سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی انگلیس موسوم به MI5 و MI6 که اولی فعالیت داخلی و ملی و دومی فعالیت برون مرزی را بر عهده دارد، طراح، مبتکر، هماهنگکننده، پشتیبان، و اجرا کننده بسیاری از عملیاتهای بمبگذاری، ترور، خرابکاری، و جاسوسی تاریخ معاصر بودهاند. در این نوشتار به معرفی این سرویسها و بویژه نقش سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا (Secret Intelligence Service یا MI6) در فعالیتهای برون مرزی خواهیم پرداخت.
از آنجاییکه مبنای این نوشتار تمرکز بر فعالیتهای سرویس اطلاعات خارجی بریتانیا (معروف به اینتلیجنس سرویس) در جهان و بویژه خاورمیانه است، لذا تنها به معرفی اجمالی MI5 یا سرویس اطلاعات و امنیت داخلی این کشور بسنده شده است.
MI5 یا همان سرویس اطلاعاتی داخلی همچون MI6 زیر نظر کمیته مشترک اطلاعات و امنیت انگلیس (Joint Intelligence Committee) فعالیت دارد. این سرویس، طبق قانون سرویسهای امنیتی مصوبه ۱۹۸۹ و قانون سرویسهای اطلاعاتی مصوبه ۱۹۹۴، وظیفه حفظ دموکراسی در انگلیس، حفظ اهداف اقتصادی، مبارزه با تروریسم و جاسوسی را بر عهده دارد. اگر چه این سازمان بسیار با بحث امنیت داخلی در ارتباط است، اما وجهه خارجی آن را نمیشود نادیده گرفت.
گزارشها حاکی از آن است که MI5در همکاری با ارتش آزادیبخش ایرلند و به نام مبارزه با تروریسم، سلاح و مواد منفجره در اختیار این سازمان قرار می دهد. گزارشهای منتشر شده در جراید انگلیسی توسط "کوین فالتون” – جاسوس دو جانبه سرویس اطلاعاتی انگلیس در ارتش آزادیبخش – و "دیوید روپرت” – جاسوس دو جانبه آمریکایی – که هم برای FBI و هم برای MI5 فعالیت میکرد – حاکی از آن است که MI5 نقش اصلی را در برنامهریزی برای بمبگذاری شهر "اوماگ” در شمال ایرلند داشته است. این فقط یک نمونه از صدها و یا هزاران ماموریت خرابکارانه این سازمان امنیتی است.
MI6 (Military Intelligence, Section 6) یا همان سرویس اطلاعات مخفی موسوم به SIS (Secret Intelligence Service) است که در سال ۱۹۰۹ با اجاره دفتر کوچکی در لندن آغاز به کار کرد. البته در واقع اولین مامور اطلاعاتی انگلیس سر "فرانسیس والسینگهام” در دوره الیزابت بود که با شنود و کشف طرحهای وی، علیه ملکه دسیسه و فتنه میکرد. با اینکه این سازمان شباهت زیادی به همتای آمریکایی خود دارد، اما بسیار محرمانهتر از آن عمل میکند. MI6 معاونت خارجه سازمان مرکزی اطلاعات و امنیت انگلیس به شمار میرود. وظیفه این نهاد، جمعآوری، تحلیل، و انتشار اطلاعات برون مرزی است. حیطه قدرت این نهاد مانند همتای آمریکایی خود مشخص نیست. مثلا مسئولیت ضد اطلاعات MI5 با MI6 است. عملیاتهای جاسوسی بسیاری تابحال از این سازمان صورت گرفته است.
این سرویس امنیتی، با ورود آمریکا به عرصه جنگ جهانی دوم، نیروهای اطلاعاتی این کشور را تحت آموزش قرار داد. با ظهور هیتلر و به قدرت رسیدن وی، MI6 تمرکز خود را بر اروپا، آمریکای لاتین و بیشتر بخشهای آسیا قرار داد. تا دهه ۱۹۹۰ نام رییس سازمان و جزییات عملیاتی آن به هیچ وجه در رسانهها شنیده و دیده نمیشد. و هنوز هم دستیابی جزییات مربوط به آن خیلی محدودتر از جزییات مربوط به MI5 ارائه میشود. البته نباید از سرویس امنیت داخلی انگلیس موسوم به MI5 غافل شویم و یا این دو را با یکدیگر اشتباه بگیریم. با وجود اینکه حیطه وظایف این دو با یکدیگر متفاوت است، اما اشتراکاتی نیز دارند. این دو نهاد در سرتاسر جنگهای جهانی و جنگ سرد، موازی با یکدیگر حرکت میکردند. با اینکه MI5 ظاهرا سیاست فضای باز نسبت به جامعه انگلیس را از دهه ۹۰ آغاز کرده، اما MI6 به دلیل اهمیت اطلاعات و نوع فعالیتش رویکردی کاملا بسته و محرمانه دارد. با اینکه سالیانه بودجه دو میلیارد پوندی این نهاد بطور روشن توسط دولت انگلیس تامین میشود، اما در واقع MI6 به دلیل عملکرد فوق محرمانهاش، در ظاهر هیچگاه وجود ندارد.
اولین رییس MI6 که "منسفیلد کامینگ” نام داشت، بنای قدرت اولیه این سازمان را گذاشت. او یک جاسوس فوق حرفهای بود که علاقه بسیاری به ترساندن نیروهای تحت امرش داشت. یکی از پاهای وی، مصنوعی و چوبی بود و بسیاری از این امر بیخبر بودند. یک بار برای فهماندن منظور به یکی از نیروهایش و شیر فهم کردن وی به روش خود، کاردی را در پای چوبی خود فرو کرده و پس از چند لحظه بیرون میکشد. جمع حاضر در آن مجلس، مبهوت و وحشت زده فقط به این صحنه نگاه میکردند.
MI6 آنقدر در کار خود حرفهای و محرمانه عمل میکند که نمیتوان راندمان کاری آن را برآورد کرد. در کارایی و تبحر MI6 همین بس که در طول جنگ جهانی اول، موفق به کشف حلقه جاسوسان آلمانی به رهبری "گوستاو اشتاینهاور” شد و بالاتر از آن حلقه عظیم جاسوسان نظامی بینالمللی به رهبری "والتر نیکلای” را فریب داد.
اما وجهه MI6 در جنگ جهانی دوم بشدت خراب شد. زمانی که دو تن از مامورین آن در سال ۱۹۳۹ در "ونلو” هلند با برنامهریزی "والتر اسکلنبورگ” رییس "آپ وهر” – حفاظت اطلاعات ارتش آلمان – دستگیر شدند. این فضاحت به حدی بود که مابقی کار به دست "ستاد اجرایی نیروهای ویژه” سپرده شد. عملکرد MI6 در طی جنگ سرد بسیار عالیتر بود. اما چندین طرح این سازمان به دلیل خیانت "کمبریج ۵″ توسط روسها خنثی گردید. یکی از طرحهایی که موفقیت بسیاری را برای انگلیس و آمریکا به ارمغان آورد، ایجاد ارتباط با سرهنگ "اولگ پنکوفسکی” Oleg Penkovsky در حفاظت اطلاعات ارتش روسیه بود که طی آن اطلاعات ذی قیمتی از ساخت سامانه موشکی در کوبا توسط روسیه، از طریق وی در اختیار انگلیس و آمریکا قرار گرفت.
سرهنگ اولگ پنکوفسکی افسر اطلاعاتی ارتش روسیه که در دام سرویس اطلاعاتی انگلیس افتاد و در نهایت توسط روسیه اعدام شد.بزرگترین ضربه در سال ۱۹۶۳ بر پیکره MI6 وارد شد. وقتی که مشخص شد که "کیم فیلبی”Kim Philby، یکی از ارزشمندترین مامورین این سازمان، چند دهه به همراه "دونالد مک لین” Donald Maclean و "گای بورگس” Guy Burgess اطلاعات MI6 را در اختیار سرویس امنیتی شوروی سابق KGB قرار میدادهاند. این عمل فیلبی و یارانش، موجب شد که سازمان به تغییر رویه و تصفیه نیرو روی بیاورد. عمق خیانت فیلبی به حدی بود که روزنامه دیلی تلگراف انگلیس درباره آن مینویسد: "نمیتوان تعداد دقیق تلفات ناشی از خیانت فیلبی را محاسبه کرد، اما بسیاری از عملیاتهای امآی ۶ و افسران آن در پی این خیانت قربانی شدند.”
اما در اواخر دهه ۱۹۸۰، MI6 بشدت تحت انتقاد قرار گرفت. چرا که کادر آن را افراد میانسال و مسنی تشکیل میدادند که غالبشان فارغ التحصیلان نخبه دانشگاهها بودند و میزان وابستگی سیاسی و میهنپرستی آنها بر کسی پوشیده نبود. اما "روی هاترسلی” نماینده حزب کارگر در همان تاریخ در مجلس عوام انگلیس، عدم استخدام کادر جوان به خاطر رویکرد سنتی و محافظهکاریهای MI6 را از مشکلات بزرگ آن خواند و این سازمان را متهم کرد که همچون کبک سرش را زیر برف گرفته است.
با ظهور "مارگارت تاچر” بر مسند قدرت انگلیس، سیاستهای باز بر این سازمان حاکم شد. MI6 ضمن حفظ استقلال خود، فقط به کابینه دولت پاسخگو بود. از طرفی تحت فشارهای تاچر، رویکرد بازتری نسبت به استخدام نیروهای جوان اتخاذ کرد. در نتیجه نوابغ جوان از بهترین دانشگاههای کشور که برخی از آنها به چند زبان زنده مسلط بودند، به عضویت این سازمان درآمدند.
روسای MI6 از اغاز تاکنون
۱۹۰۹ تا ۱۹۲۳: سر مانسفیلد اسمیت کامینگ
۱۹۲۳ تا ۱۹۳۹: دریادار سر هیو سینکلر
۱۹۳۹ تا ۱۹۵۲: سرلشگر سر استوارت منزیس
۱۹۵۳ تا ۱۹۵۶: سر جان الکساندر سینکلر
۱۹۵۶ تا ۱۹۶۸: سر ریچارد وایت
۱۹۶۸ تا ۱۹۷۳: سر جان رنی
۱۹۷۳ تا۱۹۷۸: سر موریس اودفیلد
۱۹۷۹تا ۱۹۸۲: سر دیک فرانکز
۱۹۸۲ تا۱۹۸۵: سر کالین فیگرز
۱۹۸۵ تا ۱۹۸۹: سر کریستوفر کورون
۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴: سر کالین مک کول
۱۹۹۴ تا ۱۹۹۹: سر دیوید ادینگ
۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴: سر ریچارد دییر لاو
۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹: سر جان اسکارلت
۲۰۰۹ تاکنون: سر جان ساورز
جان ساورز رئیس فعلی امآی ۶
از این جمع، فقط جان ساورز برای اولین بطور رسمی در مقابل دوربین خبرنگاران ظاهر شده است.
در سال ۱۹۰۹، مرکز مطالعات مجلس انگلیس خبر از نفوذ آلمانیها داد و در گزارش خود آورد که هنوز هیچ سازمانی وجود ندارد که توان و برنامههای آنها را مورد تحلیل قرار دهد. دولت انگلیس هم بلافاصله دفتر سرویس محرمانه را تاسیس کرد. این دفتر شامل دو بخش معاونت داخلی و معاونت خارجه میشد. معاونت داخای توسط سروان "مانسفیلد کامینگ” Mansfield Cumming و معاونت خارجه توسط سروان "ورنان کل” Vernon Kellاداره میشد. نام مخفف و محرمانه آنها به C و K معروف شد. پس از پایان جنگ جهانی اول، معاونت خارجه نام خود را به MI1 تغییر داد. در سال ۱۹۲۱، نام "سرویس اطلاعات محرمانه ((Secret Intelligence Service یا همان MI6 را به خود گرفت. از زمان Cumming که تا سال ۱۹۲۳ بر مسند ریاست بود، روسای این سازمان با امضای حرف C شناخته میشدند. این قضیه اما در مورد سروان کل (حرف K) مصداق نداشت.
MI6 در طی جنگ جهانی اول عملیاتهایی را علیه روسیه و آلمان انجام داد. این سازمان، برای این منظور از دو تن از زبدهترین مامورهای خود یعنی "دابلیو سامرست مگهام” W. Somerset Maugham نویسنده، و مامور افسانهای خود "سیدنی ریلی” Sidney Reilly استفاده کرد. به سال ۱۹۱۹، MI6 مسئولیت "اداره رمزگشایی” زیر نظر دولت که از بقایای پرسنل "اتاقک ۴۰ نیروی دریایی انگلیس” تشکیل شده بود را بر عهده گرفت. اتاقک ۴۰ نیز مسئول عملیات رمزگشایی علیه دشمن بود. این اداره در رمزگشایی از دولت جدید بلشویکها در روسیه بسیار موفق عمل کرد. تلاشهای MI6 جواب داد و در دهه ۱۹۳۰ موفق به کشف این موضوع شد که نازیها با همکاری روسها در حال پیشبرد تکنولوژی تسلیحاتی هستند. این سازمان اما در موقعیتهایی با عدم توفیق روبرو شد. یکی از آن موارد مربوط به عدم اطلاع پیشین از حمله هیتلر در سال ۱۹۳۵ به "راینلند” یا "رنانی” (منطقه مورد نزاع آلمان و فرانسه) میشود.
با انتخاب "استوارت منزیس” Stewart Menzies به عنوان "C” جدید، فضای نوینی برای MI6 در نوامبر ۱۹۳۹ ایجاد شد. در همان ماه، آلمانها موفق به دستگیری دو تن از ماموران این سازمان در هلند شده و طی بازجویی و تخلیه اطلاعاتی، موفق به دریافت اطلاعات ارزشمندی از آنها شدند. اما MI6 به رمزگشایی خود علیه آلمانها از طریق "اداره رمزگشایی” ادامه داده و در سال ۱۹۴۲ این اداره به "سازمان ارتباطات دولتی” (GCHQ) تغییر نام داد. در سال ۱۹۴۲، این نهاد از منطقه "بلچی پارک” موفق به کد گشایی از نازیها توسط ماشین انیگما گردید و این موفقیت بعنوان بزرگترین کد گشایی دروان جنگ شناخته شد.
در طی جنگ جهانی دوم، MI6 از متخصصین برجسته رمزگشایی علیه دشمن استفاده کرد و پیامهای خود را از طریق پیامهای کدبندی شده رادیویی به آنها میداد. متخصصین هم بر آن اساس اقدام به کسب و جمعآاوری اطلاعات در "دربچلی پارک” (واقع در جنوب انگلیس) میکردند. در آن زمان، رایانههای قدرتمند وجود نداشت و رمز گشایان مجبور به استفاده از دستگاههای بزرگ پر سر و صدا بودند.
”منزیس”، صرف نظر از روح همکاری با شوروی "ژوزف استالین”، اقدام به ایجاد بخش جاسوسی و خرابکاری علیه روسیه در MI6 کرد. او البته انتخاب چندان مناسبی نداشت. "هارولد (کیم) فیلبی” Harold (Kim) Philby به عنوان رییس این بخش منصوب شد. به مثابه "شریک دزد و رفیق قافله”، فیلبی جاسوس شوروی از آب درآمد. البته تنها فیلبی نبود که به عنوان جاسوس دوجانبه فعالیت میکرد، بلکه افرادی چون "جان کرنکراس” John Cairncross و "چارلز اچ الیس” Charles H. Ellis تا دو دهه پس از جنگ جهانی دوم برای شوروی جاسوسی میکردند.
اما ناکامیها به همین نقطه ختم نشد. MI6 بار دیگر در علمیاتی برای کسب اطلاعات از کشتی لنگر انداخته شوروی در بندر "پورتموث” یکی از غواصان خود با نام "لیونل کراب” Lionel Crabb را از دست داد. البته، MI6 چندان هم بیتوفیق عمل نکرد. یکی از موفقیتهای این سازمان جذب نیروی اطلاعاتی شوروی، "اولگ پنکوفسکی” Oleg Penkovsky بود که تا سالها برای سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا جاسوسی میکرد و نهایتا هم توسط دولت روسیه اعدام شد.
سرهنگ اولگ پنکوفسکی افسر اطلاعاتی ارتش روسیه که در دام سرویس اطلاعاتی انگلیس افتاد و در نهایت توسط روسیه اعدام شد. تا دهه ۱۹۷۰، MI6 توجه خود را از شوروی به نقاط دیگر هم بسط داد. این دایره، جاسوسی اقتصادی از گروهکهای تروریستی شمال ایرلند را هم در بر میگرفت. در مورد اتفاقات ایرلند، MI6 خود را بر سر جنگ قدرت با MI5 که بسیار درگیر این موضوع شده بود میدید. در این رقابت اما MI6 با ایجاد ارتباط با چند چهرهی "ارتش آزادیخواه ایرلند” و حزب چپگرای "شین فین” (به معنای خودِ ما) پیشی گرفت. اما بخت چندان یاری نکرد و با اعترافات دو برادر که از اعضاء این حزب بودند، شرمساری بزرگی برای این سازمان بوجود آمد. آنها اعتراف کرده بودند که به دستور MI6 تعدادی از بانکهای شمال ایرلند را مورد سرقت قرار دادند و مدعی شدند که قرار بوده که چند تن از رهبران ارتش آزادیخواه ایرلند را ترور کنند.
اما در طی دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، چرخه شانس به نفع MI6 چرخید و جایگاه سابق خود را بدست آورد. این نهاد، موفق به انجام عملیات در جنگ جزایر فالکلند، جنگ خلیج فارس، و جنگهای منطقه بالکان شد. در سال ۱۹۹۴، وضعیت MI6 تغییر کرد.”قانون سرویسهای اطلاعاتی” در چهارچوب آیندهنگری دولت انگلیس و با هدف عملکرد این نهاد همچون روسای قبلی آن تصویب شد. در سال ۱۹۹۳، سر کالین مک کول Sir Colin McColl بعنوان اولین رییس MI6 که رسما معرفی شد، انتخاب گردید. در سال ۱۹۹۴، "سر دیوید اسپدینگ” Sir David Spedding جایگزین وی و در سال ۱۹۹۹، سر "ریچارد بی دییرلاو” Sir Richard B. Dearlove جایگزین "اسپدینگ” گردید.
در سال ۱۹۳۴، "آرنولد دویچ” -مامور KGB- با "هارولد کیم فیلبی” که فارغ التحصیل کمبریج بود دیدار میکند و در آن دیدار به وی میگوید: "ما به افرادی احتیاج داریم که در موسسات بورژوازی نفوذ کنند”. فیلبی با اشتیاق تمام میپذیرد. و دویچ هم ۴ نفر دیگر را به لیست اضافه میکند و هر ۴ نفر هم فارغ التحصیل کمبریج بودند: دونالد مک لین، گای بورگس، آنتونی بلانت، و جان کرنکراس. همه این افراد از کمونیستهای دو آتیشهای بودند که در قبال خدمات خود به دولت شوروی سابق چیزی را طلب نکردند. در آن زمان، استراتژی شوروی سابق بر این استوار بود که از میان جوانان نابغه و ناراضی از حکومت انگلیس، با وعده جوایز ارزشمند، جذب نیرو نماید. دیری نپایید که این ۵ نفر صاحب پستهای کلیدی در دولت، MI6 و MI5 شدند. نام فیلبی تا ۲ دهه بعد بعنوان رییس احتمالی MI6 مطرح بود و خیانت این گروه، ضربه بسیار بزرگی را به سرویسهای امنیتی غرب زد. مثلا کرنکراس جریان ساخت بمب اتم در سال ۱۹۴۱ توسط آمریکا و انگلیس را به شوروی سابق گزارش داد. مک لین و بورگس که هر دو برای MI6 کار میکردند، اسنادی را در مورد ارزش فوق العاده استراتژی نیروهای متفق در جریان جنگ کره در اختیار KGB قرار دادند. البته از آنجا که فیلبی بعنوان جاسوس دوجانبه عمل میکرد، از پروژهی بین MI6 و CIA موسوم به "ونونا” در واشنگتن چیزی به KGB نگفت. این پروژه در پی رمزگشایی از پیامهای دیپلماتیک روسها بود.
در واقع، همین قضیه "ونونا” بود که موجب نابود شدن گروه ۵ شد. فیلبی متوجه میشود که آمریکاییها طی یک رمزگشایی از یک پیام روسی متوجه نام "مک لین” میشوند. او بلافاصله از طریق بورگس به مک لین پیغام میرساند. با فرار بورگس و مک لین در سال ۱۹۵۱ به مسکو، نظرها معطوف سه نفر باقی مانده میگردد. فیلبی و کرنکراس مجبور به استعفا میشوند. کرنکراس به جنوب فرانسه رفته و فیلبی هم در سال ۱۹۶۳ به رفقای جاسوساش در مسکو میپیوندد. بلانت هم در قبال تضمین مصونیت اعتراف میکند و در انگلیس میماند. بیمیلی مقامات انگلیسی به تعقیب این ۵ نفر ناشی از ۲ عامل بود: عدم وجود مدارک کافی، و اجتناب طبقه اشراف انگلیس از محاکمه خودیها.!
"کمبریج ۵″ اذهان عمومی را با جاسوسیهایشان تسخیر کرده بودند. زندگی شخصی این ۵ نفر هم اصلا تصویر زیبایی نداشت. فیلبی، یک زنباره بدنام تمام عیار بود که ۴ مرتبه ازدواج کرد و ارتباطات نامشروع زیادی داشت. بورگس، یک همجنسباز شیک پوش بود که بدلیل مصرف بیرویه مشروبات الکلی بدنام گردید. بلانت هم یک مورخ هنری مشهور بود که بعنوان مشاور هنری و البته گربه دست آموز ملکه الیزابت دوم در کنار او بود. اما با وجود سالها مخفیکاری، این حقیقت روشن است که دست این ۵ نفر به خون آلوده است. بطور مثال، در سال ۱۹۴۹، فیلبی به KGB گزارش داد که سرویسهای امنیتی انگلیس و آمریکا قصد دارند تا تبعیدیهای آلبانی را بعنوان خرابکار، جاسوس، و شورشی در آلبانی کمونیست بگمارند. همین افشاء اطلاعات موجب لو رفتن عملیات و عدم توفیق آن شد. به محض ورود این افراد به آلبانی، بسیاری از آنان توسط پلیس امنیتی آلبانی کشته و یا دستگیر شدند. فیلبی بعدها در سال ۱۹۸۸ کمی پیش از مرگش، در مصاحبه با یک روزنامهنگار انگلیسی اینگونه گفت: "من به هیچ وجه از عملم پشیمان نیستم. من در خدمت اهداف و منافع شوروی بودم، پس باید اینگونه عمل میکردم. شوروی، شکست این افراد را میخواست و در این مسیر ممکن بودند کشته شوند که شدند. من اصلا احساس ندامت نمیکنم”.
۷۰ سال پیش، گروهی از آدمکشهای انگلیسی مامور ترور "رینهارد هایدریش” یکی از مخوفترین افسران عالیرتبه نازی که بر چکسلواکی حکمفرمایی میکرد، شدند. این عملیات، "آنتروپوید” (میمون انساننما) نام داشت و ستاد اجرایی عملیات ویژه و جنبش تبعیدیهای چکسلواکی در لندن، منتظر یک علامت برای شروع بودند. اسنادی که در آرشیو ملی انگلیس وجود دارد، به ما میگوید که ۲ داوطلب اهل چک مامور انجام این ماموریت میشوند. در سندی مربوط به ژانویه ۱۹۴۲ آمده که آنها توسط مامورین انگلیسی تحت آموزش انواع ترور و چتربازی قرار گرفته و تصمیم داشتند که در هر صورت چه فرصت زنده ماندن باشد و یا نه، ماموریت خود را انجام دهند.
در ۲۷ ماه مه ۱۹۴۲، "یان کوبیش” و "ژوزف گابشیک”، که با چتر فرستاده شده بودند، نخست کوشیدند با مسلسل دستی انگلیسی "استن” شلیک کنند، ولی مسلسل از کار افتاده و شلیک نکرد. آنها سپس نارنجک جنگی را منفجر کردند که جراحات کشندهای را بر پیکر هایدریش نهاد. همچنین یکی از پارتیزانها را زخمی کرد. هایدریش چند روز بعد در یکی از بیمارستانهای پراگ، در سن ۳۸ سالگی بر اثر شدت جراحات کشته شد.حزب نازی نیز جهت خونخواهی و انتقام، روستای "لیدیس” را که مرتبط با ترورکنندگان میدانست آماج حمله قرار داده و ۱۷۳ مرد بالای ۱۶ سال را قتل عام کرد. زنان به اردوگاههای کار اجباری فرستاده و کودکان پراکنده و آواره گردیده، و ساختمانها و بناها نابود گردیدند.
"روبرت گروارت” زندگینامهنویس "هایدریش” معتقد است که عمل ترور که از سوی MI6 طراحی شد، موجب مرگ صدها انسان بیگناه در آن روستا گردید. قرار بر این بود که در عملیاتی موسوم به "فاکسلی” در ابتدا لایههای نفوذی به منزل آدولف هیتلر در "برشتسگادن” مورد بررسی قرار گرفته و با تک تیرانداز کار وی یکسره شود. اما ستاد اجرایی ترور در MI6 به دو دلیل از انجام این عمل منصرف شدند: اول اینکه درصد موفقیت در این عملیات ضعیف به نظر میآمد. دوم اینکه پس از مرگ هیتلر ممکن بود جایگزین وی بسیار تندروتر بوده و مذاکره احتمالی برای پایان دادن جنگ به جایی نرسد. پس در نتیجه این جمله که "ترس از عواقب ترور مانع از انجام آن میشود”، از انجام آن صرف نظر شد.
در طی بحران کانال سوئز، "آنتونی ادن”-نخست وزیر وقت انگلیس- که به شدت نگران "جمال عبدالناصر” شده بود، فقط یک جمله گفت که همانا منظور دقیق از ترور وی داشت: "من ناصر را مرده میخواهم”. لذا، MI6 همه راههای ترور را بررسی کرد و البته در آخر هم به نتیجهای نرسید.سری رمانهای موفق "فلمینگ” که به ساخت سری فیلمهای "جیمز باند مامور ۰۰۷″ انجامید، پس از مدتی این باور را به همه القاء کرد که سرویس اطلاعاتی انگلیس مجاز به کشتن همه است.
در سال ۱۹۶۰، کاخ نخست وزیری انگلیس نگران گرایش "پاتریس لومومبا” -نخست وزیر فقید کنگو- به روسیه بود. بنابراین، "اف اچ تی اسمیت” –یکی از مقامات وقت وزارت خارجه- که بعدها ریاست MI5 را بر عهده گرفت، ۲ پیشنهاد را مطرح ساخت: راه حل اول، که بقول خود او خیلی هم راحت انجام میشد، حذف لومومبا بود. او معتقد بود که این روش بهتر است چرا که لومومبا رهبر یک جنبش نیست که جانشینان قدرتمند و یا پیروان آتشی داشته باشد. روش اول، آنقدر برای افراد ستاد ترور مطلوب بود که در دم پذیرفته شد. موضوع در آمریکا برای "آیزنهاور” –رییس جمهور وقت- مطرح شد. آیزنهاور هم ضمن اشاره تلویحی و با بیان این جمله در جلسه شورای امنیت ملی که "من هم حذف لومومبا را میخواستم”، مجوز ترور وی را صادر کرد. مامور ترور به کنگو سفر کرد. او خمیر دندان آغشته به سم را همراه خود داشت که یکی از مامورین مرزی کنگو پس از بازرسی وسایل وی، خمیر دندان را به رودخانه میاندازد. لومومبا هم نهایتا با کمک عناصر بلژیکی ترور شد.
"لرد لی” – روزنامهنگار مشهور انگلیسی- از خاطره گپ دوستانه خود با خانم "دافنه پارک” – مامور اسبق MI6 و هماهنگکننده برنامه ترور لومومبا- در سال ۲۰۱۰ در یک کافی شاپ درست چند ماه قبل از مرگ وی میگوید: "در حالی که قهوه مینوشیدیم، از او پرسیدم که این شایعه حقیقت دارد که ترور لومومبا به دست MI6 صورت گرفته است. او نگاهی به من کرد و دقیقا این عبارت را گفت: "بله، درست است، هماهنگکننده برنامه ترور خود من بودم”.
سرویسهای امنیتی انگلیس و آمریکا همچنان به طراحی ترورهای مختلف پرداختند و در دهه ۱۹۷۰ به سراغ "فیدل کاسترو” –رییس جمهور اسبق کوبا- رفتند. چند مورد ترور علیه وی صورت گرفت که موفق نبود و بازتاب آن به شدت برای آمریکا گران تمام شد و نهایتا جرالد فورد –رییس جمهور وقت آمریکا- مجبور به ممنوع ساختن عمل ترور شد.اما در انگلیس چنین ممنوعیتی شکل نگرفت و در دهه ۷۰، "دیوید اوون” –وزیر امور خارجه وقت- از معاونینش خواست تا طرح ترور "عیدی امین” –دیکتاتور وقت اوگاندا- را عملی کنند. نگاه اوون به مسئله اینگونه بود: "کشتن یک دیکتاتور یعنی نجات جان هزاران و شاید میلیونها انسان”.
به گزارش نشریه میرور انگلیس، ترور پرنسس "دایانا” در سال ۱۹۹۷ در پاریس طی افکندن نور شدید به صورت راننده شخصی وی و در نتیجه تصادف شدید، توسط اس.آ.اس و با هماهنگی مقامات ارشد MI6 انجام گرفت.فرد دستگیر شده که توسط اسکاتلندیارد در امارات متحده عربی دستگیر شده و پلیس انگلیس از افشا نام کامل وی اجتناب کرده است، گروهبانN خوانده میشود. وی، طی مراحل بازجویی اعتراف کرد که اس.آ.اس با افکندن نور در چشم راننده پرنسس دایانا-شاهزاده ولز- منجر به تصادف شدید و مرگ وی گردید.
گفتنی است که دولت انگلیس و MI6 دوستی و ازدواج زودرس دایانا ۳۶ ساله با "دادی فایز” نامزد مولتی میلیاردر مصری ۴۲ ساله وی را شرمساری برای خانواده سلطنتی ولز میدانسته و به همین ولیل طرح ترور وی را میریزند. طی حادثه تصادف، دایانا، دادی، و هنری راننده دایانا کشته میشوند اما "ترور ریس جونز” -بادیگارد وی- زنده میماند. علت زنده ماندن وی از سوی رسانهها بستن کمربند ایمنی خوانده شده بود، اما گزارشات حاکی از آن است که هیچکدام از سرنشینان کمربند ایمنی نبسته بودند.
به گزارش این نشریه، گروهبان N 38 ساله، دارای سابقه قاچاق و انتقال میلیونها پوند از افغانستان به انگلیس بوده است. وی به علت شرکت در ترور دایانا و البته با در نظر گرفتن یک عمر فعالیت قهرمانانه نظیر دفاع از مقر سازمان ملل در درگیریهای بوسنی، به تحمل دو سال حبس محکوم گردید.پس از صدور این حکم، یکی از مامورین سابق MI6 که خواست نام او فاش نشود، مواردی از جزییات اولیه این طرح را به روزنامه "دیلی میرور” گفت. وی، اذعان داشت که در روز پس از ترور دایانا، همه کارکنان MI6 بر این باور بودند که دایانا به دستور دولت انگلیس کشته شده است. او به این مورد اشاره کرد که قبل از ترور دایانا، روسای وی مدام این سوال را از خود میپرسیدند: "باید با دایانا چه کنیم؟”.
وی اینچنین ادامه میدهد: "صبح روز بعد به اداره رفتم، به محض اینکه پشت میز کارم نشستم، یکی از همکارانم زیر لب زمزمه کرد "باورم نمیشود که ما او را کشتیم”. از او پرسیدم "که را؟”. پاسخ داد "پرنسس دایانا”.
"انور الاولاکی” یکی از امینترین افراد برای اسامه بن لادن –سرکرده معدوم القاعده- بود و در زمان پنهان شدن وی، رهبریت القاعده در جواع عرب را بر عهده داشت. وی، متولد ۱۹۷۱ "لاس کروسس” در ایالت نیومکزیکو آمریکا از والدین یمنی بود. پدروی ناصر الاولاکی وزیر سابق کشاورزی و رئیس سابق دانشگاه صنعا در یمن بود.اولاکی دارای مدرک مهندسی ساختمان از دانشگاه کلروادوی آمریکا بود. هنوز کسی نمیداند چه اتفاقی افتاد که انور به یمن و به میان گروههای مسلح وابسته به القاعده رفت و در این گروهها به درجههای بالا رسید. اسم او زمانی مطرح شد که مقامات امنیتی امریکا ادعا کردند انور الاولاکی با دو حادثه تروریستی ارتباط دارد.اولین ماجرا به «نضال حسن»، یک پزشک ارتش امریکا مربوط میشد که در سال ۲۰۰۹ در پایگاه ارتشی «فورت هود» تگزاس با مسلسل به نظامیان همقطارش حمله کرد، ۱۳ نفر را کشت و ۳۰ نفر را زخمی کرد. نضال حسن، فلسطینیتبار بود و والدینش از خاورمیانه به امریکا رفته بودند. او به وسیله ایمیل با انور الاولاکی در تماس بود.
دومین حادثه در شب کریسمس سال ۲۰۰۹ در هواپیمایی که از اروپا به امریکا میرفت، روی داد. یک جوان نیجریهای به نام «عمر فروغ عبدالمطلب» مواد شیمیایی خطرناکی را که با خود آورده بود با هم مخلوط کرد تا هواپیما را منفجر کند، ولی مواد درست عمل نکردند و او دستگیر شد. این شخص مدتی در یمن اقامت داشت و گفته میشود انور الاولاکی او را به عملیات تروریستی تشویق کرده است. اولاکی همچنین متهم به راه اندازی سایتهای اینترنتی برای توسعه و ارتباطات سازمانهای جهادی بود.
اما "مورتن استورم” (Morten Storm)–مامور نفوذی MI6- کسی بود که او را یافته، به زندگی او نفوذ کرده، بعنوان دست راست و امینش خود را میقبولاند و نهایتا نقشه ترورش را اجرایی میکند. مورتن استورم، رییس یک باند موتور سوار خلافکار بود که چندین مرتبه به اتهام دزدی، قاچاق مواد مخدر، ایجاد رعب و وحشت و سرقت مسلحانه، در دورههای مختلف، حبس را تحمل کرد. وی پس از تصمیم به اینکه میخواهد فرد مفیدی برای جامعه باشد، وارد سرویس اطلاعاتی MI6 میشود. پس از مدتی با طی کردن درجات، مامور یافتن انور الاولاکی میشود. او به وی دست یافته و به گفته خود او زمانی که قصد ترورش را دارد، این عمل از سوی MI6 در تناقض با قوانین دولت انگلیس خوانده میشود؛ اما این در حالیست که اولا سابقه MI6 در ترورهای برون مرزی، طبق اسناد موجود، بر هیچکس پوشیده نیست، و ثانیا شخص "اوباما” و "لئون پانتا” –رییس سابق سیا- از وجود شخصی به نام مورتن استورم با این ماموریت اطلاع کامل داشتند.
در سناریوی غمانگیزی که برای زندگی الاولاکی رقم میخورد، عوامل سازمان سیا در همکاری با MI6، بر روی چمدان "امینه” –همسر الاولاکی- که اصلیتی کروات داشته ردیاب کار میگذارند و در طی دیدار وی با همسرش در یمن، رد مخفیگاه او را زده و محل آن را مییابند.قصه رد و بدل پیامهای تصویری بین الاولاکی و امینه، در نوع خود شنیدنی است. استورم، بعنوان امینترین فرد در نظر سرکرده آواره و فراری القاعده، پیامرسان بین این دو نفر بوده است. در آخرین پیام به همسر وفادارش، الاولاکی اینچنین میگوید: "امینه! اکنون نه در خانه یک دوست که در چادری در کوههای یمن زندگی میکنم … اگر تاب و تحمل انزوا و تنهایی و شرایط سخت را داری، منتظر بانوی خانهام هستم”. اما استورم و اربابانش ترجیح میدهند که اول او را کشته و سپس پیام آخرش ر ا به همسرش برسانند. نکته جالب اینکه پس از رویت پیام تصویری از سوی امینه، وقتی وی اشک میریزد، استورم هم همراه وی (به یاد همپالگی خودش) اشک میریزد. ترور الاولاکی، توسط یک فروند هواپیمای بدون سرنشین و با هماهنگیهای قبلی استورم صورت میگیرد. استورم اذعان داشته که با توجه به منع وی از ترور الاولاکی به دلیل رعایت قوانین دولت انگلیس، او عمل خبررسانی به آمریکاییها برای ترور وی را بر عهده داشته است.
دیگر ترورهای افشا شده سرویس اطلاعات مخفی انگلیس :
۱٫ رابین کوک Robin Cook) -( وزیر خارجه سابق انگلیس- که صراحتا اعلام کرد گروهی به نام القاعده وجود ندارد و اینها همه بازیهای انگلیس و آمریکا برای به تهییج درآوردن مردم دنیا، ایجاد وحشت در وجودشان، و مجاب کردنشان به این امر که باید یک ناجی مثل این دو برای نجات بشریت از دام شیطان وجود داشته باشد. یکی از وزرای کابینه تونی بلر که خواست نامش فاش نشود، اذعان داشته که سکته قلبی وی در طی پیادهروی در طبیعت اسکاتلند بنا بر دستور تونی بلر و با طرحریزی قبلی MI5 مبنی بر مسموم کردن او رخ داد.
۲٫ دکتر دیوید کلی (David Kelly): روایت دکتر کلی نیز بسیار حائز توجه است. علت حمله آمریکا و انگلیس در سال ۲۰۰۳ به عراق، سلاحهای شیمیایی عراق نبود بلکه یافتن سه بمب هستهای هماندازه با بمب هیروشیما بود که به سرقت رفته بود. در ابتدا ۱۰ بمب توسط شرکت Armscorp اسراییل در کمپ "پلاندابا” آفریقا تولید شد. یکی از آنها برای آزمایش اتمی در سپتامبر ۱۹۷۹ در جزیره پرنس ادوارد در جنوب "کیپ تاون” استفاده شد. اسراییل، آفریقای جنوبی، و لیبی طی چند سال در تولید سری سلاحهای کشتار جمعی با یکدیگر همکار میکردند. پس از مدتی مقرر شد که دکتر "دیوید کلی” پاتولوژیست و میکروب شناس مشهور که بازرس سابق تسلیحاتی سازمان ملل و کارشناس ارشد وزارت دفاع انگلیس بود، به همراه دستیار جوانش که "دیوید کامرون” نام داشت و در حال حاضر نخست وزیر انگلیس است، ۹ بمب باقیمانده را از سرویس خارج کنند. بمبها وارد یک کمپ در عمان شده و توسط دکتر کلی برای اطمینان از وضعیت مناسب آنها بررسی میشود. پس از آن بررسی، بمبها به سرقت میرود. کلی میفهمد و به دستور MI6 سکوت اختیار میکند.
دکتر کلی پس از مدتی طاقت نیاورده و دستان پشت پرده را تهدید میکند که نه موضوع بمبها که موضوع ۸/۱۷ میلیون پوندی که سارقین بمبها به عنوان حقالسکوت به سیاستمداران انگلیسی بخشیدهاند را در جراید و افکار عمومی علنی میکند. سرانجام، در ۱۷ جولای ۲۰۰۳، در ساعت ۸ صبح، یکی از مامورین ارشد پلیس با تایپ کردن نام عملیات موسوم به "عملیات میسون”، چراغ سبز ترور وی را به سه مامور MI5 داده و ۳۰ دقیقه پیش از کشف جسد وی وارد منزل او میشوند. جسد دکتر کلی توسط پلیس در منزل وی یافت میشود. به او مجموعهای از قرص خورانده شده بود که منجر به اُوردوز وی گشته و علاوه بر آن رگ مچ دست وی با کاردی که در کنارش بود بریده شده بود و منجر به خونریزی و در نتیجه مرگ وی شده بود. "مایکل پیج” –معاون پلیس شهرستان تامس انگلیس- در پی تحقیقات اعلام کرد که هیچگونه اثر انگشتی از مقتول بر روی کارد و یا ظرف قرص وجود ندارد، اما پلیس بلافاصله پس از مدتی سکوت اختیار کرد و رسانهها از ادامه پیگیری قضیه به شدت منع شدند.
۳٫ نخبگان مارکونی: "نخبگان مارکونی” دانشمندان و مهندسین انگلیسی بودند که در پروژه "اژدر برقی” و برای مرکز طرح دفاع استراتژیک آمریکا در شرکت مارکونی فعالیت میکردند. بین سالهای ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۰، ۲۵ نفر از آنها به طرز مرموز به قتل رسیدند. شکل مرگ آنها شامل به دار آویختگی، خفگی، تصادف، خفگی در آب، برق گرفتگی، جراحت سنگین و غیره بود.
۴٫ جان اسمیت (John Smith): جان اسمیت رهبر حزب کارگر از ۱۸ جولای ۱۹۹۲ تا ۱۲ می ۱۹۹۴ یعنی زمانی که در اثر سکته قلبی فوت کرد، بود. تحقیقات پلیس نشان میدهد که وی هیچگونه سابقه عارضه قلبی نداشته و در اثر شلیک نامرئی یک دستگاه فرستنده امواج مایکروویو به سکته مبتلا گشته است. بسیاری از کارشناسان سیاسی معتقدند که مرگ وی به دست MI5 صورت گرفته است.
۵٫ لرد لوئیز مونتباتن (Lord Louis Mountbatten): وی از خویشاوندان ادوارد هشتم –پادشاه ولز- بود که به مدت ده سال با وی مراوده جنسی داشت. قرائن حاکی از کودکگرایی و همجنسگرایی وی است. او یکی از متهمین خیانت به کانادا به نفع آلمان است. قایق تفریحی وی در سال ۱۹۷۹، توسط عوامل MI6 منفجر و ارتش آزادیبخش ایرلند مقصر اصلی معرفی گردید.
۶٫ توماس ادوارد لارنس (Thomas Edward Lawrence): توماس ادوارد لارنس مشهور به لارنس عربستان در ۱۳ می ۱۹۳۵ با موتورسیلکت خود تصادف کرده و در ۱۹ می رسما مرگ او اعلام شد. طبق سخنان یکی از مامورین بازنشسته MI5 که خواسته نامش فاش نشود، در حقیقت مرگ او در اثر تصادف نبوده است. یکی از افسران ارشد MI5 او را به یک ایستگاه متروکه پست میبرد، به میز نگهداری نامهها میبندد، و سپس آنقدر با لگد بر سرش میکوبد که گردنش میشکند. سپس جسد او را در کنار موتورسیکلتش میاندازد و رسما اعلام میشود که او در اثر تصادف فوت کرده است.
۷٫ آیری نیو (Airey Neave): وی نماینده محافظهکار مجلس عوام و یکی از کهنهسربازان ارتش انگلیس در جنگ جهانی دوم بود که از کمپ "اوفلاگ” آلمانها گریخت و خود را نجات داد. پل روتلج –نویسنده کتاب "مامور مخفی بخش خدمات ملی” – مینویسد: وقتی "نیو” در اوج قدرت بود، اهتمام بسیاری را صرف اقدام برای اصلاح فساد درون سیستم اطلاعاتی انگلیس کرد. او دردسر ساز شده بود و میبایست حذف میشد. پس در ۳۰ مارس ۱۹۷۹، MI6 در همکاری با CIA یک بمب آمریکایی را در خودرو وی جاسازی کرد و ترور او به درستی انجام گردید. در ظاهر مقرر شد که ارتش آزادی بخش ایرلند مسئولیت این عمل را بر عهده بگیرد.
ویلیام هیگ –وزیر خارجه کنونی انگلیس- در مصاحبهای که در ۱۵ نوامبر ۲۰۱۱ صورت گرفت، نقش پررنگ MI6 در ظهور و افول معمر قذافی -دیکتاتور معدوم لیبی- را تایید کرد. پس از سقوط قذافی و به حاکمیت شورای انتقالی، بسیاری از اسناد محرمانه وزارت امنیت لیبی به دست رهبران این شورا افتاد. MI6 در اولین اقدام این شورا را تهدید کرد که در صورت افشا اسناد (که حاوی اطلاعات جامعی از طرحهای ترور و فسادهای مالی توسط این سرویس امنیتی در همکاری با قذافی بود)، خود را به دردسر میاندازد. شورای انتقالی نیز پس از آن هیچگاه در مورد اسناد سخنی نگفت.
طی درگیریهای مخالفان با قذافی، ۸ تن از نیروهای اطلاعاتی انگلیس توسط انقلابیون دستگیر میشوند. دو تن از آنها مامور MI6 و شش نفر دیگر جزء آ.اس.آ (نیروی هوایی ویژه انگلیس) بودند. در وسایل این ۸ نفر، چندین پاسپورت، انواع تجهیزات جاسوسی، و انواع سلاح گرم و سرد رویت میشود. در پی این قضیه، "ریچارد نورترن” -سفیر انگلیس در لیبی- طی تماس شنود شده توسط مقامات لیبی با یکی از رهبران انقلابی تماس میگیرد و خواستار آزادی این گروه میشود. سرکرده انقلابی هم فرود هلیکوپتر این گروه در فضای باز را اشتباهی بزرگ میخواند. روزنامه گاردین طی گزارشی این تیم را مرتبط به شخصی به نام "تام” میداند که به احتمال بسیار، یکی از مامورین MI6 بوده و طی ۵ ماه اخیر حکومت قذافی به عنوان سرپرست در شرکتی به نام "الخدرا” در ۱۸ مایلی بنغازی فعالیت میکرده است. گروه مورد نظر تحت حفاظت مامورین ویژه انقلابی، بلافاصله به محل کار تام انتقال داده میشوند.
این عمل توسط جراید روز دنیا محکوم گردیده و انقلاب لیبی برخلاف ادعای انقلابیون غیروطنی و حمایت شده از سوی انگلیس و غرب خوانده میشود. کمیته شورای انتقالی حکومت هم در جهت رفع این فضاحت بینالمللی، بلافاصله دولت انگلیس را محکوم کرده و خواستار پاسخگویی میگردد. سیستم امنیت خارجی انگلیس موسوم بهMI6 در سال ۲۰۱۲ افشا کرد که تصمیم حذف صدام، ۱۸ ماه پیش از آغاز جنگ آمریکا و متحدان در سال ۲۰۰۳ گرفته شد و هدف نهایی دست یافتن به مخازن عظیم نفتی بود نه کنترل سلاح کشتار جمعی.گفتنی است که "دیدو مانینگ” – مشاور امنیتی نخست وزیر وقت انگلیس- نیز در آن مقطع زمانی، طی چندین سفر به ایالات متحده هماهنگی لازم با مقامات کاخ سفید برای طراحی حمله به عراق را انجام داد.
در همین باره «العرب آنلاین» به تشکیل گروه ویژهای به نام SIS4 توسط MI6 اشاره کرد که برنامههای حمله به عراق را طراحی کرده و این موسسه اطلاعاتی، مشاور اصلی مقامات آمریکایی و انگلیسی در حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ بود.همچنین یکی از اعضای تیم انگلیسی اعزامی به آمریکا به «دیلی میل» گفت که تمامی احتمالات حمله القاعده و طالبان به نیروهای انگلیسی و آمریکایی حمله کننده به عراق نیز بررسی شد و به این نتیجه رسیدیم که تنها در صورتی در عراق موفق خواهیم شد که حمله گاز انبری و از یک کشور دیگر آغاز شود و در این صورت صدام به سرعت سقوط خواهد کرد و نفت عراق به آمریکا و انگیس تعلق پیدا خواهد کرد.
طبق گزارش منتشر شده اتحادیه عرب در ژانویه ۲۰۱۲، MI6، CIA، و موساد نقش اصلی را در برنامهریزی برای نیروهای شورشی سوریه داشتهاند. این سازمانهای اطلاعاتی و در راس آنها MI6 در ارتباط نزدیک با شورای ملی و ارتش آزاد سوریه بودهاند و شبه نظامیان اخوان المسلمین که از سوی رژیم اسراییل و دولتهای ترکیه و آمریکا حمیات مالی و نظامی میشوند را به خاک سوریه انتقال دادهاند. یکی از مستندات این گزارش، گزارش نوامبر ۲۰۱۳ به قلم "وبستر تارپلی” در موردحوادث سوریه است.
از برنامههای MI6 این بوده که تروریستها باید با تک تیرانداز مردم بیگناه را هدف شلیک قرار دهند تا بدینوسیله بیثباتی ایجاد گردد. تارپلی، در این گزارش اشاره میکند که این یک جنگ داخلی نیست. بلکه برقراری جوخههای مرگ و رژه جولاندهی تروریستها است که همانا روش مورد علاقه این سرویسهای اطلاعاتی میباشد.
نیکلاس دیویس –نویسنده وبلاگ مشهور «جنگ، جنایت است»- معتقد است که MI6 و CIA با افزودن بر تنش میان تروریستها و حکومت بشار اسد، با غلو و بزرگنمایی قصد متهم ساختن اسد به جنایات بزرگ را دارند.طبق گزارش مامور اعزامی اتحادیه عرب که از ۲۴ دسامبر ۲۰۱۱ تا ۸ ژانویه ۲۰۱۲ در سوریه بوده، اتفاقاتی نظیر انفجار خودروها و قطارهای حامل سوخت، بمبگذاری در مراکز شهری، مراکز تجاری، پلها، وسایل نقلیه عمومی، و ترور شخصیتها و مامورین پلیس و تخریب خطوط لوله سوخت، همه از برنامههای از قبل تعیین شده برای سوریه بوده است.
طبق گزارش روزنامه تلگراف، در رابطه با حمله داعش به عراق، نیروهای امنیتی کردستان عراق سازمانهای CIA، MI6، و وزارت اطلاعات و امنیت عراق را از حمله قریب الوقوع داعش به عراق با خبر کرده بودند اما این موضوع خیلی جدی گرفته نشده بود. "روز بهجت” Rooz Bahjat، در مصاحبه خود با این روزنامه، اذعان کرده بود که سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و عراق را در جریان حمله قریب الوقوع داعش به عراق با جزییات آن قرار داده بود، اما آنها این موضوع را جدی نگرفته بودند. وی معتقد است که دیگر تقریبا تمامی طول مرز مشترک عراق با سوریه و اردن از دست دولت عراق خارج شده و داعش با تمرکز بر مسلمانان متولد شده در خارج از عراق، آنها را جذب میکند. او، این نیروها را ۴ هزار نفر خواند؛ که از این تعداد ۴۰۰ الی ۴۵۰ نفر آنها انگلیسی هستند. بهجت معتقد است که اتحاد نیروهای بعثی سابق با داعش موجب حمله این گروه به موصل و دیگر شهرها شد.
در حالیکه داعش در حال پیشروی در شهرهای عراق است، خبرها حاکی از بازگشت برخی از تروریستهای انگلیسی تبار این گروه به خاک انگلیس است. هم اکنون دولت انگلیس به شدت نگران ورود ۳۰۰ تروریست انگلیسی که اخیرا از خاک عراق بازگشته و وارد انگلیس شدهاند است و دیوید کامرون –نخست وزیر- از سرویسهای امنیتی این کشور خواسته تا پیش از آنکه انگلیس تبدیل به آماج حملات تروریستی شود، چارهای بیاندیشند.از طرفی تمرکز MI6 برای یافتن هویت ۵۰۰ تروریست انگلیسی که از درگیریهای سوریه خود را به لشگر داعش در عراق رساندهاند، در حال حاضر از اولویتهای این سازمان است.
سازمان CIA همیشه از نقش خود در کودتای ۱۳۳۲ و براندازی مصدق یاد میکند. اما حقیقت اینست که طراح اصلی این کودتا انگلیسیها و سرویس اطلاعاتی MI6 است. انگلیس در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن بیستم موجی از امپریالیسم خود با تمرکز بر درآمد زایی تجاری از خاورمیانه آغاز کرد. ایران که پیوسته دارای پتانسیل فوق العاده است، در آن زمان محل مانوردهی و قدرت نمایی انگلیس بود. انگلیسیها با تسلط کامل بر منابع ایران و بخصوص صنعت نفت درآمدی نجومی را برای خود رقم زدند. بطوریکه درامد نفتی انگلیس از ایران در سال ۱۹۵۰ به یکصد و ۷۰ میلیون پوند رسید. نفت حکم شریان حیاتی را برای انگلیس در طی جنگ جهانی دوم ایفا کرد. تنها ۱۰ درصد از درآمد نفت شامل حال مردم مصیبت زده ایران در آن سالها میشد.
با ظهور مصدق بر مسند قدرت در سال ۱۹۵۱ و تاکید او بر ملی ساختن صنعت نفت، انگلیسیها احساس وحشت کردند. لذا برای تلطیف موضع دکتر مصدق پیشنهاداتی مبنی بر اختصاص سود بیشتر به مردم ایران را ارائه دادند. اما موضع مصدق محکم و قاطع بود. لذا، انگلیسیها با پیشنهاد MI6 به سراغ سه گزینه رفتند: توقف تولید نفت، حمله نظامی به ایران، و طراحی کودتا و براندازی مصدق. آنها گزینه اول را اجرا کردند. تا کودتا ۱۳۳۲ تولید نفت را متوقف کردند. اثرات این قضیه بر اقتصاد ایران دهشتناک بود. اما اراده مصدق همچنان پابرجا بود. پس به سراغ گزینه دوم رفتند. اما حمله به ایران هم عملا امکان نداشت. چرا که روباه پیر دارای نیروی نظامی کمی در ایران بود و در صورت هر گونه اقدام نظامی، با عکسالعمل نظامی و مردمی ایران روبرو شده و عملا شکست میخورد. گزینه سوم که براندازی مصدق و جایگزینی دولت جدید فرمانبر بود در فاز اجرا قرار گرفت. MI6 این پیشنهاد را برای CIA مطرح کرده و برای مشارکت در این عملیات از آن کمک خواست. در آن زمان، آیزنهاور به دلیل توازنی که دولت مصدق در کوتاه ساختن دست روسیه از نفوذ در ایران ایجاد کرده بود، از دولت مصدق حمایت میکرد. اما از طرفی از گسترش ناسیونالیسم در جهان سوم، از جانب همدردی با منافع نفتی دوست قدیمیاش، و از وحشت توسعه کمونیسم در منطقه، رضایت به یاری MI6 داد.
طرح کودتا ریخته شد: "تظاهرات کنندگان که اجیر شدگان MI6 و CIA هستند، قرار است که کمونیستهای بیخدا باشند که میخواهند مذهب را از مردم مذهبی ایران بگیرند. در این میان، سربازان آمریکایی وارد معرکه شده و آنها را سرکوب میکنند و ملت ایران را نجات میدهند”. بدینوسیله، کودتا با موفقیت انجام گردیده و محمدرضا شاه –شخص دلخواه سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا – بار دیگر بر مسند قدرت نشست. به گزارش روزنامه دیلی تلگراف، جان ساورز –رییس MI6- اخیرا در اظهاراتی پرده از نقش این سازمان برای انجام عملیات متعدد جهت ایجاد خلل در فعالیتهای هسته ای ایران و تلاش برای جاسوسی و ایجاد انحراف در مسیر مذاکرات هستهای ایران پرده برداشت. جان ساورز اذعان داشت که”ما سعی می کنیم تصویر روشنی به سیاستمداران و مذاکرهکنندگان مان در مورد برنامه هسته ای ایران و آنچه که در آن کشور میگذرد، ارائه دهیم”.
وی دلیل بازگشت ایران به پای میز مذاکرات را اثر تحریمها دانست و نقش MI6 در نظارت بر اجرای این تحریمها و جلوگیری از دور زدن تحریمها توسط ایران را بسیار مهم دانست.وی سازمانهای اطلاعاتی [جاسوسی] و به ویژه «ام آی ۶» را صاحب متخصصان زیادی در مسائل ایران دانست و اینگونه اذعان داشت که این تخصصها در دسترس دولتمردان است تا بهتر بتوانند آنچه را که در عرصه پیچیده سیاست ایران و از جمله در روابط میان رهبری، رئیس جمهوری، سپاه پاسداران و دیگر نهادها روی میدهد، درک کنند.شبکه سی بی اس آمریکا هم چند روز پیش با اذعان به عملیات خرابکارانه دستگاههای اطلاعاتی غرب با همکاری رژیم صهیونیستی در داخل ایران گفته بود: "مطالعه پنجاه سال عملیات ترور از سوی موساد و مصاحبه با ماموران سابق و فعلی و عواملی که در کشورهای دوست اسرائیل با این ماموران همکاری می کنند، ثابت میکند که آدمکشهای داخل ایران اسرائیلی هستند و با همکاری دستگاههای اطلاعاتی غرب این ترورها را انجام میدهند”.
ترور دانشمندان هستهای ایران با توجه به سخنان ناظران معتبر بینالمللی، سابقه ۵۰ ساله اسراییل در ترور به این سبک، و وحشت انگلیس، آمریکا و اسراییل از "ایران هستهای”، با برنامهریزی MI6 و عملی ساختن طرح توسط عوامل موساد ممکن شد. "بروس ریدل” Bruce Riedel مامور اسبق CIA که ۳۰ سال تجربه اطلاعاتی دارد، معتقد است که ترور دانشمندان ایرانی با توجه به سابقه اسراییل در این سبک ترور و وحشت روزافزون از ایران، به دست عوامل موساد انجام شده است. افشای گزارش CIA توسط ویکی لیکس و اظهارات "یوسی ملمان” –تحلیلگر سیاسی اسراییلی- نشانگر نقش پررنگ MI6 در این عملیاتها بوده است. در این گزارش، ترور مجید شهریاری، فریدون عباسی دوانی، و انتصاب "تامیر پاردو” به سمت ریاست موساد، سه عمل کلیدی در راستای نیل به هدف متوقف کردن فعالیتهای هستهای ایران دانسته شده است.
اما در پاییز ۹۲، سربازان گمنام امام زمان (عج)، یک جاسوس MI6 که بیش از ۵۰ سال داشته و بر زبان انگلیسی مسلط بوده است را در کرمان شناسایی و دستگیر میکنند. این فرد تحصیلکرده بوده و در قالب فعالیتهای تجاری، عمل جاسوسی را انجام میداده است. متهم مذکور در ۱۱ نوبت در داخل و خارج از کشور به صورت حضوری با افسران اطلاعاتی کشور انگلیس ارتباط برقرار کرده و در هر ملاقات نیز اطلاعات مورد نظر سرویس جاسوسی مذکور را تحویل داده و البته یکسری راهکار را علیه منافع جمهوری اسلامی ایران از سرویس اطلاعاتی انگلیس اخذ کرده است. جاسوس دستگیر شده با ۴ افسر اطلاعاتی انگلیس در ارتباط بوده و با هدایت و آموزشهای این افسران اطلاعاتی، اطلاعات خواسته شده و مورد نظر آنها را جمع آوری و سپس به کشور مبدا جاسوسی منتقل میکرده است.
همانطور که میدانیم، افغانستان از حیث ژئوپولتیک و منابع طبیعی از اهمیت بسیار ویژهای برخوردار است. تسلط بر این کشور برای انگلیس، میتواند کانالی برای تسلط آینده بر چین، ایران، و روسیه باشد.سیاستهای پیاده شده در ۵ سال اخیر در افغانستان توسط سرویس اطلاعاتی پاکستان (ISI)، آمریکا (CIA) و بالاخص انگلیس (MI6)، کماکان بصورت نامحسوس اعمال شده است. این سیاستها به دو نوع هدف ختم میشوند: اهداف اصلی و اهداف فرعی. MI6 و دوستانش در این چند سال بیشتر بر اهداف فرعی متمرکز شدهاند، چرا که معتقدند راهی است برای نیل به اهداف اصلی.
سرویسهای اطلاعاتی پاکستان، عربستان، و آمریکا تحت نظر MI6، بیش از ۳۰ هزار شبه نظامی از ۴۲ کشور دنیا را گرد هم آوردند که با نیروهای شوروی سابق در افغانستان مبارزه کنند.MI6 حتی پای را فراتر گذاشته و در خیانت به دوست قدیمی خود، همان شبه نظامیان را امروزه در تضعیف ارزشهای اخلاقی و مالی آمریکا جهت تخریب سیاستهای خارجه این کشور در خاورمیانه و جهان اسلام به کار گرفته است. این عدم ارتباط کافی آمریکا با جهان اسلام، دستاورد استراتژی و عملیاتهای مختلف MI6 است.
