۱۲ آذر ۱۳۹۱ - ۱۲:۱۹
کد خبر: ۶۱۴
روح الله ایزدخواه
اقتصاد مقاومتی، مقصد نیست، مسیر است. مقصد،‌ همان جهاداقتصادی است. اما گام اول در هر نوع جهاد فی‌سبیل‌الله، مقاومت است. الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا..‌. پس اقتصاد مقاومتی، نوعاً برای دوره گذار است. گذار به افقی آرمانی. در این دوره گذار، مهم تر از همه آن است که اولاً بدانیم مقاومت در مقابل چه؟ که؟ چگونه؟ و ثانیاً از فرصت‌ها برای تثبیت آرمان‌های اقتصادی، استفاده حداکثری داشته باشیم.
روح الله ایزدخواه

به گزارش پایداری ملی،‌ چگونه بین هدف‌گذاری‌ها و شعارهای کنونی رهبری از جمله اقتصاد مقاومتی، با این وضعیت نابسامان اقتصادی کشور پل بزنیم؟ نقش ما چیست؟ به نظر می‌رسد که هنوز در جبهه اقتصادی انقلاب اسلامی، بینش‌ها و خیزش‌ها منسجم و مدون نشده و نیروهای جوان این جبهه، پریشانند و دست بالا نقشی در حد خبرنگاران مجلات و ژورنال‌ها ایفا می‌کنند. یعنی یک‌سره، همه مصیبت‌های اقتصادی را به دولت ارجاع داده و منتظر اقدام تحول‌آمیز چند دولتمرد هستند و بیش از این،‌ هدف بالاتر و والاتری ندارند.
بگذارید اول ببینیم ریشه تب کردن‌های مداوم بازارهای خاص در کشور چیست؟ چگونه است که روزی سکه تب می‌کند، روز دیگری مرغ، بعدش ارز، و …‌. و سرجمع همه اینها رشد افسارگسیخته تورم همه‌جانبه است که دردش را عمیقاً به جان مردم می‌گذارد و در کنار بیکاری، پازل عقب‌ماندگی اقتصادی را تکمیل می‌کند!.
نگارنده طی دو سه سال اخیر، مطالبی را در برخی رسانه‌های جبهه فرهنگی انقلاب منتشر کرده که روح همه آن‌ها یکی است و آن، مبارزه و جهاد با سوداگری در اقتصاد ایران است. اقتصاد ما عمیقاً‌ سوداگر شده. بلکه می‌توان گفت سودازده شده! سوداگری در کشور آنچنان نهادینه و فراگیر و مؤثر است که هرنوع بحران اقتصادی در بازارهای خاص، ظرف کمتر از چند روز قابل راه‌اندازی است!
سوداگری در یک جمله یعنی خرید و فروش کالا فقط به قصد افزایش آنی ثروت. سوداگر، همان تاجر، بازرگان، دلال و یا واسطه‌ای است که اولاً‌ سرمایه آماده و قابل توجهی دارد و ثانیاً ماندن طولانی در یک بازار خاص را نمی‌پسندد. یعنی دوره نگهداری کالا نزدش کوتاه است. بدیهی است این عامل اقتصادی، برای آنکه به هدف خود یعنی افزایش حجم سرمایه در زمانی اندک دست یابد، لاجرم باید تورم آنی در بازار وجود داشته باشد.
فرایند تأثیر سوداگری به این شکل است که هنگامی که سرمایه‌های سرگردان سوداگران، به یک بازار خاص هجوم می‌برد، قیمت‌ها در زمانی بسیار کوتاه در آن بازار تحریک می‌شود. از سمت دیگر، افراد و خانواده‌هایی هم که پس‌انداز یا ثروت راکدی دارند، بدلیل انتظارات ناشی از تحریک قیمتها یا همان علائم غلط بازار(!)، الگوی مصرف خود را بطور آنی تغییر داده و به سمت این بازار تب‌کرده، سرازیر می‌شوند و تحریک قیمتها مضاعف می‌شود.
حال صاحبان آن سرمایه‌های سرگردان، میاندار میدان می‌شوند و آنقدر با این بازار بحران‌زده ور رفته و نوسانات را اداره می‌کنند تا حداکثر سود آنی خود را از محل تورم مستمر، کسب نمایند. بدیهی است همین‌که احساس کردند دیگر کشش تقاضا کند شده و بالاتر از این نمی‌رود و یا دولت دست به کار خواهد شد و بازار را کنترل خواهد کرد، سرمایه خود را سریعاً از این بازار خارج کرده و متقاضیان غیرمیاندار(!) را در سردرگمی رها می‌کنند.
بدین ترتیب برای مدتی بازار کلاً دچار ایست می‌شود و معلوم نیست با خروج سرمایه‌های سرگردان، قیمت‌ها به نقطه اول خود بازگردد یا بازنگردد.
جمع‌بندی آنکه:
با هجوم سرمایه‌های سرگردان، سطح قیمت‌ها در این بازار خاص، یکباره افزایش می‌یابد.
با تغییر الگوی مصرف و ورود انبوه متقاضیان به این بازار خاص، نوسانات گسترده شکل می‌گیرد که این نوسانات، صرفاً توسط صاحبان سرمایه (و نه دولت یا نهادهای توسعه‌ای)، مدیریت می‌شود.
 به دلیل انتظارات، قیمت‌ها در سایر بخش‌ها تحریک شده و تورم گسترده شکل می‌گیرد.
با خروج سرمایه‌های سرگردان، و بدلیل فقدان یا ضعف مدیریت دولتی یا نهادی، قیمت‌ها در سطحی متفاوت از قبل، راکد می‌شود. گویی بازار دچار یبوست می‌شود.
الگوی مصرف مردم، بدلیل فقدان یا ضعف مدیریت در این بازار، بیمارگونه رها می‌شود و معلوم نیست چه بلایی سرش خواهد آمد.
سرمایه‌گذاری باثبات در بخشهایی که واقعاً عامل پیشرفت اقتصادی هستند، بالکل دچار تشویش می‌شود.
آرامش ضروری برای برنامه‌ریزی‌ها و اقدامات بلندمدت دولتی، سلب می‌شود.
حال برگردیم به سطور اول متن. بحث مقاومت و فرصت. همانطور که خطر ستون پنجم در جبهه خودی، بیشتر از خطر دشمن معلوم الحال است، در اقتصاد مقاومتی نیز خطر عوامل بحران ساز داخلی بیش از خطر عوامل خارجی است. به عبارت روشن تر، خطر نوسانات عامدانه در بازار بیش از خطر تحریم است. چرا که دومی اتفاقاً می‌تواند روحیه مقاومت را در داخل تشدید کند، اما اولی اساساً اراده مقاومت را از بین می‌برد.
در اقتصادی که بازار دچار نوسانات آنی و غیرقابل پیش بینی است و دلالان بر گرده بازار سوارند و هر روز به نحوی جولان می‌دهند، تصور ایجاد افسار گسیختگی در بازار، به عامه این علامت را می‌دهد که هرکس باید کلاه خودش را بچسبد و به فکر چاردیواری خود باشد و سریعاً در مورد الگوی پس انداز و مصرف خود تغییر رویه دهد تا مبادا به یکباره ثروتش دود شود و ارزش پول یا کالایی که پس انداز کرده، از بین برود.
آیا در چنین فضایی می‌توان توقع داشت که عامه مردم در مسیر حفظ و حراست از اقتصاد ملی، با روحیه و انگیزه وافی عمل کرده و در جهت ثبات بیشتر منافع ملی گام بردارند؟ آیا در چنین فضایی که تورم مستمر رخ می‌دهد، دعوت به مصرف کالاهای داخلی که آن هم در پیچ و تاب ابهامات و نوسانات غیرشفاف بازار تب کرده، دچار نوسان و دست کم عدم عرضه مناسب خواهد بود، اجابت می‌شود؟.
حال مقصود ما از توضیح این واضحات چیست؟ در یک جمله این که زمانی که اقتصاد مقاومتی در جامعه محور می‌شود و مورد هدف گیری قرار می‌گیرد، باید قبل از هر چیز، به جان بیماری‌های ساختاری اقتصاد داخلی افتاد که در رأس آن‌ها حاکمیت دلالی و سوداگری بر بازارهای متنوع است. باید سریعاً به شناسایی ابزارهای نرم و سخت سوداگری پرداخت و کانال‌ها و رگه‌های حیات آن را کور کرد.
وقتی مثلا بازار مسکن دچار نوسانات آنی می‌شود چه زمانی بهتر از این برای آنکه با ابزار مالیات و غیره به جان زمین‌ها و خانه‌های خالی و انباشت شده بیفتیم و جلوی احتکار زمین و مسکن گرفته شود؟ یا زمانی که بازار مرغ دچار بحران می‌شود، چه زمانی بهتر از این برای مبارزه بی‌امان با انحصارات وارداتی؟ یا وقتی که بازار سکه و یا ارز دچار نوسانات غیرعقلایی می‌شود، چه زمانی بهتر از این برای کنترل گذاری بر تبادلات هنگفت پولی و ایجاد انضباط در بازارهای پولی و مالی؟.
حال نقش گروه‌ها و تشکل‌های مردمی و رسانه‌ها چه می‌تواند باشد؟ آیا صرف مطالبه از چند وزارتخانه کافی است؟ یا اینکه نقش منحصر به فرد آن‌ها این است که با شجاعت بر بیماری‌های ساختاری اقتصاد ایران و در رأس آن‌ها حاکمیت سوداگری حمله کرده و گفتمانی ایجاد کنند که تا اقصی نقاط کشور گسترش یابد و سطح و عمق مطالبه مردم از دولت را تغییر دهد. مخلص کلام آنکه اقتصاد مقاومتی را بیش از آنکه گفتمانی برای مقابله با تحریم‌ها تلقی کنیم بایستی محملی برای مبارزه بی‌امان با غدد سرطانی اقتصاد ملی بدانیم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر