انتقال ارزشهای انقلابها به نسلهای بعدی بستگی به ماهیت انقلابها دارد. انقلاب اسلامی چون بر پایهی آموزههای شریعت سامان گرفته است و حاکمیت ارزشها و هنجارهای دینی در عرصههای مختلف سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ در رأس برنامهها و اهداف آن قرار دارد، همچنین جدایی و گسستی بین سیاست و دین وجود ندارد، لذا ارزشهایش به شیوهای ویژه و متفاوت با دیگر انقلابها انتقال مییابد.
اما در نظامهایی که ماهیت مادیگرایانه همچون کمونیسم یا ماهیت انسانمحوری مثل انقلابهای غربی داشتهاند، دستاوردها به شکل و شیوههایی دیگر انتقال مییابد. علت اینکه چنین انقلابهایی به سوی سکولاریسم و مادیگری میروند، به سبب تعریفی است که از انسان دارند و آن تعریف به «مدنیّ بالطبع» است که به دنبال ارضای نیازی طبیعی خویش است. لذا قوانینی را وضع میکند و در پی تحقق ارزشهایی است که مبتنی بر رضایت و ارضای نیازهایش باشد.
* همخوانی ارزشها با فطرت انسان
رضایت و ارضای نیاز، دو انگیزه و خصوصیت انقلابهای مادیگرا است. در مقابل، انقلاب اسلامی ارزشهایی دارد که بر اساس اعتقاد به «مدنیّ بالطبع» بودن انسان نیست، بلکه بر مبنای «مدنیّ بالفطرة» دانستن آدمی است. لذا برخی متفکرین اسلامی بر این اساس انسانها را به سه دسته تقسیم کردهاند:
الف) آنهایی که «وحشی بالطبع» باقی ماندهاند. اینان پستتر از حیوانات هستند، زیرا استعداد رشد خود را منکوب کردهاند و مطابق با آن طبع وحشی، فقط به استفاده از دیگران میاندیشند.
ب) آنهایی که این توحش را مهار کردهاند و استخدام متقابلی را در حیطهی حیات حیوانی پذیرفتهاند؛ اگرچه باز هم از زندگی با کمال عقل و ناظر بر اسماء و صفات حق تعالی محروم هستند. اینان مانند حیوانات دیگر، زندگی جمعی دارند و به قوانین آن احترام میگذارند.
ج) آنان که برای تأمین کمالات عقلی و فطری خود به زندگی اجتماعی روی آوردهاند و میکوشند با بهرهگیری از قوانین الهی و آسمانی به سوی سعادت ابدی رهسپار شوند. این گروه درجات متفاوتی دارند و برخی از آنان به قصد ایثار و ازخودگذشتگی و خدمت به دیگران وارد اجتماع شدهاند.
بر این اساس میتوان دریافت که چرا رهبر انقلاب اسلامی معتقد به افول انقلابهای مادی هستند؛ زیرا این انقلابها تنها به نیازهای طبیعی انسانها توجه دارند و این نیازها را هم بر اساس رضایت و ارضای نیاز تعریف میکنند. لذا ارزشهای نسل اول با ارزشهای نسل دوم و سوم متفاوت خواهد بود.
اما انقلاب اسلامی فضایی را ایجاد کرده و ارزشهایی را به وجود آورده که بر اساس فطرت انسانها است و با فطرت آدمیان همخوانی دارد؛ ارزشهایی مانند شهادتطلبی، ظلمستیزی، استبکارستیزی، عدالتخواهی، وحدت و همگرایی که همیشه مانا و زندهاند. مثال آشکار زنده بودن این ارزشها هم همین است که شهادت افرادی مثل مصطفی احمدی روشن که نه امام را دیده بود و نه جنگ را، منجر به درخواست بسیاری از دانشجویان برای ادامه دادن راه او شد.
* سهضلعی انتقال
برای انتقال نسل به نسل ارزشها معمولاً به یک هندسهی سهضلعی نیاز است: ارزشها + محیط + انسان = انتقال. برای انتقال ارزشها باید اولاً ببینیم کدام ارزشها؟ ثانیاً این انتقال در کجا و در چه جامعهای است و ثالثاً برای چه افرادی است؟ به عبارت دیگر، هم باید به ارزشها توجه داشت و هم به محیط و هم به انسانها. گاهی ارزشها بر اساس فطرت انسانها است، اما مبتنی بر محیط فطری نیست. مثلاً این ارزشها قرار است در سرزمین کفر انتقال داده شود یا در جامعهای بهظاهر اسلامی یا در جامعهی اسلامی که مردمش عملاً و واقعاً خواهان ارزشهای اسلامی هستند.
از طرفی افراد جوامع در پذیرش ارزشها هم به چند دسته تقیسم میشوند؛ یک دسته افرادی هستند که ارزشهای جوامع را نمیپذیرند، مثل شیطان که خوبی را نمیپذیرد. دستهی دوم افرادی هستند که ارزشهایی را میپذیرند، ولی اعتقاد چندانی به کارآیی آن ندارند. مثل اینکه کسی خدا را قبول داشته باشد، ولی مدیریت خدا را قبول نداشته باشد. دستهی سوم افرادی هستند که ارزشها را میپذیرند و قائل به کارآیی آنها هستند و بر این امر رضایت دارند؛ مانند حضرت زینب سلاماللهعلیها که در مجلس یزید فرمود: ما رأیت الاّ جمیلاً.
بین فرهنگ و محیط، یک رابطهی محکمی وجود دارد؛ یعنی تأثیر و تأثر متقابلی بین فرهنگ و محیط وجود دارد که تغییر هر یک به تغییر دیگری منجر میشود. تغییرات بهراحتی و بدون مقاومت روی نمیدهد، زیرا مردم به وضعیت موجود عادت کردهاند و از بین بردن عادتها معمولاً منجر به استرس و اختلالات عصبی خواهد شد.
لذا باید هم به نوع ارزش، هم به محیط و ظرفیت محیط و هم به افراد آن جامعه توجه کرد. بنابراین باید ارزشهای انقلاب اسلامی را روزآمد نمود تا کارایی خوبی در جامعه داشته باشند. در مرحلهی بعدی باید ارزشها جلب رضایت هم داشته باشند. یعنی افراد جامعه با پیگیری و اجرای آنها احساس رضایت و آرامش کنند.
* شیوههای انتقال ارزشها
انتقال ارزشها به شکلها و شیوههای مختلفی انجام میگیرد. از جملهی این شکلها عبارتند از:
۱. فرهنگسازی برای همبستگی: در تعریف ارزش اینگونه گفتهاند که «ارزش عبارت است از مطلوبیتها، خواستهها و علائقی که ملاک کلی رفتار هستند و اکثریت افراد جامعه روی آنها وفاق دارند و این امر باعث همبستگی آگاهانه میشود.» اگر همبستگی آگاهانه ایجاد نشود، در ارزش دانستن آن اتفاق نظر وجود نخواهد داشت. از طرفی اگر ارزشهای جامعه را فرهنگ بدانیم، بین فرهنگ و محیط، یک رابطهی محکمی وجود دارد. یعنی تأثیر و تأثر متقابلی بین فرهنگ و محیط وجود دارد که تغییر هر یک به تغییر دیگری منجر میشود. تغییرات بهراحتی و بدون مقاومت روی نمیدهد، زیرا مردم به وضعیت موجود عادت کردهاند و از بین بردن عادتها معمولاً منجر به استرس و اختلالات عصبانی و روانی خواهد شد. لذا در مقابل دگرگونی مقاومت میکند، چون دل کندن از آن موجب تردید و اضطراب عمیق میشود. با تغییرات محیط، تغییر و تحول بنیادین در اندیشه و فرهنگ به وجود میآید.
۲. جامعهپذیری سیاسی: این امر میتواند از طرق مختلفی انجام بگیرد:
الف) از یک طرف باید از کودکی و جوانی شروع شود تا به دورهی بزرگسالی برسد و این فرایند را «جامعهپذیری مرحلهای» میگویند.
ب) از طرف دیگر آموزش باید به شیوهی مستمر باشد. یعنی در جریان انتقال، تغییرات یا تعدیلهایی صورت بگیرد، اما مبانی آن تغییر نکند. یعنی روزآمد و نوین شود، اما اساس آن تغییری نکند. گاهی شاید به جهت فشار بر جوامع، یک ارزشی از بین برود، اما باید سعی کرد این امر اتفاق نیفتد.
ج) این آموزش باید روندی آرام و بطیئ داشته باشد؛ مثل جریان آب رودخانهای که وقتی کسی کنار آن ایستاده است، متوجه نمیشود که آب آن جریان دارد. لذا بهراحتی میتوان در چنین رودخانهای ماهیگیری کرد. این امر باعث میشود که ارزشها به صورت هنجارهای تلقینشده شکل بگیرد.
د) آموزش مستمر و آرام باعث مشروعیتدهی بالای نظام میشود و نظام را دچار بحران نمیکند، چون آرام است. اگر رودخانهای خروشان باشد، دچار بحران میگردد و گل و لای را با خود میبرد و باعث تخریب میشود. بنابراین رودخانهی انقلاب اسلامی باید هم شفاف و هم زلال باشد تا همواره زندگی در دل آن جاری و ساری باشد.
همچنین آموزش نباید تنها برای جوانان باشد، بلکه باید برای مسنها هم باشد، زیرا اگر مسنها قانع نشوند، رودخانهی آرام شکل نمیگیرد. پس باید مسنها آرام باشند تا مسیر ارزشها تغییر نکند.
ﻫ) ارزشها باید به شکل تصور و تصدیق در اذهان مردم شکل بگیرد. یعنی یک پدیده باید تبدیل به حق شود و این حق بودن منجر به اطاعت و فرمانبرداری گردد و در نتیجه، رضایت مردم نسبت به آن پدیده شکل میگیرد. بنابراین انقلاب اسلامی باید ارزشها را از طریق آموزش تبدیل به پندار نماید.
و) از طریق آموزش باید مشکلات حل شود و انعطافپذیری ارزشها صورت بگیرد. اگر این کار صورت نگیرد و به جای حل مشکل دست به تهدید و زور بزنیم، حداقل کار این است که شرایط عدم انتقال در جامعه را فراهم آوردهایم.
ز) از طریق آموزش باید به تفاهم بین نسلها برسیم، زیرا عدم تفاهم باعث شکاف بین دو نسل میشود.
۳. الگودهی: اگر هر الگویی حدود و محدودهاش معلوم باشد و آشکاری و شفافیت و وضوح داشته باشد، بهراحتی در جامعه فراگیر خواهد شد. باید الگوهاى مناسب و مطابق با ارزشها و باورهاى دینى و اعتقادى در قالبهای قابل قبول برای جوانان و نوجوانان ارائه شود.
khamenei.ir