۰۸ مهر ۱۳۹۳ - ۲۱:۲۶
کد خبر: ۱۰۱۶۷
ویژه‌نامه تحول در نظم جهانی
"یکی از ریشه‌های اصلی افول آمریکا وضعیت اقتصادی این کشور است، زمانی که جورج بوش به همراه کابینه‌اش مشغول برنامه‌ریزی و دلیل تراشی برای حمله به کشورهای خاورمیانه بود، گمان نمی‌کرد چند سال بعد، آمریکا در بحرانی اقتصادی فرو رود."
این تنها دیپلماسی و سیاست خارجی آمریکا نیست که رو به افول می‌رود. یکی از ریشه‌های اصلی این افول در وضعیت اقتصادی این کشور نهفته است. زمانی که جورج بوش به همراه کابینه‌اش مشغول برنامه‌ریزی و دلیل تراشی برای حمله به کشورهای خاورمیانه بود، گمان نمی‌کرد چند سال بعد، آمریکا در بحرانی اقتصادی فرو رود.

وی گمان می‌کرد با دست یافتن به ذخایر عظیم نفتی عراق می‌تواند منابع مالی هزینه شده در جنگ افغانستان را هم تأمین کند. با این حال بحران سال 2008 آمریکا تنها به بخش مسکن ختم نشد. سال‌ها بعد از پایان یافتن دوران ریاست جمهوری جورج بوش پسر، جانشنین وی، باراک اوباما با مسئله‌ای سر در گریبان است که از آن با عنوان افول امپراطوری اقتصادی آمریکا یاد می‌شود.

بر اساس گزارش سازمان‌های اقتصادی دنیا، تا پایان سال 2014، چین به اقتصاد اول دنیا تبدیل می‌شود و آمریکا بعد از آن در رتبه دوم قرار می‌گیرد. به نظر می‌رسد آمریکا و اروپا در این میان دچار نفرینی شده‌اند که از سمت خاورمیانه به سمت کشورها و دولت‌هایشان روانه شده است. آنطور که موسسه‌های تحقیقاتی اقتصادی بیان کرده‌اند بعد از اینکه چین قدرت اول اقتصادی در دنیا شود و آمریکا به رتبه دوم تنزل پیدا کند، بسیاری از کشورهای اروپایی نیز رتبه و جایگاه خود در اقتصاد دنیا را از دست داده و بعد از کشورهای آسیایی چون ژاپن، کره جنوبی و حتی هندوستان قرار می‌گیرند.

مدت‌های زیادی است که کارشناسان اقتصادی درباره عواقب این کار به مسئولان آمریکایی هشدار داده‌اند. برخی نیز عنوان کرده‌اند آمریکا تنها به این دلیل دوران افول دیپلماتیک و سیاسی خود را طی می‌کند که از نظر اقتصادی نمی‌تواند برنامه‌هایش را در حوزه سیاست خارجی تأمین منابع مالی کند. اوباما چند سال پیش قصد داشت با استفاده از نیروی هوایی ایالات متحده و همراهی متحدانش در ناتو و اتحادیه اروپایی، به سوریه حمله کند. او پیشنهادش را مطرح کرد و رایزنی‌های زیادی هم انجام داد که این کار حتماً انجام گیرد.

همه چیز از قبل مهیا شده بود: همراهی متحدان عرب آمریکا در منطقه، توجیه حمله با استناد به حملات شیمیایی که ارتش آزادسوریه علیه مردم این کشور به کار برده بود، انداختن تقصیرها بر گردن دولت بشاراسد و همچنین هرج‌و‌مرج و بحران و آدم کشی‌ای که تنها می‌توانست توسط یک ابرقدرت و همراهانش از سرتاسر دنیا، برای همیشه جمع شده و از بین برود.

همه چیز مهیا بود اما تنها یک مسئله باعث شد این حمله شکل نگیرد و آن مسائل اقتصادی بود. آمریکا دیگر نمی‌توانست بدون پول و تجهیزات نظامی، ابرقدرت بودن خودش را ثابت کند. ناتو از همراهی با آمریکا در این جنگ سر باز زد. کشورهای اروپایی نیز هر کدام بیان کردند در صورتی به این ائتلاف می‌پیوندند که مشخص باشد منابع مالی آن از کجا تأمین خواهد شد و در نهایت متحدان عرب نیز به گوشه‌ای نشسته و تنها صحنه خالی این نمایش مضحک را به تماشا نشستند.

اوباما بعد از روی کار آمدن دولتش دستور به کاهش بسیار زیاد هزینه‌های دفاعی ایالات متحده داده بود و این باعث شد دیگر نتواند ادعا کند و هنوز ایالات متحده ابرقدرت است. اما این بحران مالی تا چه حدی است و چه عواملی باعث کاهش میزان تأثیر گذاری آمریکا بر تحولات جهانی شده است؟

تحلیلگران آمریکایی دلایل متعددی برای این موضوع آورده‌اند. جان هاوکینز، تحلیلگر نشریه «تاون هال» چندی پیش در این باره نوشته است: موفقیت اقتصادی و سیاسی آمریکا در کل دنیا یک‌شبه به دست نیامده و مدیون یک پروسه پیشرفت کامل و غیر قابل خدشه نیز نیست. هر لحظه امکان دارد ایالات متحده از شماره یک بودن به شماره دو تنزل درجه پیدا کند و این مسئله به نظر می‌رسد چندان هم مورد توجه اوباما نبوده است.

این تحلیلگر آمریکایی بر این عقیده است اقتصاد زیر بنا و دلیل اول برای ابر قدرت بودن است. به همین دلیل هیچ مسئله‌ای احمقانه‌تر از این نیست که تصور شود کنار گذاشتن سنت‌ها، دین، اخلاق کاری، ساختار خانوادگی، مسائل اخلاقی و فرهنگی که ایالات متحده را به وجود آورده، می‌تواند همچنان این کشور را ثروتمند و ابر قدرت نگه دارد. او به چند دلیل مهم اشاره کرده که نشان می‌دهد به زودی آمریکا قرار است افول بزرگی را تجربه کند:

1- کارشناسان دفتر بودجه کنگره (CBO) پیش‌بینی کرده‌اند که بدهی‌های آمریکا به سازمان‌های بین‌المللی در حدود 36 درصد از بودجه سال 2030 ایالات متحده و 58 درصد از بودجه سال 2040 و در نهایت 85 درصد از بودحه سال 2050 را تشکیل می‌دهد. آمریکا برای راه‌اندازی جنگ‌هایش علیه تروریسم به بودجه بیشتری نیاز خواهد داشت و این بودجه را از سازمان‌های بین‌المللی قرض می‌گیرد. این بدهی‌ها در نهایت قرار است نسل‌های زیادی را تحت تأثیر قرار دهد و اگر فقط همین روند ادامه یابد و بدهی جدیدی اضافه نشود، تا سال 2050 آمریکا دیگر نمی‌تواند هیچ کدام از بدهی‌هایش را به سازمان‌های بین المللی پرداخت کند و عملاً دولت و کشوری ورشکسته خواهد بود.

2- احتمال ورشکستگی اقتصادی آمریکا به شدت بالا است. از آگهی‌های تبلیغاتی که طی چند سال اخیر در برنامه‌های تلویزیونی پخش می‌شود این را به خوبی می‌توان متوجه شد.

تبلیغات مربوط به این اقدامات در آگهی‌های تبلیغاتی تلویزیونی به شدت یافت می‌شود و علناً از مردم خواسته می‌شود به فکر غذا و تجهیزات مورد نیاز برای سال‌های سخت در پیش‌رو باشند و از سرمایه‌گذاری در هر بازاری خودداری کرده و به جای آن رو به خرید غلات و طلا و اسلحه بیاورند! آن‌ها از مردم می‌خواهند به اندازه کافی پول پس‌انداز کنند و بداننداین ورشکستگی مالی زیاد دور نیست و حداقل دریک یا دو دهه آینده به سراغ آمریکا خواهد رفت.

3- سومین دلیل برای افول قدرت اقتصادی آمریکا مسائل اجتماعی و اخلاقی است. بر اساس برخی آمار ارائه شده نیمی از کودکانی که از زنان زیر 30 سال در آمریکا به دنیا می‌آیند، فرزندان نامشروع هستند. از هر 10 کودک سفید متولد شده در آمریکا سه کودک به دلیل روابط خارج از ازدواج به وجود آمده‌اند. در نژادهای دیگر این رقم از این هم بالاتر است. در سیاه پوستان این رقم شامل 73 درصد کودکان شده و در نژاد لاتین، 53 درصد را شامل می‌شود. بودجه لازم برای ساماندهی و همچنین کمک مالی به والدین این کودکان به اندازه یک بحران مالی بسیار بزرگ هزینه بر می‌دارد و این جدای از انحطاط مسائل اخلاقی و بنیان خانواده در ایالات متحده است.

4- صندوق بین المللی پول محاسبه کرده که برای حفظ روند موجود در هزینه‌های جاری ایالات متحده، مالیات‌ها باید به زودی تقریبا دو برابر شده (88 درصد رشد داشته باشد) تا بتوان بدهی‌ها را به صورت مرتب پرداخت کرد و این به معنای ورشکستگی اقتصادی بسیاری از مردم در داخل آمریکا است.

5- انحطاط اخلاقی در آمریکا بیداد می‌کند. در سال 1963 فیلم‌های سینمایی که می‌خواستند به تصویب انجمن فیلم آمریکا رسیده و مجوز نمایش بگیرند، باید قوانین خاصی را رعایت می‌کردند: در فیلم‌ها نباید از واژه‌های زشت استفاده می‌شد حداکثر استفاده از فحش در فیلم‌های سینمایی «به جهنم» یا «لعنتی»» بود. در این فیلم‌ها هرگز نباید از نام خداوند در موارد غیر اخلاقی استفاده شده و یا اینکه بی‌دلیل از نام خداوند استفاده می‌شد. این فیلم‌ها نباید مروج رابطه جنسی خارج از ازدواج می‌بودند و نباید برای رابطه جنسی تبلیغ می‌کردند. امروزه، حتی در بازی‌های ویدئویی نیز نوجوانان هدف حملات تبلیغاتی جنسی قرار داشته و هیچ استانداردی برای فیلم‌ها، بازی‌های ویدئویی و حتی انیمیشن‌ها وجود ندارد. انحطاط اخلاقی به انحطاط آمریکا کمک بسیار زیادی می‌کند.

6- آمریکایی‌هایی که امروز سر کار می‌روند، از تعداد کسانی که در سال 2000 شاغل بودند بسیار کمتر است. از آن زمان تاکنون جمعیت در حدود 31 میلیون نفر افزایش داشته است اما به تعداد شاغلان افزوده نشده است.

7- از لحاظ علمی نیز آمریکا به قهقرا می‌رود. در سال 1969 ایالات متحده انسان به ماه فرستاد اما برنامه‌های فضایی به دلیل کمبودهای مالی هر روز کمتر از پیش می‌شود و آمریکا از بسیاری از برنامه‌ها در این زمینه عقب مانده است.

8- آمریکا مانند امپراطوری روم قبل از دوران فروپاشی‌اش شده است. در آن زمان نیز امپراطوری روم قادر به کنترل مرزها نبود و هر کس می‌خواست وارد سرزمین‌های این امپراطوری می‌شد. امروز آمریکا نیز عاجز از کنترل مرزهایش است و تعداد کسانی که به صورت غیرقانونی به این کشور مهاجرت می‌کنند بسیار بالاست.

9- از سال 2005 تاکنون تنها 10 درصد از تولید ناخالص داخلی آمریکا در مکان‌هایی صرف شده که منطبق با قانون ایجاد شده توسط دولت فدرال بوده است. بی‌نظمی بودجه‌ای بیداد می‌کند و کسی هم دراین زمینه انتقادی به دولت‌ها وارد نمی‌کند.

10- رشد اقتصادی برای طبقه متوسط از دهه 1970 تاکنون روند ثابتی داشته و اصلاً افزایش نیافته است و این نشان می‌دهد طبقه متوسط آمریکا که تعداد قابل توجهی از مردم را تشکیل می‌دهد، همچنان با مشکلات اقتصادی سر در گریبان هستند.

11- 47 درصد از آمریکایی‌ها مالیات بر درآمد نمی‌پردازند. این مسئله بدین معنی است که نه تنها فقرای زیادی هستند که به آن‌ها به دلیل کسری بودجه کمکی نمی‌شود، بلکه تعداد زیادی از افراد طبقه متوسط در قبال خدمات اجتماعی که از دولت دریافت می‌کنند، مالیات نمی‌دهند.

12- در حدود 100 هزار میلیارد دلار فاصله بین وعده‌های دولت در مورد پرداخت پول بازنشستگی شهروندان و آنچه که به آن‌ها در واقع می‌دهد اختلاف وجود دارد. این در حالی است که بدهی دولت به بازنشستگان در حال نزدیک شدن به رقم 170 هزار میلیارد دلار است.

13- بر اساس نظرسنجی‌های صورت گرفته، تنها 30 درصد از آمریکایی‌ها فکر می‌کنند ایالات متحده در مسیر درستی قرار دارد.

14- تنها در حدود 15 درصد از آمریکایی ها کاری را انجام می‌دهند که توسط کنگره به عنوان شغل قانونی پذیرفته شده است.

15- در دهه 50، از هر 20 نفر، تنها یک نفر نیاز داشت برای کارش از دولت مجوز بگیرد اما این رقم در حال حاضر به 1 نفر در هر 3 نفر رسیده و این باعث می‌شود میزان کسب و کار به دلیل ایجاد فرآیند بروکراسی پیچیده کم شود.

16- در دهه 50، در حدود 78 درصد از خانه‌های مسکونی در اختیار افراد متأهل بود این رقم اخیراً به 48 درصد رسیده است.

17- باید به آمارها توجه بیشتری داشت: اقتصاد آمریکا از ژوئن سال 2009 تاکنون در حدود 2.6 میلیون فرصت شغلی ایجاد کرده است. شاید این رقم، رقم خوبی به نظر آید اما در طرف دیگر آمار وحشتناکی قرار دارد: در همین مدت 3.1 میلیون نفر از کسانی که مشغول فعالیت اقتصادی بوده‌اند به دلیل از کار افتادگی خواستار بازنشستگی شده‌اند در سال 1992 از هر 36 نفر، یک نفر درخواست بازنشستگی به دلیل از کار افتادگی می‌کرد اما هم اکنون این رقم به یک نفر در هر 16 نفر رسیده است.

18- تعداد فروش اسلحه در سال 2012 به بالاترین میزان خود رسیده است. این مسئله به دلیل ترس از قانون کنترل اسلحه است که دولت اوباما بارها سعی داشت آن را اجرایی کند اما دلیل عمده دیگر آن این است که آمریکایی‌ها از این ترس دارند که به زودی به دلیل بحران‌های اقتصادی و اجتماعی، نظم جامعه به هم بخورد و نیاز به مراقبت از خود داشته باشند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر