شاخهای از سازمان سیا منحصراً برنامههای معینی از شبکههای تلویزیونی سراسر جهان را مورد ارزیابی قرار میداد و تحلیلهای خود را در کتابچه قطوری ارائه میکرد که به صورت روزانه منتشر میشد؛ این کتابچه با پرداخت مبلغی قابل خریداری بود.
تلاش در راستای ارائه تصویری ایده آل از جوامع خود و رواج آن در میان سایر کشورها به نحوی که آنان را تحت تاثیر قرار دهد، شیوه ای است که تمامی کشورها آن را به کار می گیرند. دولت آمریکا از جمله کشورهایی است که وقت و هزینه هنگفتی را صرف می کند تا تصویر مطلوبی از خود ارائه نماید و در کنار این موضوع سعی بر آن دارد که سایر نقاط جهان را بر مبنای جهان بینی آمریکایی به سایرین معرفی کند و در صورت امکان آرمان های هر کشور را برای مردم آن کشور بی ارزش نماید.
این تصویرسازی استادانه تنها مختص دولت آمریکا نیست. اما در آمریکا، حتی روزنامه نیویورک تایمز که به انتشار مقالات غیر مغرضانه شهرت دارد، هنگامی که در مقالات خود سخن از چین و روسیه به میان میآورد، به شدت از عدالت فاصله می گیرد. اگر بتوانید حقیقت آنچه را که می خوانید درک کنید، مشکلی پیش نخواهد آمد، اما اگر تمام آن تصویر ضعیفی که از جهان به شما ارائه شده است را باور کنید، خود را فریفته اید. جمله معروفی در بازار آزاد وجود دارد که می گوید: بگذارید خریدار، آگاه باشد.
تهدید حقیقی، زمانی آشکار می شود که حقایق اطراف خود را شناخته و به آن ایمان آورده اید. مطالعه "پروپاگاندا" می تواند چندین حُسن داشته باشد. اما قبل از بیان ارزش های خواندن پروپاگاندا، اول بگذارید تعریف بهتری را برای پروپاگاندا استفاده کنیم: ارتقای دید شخص نسبت به جهان و تلاش در جهت همسوسازی دیگران با دید خود. ارزش مطالعه چنین مطالبی خصوصا برای آنانی که به امور بین الملل علاقهمند هستند می تواند فوق العاده باشد.
خواندن پروپاگاندای کشورهای دیگر به شرط اطلاع از حقیقت، میتواند مفید باشد
هنگامی که در سازمان "سیا" مشغول به کار بودم مطالب بسیاری را مطالعه می کردم که می توان از آن مطالب به عنوان "پروپاگاندای خارجی" یاد کرد. در واقع، شاخه ای از سازمان سیا، منحصراً برنامه های معینی از شبکه های تلویزیونی سرتاسر جهان را مورد ارزیابی قرار می داد و تحلیل های خود را در کتابچه قطوری ارائه می کرد که به صورت روزانه منتشر می شد. این کتابچه با پرداخت مبلغی قابل خریداری بود. "سازمان پخش اطلاعات خارجی" سرویس ارزشمندی را ارائه می کرد که با کمال تاسف امروزه این سرویس از بین رفته است. قطع کوته بینانه بودجه، این سرویس را قربانی کرد. در حالی که هزینه این سرویس کمتر از هزینه سالانه یک هواپیمای جنگنده است، در حالی که فواید آن به مراتب بیشتر است.
یکی از ارزشهای بررسی این مطالب، کسب اطلاعات زیاد درباره فضای داخلی کشورهایی بود که جز از این طریق به راحتی به دست نمی آمد. اما مزیت بزرگتر، توانایی مشاهده این واقعیت بود که یک کشور خارجی چگونه خود و جهان پیرامون خود را ارزیابی می کند. می توانستیم خیلی راحت دیدگاه کشورهای چون روسیه، چین، کره شمالی یا ایران را درباره خودشان درک کنیم. گاهی ممکن است با تعابیر بسیار متفاوتی از حوادث رو به رو شویم که بیانگر مطالب بسیاری در مورد مباحث روانشناسی و حتی واکنش های احتمالی و رفتارهای نهفته در پس آن باشد.
این مباحث برای سیاستمداران و تحلیلگران متفکر، نکات آموزنده ای را در برداشت و به آنها کمک می کرد که درک کنند رهبران دیگر کشورها از کجا آمده اند و کمابیش به چه چیزهایی اعتقاد دارند. جهان بینی آنها بیانگر نقطه نظر آنها در مورد آمریکا بود.
رسانههای آمریکایی درباره روسیه و چین بسیار مغرضانه مینویسند
با کمال تاسف امروزه عناصر مهم دولت آمریکا به خصوص کنگره نسبت به ارائه توضیحات و اطلاعات جدید، بی تفاوت هستند و در مورد اینکه چرا برخی از کشورها، کارهایی را بر خلاف پیشبینی آمریکا انجام میدهند و یا نقطه نظرشان نسبت به آمریکا چگونه است، پاسخی ندارند. اگر شما کشور کوچکی هستید چنین محدودیتی، اهمیت چندانی ندارد. اما هنگامی که مدعی سردمداری جهان هستید، اهمیت این قضیه دو چندان میشود.
پس در دنیای امروز، بررسی آنچه که روسیه و چین در مورد خود اظهار می کنند و آنچه از آمریکا می بینند، حائز اهمیت است. این بررسی کمک می کند که عنصر غافلگیری از مذاکرات دور شود و شاید برای لحظه ای ما را بر آن دارد که ببینیم در پس دیدگاه آنان نسبت به آمریکا حقیقت و یا منطقی وجود دارد یا خیر، و حتی گاهی ما را به بررسی مجدد عملکرد خود وا می دارد.
به همین دلیل مذاکرات می تواند مفید واقع شود، حتی اگر این مذاکرات از جنس گفتگوهای خصوصی در راهروهای سازمان ملل باشد. این امر بدانها در جهت درک مستقیم افکار دیگر رهبران یاری می رساند. حتی اگر آنچه را که آنان مجبور به اظهار هستند، دوست نداشته باشیم، اهمیت شنیدن آنها دو چندان می شود. از این رو، هنگامی که سخنرانی یا مطالب مهمی توسط دیگر رهبران ارائه می شود که مطلوب نیست، تصورات قبلی ما خرد می شود.
خود من اکنون دریافته ام که با مطالعه این مطالب می توان ترکیب حوادث بین المللی را درک کرد. طبیعتا، تفکری که در پشت برخی نوشته ها وجود دارد از برخی دیگر بیشتر است. اما همه آنها این شانس را به ما می دهند که خود را به جای آنان بگذاریم و دنیا را از دید آنان ببینیم و ممکن است در برخی عمل ها و عکس العمل ها از آنان پیشی بگیریم. ممکن است برخی از این دیدگاه ها و برداشت ها اشتباه به نظر برسد، اما شاید برخی از دیدگاه های خودمان نیز اشتباه باشد. در سیاست خارجه هیچ حقیقت واحدی وجود ندارد. تنها دیدگاههای متفاوت خودنمایی می کند که ممکن است برخی از آنها اعتبار داشته و برخی دیگر نداشته باشند.
اخیراً مطلبی درباره روابط میان آمریکا و چین در روزنامه "چاینادیلی" منتشر شد. این روزنامه دیدگاه چین نسبت به خودش و از آن مهمتر، دیدگاه این کشور نسبت به آمریکا را منعکس میکند. اما آیا من به عنوان یک آمریکایی می توانم دیدگاه چینی ها را به عنوان دیدگاه "صحیح" بپذیرم؟ آیا میتوانم دیدگاه چین درباره آنچه که آمریکاییها انجام میدهند را قبول کنم؟ البته که نه.
رویکرد چین و آمریکا به روابط دوجانبه کاملاً متفاوت است
من و شما می توانیم بلافاصله نقص های مطلب چاینادیلی را دریابیم. اما به مطالبی که در آمریکا و با دستور کاخ سفید و پنتاگون منتشر میشود هم باید با دیده شک و تردید نگریست. باید هر چیزی خصوصا نیویورک تایمز را با هوشیاری و حُسن انتخاب مطالعه کنید. ما در آمریکا چندین کانال تلویزیونی داریم که تقریبا تمامِ وقت خود را برای تبلیغ دیدگاه جناح راست از جهان صرف می کنند. در عین حال، بیشتر و بیشتر از حقیقت فاصله می گیرند. مطلب زیر، همان مطلبی است که در آن، چینیها در مورد خودشان و دیدگاهشان در مورد آمریکا نوشتهاند:
رویکرد چین و آمریکا به روابط دوجانبه کاملا متفاوت است
مقامات ارشد دولتهای چین و آمریکا پیش از عزیمت رئیس جمهور چین "ژی جین پینگ" به آمریکا در حال مذاکره و نگارش تفاهمنامه روابط چین-آمریکا هستند. هنگامی که سوزان رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا در دانشگاه جرج واشنگتن سخنرانی می کرد کاملا مشخص بود که بر خلاف جنجالهای رسانهای، موضع مقامات آمریکا در مورد مناقشه دریای جنوبی چین و حملات سایبری، به شکل چشمگیری تغییر یافته و مثبت شده است.
برای مخاطب تیزبین، درک این مطلب که در رویکرد آمریکائی ها و چینی ها به روابط دوجانبه تفاوتهای اساسی وجود دارد، چندان مشکل نیست. "وانگ یی" وزیر امور خارجه چین و "ژی" رئیس جمهور این کشور همچون همیشه روابط آمریکا-چین را روی هم رفته مثبت ارزیابی میکنند. با این حال، بسیاری از مقامات آمریکا علیرغم تغییر موضع نسبی، هنوز هم نمی توانند از نصحیت دیگران دست بردارند. به عنوان مثال، وزیر خزانه داری آمریکا "جک لو" در مجله وال استریت، مقالهای نوشته بود مبنی بر اینکه "چین باید این کارها را انجام دهد و نباید آن کارها را انجام دهد." چیزی که مردم در گفتههای مقامات چین همچون سخنگوی دولت "یانگ ژی جی" یا سفیر چین در آمریکا نمی بینند. این تکبر آمریکائی در سخنرانی رایس و سخنان دیگر مقامات ارشد آمریکا نیز دیده می شود.
این مقامات آمریکائی عموماً چین را به سرقت سایبری، به خطر انداختن کشتیرانی آزاد در دریای چین جنوبی، نقض حقوق بشر و عدم اعمال اصلاحات اقتصادی مدنظر آمریکا متهم می کنند. این اتهامات به مثابه آنست که مدعی شوند رهبران چین نمی دانند کشوری با جمعیت 1.4 میلیارد نفر را چگونه اداره کنند. در حالی که مشکل، در خود واشنگتن است که سیاست آمریکا را بیمار کرده است.
روابط چین-آمریکا بهرغم اتهاماتی که واشنگتن به پکن وارد میکند، ادامه دارد
بسیاری در آمریکا مشتاقانه منتظرند ببینند که چینی ها بیشتر "شبیه به آمریکائی ها" میشوند. اما آیا اگر این شبیه شدن در اتهام زدن به طرف مقابل هم صورت بگیرد، یعنی چینی ها هم شروع به متهم کردن آمریکاییها کنند، باز هم این اشتیاق وجود خواهد داشت؟ آیا دوست دارند مقامات چین از آمریکاییها بخواهند جاسوسی گسترده خود بر دنیا از طریق آژانس امنیت ملی را متوقف سازد؟
چین همچنین می تواند از آمریکا بخواهد مداخلات نظامی خود را در کشورهای مستقل متوقف سازد. مداخلاتی که منجر به بیثباتی در خاورمیانه و شمال آفریقا شده است. آمریکا همینطور برای حمله به عراق و افغانستان باید از تمام جهان عذرخواهی کند، چرا که با حمله به این کشورها مسبب فجایعی انسانی شده است که هنوز هم این دو کشور و همسایگان آنان را رنج می دهد. واشنگتن با سوءاستفاده از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و به بهانه گسترش دموکراسی، اقدام به تغییر حکومت در لیبی کرده است و امروزه لیبی در بدترین آشفتگی تاریخ خود دست و پا می زند.
به علاوه، مقامات چین می توانند از آمریکا بخواهند فروش سلاح به تایوان را متوقف کند و جاسوسی از سواحل چین را به حالت تعلیق درآورد. در غیر این صورت در پاسخی متقابل، چین هواپیماها و کشتی های جاسوسی خود را به سواحل آمریکا اعزام خواهد کرد. چین باید از آمریکا بخواهد زندان گوانتانامو را تعطیل کند. برای خشونتهای داخلی، تبعیض نژادی و فساد موجود در آمریکا چاره ای بیندیشد. این لیست هنوز هم میتواند ادامه داشته باشد. با توجه به اینها، آیا هنوز هم آمریکائی ها میخواهند چینی ها شبیه به آنها شوند؟