۰۸ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۸:۰۶
کد خبر: ۲۹۴۳۰
این انفجار قطعا یکی از غفلت های تاریخ نگاری انقلاب اسلامی است که می‌تواند دستمایه فیلم و رمان‌های فراوانی نیز قرار گیرد.
سریال «11.22.63» یکی از سریال های موفق سال گذشته آمریکا بود که به صورت تلویحی، ترور جان اف کندی را به دستگاه جاسوسی روس ها نسبت می دهد، البته این سریال بر اساس کتابی با همین نام ساخته شده بود.

 بازخوانی حادثه ترور کندی در آثار پرمخاطب آمریکا امر تازه ای نیست. چند سال قبل مشاور سیاسی ریچارد نیکسون، کتابی نوشت که حاوی اسنادی از ترور کندی به دست معاون او، لیندون جانسون بود که بلافاصله نیز رئیس جمهور شد. این کتاب دستمایه یک سریال مستند تلویزیونی شد. همچنین می شود به کتاب «میراث پنهانکاری؛ سایه طولانی ترور جان. اف. کندی» اشاره کرد که ادعا کرده است بررسی‌ها و مدارک موجود درباره نتایج بازجویی‌ها، نشان دهنده ارتباط ترور کندی با احتمال حمله اتمی شوروی است. مشابه این کتابها بسیار است؛ چندان هم جای تعجب نیست چرا که قتل جان اف کندی یکی از اتفاقات مهم تاریخ آمریکا تلقی می شود، فرضیات مختلفی هم مطرح است که اگر کندی ترور نمی‌شد مثلا جنگ‌های خانمان‌سوزی مانند جنگ ویتنام شکل نمی‌گرفت یا جانسون (که طبق قانون اساسی آمریکا به دلیل پست معاون اولی بدون انتخابات رئیس جمهور شد) به دلیل شخصیت سلطه جو و «شیوهٔ جانسونی» خود، احتمال رأی آوری در انتخابات را نداشت و قوانینی که طراحی جامعه بزرگ را بر عهده داشت ،اجرا نمی شد و ...

اما آنچه ترور کندی را مورد توجه جهانیان قرار داد، رازگونگی آن است.  John F. Kennedy سی و پنجمین رئیس جمهور امریکا، جمعه 22 نوامبر 1963در شهر دالاس تگزاس، هنگامی که با همسرش سوار ماشین روباز بود، از ناحیه صورت مورد اصابت گلوله قرار گرفت. در روایت رسمی منتشر شده این ترور توسط ضاربی بدون انگیزه‌های سیاسی - جناحی و ... رخ داد که از بالای یک مدرسه در نزدیکی محل عبور کاروان کندی، وی را هدف قرار داده است. فاصله این مدرسه با محل اصابت گلوله به حدی زیاد است که تنها افراد آموزش دیده با مهارت بالا در تیراندازی می‌توانند هدف در حال حرکت را با این دقت بزنند. « لی هاروی اسوالد» ، به عنوان ضارب رئیس جمهور دستگیر می‌شود و دو روز بعد در حین انتقال به زندان و در برابر دوربین‌های خبری و دیدگان بسیاری، در دست مأموران قانون توسط جک رابی کشته می‌شود. جک رابی هم قبل از آنکه حکم نهایی دادگاه برایش صادر شود، به‌علت انسداد ریوی ناشی از سرطان ریه درگذشت!

او چهارمین رئیس‌جمهور ترور شده امریکا بود و در خصوص ترور وی تاکنون کتابهای بسیاری منتشر شده است که فرضیات متفاوتی را بررسی می کند و همچنان به عنوان موضوعی کشف نشده مورد تفحص است. نقدهای بسیاری در چگونگی دقیق قتل کندی ارائه شده‌ است که این نقد ها با هم و با گزارش‌های رسمی دولت بسیار متفاوت هستند. از مهم‌ترین مسائلی که مطرح می‌شود می‌توان به انفرادی بودن ترور یا داشتن تیم پشتیبان، تعداد گلوله‌ها، جهتی که گلوله‌ها از آن شلیک شدند و اینکه کدام یک از گلوله‌ها به رئیس جمهوراصابت کرد، اشاره کرد. اما فارغ از بررسی صحت این ادعاها، مورد توجه قرار دادن این ترورها به جهت جایگاه آنها برای آن کشور و تأثیری که بر روند تاریخ امریکا گذاشته است، امری است در خور تحسین.

شاید اگر تاریخ معاصر را بررسی نماییم، تروری موثرتر از کندی نیز به چشم خواهد آمد که به جهت لحظه وقوع به نسبت شرایط کشور، حساسیت ترور به لحاظ ژئوپلتیک نقطه انجام ترور، قرار گرفتن در سلسله عملیات‌های تروریستی دیگر، رده افراد ترور شده، حمایت های رسمی صورت گرفته شده از تروریست ها و... از یک سو و به جهت پیچیدگی پرونده قضایی آن قابل توجه تر است، اما نه تنها با آثار هنری به جهان معرفی نشده است که در نقطه وقوع آن ،نیز تنها به روایت های کلیشه ای اکتفا شده است.

صحبت از انفجار دفتر نخست‌وزیری ایران در 8 شهریورماه 1360 است که منتهی به شهادت رئیس جمهور، نخست‌وزیر و رئیس شهربانی کل کشور شد، اما ابعاد و زوایای گوناگون آن کمتر مورد توجه قرار گرفته است و منفعت آمریکا، شوروی و دیگر دشمنان ایران در مختصر کاوش های موجود نیز دیده نشده است.

شاه کلید ورود به این پرونده را شاید بتوان شهید جلوه دادن عامل انفجار توسط برخی از ارکان حاضر در دولت وقت دانست. این امر نشان دهنده وجود ارتباطی اسرار‌آمیز میان عاملان انفجار و برخی حاضران در کرسی های قدرت است. اگر بخواهیم با توجه به اسناد موجود از پرونده بررسی کنیم، بدون قضاوت قطعی (به دلیل عدم وجود رأی قاضی) موارد ذیل جای مطالعه دارد:

در اولین گام ،خبر کذبی که از «شهادت» مسعود کشمیری خبر می داد، این شایعات ساعت 6 صبح فردای حادثه صورت رسمی به خود یافت. پس از جلسه محرمانه‌ای که میان بهزاد نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها برقرار می شود ، اطلاعیه‌ای تنظیم و توسط محسن سازگارا معاون سیاسی اجتماعی بهزاد نبوی درنخست‌وزیری به صدا و سیما جهت اعلام ارسال می‌گردد ، در این اطلاعیه که ساعت 8 صبح از رادیو پخش می شود، «شهادت کشمیری» رسماً اعلام می‌گردد. این در حالی است که در لحظه تنظیم این اطلاعیه علم کامل بر نبودن جنازه در محل حادثه، پزشکی قانونی و بیمارستانهای تهران حاصل گردیده بود و همچنین سرتیپ شرفخواه و سرهنگ وصالی بر خروج کشمیری لحظاتی قبل از حادثه شهادت داده بودند.

دومین اقدام برای شهید جلوه دادن کشمیری، جسد سازی برای وی بوده است تا اصلی‌ترین ابهام در این خصوص مرتفع گردد.  مرحوم هاشمی رفسنجانی در کتاب عبور از بحران درباره این ماجرا می‌نویسد: «دوشنبه 9 شهریور [1360]... جنازه‌ها را به سالن مجلس آوردند، مشاهده کردم. سخت سوخته بودند. آقایان «باهنر» و «رجایی» را فقط از دندانهای طلای جلو دهان و آسیابشان، می‌شد تشخیص داد. علامت دیگری نمانده بود. مقداری گوشت [البته صحیح آن خاکستر است] هم در کیسه نایلونی [جمع] کرده بودند؛ به عنوان فرد دیگری به نام «مسعود کشمیری» منشی جلسه.»مطرح کردند.

جمع کردن مقداری خاکستر در یک کیسه نایلون به عنوان جسد کشمیری، ورود شیون کنان یک زن به عنوان همسر شهید با فریادهای مسعود مسعود، تشییع باشکوه تابوت منتسب به کشمیری به روی دست مردم و خلاصه اغفال مسئولین توسط یک باند محفلی در اطلاعات نخست وزیری در حالی صورت می گرفت که مسعود کشمیری برای خروج از کشور نیاز به فرصت و عدم حساسیت داشت و یقیناً بر روی یک عنصر به شهادت رسیده، هیچ حساسیتی نخواهد بود. اگرچه توطئه جسد سازی با تهیه تابوت و جمع‌آوری خاکستر از محل حادثه، با اعتراض افرادی همچون دکتر زرگر نماینده وقت مجلس آشکار می‌گردد - که اعلام می‌دارد حتی با سوختن بدن به مدت 24 ساعت در آتش برخی استخوانها همچون جمجمه بر جای خواهند ماند و نمی‌تواند از جسدی تنها خاکستر مانده باشد، آن هم در شرایطی که پیکر شهیدان باهنر و رجایی تقریباً سالم است. – اما کشمیری در فرصت حاصله و بی خبری مبادی خروجی کشور از احتمال فرار چنین متهمی، به راحتی از مرز گریخت.

آیت الله امامی کاشانی نیز همچون بسیاری دیگر، پرونده انفجار دفتر نخست وزیری را مبهم می پندارد. امام جمعه موقت تهران در خاطراتی که در ماهنامه شاهد یاران به چاپ رسید، می گوید: «این سؤال پیوسته مطرح خواهد بود که عوامل نفوذی چگونه توانستند تا این سطح رسوخ کنند... اندکی دقت نشان می‌دهد که وسعت اقدامات این گروه تا بدان پایه است که از عامل واقعی جنایت دفتر نخست وزیری، شهید! می‌سازد. بسیار ساده‌لوحانه است اگر گمان کنیم این اشتباه سهواً پدید آمده که تکه هایی را که به عنوان تکه‌های بدن کشمیری در یک کیسه پلاستیکی جمع شده با عنوان شهید کشمیری! مطرح شود، ولی جسد سالم برادر شهیدمان، دفتریان تا 48 ساعت به عنوان یکی از شهدای حادثه، اعلام نشود. »

همزمان با تشییع جنازه، افرادی همچون علی اکبر تهرانی و سازگارا به بهشت زهرا رفته و برای هماهنگی دفن جسد کشمیری تلاش می کنند. در حالی که تمام مراحل قانونی همچون شناسایی اجساد، معاینه ، اعلام نظر پزشکی قانونی و صدور مجوز دفن درباره شهیدان رجایی، باهنر و دفتریان به صورت کامل انجام گرفته است، هیچیک از این مراحل درباره کشمیری طی نمی گردد. جالب آنکه در حالی که نسبت به جنازه ساختگی کشمیری تا این حد احساسات عمومی برانگیخته می شود، هیچ اقدامی از سوی دفتر نخست وزیری برای تشییع و تدفین شهید دفتریان که مدیرکل امور مالی نخست‌وزیری بوده است، انجام نمی‌پذیرد.