MI6 در تخریب و عدم کامیابی عملیاتهای و استراتژیهای امریکا، ناتو و سازمان ملل در افغانستان نهایت تلاش را کرده و تا این لحظه موفق بوده است. این سازمان، تلاش کرد تا با ترور چند کارگر آلمانی در بزرگراههای مزار-سمنگان و کابل-سلنگ، پای آلمان را به جنگ در افغانستان بکشاند. همچنین حملهای به پایگاه آلمان در استان” بغلان” را ترتیب داد که طی آن چند تن از نیروهای آلمانی کشته شدند. MI6 با اعزام نیروهای طالبان به استانهای شمالی افغانستان (که متخصصین آلمانی برای عملیاتهای عمرانی در آنجا بودند) و حمله به تاسیسات عمرانی ساخته شده توسط آلمانها، مانع از حضور مثبت آنها در انظار ملت افغانستان شدند.
حامد کرزای رئیس جمهور پیشین افغانستان بارها در کنفرانسهای خبری خود از هلیکوپترهای بی نام و نشانی سخن به میان آورده است که شبهنظامیان القاعده را از جنوب افغانستان به مناطق شمالی و شمال شرقی افغانستان انتقال می دهند.در حال حاضر، چندین دهه است که سفیران آمریکا در افغانستان، تحت نظارت و تایید سفارت انگلیس در این کشور و در جهت خوشنود سازی MI6 و ISI فعالیت میکنند و واشنگتن هم به عنوان یک اولویت به این مسئله نگاه میکند.MI6 طی یک بازی هوشمندانه، افغانستان را بعنوان بریگارد آمریکا برای بازی "موش و گربه” و پاکستان را بعنوان متحد آمریکا برای ایجاد و حفظ اتحاد در افغانستان تعیین کرده است.
تشکیل "کشمیر” و "پشتونستان” در مرزهای پاکستان و افغانستان، استراتژی MI6 برای اجراء اهداف بلند مدت انگلیس در منطقه بود. پاکستان هم به تبع خوی نوکر مابانهاش نسبت به انگلیس، تبدیل به اهرم قدرتمند این کشور برای کنترل سیاسی، نظامی، و اطلاعاتی منطقه و بالاخص افغانستان شده است.مکانیسم رفتار افغانستان در رابطه با مواضع جغرافیایی ایران، چین، و افغانستان، MI6 و CIA را به فکر استفاده از منابع سوخت در آسیا میانه انداخت. و بهترین دستاویز برای نیل به این هدف، "اسلام” بود؛ پس "جنگ علیه تروریسم” آغاز گردید.
MI6 از پاکستان سه چیز می خواهد: در سیاست انگلیسی باشد، در فرهنگ مثل هندوها عمل کند، و در دین اسم اسلام را یدک بکشد. مدارس اسلامی، احزاب سیاسی، و شورای علما پاکستان، مراکزی است که به دستور MI6 ایجاد گردیده است. این مراکز، پایگاههای عملیاتی و استراتژیک سیاستهای انگلیس هستند. دین اسلام، برای سیاستمداران پاکستانی هدف نیست. بلکه ابزاری است برای نیل به هدف استراتژیک MI6، CIA، و ISI در افغانستان و منطقه. و این هدف دستیابی به منابع سوخت با دستاویز قرار دادن "جنگ علیه تروریسم” و استخدام همه نیروهای مراکز فوق الذکر پاکستان است.
سرمایهگذاری عظیم آمریکا که به دستور MI6 در این مراکز سیاسی و مذهبی انجام می شود، غالب پاکستانیها را به طمع انداخته و به خدمت این سرویس اطلاعاتی درآورده است. ملت پاکستان به ورطه فقدان هویت افتاده و به جای تعبیر اهداف ملی خود، راه خدمت به اهداف بلند مدت MI6 را پیش روی گرفتهاند.کافی است نگاهی به نقاط حساس آسیا و آفریقا داشته باشیم. سرنگونی حکومتهای قذافی و مبارک، بحران سیاسی سوریه، و یک دهه جنگ و کشمکش و فلاکت در افغانستان، و هزاران مورد ترور، ایجاد رعب و وحشت، وبمبگذاری انتحاری و غیر انتحاری در این کشورها را MI6 و CIA رهبری کردهاند.
ناظران بینالمللی معتقدند که حمله امریکا به افغانستان به نام مبارزه با تروریسم، عقبنشینی القاعده در سال ۱۹۹۷، طرح جمعآوری سلاح از رهبران القاعده برای حفظ امنیت انگلیس و آمریکا پس از حمله به افغانستان، و ترور احمد شاه مسعود، همه از طرحهای MI6 بودهاند.طبق گزارشات موجود، مانور نظامی در کشورهای عربی، و حرکت نیروهای ناتو به سمت خلیح فارس و اقیانوس هند سه سال پیش از حادثه یازده سپتامبر رخ داد.
MI6 یک بار پای شوروی سابق را به مرداب و منجلاب افغانستان کشاند. جاییکه بشدت شکست خورد. و حالا این طرح و نقشه را برای امریکا که علاقه وافری به ابر قهرمان بودن پس از جنگ سرد دارد، با نام طالبان و القاعده طراحی کرده است. این سازمان، به مدت ۷ سال تمام "اسامه بن لادن” را در خانه مقامات ارشد ISI بطور مخفیانه پناه داد.
آمریکاییها نیز ظاهرا خبر ندارند که نه تنها تروریسم افغانستان و عراق ریشه کن نشده، که دستور گیری آنها از مقامات امنیتی پاکستان، دامی است که MI6 آن را طراحی کرده است.MI6 شرایط را به گونهای طراحی کرده است که آمریکا موجب سر در گمی مقامات افغانستانی برای انتخاب بین ایران و آمریکا شوند. بدین ترتیب سیاست خارجه امریکا در نظر دیگران منفور و بیهوده گردیده و سیاست خارجه پاکستان جایگزین آن میشود. مضاف بر این، به آمریکا اینگونه القا شده که تنها راه خروج از افغانستان، پاکستان است.
در هر حال، MI6 طی یک نقشه بلند مدت برای افغانستان، خواستار تجزیه این کشور و حضور دوباره طالبان و گروههای افراطی در این کشور است؛ و رویکرد فعلی دولت و مردم افغانستان در حال حاضر هموار کننده مسیر این استراتژی است.
جمع بندی
به نظر میرسد که با توجه به سابقه طولانی سرویسهای جاسوسی و اطلاعاتی انگلیس و بالاخص MI6، طرحهایی چون خاورمیانه جدید، تجزیه افغانستان، تجزیه عراق و مهمتر از همه تجزیه ایران، از آن دسته خوابهای جدی است که صاحبان پنهان قدرت برای خاورمیانه دیدهاند. بستر غنی نفت و گاز این منطقه، سالهاست که نظر استعمارگر پیر را به خود جلب نموده و ظاهرا این مهم به هر روش که بشود و به هر بهایی که تمام شود، میبایست عملی گردد.
انگلیس با توسل بر سرویس مخوف اطلاعاتی اش –طبق اسناد و گزارشات متعدد مستند- اثبات کرده است که به وقت عافیت حتی به دوستان خود رحم نکرده و از آنها استفاده ابزاری در جهت نیل به هدف میکند. از این دست، می توان به ترغیب آمریکا جهت زیادهخواهی، جنگطلبی، و اشغالگری -که تشنه قدرتنمایی است- اشاره داشت. استراتژی زیرکانهای که نه تنها استعمارگر پیر را به تدریج به هدف غایی خود میرساند، که با تخریب نام آمریکا و منفور واقع شدن این کفتار تشنه قدرت، مانع از قلاده گشادن آن گشته، سایهی آن را کمرنگ کرده و برای همیشه – همانطور که همیشه بوده – در کنترل انگلیس باقی خواهد ماند.
بررسی روانشناختی MI5 و MI6 نشان از میل اتمام ناپذیر انگلیس به تمامیت خواهی و حضور در تمام نقاط دنیا حکایت دارد؛ و در این مسیر، گاه از سیاست به گردن «آستین» انداختن و گاه از سیاست «یک بام و دو هوا» نهایت بهره را میبرد؛ غافل از آنکه همچون مورد اخیر که طی آن بازگشت ۳۰۰ تروریست انگلیسی از سوریه به خاک انگلیس و وحشت MI6 را شاهد بودیم، روزی آتش فتنه شعله برانگیخته در جهان امروز، دامن افروزنده خود را گرفته و تحفه آن حریقی است که تا پای نابودی فرو نمینشیند.
مشرق