به نظر میرسد «نبرد تفسیرها» از متن برجام آغاز شده و پیروز میدان کسی است که بتواند روایت و تفسیر خود را به طرف مقابل بقبولاند. به همین علت، رهبر انقلاب از مسئولین امر مطالبه کردند که جواب سخنان طرف مقابل را بهصراحت بدهند
دکترین سیاست خارجی اوباما، مانند سلف دموکراتش کارتر، بر اصل «مهار ایران» استوار است. موضوع مهار ایران را نیکلاس برنز، که در فاصلهی سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ در دولت جرج بوش، معاون وزیر امور خارجهی آمریکا بود و هدایت مذاکرات هستهای با ایران را برعهده داشت، در تاریخ ۷ مرداد (۲۹ جولای ۲۰۱۵) اینگونه بیان میکند: «باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا و جانشین او و یا حتی جانشین رئیسجمهور بعد از اوباما، باید تلاش کنند قدرت ایران را در منطقه مهار کنند. بنابراین ما باید قدرت دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی خود را برای انسداد ایران در شرایط فعلی و مهار قدرت این کشور در منطقه در سالهای آینده به کار بریم... استراتژی مؤثرتر و هوشمندانهتر، فشار به آنها از طریق مذاکرات است.»
بنابراین از نگاه آمریکاییهای دموکرات نیز قدرت منطقهای ایران بایستی «مهار شود». نگاهی به تضمینهای امنیتی اوباما در نشست کمپدیوید در ۲۳ و ۲۴ اردیبهشت (۱۳ و ۱۴ مه) به کشورهای منطقه، نشاندهندهی همین مسئله است که محوریت ترتیبات منطقهای با موضوع «تهدید ایران» کماکان جزء سیاست مهار آمریکا محسوب میشود. این همان چیزی است که بن رودز، معاون مشاور امنیت ملی اوباما، در مصاحبهی مطبوعاتی روز ۲ سپتامبر ۲۰۱۵، یعنی ۱۱ شهریور، بر آن تأکید کرد: «رئیسجمهور تلویحاً گفته است آمریکا متعهد به امنیت عربستان و کشورهای خلیج فارس و مقابله با رفتارهای ایران خواهد بود.»
* راهبرد بازدارندگی استراتژیک متعارف و نامتعارف آمریکا در برابر ایران
آمریکا در منطقه از دیرباز دکترین بازدارندگی استراتژیک را در برابر ایران اعمال کرده بود. در دولت اوباما نیز سند موسوم به «بازنگری آرایش هستهای»، که یک سند امنیت ملی است، تهیه و تنظیم شد. در این سند، از بازدارندگی متعارف و نامتعارف علیه ایران صحبت شده است. از زمان کارتر که «تلاش برای کنترل منطقهی خلیج فارس بهمنزلهی تجاوز به منافع حیاتی ایالاتمتحده آمریکا و با نیروی نظامی به آن پاسخ داده میشد» گرفته تا «دکترین اجماع استراتژیک» ریگان که «موقعیت خاورمیانه و خلیج فارس بهعنوان یک بخش از ماهیت سیاسی استراتژیک مورد بررسی قرار میگرفت که اطراف آن یعنی ترکیه، پاکستان و شاخ آفریقا بهمثابهی عناصر متشکلهی امنیتی، قابل توجه بوده، ولی میبایست موازنهی قدرت در این بخش از جهان برقرار گردد» همهوهمه نشاندهندهی این است که آمریکاییها هیچگاه بازدارندگی در مقابل ایران را رها نکردهاند.
در ادامهی همین دکترین بازدارندگی است که اوباما در ۵ آوریل ۲۰۱۵، یعنی ۱۵ فروردین و بعد از بیانیهی لوزان، در مصاحبهای تحت عنوان «ایران و دکترین اوباما» با «نیویورکتایمز»، توضیح میدهد که «بودجهی دفاعی ایران سی میلیارد دلار است و بودجهی دفاعی ما نزدیک به ششصد میلیارد. ایران میداند که نمیتواند با ما مبارزه کند... دکترین (من) این است: ما تعامل میکنیم، اما همهی ظرفیتهایمان را هم حفظ میکنیم... میگویند ایران کنترلناپذیر است. اینطور نیست. تمام گزینهها را حفظ کردهایم… سادهلوح هم نیستیم... کسی چه میداند، ایران ممکن است تغییر کند و اگر این اتفاق نیفتاد، تواناییهای بازدارندگی و برتری نظامی ما همچنان سر جایشان هست.»
رئیسجمهور آمریکا همچنین در پاسخ به پرسشهای دو تن از رهبران اصلی جامعهی یهودیان در آمریکا که در روز جمعه ۶ شهریور ۱۳۹۴ (۲۸ اوت ۲۰۱۵) انجام شد، اشاره کرد: «ما باید فعالیتهای ایران در بر هم زدن ثبات را با استفاده از دستنشاندههای خود در بخشهای مختلف منطقه متوقف کنیم، اما ما برای این کار نیاز داریم هماهنگی بهتری با شرکای خود داشته باشیم و اطلاعات خود را بهبود بخشیم و به ساخت چیزهایی مانند گنبد آهنین، که از مردم در برابر موشکها محافظت میکند، ادامه دهیم.»
موضوع بازدارندگی آمریکا همچنین توسط اوباما در نامه به سناتور جرالد ندلر مشهود است؛ آنجا که وی اظهار میدارد: «ما مراحلی را انجام میدهیم که [خود] ما و متحدان و شرکایمان را دربارهی توانمندی هرچه بیشتر در مقابله با فعالیتهای بیثباتکنندهی ایران و حمایت آن از تروریسم، مطمئن میسازد. این [اقدام] شامل مشارکت عمیق و اشتراک اطلاعات با اسرائیل و شرکایمان در شورای همکاری خلیج فارس و تداوم اجرای قوانین آمریکا و بینالملل، از جمله تحریمهای مربوط به فعالیتهای غیرهستهای ایران است.»
* راهبرد «شرمندهسازی» (SHAMING)
در کنار دو دکترین یادشده، دولت اوباما راهبردهایی را نیز بهمنظور دستیابی به اهداف کلان خود مدنظر قرار داده است. راهبرد نانوشتهی «بازیگر شرمنده» یکی از راهبردهایی است که بهوسیلهی آن تلاش میشود رفتارهای ایران در سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی، بهگونهای به نمایش گذاشته شود که ایران در سطح منطقه و بینالملل، از اعمال و اقدامات خود «شرمنده» شود تا همین موضوع بهمرور موجبات «تغییر رفتار» ایران را فراهم کند. برای مثال، در عرصهی داخلی به «نقض حقوق بشر و آزادی بیان»، «غیردموکراتیک بودن»، «ایدئولوژیک بودن» و... متهم میشود. در عرصهی منطقهای متهم به «مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر»، «برهمزنندهی امنیت منطقه»، «بیثباتکنندهی منطقه»، «بخشی از مشکل» و... جلوه داده میشود. در عین حال، تلاش میشود تا اینگونه اظهار شود درصورتیکه این رهیافتها از سوی ایران مورد بازنگری قرار گیرد، ایران «از حالت انزوا خارج شده» و «به آغوش جامعهی بینالملل بازمیگردد.» موضوعی که چند روز بعد از جمعبندی وین، رهبر انقلاب در خطبههای نماز عید فطر، به آن جواب صریح و محکم دادند: «چه این متن تصویب بشود و چه نشود، به حولوقوهی الهی، اجازهی هیچگونه سوءاستفادهای از آن داده نخواهد شد. اجازهی خدشهی در اصول اساسی نظام اسلامی به کسی داده نخواهد شد... چه این متن تصویب بشود و چه نشود، ما از حمایت دوستانمان در منطقه دست نخواهیم کشید.»
* راهبرد «منافع مشترک»
منافع ایران و آمریکا در منطقهی غرب آسیا ۱۸۰ درجه با هم اختلاف دارد. قید «در برابر هم قرار گرفتن» حتی بهمعنی «رقابتآمیز» بودن نیز نیست، بلکه فراتر از آن، منظور «در تعارض» با هم است. این تعارض منافع نهتنها در ابعاد هویتی و ایدئولوژیک (که در اینجا موضوع بحث نیست)، که در منافع ملی دو طرف در منطقه نیز ریشه دارد. سیستم تأمین امنیت آمریکا در منطقه، در اساس در تقابل با سیستم تأمین امنیت ایران در منطقه است.
برای مثال، غربیها و مخصوصاً مقامات آمریکایی بهدنبال القای این مسئله هستند که ایران و غرب درخصوص برخی مسائل منطقهای مثل مبارزه با داعش، منافع مشترک دارند؛ موضوعی که متأسفانه در فضای رسانهای داخل کشور و توسط برخی بیان شده است. آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، روز دوشنبه ۹ شهریور (۳۱ آگوست)، در نشستی خبری در برلین، با استقبال از حضور ایران در ائتلاف ضدداعش و مبارزه با این گروه تروریستی، اظهار داشت: «به گمان من، ایران نفوذ قابل ملاحظهای در آنچه در سوریه اتفاق میافتد، دارد و همه از حضور سازندهی ایران در مذاکرات سوریه استقبال میکنند.»۸ جان کری، وزیر امور خارجهی آمریکا نیز ضمن بیان اینکه «با لاوروف مذاکره خواهم کرد تا ببینم ایرانیها آمادهاند چه نقشی در ماجرای داعش ایفا کنند» و بیان اینکه «ما میخواهیم مشارکت سعودیها و ترکها را جلب کنیم و در نهایت، احتمالاً ببینیم ایرانیها آمادهاند چه نقشی ایفا کنند» بهصورت برنامهریزیشده به نقش ایران اشاره کرده است.
اگرچه هدف از این راهبرد، در بلندمدت، «عادیسازی رابطه» در سایر زمینههاست، اما واضح است که این موضوع منطقاً صحیح نیست. موضوع منافع مشترک ایران و آمریکا حتی در مسئلهی داعش نیز با هم یکسان نیست. بخشی از دلیل این موضوع در رویکرد آمریکا به منافع موجود در تروریسم ریشه دارد. آمریکا نهتنها از حضور تروریسم در منطقه ناراضی نیست که بخواهد برای از میان بردن آن با کشوری دیگر ائتلاف تشکیل دهد، بلکه خود بهوجودآورنده و پشتیبانیکنندهی گروهکهای تروریستی در منطقه است. اگر بنا بر از بین بردن گروههای تروریستی بود، آمریکا هماکنون نیز از چنین ائتلافی (به تعبیر خود، بینالمللی و چندجانبه) بهره میبرد و نیازی به ائتلاف و همکاری جدید نبود.
با استمساک به این منافع آمریکا، بحث بر سر تلقی از ایران بهعنوان «پسر خوب منطقه» و «ژاندارم منطقه»، بحثی بیپایه است و تلقی عدهای مبنی بر «حل کردن موضوعات منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا بهعنوان لازمهی سوق دادن سیاستهای آمریکا بهسمت شرق آسیا موسوم به آسیا-پاسفیک» یا «از بین بردن محور احتمالی چین-ایران-روسیه در برابر محور غربی» و... که برای نیل به آنها نیاز به «عادیسازی روابط با ایران» وجود داشته باشد، در واقعیت مناسبات منطقه وجود ندارد.
* راهبرد حل «مسئلهی فلسطین»
آمریکاییها بهشدت در تلاشاند تا توافق با ایران را سکوی امنیت رژیم صهیونیستی معرفی کنند. برای مثال، «المانیتور» به نقل از یک مقام وزارت خارجهی آمریکا اعلام کرد: «قصد داریم بر ایرانیها فشار وارد کنیم تا آنها روند افزایش آشوبها در منطقه را از طریق کمک به حزبالله و حماس متوقف کنند»۱۰ آنگلا مرکل نیز چنین گفت که «لحن ایران در قبال اسرائیل قابل پذیرش نیست... اینکه ایران تغییری در مواضع و لحن خود در قبال اسرائیل نداده و این رژیم را به رسمیت نمیشناسد، ناامیدکننده است.»
این موضوع اما بهتنهایی نمیتواند بهطور واقعی امنیت رژیم صهیونیستی را تأمین کند. لذا آمریکاییها با استمساک به راهبرد نانوشتهی شرمندهسازی ایران بهدنبال وادار کردن این کشور به «عادیسازی» رابطه با اسرائیل هستند. این موضوع بهصراحت در گفتههای مقامات غربی و بهخصوص آمریکاییها مشهود است. اوباما نیز در مصاحبه با وبسایت «میک» به این موضوع اشاره کرد و گفت: «در داخل ایران باید گذار صورت بگیرد، حتی اگر تدریجی باشد. گذاری که طی آن درک شود که شعار مرگ بر آمریکا و انکار هولوکاست توسط رهبران ایران و تهدید اسرائیل به نابودی و دادن اسلحه به حزبالله (گروهی که در فهرست تروریستی قرار دارد) و کارهایی از این دست، از ایران در چشم بخش اعظم جهانیان، کشوری طردشده میسازد.»
راهبرد حفظ «چهارچوب تحریمها»
در کنار موضوعات یادشده و بهعنوان نکتهی آخر، میتوان به این موضوع نیز اشاره کرد که سیاست کلی آمریکا، حفظ چهارچوب تحریمهاست. این موضوع میتواند یا از طریق «برداشتها و تفسیرهای نادرست» از متن جمعبندی وین باشد یا از طریق انتقال تحریمها به موضوعات دیگری از جمله مسائل حقوق بشر یا سیاستهای منطقهای ایران یعنی حمایت از محور مقاومت. به همین سبب است که باراک اوباما بلافاصله بعد از جمعبندی مذاکرات در ۲۳ تیر (۱۴ جولای)، بهصراحت به این موضوع اشاره کرد و گفت: «تحریمهایی که مربوط به حمایت ایران از تروریسم، برنامهی موشکهای بالستیک و نقض حقوق بشر میشود را حفظ خواهیم کرد.»
همچنین جک لو، وزیر خزانهداری آمریکا نیز در اینخصوص برآن است که «حفظ معماری تحریمها در حین فراهم آوردن تخفیف از طریق معافیتهای تحریمی، شرط دوم ما (یعنی برخورداری از توانایی بازگرداندن تحریمها در صورت عدم پایبندی ایران به تعهداتش) را تقویت میکند.» کریس بک مایر، معاون هماهنگکنندهی سیاست تحریمها در وزارت خارجه آمریکا و مشاور جان کری نیز در اینباره چنین گفت: «با توافق هستهای همهی تحریمهای ما علیه ایران برداشته نخواهد شد. تحریمهایی وجود دارد که بهعلت حمایت ایران از تروریسم اعمال شده است. این تحریمها به قوت خود باقی خواهند ماند. تحریمهای مربوط به نقض حقوق بشر در ایران نیز همچنان باقی خواهند ماند. تحریمهایی وجود دارد که به حمایت ایران از رژیم بشار اسد، رئیسجمهور سوریه، مربوط است و این تحریمها نیز باقی خواهند ماند. بنابراین میبینیم که بسیاری از این تحریمها همچنان باقی خواهند ماند.»
با این اوصاف، به نظر میرسد «نبرد تفسیرها» از متن برجام آغاز شده و پیروز میدان کسی است که بتواند روایت و تفسیر خود را به طرف مقابل بقبولاند. به همین علت، رهبر انقلاب از مسئولین امر مطالبه کردند که جواب سخنان طرف مقابل را بهصراحت بدهند: «اگر بناست تحریمها برداشته نشود، پس معاملهای وجود ندارد، دیگر اصلاً این معنا ندارد. مسئولین این را باید مشخص کنند و نگویند که مثلاً او برای قانع کردن رقبای داخلی خودش این حرف را میزند. بله، دعوایی که در آمریکا هست، دعوای واقعی است. بنده عقیده ندارم که دعوای صوری و ظاهری است. واقعاً اختلاف دارند. علت اختلافشان هم برای ما روشن است، لکن بههرحال آنچه رسماً گفته میشود، پاسخ لازم دارد. اگر پاسخ داده نشود، همان تثبیت خواهد شد.»