همسر شهید دفتریان نیز در گفت‌وگو با هفته نامه سروش می گوید: «این قدر می‌دانم که ساعت حدود هشت و چند دقیقه‌ای بود که نام «کشمیری» را به عنوان سومین شهید نام بردند. حتی تا ساعت 2 آن روز هم نام «دفتریان» به عنوان شهید اعلام نشد و فردا بعدازظهر ساعت 2 نام «دفتریان» را اعلام کردند. معلوم شد که به هرحال شهید اول و دوم و سوم هم «کشمیری» و چهارم شهید «دفتریان» ولی چون سه جنازه بیشتر حمل نشد یکی جنازه «شهید رجایی» ‌و یکی جنازه «شهید باهنر» که سوخته بودند و غسل نمی‌خواستند ولی جنازه ما تا رفت، شسته شد و دفن کردیم حدود سه بعداز ظهر شد و فردای آن روز که من و خانم «باهنر» و خانم «رجایی» که قرار گذاشتیم با هم صبح به بهشت زهرا برویم در آنجا متوجه شدم که بعد از جنازه «دفتریان» جنازه «کشمیری» دفن شده که این برای من سؤال شد که دو تا جنازه که سوخته بود کنار هم دفن شده بود. مگر نگفتند که کشمیری هم سوخته بود خوب این هم باید سریع دفن می‌شده. چطور شد که دو تا جنازه سوخته کنار هم بعد از آن جنازه‌ای که سوخته نشده و بعد از آن یک خشتی زده‌‌اند و نوشته‌اند «کشمیری» به هر حال این سؤال برای ما بود... »

یکی از نکات دیگر که در بهشت زهرا پدیدار می شود، دفن جنازه ساختگی، به صورت غیرقانونی است. نظریه پزشکی قانونی، جواز دفن و مراحل اداری و کارهای دفتری در بهشت زهرا برای «کشمیری» انجام نشد. در حالی که همه این تشریفات برای «شهید رجایی» و «شهید باهنر» انجام گردید. این موضوع سازمان یافته بودن جنازه‌سازی را بیش از هر چیز آشکار می‌سازد که می‌تواند در قلب خود اسرار بسیاری را مکتوم داشته باشد.

اینها چند نمونه از سوالات مکرر این پرونده است. سوال‌های دیگری نیز مطرح است، همچون اینکه «مسعود کشمیری» در کجا آموزش دیده بود؟ ایران، آمریکا یا ...؟ چرا سابقه‌ای از وی در خاطرات اعضای منافقین نیست؟ او توسط چه کسانی به مهم ترین جایگاه های امنیتی کشور نفوذ داده شد؟ چه اقدامات ضدامنیتی دیگری در طول مسئولیت چند ساله خود در نهادهای امنیتی انجام داد؟ چرا انفجار به صورت گل دسته ای طراحی شده بود؟ آیا همدستانی از وی در اتاق جلسه حاضر بودند و قرار بود از آنها شخصیت سازی شود؟ چرا سازمان منافقین مسئولیت این عملیات را نپذیرفت و حتی در فیلم به دست آمده از دیدار محرمانه با مقامات بعثی و توضیح از اطلاع کاخ سفید از عملیات، رجوی با اشاره از آن یاد می کند؟ چرا کشمیری پس از عملیات در جمع منافقین دیده نشد و تنها نامه ای از وی با اشاره به اقداماتش و بدون ذکر نام، در تأیید رجوی منتشر گردید؟ او با این حجم اطلاعات درباره ایران پس از خروج در کجا بود؟ آیا ترور او در سالهای اخیر در اروپا صحت دارد؟ چه کسی از ترور او در آستانه دستگیری توسط اینترپول نفع می برد؟ آیا با گذشتن حساسیت دهه شصت که منجر به مفتوح ماندن پرونده با دستور امام شد، امکان محاکمه متهمان و خارج کردن آنها از سایه تردید جرم یا برائت نیست؟

به نظر می‌رسد ارزش‌های اطلاعاتی این اتفاق حتی برای دستگاه‌ اطلاعاتی امریکا، کمتر از ترور کندی نیست. از این رو شاید نتوان انتظار داشت در آینده اسنادی از سوی آمریکا منتشر شود که ابعاد پنهانی از این ماجرا را آشکار کند؛ اما با همین اسناد موجود هم می‌توان عمیق‌تر به آن پرداخت و به تعابیر کلیشه‌ای هرساله، اکتفا نکرد. این انفجار قطعا یکی از غفلت های تاریخ نگاری انقلاب اسلامی است که می‌تواند دستمایه فیلم و رمان‌های فراوانی نیز قرار گیرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر