در این یادداشت بنا داریم تا برخی از پیامدهایی که نامه رهبر انقلاب به
جوانان کشورهای اروپایی داشته را هم در عرصه داخلی و هم در عرصه بینالمللی
با دو سطح تحلیل خرد و کلان مورد بررسی قرار دهیم
۱٫ تأثیرگذاری بر بستر اجتماعی بهجای تأثیر بر بستر سیاسی
پیام رهبری، پیام توانمندسازی جوانان اروپا و آمریکاست که خود بیندیشند و راه آینده را با فطرت پاک انسانی خود ترسیم کنند. اسلام دین فطرت و تدبیر است و اگر به اصول راستین اسلامی بهدور از شبهات و تبلیغات منفی قدرتهای نواستعماری نگریسته شود، هر عقل سلیم و وجدان پاک انسانی، تبشیر اسلام را خواهد پذیرفت و اگر این مهم رخ دهد، تأثیرات زیادی را در نظام بینالملل به وجود خواهد آورد. انگار که نظر رهبر انقلاب یک نگاه اجتماعی باشد تا سیاسی. به این معنا که ایشان اراده کردهاند تغییر از بستر اجتماعی در این قارهها ایجاد شود و نه از بستر سیاسی. به عبارت دیگر، ایشان راه تغییر را راه از پایین و از بطن مردم و بهویژه جوانان میبینند، چون که راه تغییر سیاسی در درون نظام استعمار نو، راهی بسیار سخت و پیچیده است و بهسختی میتوان در ساختار ناعادلانهای که ایجاد کردهاند، تحولی به وجود آورد. ولی اذهان پاک و فطرت انسانی میتواند راه تغییر اجتماعی را شکل دهد و نهایتاً تأثیرات مهمی را در بستر سیاست و قدرت نیز به وجود آورد.
۲٫ افزایش رسالتهای اجتماعی در خلال شبکههای آگاهیدهندهی اجتماعی
نکتهی حائز اهمیت در این میان، نقش محوری ایران، جوانان و جریان انقلاب است که باید در خصوص این پروژهی توانمندسازی اجتماعی که نظر مقام رهبری است، برنامهریزی کند. همانطور که گیرندگان و مخاطبان پیام دولتمردان نیستند، ارسالکنندگان پیام به مخاطبان نیز لزوماً دولتمردان نیستند. به عبارت دیگر، پیامد داخلی آن، افزایش مسئولیتپذیری کسانی است که در این زمینه فعال هستند.
بهعنوان نمونه، دستگاه دیپلماتیک کشور ما در اینباره بسیار مسئول است و باید پروژههای توانمندسازی فکری جوانان در اروپا و آمریکا را با تمشیت و تدبیر برنامهریزی کنند. البته نه فقط دستگاه دیپلماسی ما، بلکه همهی نهادها و گروههایی که فعالیتهای فکری ایران در خارج را بهعهده دارند. در این میان، دانشگاهیان، نخبگان فکری، روحانیون، پژوهشگران و اندیشمندان و همهی جوانان بانشاط و باانگیزهی ما میتوانند از خلال شبکههای اجتماعی و سایر راههای فکری و فرهنگی در پروژهی توانمندسازی فکری جوانان اروپا و آمریکا، که مدنظر مقام رهبری است، مساعدت و یاری مدبرانهای داشته باشند.
۳٫ معرفی اسلام بهمثابهی دین صلح و در عین حال، یک بلوک جدید قدرت بینالمللی
یک پیامد مهم این نامه، معرفی جهان اسلام از زاویهای آیندهپژوهانه و مبتنی بر پتانسیلهای موجود در آن و توان و ظرفیت ایفای نقش در سناریوهای آیندهی نظام بینالملل است.اسلامی که نظام مطلوبش چندقطبی است و کشورهای اسلامی در صورت پایبندی به ساختارهای فرهنگی و تمدنی اسلام، میتوانند از این ظرفیت بهره ببرند. این پیام نوعی اطلاعرسانی در خصوص ظرفیت جهان اسلام نیز هست؛ اطلاعرسانی از تأثیرگذاری نیروهای مختلف در درون جهان اسلام که نشاندهندهی این وضعیت است که ارادهی موجود درونتمدنی بهسمت ایفای نقشی جهانی روزبهروز افزونتر میشود و باید بشود و این را میگوید که قدرتیابی کشورهای اسلامی در قیاس با گذشته، بیشتر شده و زمینههای پیشرفت نیز در دسترستر است.
این پیامد پیام رهبری، پیرو همان تصاویر و تعالیمی است که بعد از انقلاب اسلامی ایران، سبب تقابلهای فرهنگی و تفاوتهای تمدنی جهان اسلام با نظمهای مستقر قبلی در نظام و سیاست بینالملل شد و همواره مسبب رویکرد انتقادی این مجموعه (جهان اسلام) نسبت به نظامهای قبلی بوده است. لذا این نگرش، اسلام را با رویهای انتقادی به نظام آینده، در زیرمجموعهی هیچیک از قطبهای جهانی قرار نمیدهد، بلکه خود را بهعنوان یک قطب مهم فرهنگی-تمدنی معرفی و عرضه میکند. مؤلفههای جمعیت، منابع طبیعی (ژئواکونومیک نفت)، ایدئولوژی، موقعیت استراتژیک و نظامی، گستردهی سرزمینی، ژئوپلیتیک، فرهنگ و… نیز از جمله تواناییها و ابزارهایی هستند که دنیای اسلام برای کسب جایگاه بینالمللی برای ایفای نقش یک قطب جهانی در نظم بینالملل آینده، داراست.
رویکردی که رهبر انقلاب برای پیام خویش برگزیدهاند، رویکردی اجتماعی و نه سیاسی است. ارادهی ایشان تغییر در بستر اجتماعی جوانان این قارهها و نه تغییر در بستر سیاسی است. به عبارت دیگر، ایشان راه تغییر را راه از پایین و از بطن مردم و بهویژه جوانان میبینند و نه تغییر نظامهای سیاسی.
در این فضا، جهان اسلام بهصورت یک کلیت، بخش مهمی از فرایند نظام جهانی آینده است و از نظرگاه هنجاری و ارزشی، ظرفیتهای گستردهای برای تثبیت در جایگاه یک قطب مهم و جهانی را در خود دارد. البته دولتمحور بودن نظام بینالملل و نبود یک ساختار فرادولتی در میان مجموعهی جهان اسلام از یک طرف و انشقاقات قومی-مذهبی، تروریسم و دخالت خارجی از طرف دیگر، از جمله موانع شکلگیری این قطب قدرت خواهد بود. لیکن با توجه به ساخت فرهنگی اسلام و رویکرد انتقادی آن به نظمهای پیشین و همچنین بازیابی تمدنی جهان اسلام و علیرغم تمام موانع و چالشهای فراروی این مجموعه، جهان اسلام حداقل در سطح فرهنگی و تمدنی، بهطور حتم از مهمترین قطبهای جهان سیاست بینالملل آینده است. این نیز یکی از پیامهای نامهی رهبری است.
۴٫ جایگاه نویسنده بهعنوان رهبر کشوری که منادی بازگشت به معنویت در دنیای بیمعنویت است
قبلاً گفته شد که یکی از وجوه اهمیت و پیامد این نامه، تلاشی است که نویسنده بهعنوان یک مصلح اجتماعی انجام میدهد. در اینجا اشاره خواهیم کرد که این نامه، پیامد دیگری نیز دارد و آن اهمیت جایگاه نویسندهی این نامه بهمثابهی رهبر یک نظام سیاسی است که منادی انقلابی بوده و راه جدیدی را برای مردم دنیا باز کرده است. انقلابی که ۳۶ سال تمام تجربههای سهمگینی که در مواجهه با نظام بینالملل ممکن است برای یک کشور اتفاق بیفتد را پشت سر گذاشته است و اینک میتوان گفت یکی از دستاوردهای مهم این کشور در نظام بینالملل، همین اهمیت معنویت در نظام بینالملل بوده است.
ایران با سابقهی تمدنی اسلامی و ایرانی خود، برای بسیاری از مردم دنیا، بهویژه مسلمانان و مستضعفان جهان، راه دیگری را باز کرد. انقلاب اسلامی نقطهی عطفی در بسیاری از تحولات نظام موجود جهانی محسوب میشود. ایران اسلامی احیاگر حرکت اسلامی در دنیای اسلام شد. انقلاب اسلامی هویت جدیدی را به ایرانیان، مسلمانان و بسیاری از مردم دردمند دنیا اعطا نمود.
ایدههای اصلی انقلاب اسلامی بهنوبهی خود، در دنیایی که به نظر میرسید همهی ایسمها به جز لیبرالیسم غربی به بنبست رسیدهاند، نویدبخش ساختارهای جدیدی در نظام جهانی شد: استقلالطلبی از بلوکهای قدرت، مبارزه با نظام ناعادلانهی جهانی و تلاش برای هویتسازی جدید مبتنی بر اخلاقمداری در میان مردم دنیا، صلحطلبی و سازش برای کسب امنیت اما در کنار آن گفتمان مقاومت در مقابل زور و اشغالگری. اتحاد بین همهی فرق و گروههای اسلامی نیز از آرمانهای انقلاب اسلامی ایران است و نه تنها اتحاد مسلمانان، بلکه اتحاد و همگرایی همهی مستضعفان جهانی در مقابل هیمنهی قدرت ناعادلانه در نظام بینالمللی، مورد توجه این انقلاب است.
مردم دنیا که سخت تشنهی عدالت، اخلاقمداری و آزادیخواهی معنادار بودند، نتوانستند نه در کمونیسم روسی و نه در جهانسومگرایی ناسیونالیستی، راهحل مناسبی بیابند و راه را برای رهایی خود فراهم سازند و متأسفانه همان سبک و سیاق غربی قدرتمدارانه در دنیا ادامه یافت و کبر و غرور اینان نیز با شکست هر دو، هرچه بیشتر متجلی شد. نماد شکست کمونیسم در سقوط اتحاد جماهیر شوروی ترجمان یافت و ناسیونالیسم جهانسومی نیز در فساد و منجلابهای مختلف کشورهای آسیایی به بنبست رسید.
آرمانها انقلاب اسلامی ایران در حد شعار باقی نماندند. ایران تلاش کرد در ساختار داخلی خود، علیرغم همهی مشکلات و چالشها، بتواند عدالتورزی را در میان مردم خود رواج دهد و با فساد و تبعیض به مبارزه برخیزد که هنوز روند آن، با وجود همهی موانع، ادامه دارد و در سیاست خارجی نیز این روند با حمایت از مسلمانان و مستضعفین در سراسر جهان تجلی پیدا کرده است که نمونهی بارز آن، پایمردی و دفاع در مقابل رژیم صهیونیستی است که این موضوع توانسته است نام ایران را بهعنوان پیشقراول مبارزه و جهاد در این موضوع در جهان اسلام مطرح سازد.
برهان