اعضای جامعهی اسلامی براساس آموزههای دینی، نیازها و ضرورتهای زندگی عصر کنونی، باید در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از یک سو در درون خود و از دیگر سو با سایر ملتها و دولتها ارتباط داشته باشد. اسلام برای این روابط، اصولی را ترسیم میکند که از جملهی آنها «اصل عزتطلبی و اقتدار در جامعهی اسلامی» است. طبق این اصل که برگرفته از آیات و روایات و سیرهی معصومان (ع) است، حفظ استقلال و عزت جامعهی اسلامی و نفی هرگونه سلطه در ابعاد مختلف، چه در میان مسلمانان و چه در رابطهی غیرمسلمان، ضروری است. حال که عزت و اقتدار نیاز و ضرورت جامعهی اسلامی است، چگونه محقق میشود و شاخصههای عزت و اقتدار چیست؟
هر انسانی به سائقهی فطرت خدادادی خود، خواستار عزت و گریزان از ذلت است. خداوند متعال بزرگطلبی و عزتطلبی را بهمنظور دستیابی انسان به کمال والای آفرینش، در درون وی نهاده است، لیکن اولاً باید بداند که «عزیز بالذات» کیست. ثانیاً بداند راه ارتباط با او و راه رسیدن به عزت چیست. ثالثاً بشناسد راهنمایان این راه چه کسانیاند تا با کمک آنان، راه را بپیماید و به مقصد برسد.
کلمهی عزت به معنای آن حالت صلابت و نفوذناپذیری است که نمیگذارد انسان شکستی بخورد و مغلوب واقع شود و از همین قبیل است که میگویند «ارض عزاز» یعنی «زمینی سخت» و گوسفندی را که دوشیدن شیر آن دشوار است «شاه عزوز» گویند. (مفردات، ص ۵۶۳، «ع ز ز») معنای مطابقی عزت، صلابت و نفوذناپذیری است و معنای لازم آن «پیروزی» است. همچنین عزیز به معنای کسی است که مقهور نمیشود و شکست نمیخورد.
منظور از جامعهی اسلامی جامعهای است که شریعت اسلامى در آن پیاده مىشود و حاکم مسلمانى بر آن حکمرانى مىکند و همهی افراد جامعه در برابر حکومت اسلامى تسلیم هستند. در چرایی عزت و اقتدار برای جامعهی اسلامی، باید گفت که اصل عزتطلبی و اقتدار جامعهی اسلامی در قرآن، راهکاری برای ادارهی جامعهی اسلامی و قانونی برای تنظیم روابط میان خود مسلمانان از یکسو و در ارتباط با کافران از سویی دیگر معرفی شده است که راه تعامل را جهت پیشبرد منافع مسلمانان هموار میکند.
براساس تحلیل و تفسیر آیات قرآن، چند اصل کلی در رابطهی عزتطلبی قابل استخراج است:
عزت را بالاصاله باید از آنِ خدا و منحصر به او دانست: «فَإنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمیعا» (نساء: ۱۳۹) و عزیز محض، خداوند سبحان است: «أنّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم» (بقره: ۲۰۹) و راه عزت، پیوند با عزیز بالذات، یعنی خدای عزیز، از راه عقاید طیبه و عمل صالح است.۱
قرآن رسول اکرم (ص) یا مؤمنان را هم به عزت میستاید: «ولِلّهِ العِزَّةُ ولِرَسولِهِ ولِلمُؤمِنین» (بقره: ۲۰۹) پس عزت رسول خدا (ص) و مؤمنان بالعَرَض است و عزتهای بالعرض به عزت بالذات منتهی میشود. پس پیامبر اکرم (ص) راهنمای راه عزت است.۲ (تسنیم، ج ۱۰، ص ۲۴۰)
عزتیابی غیر از خدا و راهنمای پیامبر و مؤمنین، نتیجهاش ذلت و عزت دروغین است: «واتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ آلِهَةً لِیَکونوا لَهُم عِزّ» (مریم: ۸۱) در حالی که فاصله گرفتن از خداوند برای کسب عزت، نتیجهاش ذلت است. (همان)
حال با استخراج این اصول کلی در پی شاخصها و راهکارهایی برای رسیدن به عزتطلبی در جامعهی اسلامی هستیم. اسلام در تقسیمبندی اقوام و ملتها، عنصر اعتقادی را مدنظر دارد و بر همین اساس، تقسیمبندی دارالاسلام و دارالکفر را ارائه میدهد. اگر ما بخواهیم ملاکها و راهکارهای عزتطلبی را شناسایی کنیم، ابتدا باید ریشههای آن را در رفتار و اعمال میان مسلمانان در جامعهی اسلامی بجوییم؛ یعنی ملاکهای عزتطلبی ابتدا در گرو روابطی است که مسلمانان در میان خودشان دارند. سپس باید در جستوجوی شاخصههای عزتطلبی در جامعهی اسلامی در تقابل با دارالکفر بود.
الف) شاخصههای عزتطلبی در دارالاسلام
اطاعت از رهبری
وجود اولیای الهی بهعنوان رهبر حق در حکومت اسلامی مهمترین عنصر برای عزت و پیشرفت جامعهی اسلامی است، زیرا به حکم آیهی «ولِلّهِ العِزَّةُ ولِرَسولِهِ ولِلمُؤمِنین» خداوند بالعرض عزت را در آنها قرار داده است و ایشان راهنما و راهبر بهسوی عزت و کمال مسلمین هستند و از سویی دیگر، خداوند در سورهی طه آیهی ۱۳۴، وجود پیامبر و رهبر را موجب عزت میداند.۳ خدا براى این رهبر مىفرستد که اگر مردم رهبر حق نداشته باشند، ذلیل مىشوند. پس رهبرى حق باعث عزت است. همچنین در روایات بسیاری بر ضرورت و لزوم رهبر جهت رسیدن به عزت تأکید شده است.۴
حال با توجه به اهمیت وجود رهبر برای رسیدن به عزت، براساس آیهی «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» وظیفهی مردم در جامعهی اسلامی امری جز تبعیت از رهبر نیست. امام سجاد (ع) مىفرماید: «طَاعَهُ وُلَاهِ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزِّ» (کافى، ج ۱، ص ۲۰) یعنی اطاعت از ولی عادل تمام عزت است. (قرائتی، ۶۷، ص ۳)ملاک اتحاد در اسلام، اعتقاد دینی و پایبندی به آن است. بنابراین زبان، نژاد، رنگ، زمین و قومیت، که از عوامل اختلافاند و بیشتر به تشدید تفرقه میانجامند، در اسلام محور وحدت نیستند، زیرا همهی این عوامل، اموری قراردادیاند.
امر به معروف و نهی از منکر
عزت امت اسلام در گرو امر به معروف و نهی از منکر است و ساختار جامعهی نوپای اسلامی بر همین اصل عزتبخش استوار شد.۵ خداوند پس از تحقق جامعهای متحد بر محوریت امام و پیشوای دینی، امت اسلامی را میستاید که برمبنای «کلّکم راع و کلّکم مسؤول عن رعیّته» به عنصر سازندهی امر به معروف و نهی از منکر عمل کردهاند.۶ (جوادی آملی، ۱۳۸۸، ج ۱۵، ص ۲۶۳) بر این اساس، ترک این امر مهم، موجب ذلت میشود، زیرا عدم اهتمام به امر به معروف، موجب انحطاط و سستی اراده و ضعف نفس میگردد. همچنین ترک این اصل موجب نافرمانی از خداوند عزیز و انحراف از مسیر سعادت است. (جوادی آملی، ۱۳۸۹، ص ۳۷۸)
وحدت و اتحاد
اسلام اساس اجتماع انسانی را برمبنای عقیده و ایمان قرار داده است و انشعابات را ملغا میداند.۷ اسلام اتحاد تصنعی را از میان برداشته و وحدت واقعی را جایگزین آن میسازد. به همین جهت، معیارش برای اتحاد افراد، جز آن چیزی است که حکومتها تدارک دیدهاند. ملاک اتحاد در اسلام، اعتقاد دینی و پایبندی به آن است. بنابراین زبان، نژاد، رنگ، زمین و قومیت، که از عوامل اختلافاند و بیشتر به تشدید تفرقه میانجامند، در اسلام محور وحدت نیستند، زیرا همهی این عوامل، اموری قراردادیاند که حکومتها آنها را بنا کردهاند. با این اساس، وحدت در جامعهی اسلامی باید برپایهی ملاکهای دینی و الهی شکل بگیرد، نه براساس عوامل مادی که محکوم به شکست است و موجب قهر الهی میشود.۸ (همان، ص ۳۵۵)
محبت و تألیف قلوب
از تعالیم دینی برمیآید که عزت و شکوه ملت در گرو اُلفت دلهای افراد آن است. عزت و حکمت، ویژهی ذات الهی است و او آن را به بندگانی عطا میکند که محبت و الفت میانشان بیشتر باشد. پس جامعهای که دلهای افرادش پراکنده است، به عزت و سربلندی نخواهد رسید، زیرا آنان بهظاهر جامعهای منسجم را تشکیل دادهاند، اما اساس اجتماعشان بسیار پراکنده و سُست است: «تَحسَبُهُم جَمیعاً وقُلوبُهُم شَتّی» (حشر: ۱۴) چون کافران وحدت را در عوامل مادی میپندارند، دلهایشان متحد نیست و در حقیقت ملتی پراکنده بهصورت جمعاند. این گروه مشمول هیچ خیر و سعادتی نیستند. پس سعادت و عزت برای مؤمنانی است که با اُلفت دلها، اجتماع واقعی را شکل دادهاند. (همان، ص ۳۷۴)
مبارزه با عافیتطلبی
ملتی که بخواهد عزیز باشد و استقلال و آزادیاش را حفظ کند، لازم است از برخی امکانات رفاهی چشم بپوشد و بعضی از محرومیتها را از جان و دل بپذیرد، زیرا روح توحیدی با رفاهطلبی، اخلاق دینی با خوشگذرانی، قناعتپیشگی با زیادهخواهی و تعبد و طاعت الهی با غفلت و طغیانگری، هیچ هماهنگی و سازشی ندارند. چنانکه حضرت علی (ع) فرمود: «لاتجتمع عزیمة وولیمة» (شرح غررالحکم، ج ۶، ص ۳۷۱) خداوند در آیهی ۶۱ سورهی بقرهمیفرماید۱۰ که مهر ذلت و مسکنت بر پیشانی آنها زده شد و به دو جهت به ذلت گرفتار شدند: یکى براى کفر و سرپیچى از دستورات خدا و انحراف از توحید بهسوى شرک که ناشی از عافیتطلبی و عدم جهاد در راه خدا بود و دیگری کشتن مردان حق و فرستادگان خدا. (مکارم شیرازی، ج ۱، ص ۲۸۱)
جامعهی اسلامی به حکم قاعدهی نفی سبیل، نباید زمینهی سروری و علو کافران را بر خودشان آماده کنند و قرارداد و حکمی را در تعامل با آنها امضا کنند که موجب استیلای کافر بر مسلم شود، زیرا خداوند حکمی را که موجب سبیل و سلطنت کافران بر مسلمانان شود، جعل نکرده است.
ب) شاخصههای عزتطلبی در جامعهی اسلامی در تقابل با دارالکفر
حال با مشخص شدن ملاکهای عزتطلبی در جامعهی اسلامی، با تحلیل آیات قرآن به دنبال شاخصههای عزتطلبی مسلمانان در تقابل با کفار هستیم. چند اصل کلی بهعنوان مقدمه رابطهی عزتطلبی و نوع تعامل با کفار قابل ذکر است:
عزت در سایهی کفار عزتی دروغین است: «أیَبتَغونَ عِندَهُمُ العِزَّةَ فَإنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمیعا» (نساء: ۱۳۹) (جوادی آملی، ج ۱۰، ص ۲۴۱)
هدف اصلی کفار در تعاملشان با جامعهی اسلامی، از بین بردن آیین توحیدی و پیروی از کیش و آیین یهود و نصارا است: «لن ترضى عنک الیهود و لاالنّصارى حتّى تتّبع ملّتهم» (بقره: ۱۲۰)
جامعهی اسلامی به حکم قاعدهی نفی سبیل، نباید زمینهی سروری و علو کافران را بر خودشان آماده کنند و قرارداد و حکمی را در تعامل با آنها امضا کنند که موجب استیلای کافر بر مسلم شود، زیرا خداوند حکمی را که موجب سبیل و سلطنت کافران بر مسلمانان شود، جعل نکرده است:«وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلا» (نساء: ۱۴۱)
با استفاده از این مقدمات، به شاخصههای عزتطلبی جامعهی اسلامی در تقابل با دارالکفر میپردازیم.
عدم پذیرش ولایت کفار
پذیرش سلطه و اخذ ولایت کفار بهمنزلهی مبارزه با توحید و شرک به خداوند است. خداوندی خواهان سروری مؤمنین است. حال اگر جامعهی اسلامی این پیمان را نقض کند و در پی تعامل با کفار برآید، در حقیقت عزت حقیقی خود را، که در گرو ارتباط با خداوند است، از دست داده و ذلت سلطهی کافرین بر خود را پذیرفته است. خداوند مسلمانان را از تعامل با کفار با هر انگیزهای برحذر داشته است و خطر ضلالت را گوشزد میکند.
بهعنوان مثال، خداوند در آیهی ۲۸ آلعمران میفرماید: ارتباط ولایی با کافران را ممنوع کرده است. ارتباط با کافران با برخی انگیزهها، گناه کبیره و فسق بزرگ و گاه کفرآور است و کسی که با آنان چنین رابطهی ولایی برقرار کند، همانند آنان گرفتار غضب الهی خواهد شد.۱۱ (تسنیم، ج ۱۳، ص ۶۲۵) در نتیجه، تعامل با کفار با هر انگیزهای (عزت، صلهی رحم، علقه و دوستی، محرم اسرار) و هر نوع رابطهای موجب ذلت و خواری مسلمانان میشود، زیرا پذیرش ولایت کافر به معنای پشت کردن به دین الهی است.
جلوگیری از نفوذ کافران
عامل مهم دیگر در کسب عزت در جامعهی اسلامی در تقابل با کافران، جلوگیری از هر نوع نفوذی است که منجر به سلطهی کافران شود. طبق قاعدهی نفی سبیل و براساس آیهی «لن یجعل الله الکافرین علی المومنین سبیلا» که موجبات عزت و صلابت جامعهی اسلامی را فراهم میآورد، باید جامعهی اسلامی تلاش کند که راههای نفوذ کافران را سد کند. در ادامه به شاخصههای عزتطلبی، ذیل عنوان مذکور میپردازیم:
دشمنشناسی: قرآن مسلمانان را از هرگونه سادهانگارى و زودباورى در برابر دشمن برحذر داشته و خواستار هوشیارى در برابر توطئههاى آنان است. (منافقون: ۶۳) زیرا دشمنى کافران نسبت به مسلمانان پایانناپذیر است. آیت الله جوادی آملی ذیل آیهی ۷۱ سورهی نساء میفرمایند:۱۲ قرآن کریم قبل از صدور فرمان جنگ با دشمنان، مسلمانان را به هوشمندی سفارش میکند: «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنوا خُذوا حِذرَکُم» هوشمندی بهترین سلاح است؛ بهگونهای که بهترین سلاح مادی، نگهداری آن و بهرهبرداری از آن در گرو هوشمندی نیروی مسلح است و «حاذر» کسی است که با بهرهگیری از عقل و با درایت در برابر دشمن، موضع میگیرد. (جوادی آملی، ج ۱۹، ص ۴۶۴)
کسب قدرت نظامی: قدرتمند شدن در عرصهی نظامی بهمنظور دفاع از حملهی دشمن و حتی بالاتر، ایجاد ترس برای دشمن، سد نفوذی برای خطرات کافران است. خداوند در آیهی ۶۰ سورهی انفال میفرماید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ…» در واقع دستور آمادهباش همهجانبهى مسلمانان در برابر دشمنان و تهیهی هر نوع سلاح، امکانات و وسایل را مىدهد که رعایت این دستورات، سبب هراس کفار از نیروى رزمى مسلمانان مىشود. پیامهای آیه بدین صورت است: آمادگی کامل رزمی و نظامی برای مسلمانان، هدف از آمادگی حفظ دین و عزت جامعهی اسلامی، گسترش تواناییها تا مرز تهدید دشمن، ضرورت حکومت و تأمین بودجهی نظامی، باید تمام این آمادگىها و انفاقها و تلاشها در راه خدا باشد (فى سبیل اللّه) نه براى خودنمایى، ریاکارى، فشار دولت یا ملاحظات اجتماعى و همچنین کمک نظامی و مالی در راه خداوند، از مصادیق انفاق محسوب میشود. (شهید مطهری، ص ۱۶۲ تا ۱۶۹)
قدرت علمی: در جهان امروز، قدرت بازدارندگی و اقتدار یک کشور، دیگر محدود به ادوات نظامی و ثروت نیست، بلکه علم و دانش است که باعث اقتدار و تعیینکنندهی قدرت یک کشور است. در ساختار نظام استعماری گذشته، استیلای یک کشور بر دیگران، بیشتر از طریق زور و تهدید نظامی صورت میگرفت که البته در آن هم دانش اثرگذار بود، اما در نظام ساختاری استعماری امروزه، تکنولوژی و علم است که یک کشور را بر دیگری غالب میکند و روش استیلای نوین استعمارگران از طریق علم و دانش است. براساس حدیث «العلم سلطان من وجده صال فمن لم یجده صیل علیه» (شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج ۲۰، ص ۳۱۹) علم موجب قدرت و عامل سروری است. اگر جامعهای علم را کسب کند، میتواند راه نفوذ دیگران را سد کند و همچنین بر دیگران برتری و تفوق خواهد داشت و میتواند بر سرنوشت دیگری اثرگذار باشد.
استقلال در عرصههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی: براساس آیهی «ولَن یَجعَلَ اللّهُ لِلکفِرینَ عَلَى المُؤمِنینَ سَبیلا…» (نساء: ۱۴۱) از آنجا که کلمهی سبیل بهاصطلاح از قبیل نکره در سیاق نفى است و معنى عموم را مىرساند، از آیه استفاده مىشود که کافران از نظر سیاسى و فرهنگى و اقتصادى و خلاصه از هیچ نظر بر مؤمنان نباید چیره شوند. جامعه و دولت اسلامى باید از هر کارى که راه نفوذ کافران و بیگانگان را براى سلطه بر مسلمانان هموار کند، خوددارى کنند. همچنین در آیهی ۶۰ سورهی انفال (واعدوالهم ماستطعتم من قوه…) منظور از قوه مفهوم عام است و بدین معناست که در جامعهی اسلامی از قدرتهاى اقتصادى، فرهنگى و سیاسى، که آنها نیز در مفهوم قوه مندرج هستند و نقش بسیار مؤثرى در پیروزى بر دشمن دارند، نیز نباید غفلت کرد. (مکارم شیرازی، ج ۷، ص ۲۲۳) و نیز از آیات مربوط به عزت مسلمانان (نساء: ۱۳۹ و فاطر: ۱۰)، وصف جامعهی اسلامى با جملهی «فَاستَغلَظَ فَاستَوى عَلى سوقِهِ» که به معناى نیرومندى و بر پای خود ایستادن است (فتح: ۴۸ و ۲۹) و عدم سلطهی کافران بر مسلمانان (آلعمران: ۲۸ و ۱۱۸ و مائده:۵۱ و ۵۲)، لزوم استقلال در عرصههای مختلف برای مقابله با نفوذ کافران که موجب ذلت مؤمنان و سلطه بر ایشان است، استفاده مىشود.
نتیجهگیری
خداوند عزیز و مقتدر میخواهد مؤمنین به او، همان عزت و اقتدار را در برابر دشمنان خود و خدا داشته باشند و عزت و افتخاری را که در سایهی دینداری به دست آوردهاند، هرگز و به هیچ قیمتی نفروشند. آنچه در این راستا مهم است، حفظ و بقای دین است. لذا خداوند تبارک و تعالی عزیزترین و محبوبترین خلقش را برای هدایت به این ارزش مبعوث میکند و از جان بهترین و محبوبترین خلقش و اولیایش در راه رسیدن به این هدف مایه میگذارد.
در رابطه با اینکه این هدف چگونه به دست خواهد آمد، بیان شد که ابتدا مسلمانان باید در میان روابط خود در دارالاسلام اصولی را رعایت نمایند و سپس هیچگونه چشمداشت و انتظاری از دشمنان خود و خدا نداشته باشند، هرگز طرح دوستی و موالات با کفار برقرار نکنند و زمینهی سلطهی آنها را فراهم نکنند که ابزار آن کسب قدرت و استقلال در زمینههای مختلف است تا زمینهی ذلت خود را به وجود نیاورده باشد. این راهحلی برای تمامی کشورها و دولتهای اسلامی است.
برهان