۱۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۲
کد خبر: ۹۸۸۱
این یادداشت به بررسی این نکات به ویژه مسئلهٔ نابودی و زوال غرب و شرق می پردازد تا ضمن موقعیت سنجی جریانات گفتمانی مختلف، جایگاه گفتمان انقلاب اسلامی را در نظم نوین جهانی دریابیم.

سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری در پایان اجلاسیهٔ شانزدهم حال و هوای دیگری داشت. ابتدای مجلس با تاثر از غیبت ریاست مجلس خبرگان، حضرت آیت الله مهدوی کنی حفظه الله، همراه بود و رهبر معظم انقلاب برای این مرد مجاهد و فرزانه از خدای متعال طلب شفای عاجل نمود. در ادامه ایشان ضمن تشریح اوضاع منطقه و جهان نکاتی را بیان داشتند که حاوی مسائل مهم و بسیار ذی قیمت و ارزشمند است. این یادداشت به بررسی این نکات به ویژه مسئلهٔ نابودی و زوال غرب و شرق می پردازد تا ضمن موقعیت سنجی جریانات گفتمانی مختلف، جایگاه گفتمان انقلاب اسلامی را در نظم نوین جهانی دریابیم.

نظم نوین جهانی

نظم نوین جهانی

الف) گذشتهٔ نظم نوین جهانی

بررسی وقایع و اتفاقات پس از جنگ جهانی دوم می‌تواند درس‌های بزرگی را به پژوهشگران عرصهٔ مطالعات سیاسی و راهبردی بدهد. درس‌هایی که می‌تواند هر یک نشان دهندهٔ ددمنشی حکومت‌های بزرگ غربی در کشتار مردم بیگناه سراسر جهان به سبب کسب منفعت بیشتر باشد. حملهٔ متفقین علیه متحدین و پیروزی متفقین در اوت ۱۹۴۵ با استفاده از دو بمب اتمی توسط آمریکا در هیروشیما و ناکازاکی و نیز پیروزی‌های میدانی ارتش سرخ علیه نازی‌ها، تنها ۷۲.۷۳۶.۵۰۰ نفر از افراد بیگناه را حین جنگ به کام مرگ فرستاد و بیش از صدها میلیون نفر در سراسر جهان بی خانمان و یا پس از جنگ به دلیل قحطی‌های فراوان به وضع فجیعی در گذشتند.

این‌ها بخشی از نتایج قدرت طلبی دو جریان باطل علیه هم بود. در واقع پیروزی یکی از این جریانات در جنگ و فتح کاخ‌های دست نیافتنی برلین، انشقاق اساسی را در فاتحان نبرد به وجود آورد. تا جایی که تقسیم بندی‌های دوگانه ای در سراسر جهان شکل گرفت و جهان، زادهٔ دو ابر قدرت جدید به نام کمونیسم و لیبرالیسم شد.

 

کمونیست به سرپرستی شوروی، ایدئولوژی‌ ای را پسندید که مارکس پس از وقایع انقلاب صنعتی در اروپا آن را اساس جهان می‌دانست و ماحصل آن را سنتزی می‌پنداشت که از درون فاصلهٔ طبقاتی و شکاف‌های اجتماعی به وجود می‌آمد. در واقع تفکر مارکسیسم و به تبع آن کمونیسم، بر گرفته از اندیشه‌هایی بود که در درونش با به‌هم ریختگی طبقات و فتح طبقهٔ زیرین بر طبقهٔ حاکم، قدرت را برای همگان به ارمغان می‌آورد و دیگر انسانیت و شعارهای به ظاهر همگانی جای خدامحوری و یگانه پرستی را می‌گرفت.

اما این تفکر نیز نتوانست بلوک شرق را متحد کند، انشقاق تفکرهای مختلف همچون لنیسم، مائونیسم، اندیشه‌های آزادی خواهانهٔ فیدل کاسترو و… بحران هویتی ای را به وجود آورد که در دههٔ ۱۹۹۰ و بر اساس پیش بینی امام خمینی(ره) به فروپاشی منجر شد و کشورهای به هم سنجاق زدهٔ بلوک شرق را همچون سلول چرکین به دامان جهان پس زد. برهمین اساس تنها تفکر جهان، یعنی غرب به ظاهر باقی ماند که خود را داعیه‌دار مدیریت و حاکمیت مطلق در جهان می‌پنداشت. اما سؤال مهم این است که تفکر لیبرالیسم چیست؟

فهم و اندیشه‌های تفکر لیبرالیستی را باید به بعد از دوران رنسانس و عصر افرادی همچون دانته، پتراگ، بوکاچیو و اومانیست‌هایی همچون والا، بیوندو، براتچیولینی و دیگران دانست. تا جایی که این تفکر بعدها منجر به دوران رفرم مذهبی گردید و قدرت مطلقهٔ دیکتاتور مآبانهٔ پاپ‌ها را به کنار زد و امثال لوتر، وایکلیف، هوس، آلریش و کالون و دیگران را به جهان غرب معرفی نمود. تفکری که بعدها به جای آنکه دیکتاتوری بیش از ۱۰ قرنیِ کلیساهای قرون وسطا را بزداید، مفهوم انسان محوری را جایگزین آن کرد. مفهومی که در آن هیچ ارزشی به عنوان مهم‌ترین ارزش انسانی قلمداد نمی‌گشت و مفاهیم منکر به عکس و اصالت خود، تبدیل به مفهومی ارزشی و افتخار آمیز گردید. کشتار بیگناهان و غیر نظامی‌ها و… بخشی از این بی ارزشی و پستی انسانی در این فکر است. هرچند شعارهای زیبای این جریان گهگاه توانست در برابر حس غرور آفرین بلوک شرق، عوام فریبی خاصهٔ خود را داشته باشد ولی سرانجام او را نیز همچون دیگر رقیب خود از درون نابود خواهد ساخت.

در واقع این جریانات تا اواخر دههٔ ۱۹۷۰ بر سراسر جهان سایه افکنده بود و کشوری وجود نداشت که شعار نه شرقی و نه غربی سر دهد و در عمل نیز به آن پایبند باشد. در همین حین که با بلوک بندی شرق و غرب و به وسیلهٔ دو ابزار قدرتمندِ تطمیع فرهنگی و ارزشی و تهدید نظامی و سیاسی صورت می‌پذیرفت، نهادی طیبه به نام جمهوری اسلامی ایران و با شعار نه شرقی و نه غربی در مهم‌ترین و حساس‌ترین منطقهٔ ژئوپلتیک جهان، شکل گرفت.

کشوری که تمام اساسش را بر پایهٔ اسلام ناب محمدی استوار نموده بود و هیچ گامی را به غیر از مسیر نه شرقی و نه غربی بر نمی‌داشت. به تعبیر دیگر جمهوری اسلامی ایران، حضور خودش را در نظام سیاسی دوگانه آن زمان، حضوری دگر می‌دانست و خود را یک جریان اصیل می‌پنداشت که با هردو بلوک مخالف است.

درواقع این نظام نه از روی دوستی با بلوک شرق از بلوک غرب بیزار بود و نه بلعکس. به تعبیر رهبر فرزانهٔ انقلاب اسلامی:«آن روزی که شرق و غرب هنوز با هم آشتی نکرده بودند و در دنیا شرق و غربی وجود داشت، شعار انقلاب ما «نه شرقی و نه غربی» بود؛ یعنی نفی هر دو و مخالفت با هر دو. این، معنایش بی‌طرفی نیست. ما هرگز به نفع چپ، با راست دشمنی پیدا نمی‌کردیم؛ به نفع راست هم با چپ دشمنی پیدا نمی‌کردیم.»(۱) برهمین اساس نتیجهٔ این مخالفت با شرق شکل گیری یک جریان جدید و تازه و قوی به نام انقلاب اسلامی بود که دو دشمن بزرگ و ابرقدرت را در مقابل خود داشت.

دشمنانی که نابودی این حکومت، تنها هدف راهبردی مشخص آنان پس از جنگ جهانی دوم بود. حمایت از صدام در جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران و فروش تسلیحات مختلف از سوپر اتانداردها(جنگنده فرانسوی) گرفته تا میگ و سوخوهای شرقی، از آخرین راهبردهای نظامی صهیونیستی در دفاع چند لایه و مثلثی منطقهٔ پرورش ماهی گرفته تا حضور ده‌ها ملیت مختلف در جنگ علیه ایران، همه و همه یک هدف را دنبال می‌کردند؛ شکل نگرفتن قدرت بزرگی به نام انقلاب اسلامی در منطقه و صدور پیام اصلی اسلام و فطرت انسانی به سراسر جهان. رفتاری که به شکست آنان منجر شد و امروزه علاقهٔ به اسلام و فراگیر شدن آن به شدت محسوس است.

 

ب ) حال

پس از از بین رفتن گفتمان کمونیسم و افول جریان بلوک چپ، کشورهای سنجاق شدهٔ شوروی به راحتی در دامن غرب به ویژه آمریکا افتادند و این دولت لیبرالیستی آمریکا بود که دیگر عرصهٔ بین المللی را برای خود بی رقیب می‌دید و از هر نوع رفتار متناقض و خلاف واقعی استفاده می‌کرد. رفتاری که یقیناً با دستگاه‌های مختلف و قدرتمند تبلیغاتی به هر نحوی آن را توجیه می‌نمود.

اما این انقلاب اسلامی ایران بود که در برابر زیاده خواهی های دولت و حکومت لیبرالیستی آمریکا هیچگاه کوتاه نیامد. در واقع انقلاب اسلامی ایران بر اساس محاسبات عقلی دقیقی که از صحنهٔ جهان داشت، برای هر عمل یا عکس العملی مقدماتی را می‌چید و از آن نتیجه گیری درست می‌کرد تا بتواند در برابر اغواگری دشمنان خود راهکاری مناسب داشته باشد.

در همین راستا انقلاب اسلامی ایران به عنوان لنگرگاه ثبات و امنیت در منطقه و جهان تلقی گردید که شرق و غرب از ابتدای شکل گیری‌اش به دنبال نابودی او بودند، ولی حتی نتوانستند بحرانی را به وجود بیاورند که ماهیت آن تغییر کند. ماهیتی که در آن تمسک به وعدهٔ الهی و استعانت از خدای متعال به عنوان رمز اصلی موفقیت کارهای کشور در نظر گرفته شد و در نتیجه حصون الهی را برای این انقلاب به ارمغان آورد.

 

اما چند نکتهٔ مهم در برابر انقلاب اسلامی ایران به عنوان آسیب وجود داشت و دارد که می‌توانست و می‌تواند خسارت‌های فراوانی وارد کند که جای جبران برای آن بسیار پرهزینه و ضرر آفرین باشد که در ذیل به آن اشاره می‌شود:

۱- مقابله با اقتدار آفرینی انقلاب اسلامی از سوی عوامل داخلی و تسلیم شدن آنان در برابر غرب:

این آسیب آنچنان در کشور ما در صد سال اخیر به ویژه پس از انقلاب مشروطه نفوذ پیدا کرده که گویا به زعم بعضی افراد، نظام دارای هیچ اقتدار و صلابت نظامی، سیاسی و امنیتی نیست. در واقع این افراد هر آنچه که در غرب و کیان غربی است را ارزشمند و هر آنچه که در کشور تولید گردد را پوچ و بیهوده می‌داند. این آسیب می‌تواند مهم‌ترین عامل پایداری انقلاب اسلامی، یعنی اقتدار را از درون نابود سازد. رفتاری که در چند سال اخیر و با افزایش شبکه‌های ماهواره ای، غرب شدیداً به دنبال آن است تا آن را به صورت شبهه ای بزرگ به مردم کشور القا نمایند که عدم حمله و مداخلهٔ نظامی و سیاسی آمریکا در کشور به دلیل کوچک بودن ایران است، نه ضعیف بودن آمریکا و همپیمانانش و قدرت مندی جمهوری اسلامی ایران.

۲- انقلاب اسلامی در عین اقتدار، مظلومیت شدیدی دارد. این مظومیت همچون مظلومیت امیر المومنین(ع) است.

در این بیان کاملاً می‌توان فهمید که مهم‌ترین نقطهٔ آسیب پذیر انقلاب اسلامی، مظلومیت او در جهان و حتی در داخل است. با اشارهٔ رهبری معظم به مظلومیت انقلاب همچون مظلومیت امیرالمؤمنین می‌توان دریافت که انقلاب اسلامی ایران همچون مولای متقیان، علاوه بر آنکه با دشمنان برون از سرزمین‌های اسلامی در گیر بود، مارقین، ناکثین و قاسطین از درون آفت‌های این نظام بودند. افرادی که سهم خواهی و طلب پست و مقام، آنان را به جایی رساند که هم صدا با آمریکا و بیگانگان، ظلم‌های فراونی را علیه جمهوری اسلامی ایران روا داشتند و در فتنهٔ صهیونیستی- آمریکایی ۸۸ زخم‌های فراوانی بر بدنهٔ انقلاب اسلامی وارد نمود.

 

بر همین اساس می‌توان گفت همانطور که رهبر معظم انقلاب بیان فرمودند، نابودی فکری و اعتقادی غرب همچون بحران‌های هویتی و اخلاقی، فروپاشی خانواده، میل به اسلام، بروز تعارض‌های هویتی و اجتماعی، بروز تعارض‌های سیاسی (از شعار تا عمل) و نیز کاهش اقتدار نظامی غرب، آیندهٔ جدیدی را در پیش پای جهان گذاشت که می‌توان با شناخت آن جهان را به سمت خواستهٔ الهی و اهداف انقلاب اسلامی سوق داد. اما آنچه که مهم است آشکار بودن فروپاشی بنیادهای فکری و ارزشی غرب و لیبرال سرمایه داری است.

کاهش بودجهٔ نظامی کشور آمریکا برای اولین بار، تصویب کوچک شدن ارتش این کشور، تغییر راهبرد نظامی آمریکا برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم مبنی بر پیروزی در دو جنگ منطقه ای هم زمان، عدم حمایت از همپیمانان رسمی خود همچون مناقشهٔ هانوی در جنوب دریای چین، کریمه در اروپای شرقی، بحران گرجستان و اوستیای جنوبی بخشی از درماندگی نظامی دولت آمریکا در چند سال اخیر بوده است. دولتی که در سال جاری رزمایشی را با عنوان جنیفر کبری با حضور ۱۰۰۰ نظامی خود با همکاری رژیم غاصب صهیونیستی در راستای دفع حملات موشکی مقاومت برگزار کرد؛ ولی با این حال نتوانست کارایی لازم خود را در دفع موشک‌های مقاومت در نبرد رمضان نشان دهد و عجز و نالهٔ رژیم دست نشاندهٔ خودش را به همگان نشان داد. بر همین اساس یقیناً آمریکا نه تنها در غرب آسیا شکست خورد بلکه در اروپای شرقی، آمریکای مرکزی و جنوبی، شرق آسیا و دیگر مناطق جهان با وضع اسفباری مواجه است و دیگر راهبردهای نظامی‌اش در برابر هیچ کشوری قادر به پیروزی نیست. همانطور که در سوریه نیز نتوانست پیروز گردد.

 

ج ) آینده

اما آنچه به طور یقین در آیندهٔ جهان نقش دارد و می‌توان به آن به صورت محاسبات عقلی اشاره کرد، جای نداشتن تفکر لیبرالیستی و فروپاشی از درون این تفکر، همچون تفکر رقیبش در دهه‌های گذشته (کمونیست) در آیندهٔ جهان است.

قدرت‌مندی مقاومت، بیداری اسلامی در منطقه، بیداری مردم علیه ظلم و جور در سراسر جهان که نمونهٔ آن در حمایت از ملت فلسطین در نبرد رمضان به عینه قابل مشاهده بود، می‌تواند خبر از موقعیت‌های خاص آینده جهان دهد.

به تعبیر شهید مطهری در کتاب «امدادهای غیبی در زندگی بشر»، جهان نمی‌تواند به سرانجامی رسد که بیهوده باشد و همچون انفجاری عظیم نابود گردد و هیچ هدفی در خود جای ندهد. (۲) لذا شناخت موقعیت انقلاب اسلامی و اسلام حقیقی در آیندهٔ جهان و چگونگی نقش آفرینی اسلام و به تبع آن انقلاب اسلامی ایران در نظم نوین جهانی، راهبردی‌هایی است که باید به آن توجه داشت و آن را به دقت مورد ارزیابی قرار داد.

اما آنچه که باید به آن توجه داشت، قدرتمندی روز افزون انقلاب اسلامی ایران در منطقه و حتی جهان است که توانست با انتخاب یک گزینه علیه تمام جهان مقاومت کند. گزینه ای همچون استقلال طلبی، آزادگی و بندگی خدا، گزینه‌هایی که می‌تواند توکل و امید به نصرت الهی را همراه خود کند و در برابر هر سدی، انقلاب اسلامی ایران را پیروز گرداند و موفقیت‌های چشمگیری را نصیب این کشور نماید.

پی نوشت:

۱) پایگاه اطلاع رسانی رهبری معظم انقلاب، ۴/۱۱/۶۹

۲) برگرفته از کتاب امدادهای غیبی در زندگی بشر – شهید مرتضی مطهری

 امیر مسروری / پژوهشگر امور راهبردی و مدیر گروه مطالعات راهبردی سراج بلیغ


گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر