کرده و این نگرانی را در جامعه آمریکا ایجاد نموده که بار دیگر اجرای یک سیاست به افزایش چکمههای آمریکایی روی زمین نیاز دارد. مداخله نظامی روسیه در سوریه نیز دشواری مساله را دوچندان کرده است.
ایجاد اتحادی نزدیکتر با ترکیه که خواستار سرنگونی دولت بشار اسد است و ایجاد منطقه امن که قطعا نیازمند ایجاد منطقه «پرواز ممنوع» بوده از جمله اقداماتی است که واشنگتن برای تحقق اهداف خود در سوریه میتواند اجرا نماید. در خصوص جنگ داخلی سوریه، اوباما به گونهای رفتار میکند که گویی هیچ راهحلی جز راهحل دیپلماتیک آنهم با واسطهگری ایران و روسیه وجود ندارد. متاسفانه این مساله روشن نیست که آیا این دو کشور برای چنین راهحلی مشتاق هستند یا خیر اما (آنچه مشخص است اینکه) این دو کشور هر کاری به نفع متحد خود، بشار اسد انجام خواهند داد.
* پیوند با یکدیگر
واشنگتن نباید از تلاش برای کاهش نفوذ ایران در بغداد نیز غافل شود؛ کاری نه چندان آسان. هدف اصلی در این مسیر باید نابودی داعش باشد، چرا که دراین صورت نیاز عراق به حمایت و کمک ایران کمتر خواهد شد. اگر ایالاتمتحده با کردها، شیعیان و سنیهای عراقی رابطه برقرار نماید حداقل منفعت اینکار آنست که ایران باید زمان بیشتری را برای تبدیل عراق به پایگاهی برای طرحهای بزرگ خود صرف نماید. واشنگتن باید بغداد را برای تشکیل دولتی ائتلافی با حضور کردها و سنیها و نه فقط شیعیان تحت فشار قرار دهد. آمریکا باید نیروهای خود در عراق را افزایش دهد حتی اگر متحمل تلفات بیشتری شود چرا که برای توقف ایران و توانمندیهایش باید هزینه پرداخت کرد.
نفوذ ایران در منطقه به فراتر از سوریه و عراق گسترش یافته است. در حال حاضر، حوثیهای یمنی بعنوان یک گروه شیعی کنترل بخشهای زیادی از کشور را در اختیار دارند. کشورهای عرب حوزه خلیج فارس نیز برای به عقبراندن این گروه تلاش میکنند. اگر این کشورها برای تلاشهای خود از جمله حفظ محاصره دریایی و ممانعت از ورود کشتیهای ایران به سواحل یمن، به کمک نیاز داشته باشند ایالاتمتحده باید ارائهدهنده این کمک باشد. تنها واشنگتن است که دارای ظرفیتهای لازم برای گشتزنیهای دریایی مشترک از جمله ظرفیتهای اطلاعاتی، نظارتی و شناسایی میباشد.
تضعیف ایران در منطقه باید با تلاش برای بازگشت اعتماد اسرائیل و کشورهای خلیج فارس به آمریکا همراه باشد. فروش تسلیحات بیشتر به این متحدان گرچه نمیتواند اعتماد آنها را بخرد اما یکی از راههای آن محسوب میشود. مشورتهای دائمی با مقامات این کشورها در خصوص «ایران» نیز میتواند کمککننده باشد. کشورهای نظیر امارات و اردن که در منطقه دارای ظرفیتهای ویژهای هستند باید در اقدامی هماهنگ با واشنگتن، برای کمک به ناآرامیهای داخلی کشورهایی مانند بحرین وارد عمل شوند.
در انتهای این گزارش آمده است: برخی در واشنگتن معتقدند مشکل «ایران» برای آمریکا در مقایسه با «داعش» در درجه اهمیت دوم قرار دارد در حالی که چنین نیست. گروههای رادیکالی نظیر داعش علیرغم دستاوردهای خود در سرزمینهای پرهرج و مرج سوریه و غرب عراق هنوز منافع و توانمندیهایی در حد یک کشور بزرگ و پیچیده ندارند. ایران دارای این منافع و توانمندیهاست. نباید فراموش کرد که ایران اساسا کشوری بر مبنای انقلاب اسلامی است و موفقیتهای آن موجی انقلابی را در سراسر خاورمیانه منعکس خواهد کرد.
اجرای این سیاستها، در دراز مدت با اعمال فشار بر جمهوری اسلامی میتواند مردم ایران را با سرعت بیشتری بسوی تغییر حکومت کنونی کشورشان سوق دهد و بطور موقت نیز میتواند از بین برنده تهدیدی باشد که یک نظام مسلح به سلاح هستهای در منطقه و فراتر از آن ایجاد مینماید.