برخورد دوگانه سازمانهای بین المللی از جمله سازمان ملل متحد در قبال فجایعی که توسط تروریستهای تکفیری در داخل خاک اروپا و منطقه رخ می دهد، نمادی بارز از تقسیم بندی تروریسم به دسته ها و رسته های گوناگون است.
حوادث تروریستی پاریس و کشتار دسته جمعی افرادی بیگناه در فرانسه، دل هر مخاطبی را فارغ از مذهب، ملیت و قومیت آن به درد می آورد. آنارشی برخاسته از تروریسم نیز هرج و مرجی دامنه دار و هراس آلود است که عواقب و تبعات آن تا مدتها گریبان گیر نظام بین الملل خواهد بود. بدیهی است که کمترین شک و شبهه ای در مذموم بودن این حوادث تروریستی و لزوم محکومیت قاطع آن توسط دولتها و ملتهای دنیا وجود ندارد. با این حال در خصوص حادثه اخیر در پاریس نکاتی وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آنها گذشت :درست کمتر از 48 ساعت قبل از وقوع حملات تروریستی پاریس، شاهد عملیات انتحاری دو تن از اعضای داعش علیه مردم بیگناهی بودیم که در منطقه برج البراجنه بیروت (واقع در ضاحیه ) صورت گرفت. اقدامی تروریستی که در آن دهها نفر مرد، زن و کودک مظلوم به خاک و خون غلتیده و به شهادت رسیدند.فاجعه تروریستی برج البراجنه پازلی بسیار کوچک از تصویر بزرگی به نام "تحرکات تروریستها در محدوده جغرافیایی جهان اسلام” بود. پازلی که بانیان آتلانتیکی و منطقه ای آن هنوز در جهت تکمیل آن تلاش می کنند. فاجعه برج البراجنه داستان واقعی ولی خونینی است که مسلمانان مظلوم هر روزه در منطقه شاهد آن هستند. احساس عدم امنیت در خیابانهای عراق، سوریه، یمن، لبنان و دیگر کشورهای منطقه که به واسطه تحرکات گروههای تکفیری-صهیونیستی در اذهان شکل گرفته است، امکان زندگی آرام و راحت را از میلیونها مسلمان سلب کرده و آنها را در خوف و رجای تحقق امنیت کامل در کشورهایشان قرار داده است.
آنچه مسلم است اینکه "تروریسم” به هر شکل آن مذموم است ، اما مذموم تر از خود تروریسم، خط کشی میان تروریستها و تقسیم بندی آنها بر اساس مکان و نحوه عملیات آنهاست. اصلی ترین و خونبار ترین خطر غرب که عواقب و تبعات آن در جهان امروز قابل مشاهده است، تقسیم بندی تروریستها به دو دسته خوب و بد است. بر این اساس اگر تروریستها در محدوده جغرافیایی جهان اسلام هر روزه دست به سر بریدن، آتش کشیدن انسانها به صورت زنده، قربانی کردن آنها به فجیع ترین نحو ممکن، بمب گذاری و اقداماتی از این قبیل بپردازند ، مقامات رسمی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی واکنشی از خود نشان نمی دهند. گویا آنها مشغول مشاهده فیلمی هستند که واقعیتی ندارد! برخورد دوگانه سازمانهای بین المللی از جمله سازمان ملل متحد در قبال فجایعی که توسط تروریستهای تکفیری در داخل خاک اروپا و منطقه رخ می دهد، نمادی بارز از تقسیم بندی تروریسم به دسته ها و رسته های گوناگون است. تا زمانی که این نگاه وقیحانه از قاموس سازمانهای بین المللی رخت بر نبندد، تروریسم فضای مناسب برای رشد سرطانی خود در جهان را پیدا خواهد کرد.
از سال 2011 میلادی تا آستانه سال 2015 میلادی، ایالات متحده آمریکا استراتژی "تولید و مدیریت تروریسم” در منطقه را در پیش گرفت.مدیریت تروریسم از سوی کاخ سفید دقیقا به معنای تقسیم بندی تروریستها به دو قسمت خوب و بد هستند. از دید آمریکا ، تروریستهای بد ، آنهایی هستند که در صحنه عملیات تاکتیکی در راستای منافع کوتاه مدت و بلند مدت واشنگتن و متحدانش عمل نکرده و بنابراین باید نابود شوند. با این حال افرادی که به صورت غیر مستقیم در زمین غرب بازی کرده و "در جهان اسلام دست به عملیات تروریستی زده” و " در محدوده جغرافیایی جهان اسلام نیز از بین می روند” در ذیل تروریستهای مطلوب غرب دسته بندی می شوند. آمریکا این خط کشی خطرناک را در سال 2011 میلادی به دیگر کشورهای ناتو نیز تفهیم کرد. البته در اینجا آمریکا دچار خطای محاسباتی فاجعه باری در بعد امنیتی ماجرا شد! قرار بود مطابق محاسبه ایالات متحده و ناتو،تروریستها در مدت زمانی کوتاه و در بازه زمانی کمتر از یکسال حکومت سوریه را از بین برده و خود نیز در خاک سوریه از بین بروند و سپس "سوریه جدید” را به آمریکا و متحدان منطقه ای آن یعنی ارتجاع عرب واگذار کنند. با این حال با گذشت زمان و فرسودگی تروریستها، غرب شاهد غلبه رشد تروریسم بد نسبت به تروریسم مطلوب خود شد.
اتحادیه اروپا در این معادله خونین در کسوت یک واسطه گر عمل می کرد. برای بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله فرانسه ، گسیل داشتن تکفیری ها و افرادی که سالها در سایه دستگاههای امنیتی غرب از سوی پیروان تفکرات وهابی مورد شستشوی مغزی قرار گرفته بودند به منطقه و از بین رفتن آنها در سوریه و عراق بسیار مطلوب بود. بی دلیل نبود که دستگاههای امنیتی در فرانسه و دیگر کشورها جلوی خروج این افراد از کشور و سفر آنها به سوریه و عراق را نمی گرفتند. از سوی دیگر، بازگشت این تروریستها به داخل اروپا به خط قرمزی امنیتی برای غرب تبدیل شده بود. اما این فرمول نیز در دراز مدت پاسخگو نبود و برای بانیان حمایت لجستیک و مالی از تکفیری ها در منطقه فاجعه بار شد. داعش در داخل خاک اروپا دست به یارگیری زد و دستگاههای امنیتی اروپا نیز در رصد این یارگیری ناتوان نشان دادند. دستگاههای امنیتی غرب نتوانستند جلوی شستشوی مغزی افرادی که دارای زمینه پیروی از تروریسم در کشورهایشان بودند را بگیرند. این افراد که دارای تابعیت اروپایی بودند در کشورهایی مانند فرانسه ،آلمان و بلژیک باقی مانده و دست به تشکیل هسته های مخفی زده اند. آنها حتی در برخی مناطق اروپایی به صورت علنی دست به تشکیل پلیس شریعت ( به سبک و سیاق داعش) زده اند.چنانچه شاهدان حوادث تروریستی پاریس اذعان کرده اند، تروریستها با لهجه غلیظ فرانسوی سخن می گفته اند که این خود نشان دهنده حضور بلند مدت آنها در فرانسه بوده است.
مقامات فرانسوی با کمترین محاسبه ای قادر بودند عواقب و تبعات سیاستهای تسلیحاتی خطرناک خود در منطقه را درک کنند اما دلارهای نفتی سعودیها و رقم معامله های کلان تسلیحاتی آنها با کشورهای مرتجع عربی مانع از درک حداقلی گردید. افزایش تصاعدی و 43 درصدی سالیانه فروش سلاح از فرانسه به منطقه موضوعی نیست که در تحلیل واقعه پاریس بتوان آن را نادیده انگاشت. بسیاری از گروههای فرانسوی و سازمانهای مستقل به تروییکای اروپایی(آلمان،انگلیس و فرانسه) در خصوص عواقب و تبعات تزریق سلاح در منطقه هشدار داده بودند اما افرادی مانند فرانسوا اولاند کمترین توجهی نسبت به این انتقادات نداشتند. بر همگان مسجل بود که بخشی از سلاح های ارسالی از سوی غرب به کشورهای مرتجع عربی به دست گروههای تروریستی داعش و النصره خواهد رسید و واسطه های مرتبط با دربار سعودی این سلاح های خطرناک را با سران داعش مورد معامله قرار خواهند داد. با این حال اولاند تصور می کرد با کاشتن باد در منطقه ، توفان آن را نیز در منطقه درو خواهد کرد ! در نهایت شاهد بودیم که فرانسه باد را در منطقه کاشت و توفان را در خاک خود درو کرد.هم اکنون فرانسوی ها باید چندین برابر مبلغ و سودی که از فروش تسلیحات در منطقه به دست آورده اند را صرف ایجاد امنیت در خاک خود کنند. این قمار دو سر باخت اولاند نشان دهنده ناتوانی دستگاههای امنیتی فرانسه در تحلیل حداقلی اوضاع جاری در منطقه است.
در نهایت اینکه حوادث تروریستی پاریس باید به دوربرگردانی برای اتحادیه اروپا در خصوص تجدید نظر صحیح در سیاستهای منطقه ای خود تبدیل شود و استراتژی آمریکایی "مدیریت تروریسم” را به استراتژی اروپایی” نابودی تروریسم” تبدیل کند . بدیهی است اصلی ترین پیش شرط نابودی داعش، همکاری واقعی جامعه جهانی در از بین بردن تروریسم و از بین رفتن استراتژی آمریکایی "مدیریت تروریسم” است. تازمانی که این استراتژی در اتاق عملیات کشورهای غربی نابود نشود، نابودی گروههای تکفیری نیز امکان پذیر نخواهد بود؛ حقیقتی که لااقل امروز مقامات فرانسوی باید بیشتر آن را درک کنند...