این جمله لنین در تاریخ ماندگار شد که"هر کس اوکراین را از دست بدهد، گویا سرش را از دست داده است." حال زبان حال پوتین این است که هر کس سوریه را از دست بدهد، گویا نوک پیکان درگیریهای بین المللی را از دست داده است.
کته واحد در طرح آمریکا بر ضد داعش این است که هیچ طرحی برای این مقابله
وجود ندارد. مشخص است که عراق و سوریه میدان ماجراجویی نظامی جدید آمریکاست
که همه احتمالها در آن وجود دارد.
همین بی برنامگی دوستان دولت
سوریه را به این اعتقاد می کشاند که برنامه ای برای حمله به نظام سوریه
وجود دارد. اما در طرف مقابل نیز بی برنامگی ها هم پیمنانان آمریکا را به
این نتیجه رسانده که این کشور دچار تردید شده و دیر یا زود هماهنگی و تفاهم
با دولت بشار اسد رئیس جمهور سوریه را اعلام خواهد کرد.
هرج و مرج
آمریکایی دو احتمال پیروزی و شکست را در افق تحولات منطقه روی میز نگه
میدارد. البته احتمال سوم دیگری نیز وجود دارد که ادامه جنگ در سوریه تا
مدتهای طولانی است که میتواند نتیجه درگیریهای موجود بین ملت ها باشد که
بیش از هر زمان دیگری ادامه دارد.
در این درگیریها الان اوضاع دو
کشور اوکراین و هنگ هنگ برجسته تر شده است، آمریکا از ایجاد درگیری در این
مناطق به دنبال بازدارندگی روسیه و چین است، به این معنا عرصه کشورهای عربی
به هیزمی برای آتش افروزی های بین المللی آمریکا تبدیل شده است. حال
باید دید چه اتفاقی افتاد که اوباما بر ضد داعش خروشید و حملات نظامی را
آغاز کرد که پیشتر گفته بود به دنبال آن نخواهد بود. البته پاسخ به این
سوال را در تنها در داعش و نگرانی از تروریسم نباید جستجو کرد، بلکه پاسخ
در نگرانیهای آمریکا نسبت به توسعه نفوذ چین و روسیه است.
اقتصاد
چینی بر همتای آمریکایی آن پیروز خواهد شد، برنامه مقایسههای بینالمللی
که بانک جهانی آن را انجام می دهد این خلاصه مصیبتبار را به اوباما و مردم
این کشور تاکید کرده است. چین الان در عرصه هایی نفوذ کرده که به صورت
سنتی به غرب و نیروهای ناتو اختصاص داشت.به
عنوان مثال حجم تبادل تجاری بین چین و دولت های اتحادیه اروپا تنها در
نیمه اول سال جاری میلادی بالغ بر 291 میلیارد دلار بود که 12 درصد افزایش
داشته است.
چین
سال آینده به بزرگترین وارد کننده نفت خلیج فارس تبدیل خواهد شد، عربستان
سعودی این موضوع را میداند، به همین علت نسبت به افزایش مبادلات تجاری
ایران و چین نگران است، این در حالی است که مبادلات تجاری ایران و
چین به عنوان بزرگترین شریک تجاری پکن در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا به
73 میلیارد دلار رسیده است.
خطر چین تنها در توسعه اقتصادی نیست،
بلکه روش این توسعه نیز یکی دیگر از ابعاد این خطرات است. سران چین موفق
شدند خود را از هر نوع گفتمان استعماری دور نگه دارند، آنها در بهبود
زیرساختها به دولتهای فقیر کمک میکنند و پروژه های مختلف مدرسه و راه
سازی و احداث بیمارستان را در آنها انجام می دهند، آنها با نرمش قابل
ملاحظهای که دارند، کشورهایی که در آنها وارد میشوند را جذب میکنند.
چین
همچنین منافع اقتصادی خود را در تصمیمات سیاسی اش تاثیر نمیدهد. به عنوان
مثال معامله های بزرگ این کشور با عربستان باعث نمیشود که از سه بار وتوی
قطعنامه ضد سوری در سازمان مل دست بردارد. شکی نیست که چین کمتر از
روسیه به سوریه اهمیت میدهد، اما سوریه در دیدگاه چینی ها نیز مانند
پوتین به بخشی از درگیریهای جهانی تبدیل شده و این کشور سعی دارد
اختلالهای بینالمللی را در این کشور اصلاح کند.
بیشترین نگرانی
های آمریکا از چین است، چرا که این کشور به بخشی از سازمان جهانی تبدیل شده
که جهان چند قطبی را میخواهد و می خواهد سیطره تک قطبی آمریکا در جهان
متوقف شود.
چین و روسیه عضو بریکس هستند که برزیل و هند و آفریقای
جنوبی نیز در آن حضور دارند، این گروه بیش از 40 درصد جمعیت جهان را تشکیل
میدهد و یک چهارم خشکی های دنیا را به خود اختصاص داده است. به اعتراف
مجموعه گولدمن ساکس اقتصاد و تجربه این گروه در دهههای آینده بزرگترین
رقیب جهانی خواهد بود.
گروه بریکس تصمیم گرفته یک بانک توسعه با
ارزش 100 میلیارد دلار و ذخیره ارزی 100 میلیارد دلار دیگر تاسیس کند.
نشانه هایی وجود دارد که معتقد است این بانک جایگزین بانک جهانی خواهد بود و
البته رفتار انسانی تر نسبت به این بانک خواهد داشت. در حالی که جنجال
جهانی در زمینه رقابت دلار و یورو است، چین قانون مبادلات با ارز داخلی خود
را تصویب کرد که این موضوع نگرانی آمریکا را بیش از پیش کرد. اوباما
از کاخ سفید تحولات بریکس را دنبال میکند، وی چهره حسن روحانی رئیس جمهور
ایران را دید که بین روسای جمهور چین و روسیه در اجلاس سران شانگهای
ایستاده بود، این مجموعه نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهد.
مرکز مطالعات راهبردی آینده نوشت: بحران سوریه در اوج این رقابت جهانی
آغاز شد، غرب و ناتو به دنبال تخریب وجهه پوتین بود، به همین علت پوتین
نفوذ خود را به سمت عراق و مصر و الجزایر و مناطق دیگر پیش برد.اوباما چاره ای جز این نداشت که سریعا به عراق بازگردد،
داعش بهانه ویژهای بود که می توانست افکار عمومی دنیا را با اقدام خود
همراه کند و به این ترتیب از دولت های خلیج فارس نیز باج خواهی کند. به این
ترتیب بود که ائتلاف ضد داعش تشکیل شد.
روسیه و چین خیلی زود از
عدم احترام این ائتلاف به مشروعیت بینالمللی انتقاد کردند، مسکو این نکته
را یادآور شد که تجاوزهای مصیبت بار گوناگونی در حملات مشابه آمریکا درعراق
و یوگسلاوی و لیبی شکل گرفته است. وزارت دفاع روسیه مناسبات خود با دمشق و
کمک های خود به این کشور را تقویت کرد. تحول راهبردی نظامی چین نیز مانند یک شوک خیلی سریع به وقوع پیوست و دو ناوشکن چینی وارد بندر عباس در ایران شد.
اگر
بخواهیم منافع ارزشمند دریای خزر برای روسیه و ایران و دیگر کشورها و حضور
وسیع روسیه در اکتشافات گازی در سواحل دریایی مدیترانه را به این روند
اضافه کنیم، می بینیم که آمریکا در اوضاع مناسبی قرار ندارد، اوباما در
برنامه جسته و گریخته خود در قبال داعش شکست خورده و با این برنامه تنها
سرنوشت این کشور را هدف قرار نداده بلکه نقش و موقعیت کامل این کشور در
منطقه را تهدید کرده است.
از این نظر باید منتظر معرکه سختی باشیم
که ممکن است بیشتر از توقع ما طول بکشد، جنگی که در سوریه و عراق و شاید
هم لبنان و اردن ممکن است ادامه داشته باشد، بویژه این اتفاق زمانی محتمل
تر است که اسرائیل فرصتی خوب را به دست آورده تا برگه های بازی را به ضرر
ایران و حزب الله به هم بریزد .
این جمله لنین در تاریخ ماندگار شد که"هر کس اوکراین را از دست بدهد، گویا سرش را از دست داده است."حال زبان حال پوتین این است که هر کس سوریه را از دست بدهد، گویا نوک پیکان درگیریهای بین المللی را از دست داده است.